با امامان معصوم عليهم السلام(4) (شرايط امامت و رهبرى)
جواد محدثىتناسب «مسؤوليت» و «شرايط»
هميشه ميان «مسؤوليتها» و «شرايط» ، تناسب وجود دارد. براى مسؤوليتهاى بزرگ، ضوابط و معيارهاى بيشتر، دقيقتر و دشوارترى در نظر گرفته مىشود.باتوجه به اهميت رهبرى و مسؤوليتبسيار سنگين «امامت» - كه حيات امت و سرنوشت مكتب به آن وابسته است. - به همان اندازه نيز ويژگىها و شرايطى سنگين دارد كه هركس را ياراى به دوش كشيدن اين رسالت نيست و جز با داشتن زمينه و لياقت و شايستگىهاى لازم، نمىتوان سرنوشت امت را به كسى به عنوان «امام» سپرد.هرچند سخن ما از امامت پيشواى معصوم است و انتخاب او به فرمان الهى است و ملاكها را نيز خداوند تعيين مىكند، ولى در «ولايت» در عصر غيبت نيز به تناسب بارسنگين رهبرى، توانايىها و فضيلتهاى متعددى در «پيشوا» بايد فراهم باشد تا اختيار جامعه و جان و مال افراد و سرنوشت كشور را بتوان به او سپرد.امام امت قدس سره در نامه مورخ 8/1/68 در پاسخ به استعفاى آن كه نامزد قائم مقامى رهبرى بود، نوشت: «... همان طور كه نوشتهايد، رهبرى نظام جمهورى اسلامى كار مشكل و مسؤوليتسنگين و خطيرى است كه تحملى بيش از طاقتشما مىخواهد و به همين جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بوديم و در اين زمينه هردو مثل هم فكر مىكرديم....» (1)با اين حساب، اوصاف و شرايط و ويژگىهايى كه در «وصى پيامبر» و ادامه دهنده مكتب او معتبر است، حساستر و مهمتر مىباشد. اينك به برخى از آنها اشاره مىشود:1- عصمت
به همان دلايلى كه پيامبران بايد معصوم باشند تا سخنان و دستورها و عملهايشان براى مردم «حجت» باشد، امامى هم كه مىخواهد جانشين پيامبرخدا صلى الله عليه و آله باشد و امت را در خط رسالت، هدايت و رهبرى كند، بايد از ويژگى «عصمت» برخوردار باشد.«عصمت» ، مصونيت امام از انحراف، گناه، خطا و اشتباه در انديشه و عمل و بيان احكام و تطبيق قانون اسلام برجامعه است.عصمت، دستاورد حد اعلاى آگاهى و رشد دينى و خداباورى و رهايى از هرگونه هواپرستى و هوسگرايى و تمايل به شهوات است و اين موهبت را خداوند به خاطر لياقتى كه امامان دارند، به آنان مىبخشد. در زيارت جامعه كبيره، از پيشوايان دين به عنوان برگزيدگان الهى و پيشوايان هدايت و چراغهاى تاريكىها و حجتهاى الهى برهمه اهل دنيا و آخرت ياد شده و عصمت را موهبتى الهى معرفى كرده است:«عصمكم الله من الزلل و آمنكم من الفتن و طهركم من الدنس و اذهب عنكم الرجس و طهركم تطهيرا» (2)به همين جهت ازاين دودمان پاك به «خاندان عصمت و طهارت» ياد مىكنيم.در اين تعابير، هم به عصمت الهى در برابر لغزشها، هم ايمنى از فتنهها و گمراهىها و پاكى از آلودگىها اشاره شده و «آيه تطهير» كه استوارترين مستند و برهان عصمت ائمه است، مورد توجه قرار گرفته است.وقتى انسانى به نقطه اوج آگاهى دينى رسيد و از سود و زيانها و عواقب نيك و بد كارها كاملا آگاه بود و تاثير مثبت و منفى هر عملى، مثل آيينه در برابر ديدگانش روشن بود، نوعى مصونيت از در افتادن به كام گناه پيدا مىكند، نه آن كه نتواند گناه كند، بلكه به خاطر «معرفتبرتر» حتى تصور و فكر گناه هم در دل و انديشه او راه نمىيابد.