پاسخ به پرسش‏هاى قرآنى - پاسخ به پرسش هاى قرآنى (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پاسخ به پرسش هاى قرآنى (1) - نسخه متنی

مرکز فرهنگ و معارف قرآن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پاسخ به پرسش‏هاى قرآنى

مركز فرهنگ و معارف قرآن - قم

اشاره:

از اين پرسش‏هاى قرآنى خود را به نشانى قم -صندوق پستى 3775 - 37185 مركز فرهنگ ومعارف قرآن و يا به آدرس ماهنامه ارسال‏داريد و از پژوهش‏هاى قرآنى محققان حوزه‏علميه قم، بهره‏مند شويد. ان‏شاءالله.

فرهنگ كوثر

پرسش 1 - بعضى معتقدند كه قرآن و احكام آن‏مربوط به زمان جاهليت وگذشته است و با پيشرفت‏دنياى امروز - نعوذبالله - ديگر قرآن كاربردى ندارد،لطفا پاسخ اين مساله را بيان فرماييد؟

پاسخ: براى جاودانى بودن قرآن كريم ودين مبين اسلام، دلايل فراوانى وجود دارد،كه بعضى از آن‏ها عبارتند از:

1 - تازگى و اثربخشى قرآن در همه زمان‏ها.قرآن كتابى است كه براى يك زمان نازل‏نشده است و الا باگذشت زمان، همه رازهاى‏آن كشف مى‏شد و جاذبه و تازگى و اثر بخشى‏خودش را از دست مى‏داد; حال آن كه‏مى‏بينيم زمينه تدبر و تفكر و كشف جديد،هميشه براى اين درياى بى‏كران و مفاهيم‏بلند آن وجود دارد.

اين نكته‏اى است كه پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله وامامان معصوم‏عليهم السلام آن را توضيح داده‏اند. پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله فرموده است: «مثل قرآن،مثل خورشيد و ماه است و همانند آن دوهميشه در جريان است.» (پس با گذشت زمان‏كهنه نمى‏شود.)

امام رضاعليه السلام نقل كرده‏اند كه از امام‏جعفرصادق‏عليه السلام پرسيدند: «چه سرى است‏كه هرچه زمان بيشترى برقرآن مى‏گذرد وهرچه بيشتر تلاوت مى‏شود، برطراوت وتازگى‏اش افزوده مى‏گردد؟»فرمودند: براى اين كه قرآن تنها براى يك‏زمان و نه زمان ديگر و براى يك مردم و نه‏مردم ديگر، نازل نشده، بلكه براى همه‏زمان‏ها و همه مردم نازل شده است.»بنابراين، خداوند متعال قرآن را طورى‏ساخته كه در هر زمان و با وجود همه‏اختلاف‏هايى كه در انديشه‏هاى مردم به‏چشم مى‏خورد، برزمان‏ها و افكار پيشى‏گيرد ودر هر عصرى، مفاهيم تازه‏اى از معارف بلندآن كشف شود. (1)

2 - احكام اسلام در فطرت و نهاد بشر جاى‏دارد; لذا ماندگار است.

قرآن كريم، احكام الهى را در نهاد بشرمى‏داند و مى‏فرمايد: «فاقم وجهك للدين‏حنيفا فطرت الله التى فطرالناس عليها»;(روم، 30) «توجه خويش را به سوى دين حق‏گرايانه، پايدار و استوار كن; به همان فطرتى‏كه خدا مردم را بر آن آفريده است.» پس طبق‏اين آيه شريفه، احكام قرآن منطبق برفطرت‏بشر بوده، هميشه باقى است.

3 - احكام اسلام و قرآن بيان كننده همه‏خواسته‏هاى بشر است.

قرآن كريم در اين زمينه مى‏فرمايد: «ونزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى‏ء و هدى ورحمة و بشرى للمسلمين‏»; (نحل، 89) «واين كتاب را كه روشنگر هرچيز است و براى‏مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى‏است، برتو نازل كرديم.»

هرچند كه قرآن كريم، كتاب تربيت و انسان‏سازى است ولى در آن همه چيز بيان شده ودر آيات مختلفش پرده از روى قسمت‏هاى‏حساسى از علوم و دانش برداشته است.

