انتظار سبز - انتظار سبز نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انتظار سبز - نسخه متنی

خدامراد سلیمیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انتظار سبز

خدامراد سليميان

سلام برمهدى!

آن كه آرزوى آمدنش, چراغ شبهاى تاريك است

و طلوع جمالش, آخرين بعثت انسان كامل.

باآمدنش, انوار مقدس عدالت جهان هستى را فرا مى گيرد

و انسان ها در اقيانوس بى كران نور غوطه ور مى شوند.

سلام برمهدى!

آن كه در هر صبح و شام, نگاه منتظران را بى جواب نمى گذارد.

و دستان به ندبه برافراشته اهل جمعه را با گرماى آمين خود تسلى مى بخشد.

او كه موعود امت هاست.

روزى كه بيايد همگان آيينه تمام نماى حق مى شوند.

روح آدم تا خاتم در فردوس لطف الهى تبسم رضايت برلبان مى گيرند.

و كم كم بهشت الهى خود را مهياى قدمهاى دوستان خدا مى كند.

و چه روز زيبا و ديدنى است آن روزگار به سرآمدن انتظار

و ديدار دلدار.

سلام برمهدى!

آن كه از ازل عطر يادش در هستى به وديعه نهاده شد

و شوق ديدارش آدينه را سرور ايام كرد, كه روز ديدار است و پايان شب تار.

آن كه قلب ها به شوق ديدارش مى طپند و دل ها

به اميد وصال... .

خورشيد پنهانى كه همه هستى گرچه به نور و حرارتش زنده اند, ليك زنده اند به اميد ديدار.

و سلام برمهدى! بر فروزنده چراغ انتظار, منتظر منتظر.

انتظار: كلمه اى ژرف و معنايى ژرف تر...

انتظار: باورى شورآور, و شورى درباور...

انتظار: اميدى به نويد, و نويدى به اميد...

انتظار: خروشى درگسترش, و گسترشى در خروش...

انتظار: فجرى در حماسه, و حماسه اى در فجر...

انتظار: آفاقى در تحرك, و تحركى در آفاق...

انتظار: ايمانى به مقاومت, و مقاومتى در ايمان...

انتظار: نفى ارزش هاى واهى, و تحقير شوكت هاى پوچ...

انتظار: خونى در رگ زندگى, و قلبى در سينه تاريخ.

انتظار: تبر ابراهيم, عصاى موسى, فلاخن داود و فرياد محمد...

انتظار: خروش على, خون عاشورا و جارى امامت...

انتظار: خط خونين حماسه ها, در جام زرين خورشيد...

انتظار: صلابت...

انتظار: نه...

در درون تاريكى ها و سردىها به دميدن سپيده دمان, چشم داشتن و به اميد طلوع خورشيد, زيستن.

در تراكم هواهاى كشنده اختناق ها, به وزيدن نسيم هاى حيات بخش رهايى, اميدبستن و به آرزوى پديدار گشتن روزهاى طلايى ارزش هاى جاويد, زنده ماندن و شمشيرها و شهادت ها را پذيرا شدن و خطها و شهامت ها را پاس داشتن; است. اين است انتظار, شعار شورآور منتظران, مقاومان, پايداران, صلابت پيشگان, شيعيان, مهدى طلبان تاريخ, و...

اين است انتظار... (1)




  • چشميم در گذرگهت اى انتظار سبز
    هرچند غايبى تو در اين عصر انجماد
    حسن ختام فصل تشيع به نام تست
    يك روز با حضور تو سرسبز مى شويم
    گفتند انشقاق ستم با خروش تست
    ماييم و چشمهاى صبورى در انتظار
    ماييم و شوق ديدن يك تكسوار سبز (2)



  • زرديم تا رسيدنت اى نوبهار سبز
    در هردل شكسته ولى آشكار سبز
    فخرى است شيعه را ز يك افتخار سبز
    اى مقدمت بهارى و اى از تبار سبز
    در دست مرتضايى تو ذوالفقار سبز
    ماييم و شوق ديدن يك تكسوار سبز (2)
    ماييم و شوق ديدن يك تكسوار سبز (2)



آنگاه كه چشمان حق بين رسول گرامى اسلام(ص) اعصار و امصار را درمى نوردد, در نگاه خويش عصر انتظار را مى بيند, زمانه اى كه در تاريخ بشر مانندى ندارد, سخت, طاقت فرسا, جان سوز; و اين حقيقت جويانند كه در عرصه امتحان قرار مى گيرند. ايشان بربلنداى بعثت رو به اهل عصر غيبت كرده, به آن ها نويد رحمت مى دهد كه: ((افضل اعمال امتى, انتظار الفرج من الله ـ عزوجل)) (3)

انتظار فرج ((عمل)) است نه سكون, ايستادن است نه نشستن و فرياداست نه سكوت.