البته عصمت از خطا و اشتباه، خود از تفضلات الهى است كه زمينه ساز وثوق امتبه امام و پشتوانه «حجت» شدن او براى ديگران است.عصمت، ضرورت رهبرى يك امام است، زيرا وقتى مسؤوليت امام درجامعه، تبيين مكتب و بيان دين و پاسدارى از شريعت است، بايد از نظر فكرى و عملى، خودش كوچكترين انحرافى از «اصول» و پايههاى اسلام و احكام خدا نداشته باشد، تا مردم با اعتماد و اطمينان از او «اطاعت» كنند.رابطه اطاعت و امامت از همين جا شكل مىگيرد. «اخلاص در پيروى» از سوى مردم، بسته به «عصمت در رهبرى» از سوى امام است; در غير اين صورت، چه تضمينى براى «امت» است كه «امام» آنان را به بيراهه نكشد؟ تا امام به مرتبه حجيت نرسد، تبعيت مردم از او بىپشتوانه است.هنگامى كه سخنان و اعمال و موضعگيرىهاى امام، براى مردم حجت و سند است و او را جانشين و وصى پيامبر مىشناسند و به او اقتدا مىكنند و او را الگو و اسوه خويش قرار مىدهند و از كلام و عملش، اسلام را استنتاج مىكنند، طبيعى است كه اگر امام بلغزد، امت را مىلغزاند و اگر اشتباه كند، مردم را به گمراهى مىكشد و اگر هواى نفس داشته باشد، «مصالح امت» را فداى «منافع خود» مىسازد و اگر معصوم نباشد، مردم در پيروى و اطاعت، دلگرم نخواهند شد.امام، چون پيشواى همگان است و پيشوا در «كليت دين» و همه امور است، پس بايد با برخوردارى از «عصمت» و تضمين درست و برحق بودن تمام گفتهها و نظرات و مواضعش، تمام مردم را در همه زمينهها هدايت و رهبرى كند. در رهبرى امام معصوم عليه السلام حق بودن، حق گفتن، طبق حق عمل كردن، با ضريب صد درصد ضرورى است، تا فلسفه عصمت كه اطمينان و وثوق كامل است، تضمين شود.درحديثى، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: «امامان پس از من به تعداد نقباى بنىاسرائيل، دوازده نفرند و همه آنان امين و پرهيزكار و معصوم اند;»«... كلهم امناء اتقياء معصومون» (3)در سخن ديگرى ضمن آن كه حضرت رسول، همه را به ولايتپذيرى و اطاعت از على عليه السلام و ائمه از فرزندان او سفارش مىكند، دليل اين تبعيت را نيز، برگزيدگى و عصمت آنان از هرگناه و خطا مىداند:«... فانهم خيرة الله عزوجل و صفوته و هم المعصومون من كل ذنب و خطيئة» (4)عصمت ائمه، علاوه بر آن كه از برهانهاى قرآنى وحديثى برمىآيد، در متن عمل و سخن خود آنان نيز مشهود است و چه تابناك، در سيره علوى اين ويژگى رخ مىنمايد، آن جا كه مىفرمايد:«به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با همه آنچه در زير آنهاست، به من بدهند، در برابر اين كه در گرفتن دانه گندمى ازدهان مورى، خدا را معصيت كنم، هرگز اين كار را نخواهم كرد.» (5)برخورد على عليه السلام با برادرش عقيل در رابطه با مسائل مالى و برداشت نابجا از بيت المال، مشهور است و در نهج البلاغه هم آمده است. چه چيزى جز «عصمت» مىتواند اين گونه عاطفه زمامدارى را كه برپهنه گسترده امپراتورى اسلامى حكم مىراند، كنترل كند و او را در خط دقيق معيارهاى مكتبى، پا برجاى نگاه دارد؟ !مىبينيم كه عقيده به عصمت در امام، از امتيازات شيعه و از افتخارات پيروان اهل بيت عليهم السلام است و آنان را به جوهره ناب دين از طريق خاندان عصمت و طهارت، نزديكتر مىسازد.2- كفايت علمى
