انتظار سبز
خدامراد سليميانسلام برمهدى!آن كه آرزوى آمدنش, چراغ شبهاى تاريك استو طلوع جمالش, آخرين بعثت انسان كامل.باآمدنش, انوار مقدس عدالت جهان هستى را فرا مى گيردو انسان ها در اقيانوس بى كران نور غوطه ور مى شوند.سلام برمهدى!آن كه در هر صبح و شام, نگاه منتظران را بى جواب نمى گذارد.و دستان به ندبه برافراشته اهل جمعه را با گرماى آمين خود تسلى مى بخشد.او كه موعود امت هاست.روزى كه بيايد همگان آيينه تمام نماى حق مى شوند.روح آدم تا خاتم در فردوس لطف الهى تبسم رضايت برلبان مى گيرند.و كم كم بهشت الهى خود را مهياى قدمهاى دوستان خدا مى كند.و چه روز زيبا و ديدنى است آن روزگار به سرآمدن انتظارو ديدار دلدار.سلام برمهدى!آن كه از ازل عطر يادش در هستى به وديعه نهاده شدو شوق ديدارش آدينه را سرور ايام كرد, كه روز ديدار است و پايان شب تار.آن كه قلب ها به شوق ديدارش مى طپند و دل هابه اميد وصال... .خورشيد پنهانى كه همه هستى گرچه به نور و حرارتش زنده اند, ليك زنده اند به اميد ديدار.و سلام برمهدى! بر فروزنده چراغ انتظار, منتظر منتظر.انتظار: كلمه اى ژرف و معنايى ژرف تر...انتظار: باورى شورآور, و شورى درباور...انتظار: اميدى به نويد, و نويدى به اميد...انتظار: خروشى درگسترش, و گسترشى در خروش...انتظار: فجرى در حماسه, و حماسه اى در فجر...انتظار: آفاقى در تحرك, و تحركى در آفاق...انتظار: ايمانى به مقاومت, و مقاومتى در ايمان...انتظار: نفى ارزش هاى واهى, و تحقير شوكت هاى پوچ...انتظار: خونى در رگ زندگى, و قلبى در سينه تاريخ.انتظار: تبر ابراهيم, عصاى موسى, فلاخن داود و فرياد محمد...انتظار: خروش على, خون عاشورا و جارى امامت...انتظار: خط خونين حماسه ها, در جام زرين خورشيد...انتظار: صلابت...انتظار: نه...در درون تاريكى ها و سردىها به دميدن سپيده دمان, چشم داشتن و به اميد طلوع خورشيد, زيستن.در تراكم هواهاى كشنده اختناق ها, به وزيدن نسيم هاى حيات بخش رهايى, اميدبستن و به آرزوى پديدار گشتن روزهاى طلايى ارزش هاى جاويد, زنده ماندن و شمشيرها و شهادت ها را پذيرا شدن و خطها و شهامت ها را پاس داشتن; است. اين است انتظار, شعار شورآور منتظران, مقاومان, پايداران, صلابت پيشگان, شيعيان, مهدى طلبان تاريخ, و...اين است انتظار... (1)
چشميم در گذرگهت اى انتظار سبز
هرچند غايبى تو در اين عصر انجماد
حسن ختام فصل تشيع به نام تست
يك روز با حضور تو سرسبز مى شويم
گفتند انشقاق ستم با خروش تست
ماييم و چشمهاى صبورى در انتظار
ماييم و شوق ديدن يك تكسوار سبز (2)
زرديم تا رسيدنت اى نوبهار سبز
در هردل شكسته ولى آشكار سبز
فخرى است شيعه را ز يك افتخار سبز
اى مقدمت بهارى و اى از تبار سبز
در دست مرتضايى تو ذوالفقار سبز
ماييم و شوق ديدن يك تكسوار سبز (2)
ماييم و شوق ديدن يك تكسوار سبز (2)
ما مانده ايم و داغ شرربار انتظار
هرسايه را ظهور قلمداد مى كنيم
هجران دوست فلسفه آب و آتش است
عمرى به حسرتيم چنين روزه دار وصل
تاريخ ديده بود احد را ولى نديد
با ما چه كرد هند جگر خوار انتظار (8)
در زير سهمگينى آوار انتظار
از بس كه خيره ايم به ديوار انتظار
تاوان اشك, شعله تبدار انتظار
چندين غروب مانده به افطار انتظار
با ما چه كرد هند جگر خوار انتظار (8)
با ما چه كرد هند جگر خوار انتظار (8)
دل را ز بيخودى سر از خود رميدن است
از بيم مرگ نيست كه سرداده ام فغان
دستم نمى رسد كه دل از سينه بركنم
شامم سيه تر است زگيسوى سركست
سوى تو اى خلاصه گلزار زندگى
بگرفته آب و رنگ ز فيض حضور تو
با اهل درد شرح غم خود نمى كنم
آن را كه لب به جام هوس گشت آشنا
روزى ((امين)) سزا لب حسرت گزيدن است. (10)
جان را هواى از قفس تن پريدن است
بانگ جرس ز شوق به منزل رسيدن است
بارى علاج شوق, گريبان دريدن است
خورشيد من, برآى كه وقت دميدن است
مرغ نگه در آرزوى پركشيدن است
هرگل در اين چمن كه سزاوار ديدن است
تقدير قصه دل من ناشنيدن است
روزى ((امين)) سزا لب حسرت گزيدن است. (10)
روزى ((امين)) سزا لب حسرت گزيدن است. (10)
1 ـ حكيمى, محمدرضا, خورشيد مغرب, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, ص 259.2 ـ مينا ارجلو.3 و 4 ـ مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, ج 52, ص 128.5 ـ همان, ص 122.6 و 7 ـ همان, ص 131.8 ـ مجيد افشارى.9 ـ خورشيد مغرب, ص 303 و 304, اقتباس.10 ـ حضرت آيت الله خامنه اى (مدظله العالى.)