گفتند: چون نام قائم شنيديد, قيام كنيد, بايستيد دست برسينه يا سربگذاريد و با زبان حال و قال بگوييد: ((آماده ايم براى اين كه سر در راه اهداف متعالى شما اهدا كنيم.))

و اين با نشستن و قعود هرگز سازگارى ندارد و با بى ايمانى...

و اينك ماييم شيعيان عصر انتظار

نه, از آن بالاتر.

برادران اشرف انبيإ! اگر...

و چه كار مشكلى است.

كه هم ايشان فرمودند:

((... شمايان اصحاب منيد, ليكن برادران من مردمى اند كه در آخر الزمان مىآيند. آنان به نبوت و دين من ايمان مىآورند, با اين كه مرا نديده اند...

هريك از آنان اعتقاد و دين خويش را با هر سختى اى نگاه مى دارد, چنان كه گويى درخت خار مغيلان را در شب تاريك با دست پوست مى كند, يا آتش پردوام چوب تاغ را در دست نگاه مى دارد. آن مومنان, مشعل هاى فروزانند در تاريكى ها. خداوند آنان را از آشوب هاى تيره و تار (آخرالزمان) نجات خواهد داد.)) (4)

و اينك شمائيد و برادرى رسول گرامى اسلام(ص) كه اگر با او برادرى نكنيد, ناگزير به اخوت با شيطان هستيد و راه ميانه اى نيست.

چهارمين خورشيد آسمان ولايت, سجاده نشين محراب عشق, آنگاه كه روزگار ما را مى نگريست, خطاب به ابوخالد كابلى چنين فرمود:

((اى ابوخالد! مردمانى كه در روزگار غيبت به سرمى برند, و معتقدند و منتظر, از مردمان همه زمان ها افضلند. زيرا كه خداى متعال به آنان خرد و فهم و معرفتى داده است كه غيبت امام, براى آنان, مانند حضور است. (يعنى با اين كه درعصر غيبت به سرمى برند و امام را نمى بينند, از نظر ايمان و تقوا و پايدارى, گويى در زمان ظهور به سرمى برند و امام خود را مى بينند.) اين مردم را (كه در چنان روزگارى زندگى مى كنند.) خدا مانند سربازان پيكارگر صدر اسلام قرار داده است, همانان كه در ركاب پيامبر(ص) شمشير مى زدند و پيكار مى كردند. آنان اخلاص پيشگان حقيقى, و آنان شيعيان واقعى, و آنانند كه ـ در نهان و عيان ـ مردم را به دين خدا دعوت مى كنند...)) (5)

گرچه ما در عصر غيبت به سر مى بريم اما آيا دو شرط اساسى كه در كلام گهربار زين العابدين(ع) بيان شده را داراهستيم؟ ايشان فرمود: ((معتقدند و منتظر)). به راستى اين اعتقاد و انتظار چيست كه ما را از فتنه هاى عصر انتظار با براق رحمت الهى به هم ركابى رسول گرامى اسلام(ص) و سربازى آن حضرت ارتقإ مى بخشد. و چه دو شرط سخت و طاقت فرسايى!

هنگامى كه انسان حق و راه حق را به درستى شناخت, در آن راه پايدارى مى كند, و در برابر شدايد و مشكلات و ناسازگارىهاى زمان تحمل و بردبارى به خرج مى دهد و به هيچ گونه دست از راه حق خود برنمى دارد و اين, خود فضيلتى است بس بزرگ.

صادق آل پيامبر(ع) از جد بزرگوار خود رسول خاتم(ص) چنين روايت كرده است كه آن حضرت به اصحاب خويش فرمود:

((پس از شما مردمى خواهند آمد, كه به يك تن از آنان اجر پنجاه تن از شما را خواهند داد.))