امام صادق‏عليه السلام فرمود: «خداوند در قرآن‏هرچيزى را بيان كرده است; به خدا سوگند،چيزى كه نياز مردم بوده است، كم نگذاردتاكسى نگويد: «اگر فلان مطلب درست‏بود، درقرآن نازل مى‏شد.» آگاه باشيد همه‏نيازمندى‏هاى بشر را خدا در آن نازل كرده‏است.» (2)

در روايت ديگرى از امام صادق‏عليه السلام نقل‏شده است: «دراين (قرآن) اخبار شما و اخبارگذشته‏ها و اخبار آينده‏ها و اخبار آسمان وزمين است و اگر كسى كه علمش را مى‏داند،شما را به آن چه در قرآن است، خبر دهد، تعجب خواهيد كرد.» (3)

امام خمينى‏قدس سره درباره جامعيت قرآن‏مى‏فرمايد: «قرآن مخزن همه علوم است.» (4)

البته نبايداين مطلب را از نظر دور داشت‏كه اسلام داراى دو نوع احكام و مقررات است:

الف - احكام و مقررات ثابت كه براساس‏آفرينش انسان و مشخصات ويژه او استواراست و به نام دين و شريعت اسلامى ناميده‏شده است; مانند يك قسمت از عقايد ومقرراتى كه عبوديت وخضوع انسان را نسبت‏به پروردگارش مجسم مى‏كند و يا كليات‏مقرراتى كه با اصول زندگى انسان اعم از غذا،مسكن، ازدواج و... مربوط است و با دلايل يادشده، ثابت‏شد كه انسان براى هميشه به‏اجراى آن‏ها نيازمند است. اصلا آيا مى‏توان‏ادعا نمود كه هر چه مربوط به زمان گذشته‏باشد، با گذشت زمان ديگر كاربردى ندارد;مثلا اگر بشر در زمان جاهليت عدالت رادوست مى‏داشت و يا از ظلم گريزان بود، الآن‏بگوييم: اين اصل، ديگر كهنه شده و كاربردى‏ندارد! ما قضاوت اين مساله را به شما واگذارمى‏كنيم كه كدام يك از احكام اسلام مربوطبه زمان گذشته بوده و الآن كاربردى ندارد؟!

ب - مقررات و احكامى كه جنبه موقتى يامحلى و يا جنبه ديگرى داشته و قابل تغييراست و به حسب مصالح مختلف زمان‏ها ومكان‏ها اختلاف پيدا مى‏كند كه به عنوان آثار«ولايت عامه‏» مطرح است و به نظرنبى‏اكرم‏صلى الله عليه وآله و جانشينان و منصوبين ازطرف ايشان‏عليهم السلام و علماى دين وابسته‏است. (5)

پرسش 2 - چرا خداوند متعال درآيه‏اى كه به‏مناسبت غديرخم نازل شده - يا در جاهاى ديگر آن -صراحتا نام امام على‏ابن‏ابى‏طالب‏عليه السلام را ذكر نكرده‏و امروز باعث‏شده ما مسلمانان به دو دسته بزرگ‏شيعه و سنى تقسيم شويم; آيا مانعى داشت كه‏خداوند همان طور كه اسم حضرت مريم‏عليها السلام‏موسى، عيسى و لقمان‏عليهم السلام را آورده، نام مبارك‏اميرالمؤمنين‏عليه السلام را هم در آن ذكر مى‏كرد؟

پاسخ: هرچند در قرآن، آياتى وجود دارد كه‏به گفته شيعه و اهل‏سنت، جز بر على‏عليه السلام وبرخى ديگر از امامان‏عليهم السلام برهيچ كس ديگرى‏قابل انطباق نيست، همچون آيه ولايت(مائده، 55)، آيه مباهله (آل عمران، 61) و...ولى به خاطر مصالحى، نام آنان به صراحت درقرآن نيامده است. يكى از دليل‏هاى نيامدن‏نام امامان‏عليهم السلام در قرآن، اين است كه قرآن‏تنها كليات مسايل را بيان كرده و تبيين‏جزئيات آن، به پيامبرصلى الله عليه وآله واگذار شده است.شخصى به نام ابى‏بصيرمى‏گويد: از امام‏صادق‏عليه السلام پرسيدم: «مردم مى‏گويند چرا ازحضرت على‏عليه السلام و اهل‏بيت او نامى در قرآن‏كريم نيامده است؟» امام‏عليه السلام فرمودند: «به‏كسانى كه چنين اعتراضى مى‏كنند، بگوييد:همان گونه كه نماز در قرآن آمده، ولى سه ياچهار (ركعت) بودن آن مشخص نشده وپيامبرصلى الله عليه وآله آن را براى مردم تفسير كرده،همچنين زكات (در قرآن) نازل شده، ولى‏مقدار آن مشخص نشده و رسول خداصلى الله عليه وآله آن‏را براى مردم تفسير كرده و... همين طور درقرآن آمده است كه «اطيعوا الله واطيعواالرسول و اولى الامر منكم‏»; (نساء،59) «از خدا و رسولش و اولى‏الامر اطاعت‏كنيد.» اين آيه درباره على و حسن وحسين‏عليهم السلام نازل شده و پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود:«هركه من مولاى اويم، پس على مولاى‏اوست.» (يعنى همان گونه كه تفسير جزئيات‏نماز، زكات و حج‏به پيامبرصلى الله عليه وآله واگذار شده‏كه دستورهاى الهى را به مردم برسانندمعرفى «اولى الامر» نيز به ايشان واگذار شده تاآن‏ها را به مردم معرفى كنند.)» سپس امام‏صادق‏عليه السلام ساير آيات و رواياتى را كه در اين‏باره آمده، ذكر فرمود. (6)