گسترش دادن به پيام دين و معارف مكتب، دفع شبهات و پاسخ به اشكالات و تلاش در جهت تطبيق عينى و اجراى احكام در جامعه، از مهمترين رسالتهاى ائمه عليهم السلام است.امام در صورتى مىتواند اين نقش را به بهترين وجه ايفا كند كه تفوق و برترى علمى و آگاهى مكتبى متعالى و شناخت همه جانبه دينى داشته باشد و نسبتبه حقايق هستى و طبيعت و شرع، داناترين فرد امتباشد. امامى كه برخى از احكام را نداند، نمىتواند راهگشاى معضلات دينى باشد. در آن صورت، احكامى را كه حتى امام نمىداند، امت از كجا دريابند؟ اگر در امت، كسى داناتر از امام باشد، او به رهبرى شايستهتر است و مردم بايد از او پيروى كنند. اين، همان «شايسته سالارى مكتبى» است كه در اسلام بر آن تاكيد شده و اين ملاك فضيلت پيشوايى امت لحاظ گشته است.در كنار اين دليل عقلى، متون دينى فراوانى ضرورت اعلميت امام و «كفايت علمى» رهبر مكتبى را مطرح كرده است. اهل بيت عصمت عليهم السلام، در دانش دين و هر عملى سرآمد روزگار خود و همه اعصار بودهاند.پيامبراكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «من براى شما آن را كه پيشوا، پناه و راهنماى شماست پس از خودم، روشن و آشكار ساختم. او، برادرم علىبن ابىطالب عليه السلام است. جايگاه او در ميان شما همان جايگاه من در ميان شماست. در دين خود حرف او را گردن نهيد و در همه كارهايتان از او پيروى كنيد; چرا كه هرآنچه خداوند به من آموخته است، نزد اوست. از او بپرسيد و از او و جانشينانش ياد بگيريد و به آنان چيزى ياد ندهيد و از آنان جلونيفتيد و عقب نمانيد; آنان با حق اند و حق با آنان و هرگز از حق، جدا و منحرف نمىشوند.» (6)و در سخن ديگرى فرموده است:«لا تعلموهم فانهم اعلم منكم» (7)به آنان چيزى ياد ندهيد كه آنان داناتر از شمايند.تاريخ زندگى و سيره ائمه نيز نشانگر مواضع و صحنههاى متعددى است كه امامان، برترى علمى خود را برهمه دانشمندان زمان خود نشان دادهاند و قدرت پاسخگويى به هرسؤالى در هر زمينهاى، از جمله در مسائل دين، داشتهاند و علماى معاصر ائمه، به اعلميت آنان اعتراف و تصريح كردهاند و بسيارىشان در مكتب علمى امامان، دانش آموختهاند.وقتى ابن عباس كه داناى امت و مفسر قرآن بود، درباره على عليه السلام مىگويد: «دانش من و اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله نسبتبه علم على عليه السلام همچون قطرهاى از هفت درياست.» و ابوحنيفه درباره امام صادق عليه السلام مىگويد: «جعفربن محمد عليه السلام داناترين كسى است كه ديدهام.» و مالك بن انس مىگويد: «برتر و داناتر و عابدتر و پرهيزكارتر از جعفربن محمد صلى الله عليه و آله را نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده ونه بر قلب بشرى خطور كرده است.» (8)اينها نشانه گوياى برترى علمى آنان از همه افراد است.