اصحاب گفتند: اى پيامبر! ما در جنگ هاى بدر, احد و حنين با شما بوده ايم و درباره ما آياتى از قرآن نازل شده است, اين چگونه خواهد بود؟! پيامبر(ص) فرمود: ((شما اگر در شرايطى كه آنان قرار بگيرند, آن تحمل و شكيبايى را كه آنان دارند نخواهيد داشت.)) (6)

بدين گونه انسان عصر غيبت, بايد داراى شناختى درست و بصيرتى درخشان باشد, تا بتواند, اعتقاد حق را حفظ كند و در برابر هرپيشامد, پايدار باشد.

انسان منتظر بايد بداند انتظار چيست؟ و براى چيست؟ او منتظر كيست؟ و ظهور, مقدمه چه امورى است؟ اگر اين شناخت صحيح را به دست آورد, داراى فضيلتى بزرگ خواهد بود. چنان كه از امام راستگويان صادق آل محمد(ص) رسيده است:

((هركس امر امامت و رهبرى را بشناسد, آن گاه پيش از قيام قائم از جهان برود, پاداش او مانند كسى است كه در ركاب قائم شهيد بشود.)) (7)

روشن است كه چون شناختى از ((انتظار)) و ((منتظر)) پيدا شد, و معيارهاى اين دو معلوم گشت, و در آن معيارها با دقت و تإمل نگريسته شد, ضد انتظار و ضد منتظر نيز شناخته مى شود. چه بسا مردمى يا كسانى چند بپندارند كه منتظرانند, و از ثواب و اجر انتظار برخوردار, ليكن چنين نيست. چه بسا كسانى تصور كنند كه در حال افضل عبادات به سرمى برند, اما چنين نيست.

جامعه اى كه از نظر اعتقاد و بصيرت و عمل و اخلاق و حضور و اقدام و آمادگى و ثبات و طهارت و زهد و شعور و شناخت و عدل و احسان, آن چنان كه پيشوايان گفته اند و خواسته اند, نباشد, چگونه منتظر محسوب خواهد گشت؟!

كسانى و مردمى كه فاقد ويژگى هاى ياد شده اند, چه بسا ـ باتوجه و تإمل در واقعيت انتظارـ ضد انتظار و ضد منتظر محسوب گردند, نه منتظر.

در احاديث و تعاليم بلند اسلامى رسيده است كه عفت و ورع و صلاح پيشه سازيد; در روزگار انتظار صبور باشيد; دوران غيبت را طولانى نشماريد, زيرا كه وعده خدايى, حق است و اگرچه به طول انجامد, خواهد رسيد...

حالا نوبت آن است كه سرى بزنيم به حوزه منتظران, و چشم به راهان

شايد اكنون بهتر بتوانيم سيماى اين حوزه را ترسيم كنيم, و نشان ها و نشانه هاى آن را بنگريم. منتظران, مبشران آزادى و مناديان رهايى اند. منتظران فريادگران رسيدن روزند, و استقبال كنندگان طلوع خورشيد. اين كه گفته اند: ((زندگى در اوجى فراتر از رنج و نوميدى و كام حريص زمان مى گذرد.)) اين اوج در واقع همان زندگى منتظران است. و اين كه گفته اند: ((دنيا به حكمت و اميد نيازمند است.)) اين حكمت, همان دانايى و دل بيدارى پيروان حق است, و اين اميد, همان اميد رهايى.

اين ها همه شكوه چهره انتظار است. هركس حق دارد, از شنيدن نام ((انتظار)) هيجان زده شود و شيفته ديدار سيماى منتظران گردد.




  • ما مانده ايم و داغ شرربار انتظار
    هرسايه را ظهور قلمداد مى كنيم
    هجران دوست فلسفه آب و آتش است
    عمرى به حسرتيم چنين روزه دار وصل
    تاريخ ديده بود احد را ولى نديد
    با ما چه كرد هند جگر خوار انتظار (8)



  • در زير سهمگينى آوار انتظار
    از بس كه خيره ايم به ديوار انتظار
    تاوان اشك, شعله تبدار انتظار
    چندين غروب مانده به افطار انتظار
    با ما چه كرد هند جگر خوار انتظار (8)
    با ما چه كرد هند جگر خوار انتظار (8)



آرى, منتظران مردمى اند كه تمام وجودشان شناخت حق است و همه دلشان بصيرت و همه لحظاتشان انتظار رهايى انسانيت. مردمى كه تمام آرمانشان, طلوع صبح عدالت است, تا نور حق به سراسر گيتى بتابد و همه جاى جهان آكنده از داد و دادگرى گردد. به راستى اين چنين مردمى ديدنى اند. و اعجاب انگيز, و تحسين آفرين. و راستى آيا اين مردم چگونه اند؟

تصور كنيد كه به مدخل شهرى رسيده ايد. در آن جا به شما مى گويند: اين شهر, شهر منتظران است. مردم اين شهر در حالت انتظار و چشم به راه به سر مى برند!