يكى ديگر از حكمت‏هاى نيامدن نام على واهل بيت‏عليهم السلام در قرآن، اين است كه در اين‏كتاب الهى، آياتى درباره اهل‏بيت‏عليهم السلام نازل‏شده كه بسان تصريح به نام آنان و بهتر ازتصريح است; مانند آيه 55 سوره مائده كه‏مى‏فرمايد: «ولى و سرپرست‏شما تنها خداوندو پيامبرش و افراد مؤمن هستند; افراد مؤمنى‏كه نماز برپاى داشته و در حال ركوع زكات‏مى‏دهند.» دانشمندان شيعه و اهل سنت نقل‏كرده‏اند كه فقط حضرت على‏عليه السلام در حال‏ركوع انگشتر خود را به فقير داد. (7) در نتيجه،تفاوتى نداشت كه خداوند متعال بفرمايد: «سرپرست‏شما خداوند و رسولش و حضرت‏على‏عليه السلام هستند.»، يا اين كه صفاتى از آن‏حضرت نقل كند كه منحصر به فرد بوده و تنهابرحضرت على‏عليه السلام منطبق باشد. كسى كه به‏دنبال حقيقت‏باشد، از هردو گفتار، يك‏مطلب را مى‏فهمد; با اين تفاوت كه اگر نام‏حضرت على‏عليه السلام به صراحت در قرآن مى‏آمد،به احتمال نزديك به يقين، نااهلان قرآن راتحريف مى‏كردند و به خاطر خصومت‏با آن‏حضرت و محو و حذف نام ايشان از قرآن، درقرآن دست مى‏بردند; چنان كه تا مدتى‏تدوين احاديث پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را به همين‏منظور، ممنوع كردند! ولى در صورتى كه باذكر اوصاف گفته شود، ديگر افراد نااهل دست‏به تحريف آيات قرآن نزده و ولايت‏اميرمؤمنان على‏عليه السلام نيز براى حقيقت جويان‏روشن مى‏شود. شيعه و اهل سنت متفق‏اندكه‏پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «من از ميان شما مى‏روم;ولى دو چيز گرانبها بين شما به يادگارمى‏گذارم كه اگر به آن دو متمسك شويد، هيچ‏گاه گمراه نمى‏شويد. كتاب خدا و اهل‏بيتم،خداوند دانا به من خبر داده كه اين دو، هيچ‏گاه از يكديگر جدا نمى‏شوند تا درحوض كوثربر من وارد شوند.» (8) ولى عده‏اى چون‏عمربن خطاب - در مريضى منجر به وفات‏پيامبرصلى الله عليه وآله - فرياد برآوردند كه: «كتاب خدا مارا كافى است.» و اجازه ندادند وصيت‏پيامبرصلى الله عليه وآله نوشته شود; چون مى‏دانستند كه‏مى‏خواهد درباره اهل‏بيتش وصيت كند. (9) پس يقين بدانيد كه اگر حتى در يك صد آيه‏به صراحت نام حضرت على‏عليه السلام مى‏آمد، اين‏عده آن آيات را از قرآن حذف مى‏كردند ومى‏گفتند: «بقيه قرآن ما را كافى است.» و مردم‏نادان هم دم برنمى‏آوردند; چنان كه على‏عليه السلام‏و حضرت زهراعليها السلام را آن همه آزار دادند ومردم چيزى نگفتند. وانگهى خليفه اول و دوم‏كه صدها روايت از پيامبرصلى الله عليه وآله را جمع‏آورى‏كرده و همه را سوزاندند (10) ; اصلا بعيد نبودكه جهت مطامع دنيايى خود، بسيارى از آيات‏قرآن را نيز بسوزانند.

علاوه بر آنچه گذشت، حكمت‏هاى ديگرى‏نيز در نيامدن نام اهل‏بيت‏عليهم السلام در قرآن‏وجود دارد كه بيان همه آن‏ها در اين مختصرنمى‏گنجد.

پرسش 3 - در اثر كم‏رويى، نمى‏توانم صوت‏قرآن را تمرين نمايم، مرا در اين زمينه راهنمايى‏بفرماييد؟

پاسخ: 1 - براى از بين بردن اين نقص، ابتداء;ءبايد اعتقاد به كم رويى و خجالت را از ذهن دوركرد و به خود قبولاند كه كم رويى و خجالت‏بى‏مورد، در وجود انسان نبايد باشد.