موارد متعددى كه حضرت على عليه السلام پاسخگوى سؤالات پيچيده سائلان بود، مكتب علمى و فقهى گسترده امام باقر و امام صادق عليهما السلام، مناظرات مفصل امام رضا عليه السلام با پيروان و بزرگان اديان و فرق و مذاهب، غلبه علمى حضرت جواد عليه السلام برعلماى عصر خويش درآن مجلس مناظره مهم و دهها نمونه ديگر كه در سيره ائمه عليهم السلام است، همه كفايت علمى ائمه عليهم السلام را نشان مىدهد.از سوى ديگر، شاگردان برجستهاى كه در مكتب علمى ائمه عليهم السلام، در زمينههاى گوناگون دانش طب و فيزيك و شيمى و رياضيات و نجوم و... پرورش يافته و از خرمن گسترده علوم بىكران امامان بهرهور گشتهاند، مىتواند شاهد ديگرى بر صدق اين ادعا باشد.امامان عليهم السلام علاوه بر درايت و هوش برتر و حافظه نيرومندشان و علاوه برآموزش و تربيتخانوادگى، بيشتر با الهام خدايى و از راه غيب، داناى علوم بودند و پروردگار، علوم لدنى را در روح و انديشه امامان به اندازه نياز و ظرفيت مىافكند، تا امام را از جهت علمى به غناى كامل و سيرابى سرشار برساند و بتوانند پاسخگوى نيازهاى امتباشند.پيامبراكرم صلى الله عليه و آله فرمود:«انا مدينة العلم و على بابها» (9)منم شهر علم و على در آن است. بلكه سرچشمه همه علوم، عترت پيامبر و امامان معصوماند. حضرت باقر عليه السلام فرمود: «به شرق و غرب عالم برويد، هيچ دانش صحيحى نخواهيد يافت، مگر آن كه از نزد ما اهلبيت عليهم السلام خارج شده است.» (10)داشتن اين امتياز، از آنجا كه ضرورت امامت و رهبرى است، مخصوص شرايط سنى خاصى نيست. در نوجوانى هم امام داراى آن علم و آگاهى است، همان گونه كه امام جواد عليه السلام در سنين نوجوانى به امامت رسيد و نسبتبه همه دانشمندان عصر خويش، تفوق و برترى علمى داشت.در احاديث، از ائمه و علمشان به «خزانه داران علم الهى» ، آگاهى به كتاب، آشنايى به تاويل قرآن، اسم اعظم خدا، راسخين در علم، داناى به همه لغات، دانا به زبان پرندگان و همه حيوانات، آگاهى از اسرار غيبى و حوادث آينده، علم به آنچه در آسمانها و زمينهاست، خبرداشتن از آن چه روز و شب در جهان مىگذرد و مردم انجام مىدهند و... ياد شده است. اين همه دانش جز از طريق امداد الهى و «لدنى» بودن علم فراهم نمىآيد. خداوند كسانى را كه بخواهد حجتبرهمه اهل زمين و آسمان گرداند، از نظر علمى هم تامين مىكند.جز آن چه ياد شد، در امامان، سلامت جسمى، شجاعت عملى، قاطعيت در امر دين، دانايى به مصالح امت، قدرت بر رهبرى و مديريت جامعه و كمالات اخلاقى نيز شرط است.اما برگشت همه اينها به همان دو شاخصه «عصمت» و «علم» است كه آنان را از همه برتر مىسازد و اطاعتشان را برهمگان لازم مىكند.1- صحيفه نور، ج 21، ص 112.2- مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره (اوايل زيارت) .3- اهلالبيت فىالكتاب و السنه، رى شهرى، ص 112.4- همان، ص 113.5- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 224.6 و 7- اهلالبيت فىالكتاب و السنه، ص 379.8- الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 4، ص 90.9- الغدير، ج 6، ص 61.10- اصول كافى، ج 1، ص 399.