براى رسيدن به نتيجه مطلوب، بهتر است:

الف) از خداوند متعال براى غلبه برمشكلات استمداد بجوييد.

ب - از راه تلقين - به خصوص در كمال‏آرامش - جملاتى را مانند: «من به هيچ وجه‏كمرو نيستم.» و «من مى‏توانم قرآن را درحضور ديگران با صوت بخوانم‏» و... تكراركنيد.

2 - كم رويى و خجالت در مواردى كه بى‏جاباشد، مورد سرزنش‏قرار گرفته است;چنان كه‏پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله‏فرمود: «حيا (شرم و كم‏رويى) بر دو نوع است:بخشى از آن، ضعف وزبونى و بخشى، قوت وايمان است.» (11)

3 - كم‏رويى وخجالت از خصلت‏هايى است كه ارثى‏نبوده، بلكه عوامل عارضى، تربيتى وخانوادگى، موجب بروز چنين حالتى مى‏شودو به خوبى قابل درمان است.

4 - دربرنامه‏هاى قرائت قرآن درمجامع‏مختلف فعالانه شركت كنيد و سعى كنيد كه -گرچه ممكن است، چندبار دچار اضطراب‏شويد.- در حضور جمعيت، به تلاوت قرآن‏بپردازيد.

5 - قبل از آغاز قرائت قرآن در حضورديگران، خودتان به تنهايى آن را تمرين كنيد.

پرسش 4 - آيا خواندن قرآن به صورت شاد،حرام است؟

پاسخ: در صورتى كه قرائت قرآن به شكل‏مذكور، به گونه‏اى باشد كه برآن «غنا» صدق‏كند يا قرآن به شكل توهين‏آميزى قرائت‏شود، حرام است و گرنه اشكالى ندارد. (12)

پرسش 5 - خواندن قرآن براى ميت چه سودى‏دارد و جواب كسانى كه مى‏گويند: «قرآن براى زنده‏هافرود آمده و تاثيرى بر مرده‏ها ندارد.» چيست؟

پاسخ: گرچه قرآن كريم براى هدايت وراهنمايى انسان‏هاى زنده، نازل شده، ولى باخواندن آن براى اموات منافاتى ندارد; چون‏قارى، ثواب قرائت را به ميت اهداء مى‏كند;همان طور كه براى ميت‏خيرات ديگرى مانندصدقه به وسيله زنده‏ها فرستاده مى‏شود وميت نيز از آن‏ها بهره‏مند مى‏شود و از ثواب‏آن استفاده مى‏كند; بنابراين از آن جا كه نفس‏قرائت قرآن، به خودى خود ثواب دارد، پس‏اهداى ثواب قرائت قرآن به روح ميت و بهره‏مندى او از اين خيرات، امرى طبيعى است.چنان كه امام رضاعليه السلام فرمود:

«هرمؤمنى، قبر مؤمنى را زيارت كند، اگرسوره «انا انزلناه فى‏ليلة‏القدر» را هفت‏مرتبه براى صاحب قبر بخواند، خداوند او وصاحب قبر را مى‏بخشد.» (13)

1 - آشنايى با قرآن ، استاد شهيد مطهرى، ج‏1 و 2،ص 29، صدرا.

2 - نورالثقلين، ج 3، ص 74.

3 - اصول كافى، ج 2، ص 564، دارالتعارف.

4 - صحيفه نور، رهنمودهاى امام خمينى(ره).

5 - فرازهايى ازاسلام، علامه طباطبايى، ص 47 -69، نشر جهان آرا و الميزان، ج 12، ص 325، مؤسسه‏اعلمى.

6 - غاية‏المرام، محدث بحرينى، ص 265، چاپ‏سنگى، حديث‏سوم، باب 59، فصل دوم از مقصد دوم.

7 - پيام قرآن، آيت الله مكارم شيرازى، ج 9، ص‏201-213، انتشارات مدرسه اميرالمؤمنين(ع).

8 - تنها در غاية‏المرام، ص 211 -235، 82 منبع ازاهل‏سنت و 39 منبع شيعه كه اين حديث را نقل‏كرده‏اند، آمده است.

9 - اجتهاد در مقابل نص، سيدعبدالحسين شرف‏الدين، ترجمه على دوانى، ص 167-181، نشركتابخانه بزرگ اسلامى.

10 - همان، ص 156-162.

11 - ميزان الحكمه، محمد محمدى رى شهرى، ج 1،ص 718، انتشارات دارالحديث.

12 - استفتائات امام خمينى(ره)، ج 2، مبحث غنا،انتشارات اسلامى.

13 - تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى، ج 5،ص 614، انتشارات اسماعيليان و مفاتيح الجنان،شيخ عباس قمى(ره)، ص 940-943، انتشارات‏فاطمة‏الزهراء.


/ 1