مى پرسيد: اينان منتظر چه كسى اند؟ و در انتظار چه چيز به سر مى برند؟

مى گويند: اين مردم چشم به راه مردى هستند آسمانى, كه هم اكنون زنده است و از نظرها پنهان است. او امام آنان است و ناظر كردار آنان. چشم به راهند كه اين مرد آسمانى ظاهر شود و جهان را از ظلم و ستم, بپيرايد و با صلاح و اصلاح بيارايد و از عدل و فضيلت بپاكند و انسانيت مهضوم را به مقام شامخ خود برساند و بلوغ روز و بلوغ آفتاب و بلوغ انسانيت و بلوغ خرد را اعلام دارد. اين مردم داراى چنين آرمانى اند و چشم به راه چنين واقعه اى و منتظر چنين پيشوايى!...

هنگامى كه در دروازه آن شهر چنين بشنويد, با خود مى گوييد: به به, آفرين, چه با عظمت مردمى! چه روشن انديش ملتى! چه والانگر توده اى و چه پاكدل امتى! و چه حماسه دار گروهى!...

آيا اجتماع اينان, روابط انسانى اينان, داد و ستد و معاملات اينان, انصاف و مروت اينان, پاكدامنى و عفت اينان, تعهد و تقواى اينان, شرف و آزادگى اينان, خرد و درايت اينان, شور و حماسه اينان, پايدارى و صلابت اينان, اميد و فعاليت اينان, نظافت و ظرافت اينان, ذوق و هنر و زيبايى گرايى اينان, توجه به خدا و مناجات اينان, اقدام و درگيرى و سلحشورى اينان, مظاهر اجتماعى اينان, اخلاق انسانى اينان, مربيان و عالمان و واعظان اينان, بازارها و معابر و خيابان هاى اينان, مسجدها و مدرسه هاى اينان, سياست و مديريت اينان, حكومت و حاكمان اينان, قاضيان و قضاوت اينان و... چگونه است؟ آيا اين مردم چه كسانى اند؟ به درون اين شهر روم و در احوال آنان بنگرم و لذت برم و روح گيرم و اميد اندوزم و پرشوم و گسترش يابم و عمق پذيرم و ايمان استوار دارم و خويشتن انسانى خويش باز يابم و برعظمت والاى اين عظمت شناسان نماز برم...

بايد حوزه منتظران مهدى موعود(ع) پاسخگوى آنچه ياد شد, باشد.

و هنوز بهتر و بالاتر,... عينيت تشيع منتظران بايد اين باشد و اين چنين... (9)

و اين حديث انتظار را با غمنامه اى از آن منتظر راستين به پايان مى بريم.




  • دل را ز بيخودى سر از خود رميدن است
    از بيم مرگ نيست كه سرداده ام فغان
    دستم نمى رسد كه دل از سينه بركنم
    شامم سيه تر است زگيسوى سركست
    سوى تو اى خلاصه گلزار زندگى
    بگرفته آب و رنگ ز فيض حضور تو
    با اهل درد شرح غم خود نمى كنم
    آن را كه لب به جام هوس گشت آشنا
    روزى ((امين)) سزا لب حسرت گزيدن است. (10)



  • جان را هواى از قفس تن پريدن است
    بانگ جرس ز شوق به منزل رسيدن است
    بارى علاج شوق, گريبان دريدن است
    خورشيد من, برآى كه وقت دميدن است
    مرغ نگه در آرزوى پركشيدن است
    هرگل در اين چمن كه سزاوار ديدن است
    تقدير قصه دل من ناشنيدن است
    روزى ((امين)) سزا لب حسرت گزيدن است. (10)
    روزى ((امين)) سزا لب حسرت گزيدن است. (10)



1 ـ حكيمى, محمدرضا, خورشيد مغرب, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, ص 259.

2 ـ مينا ارجلو.

3 و 4 ـ مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, ج 52, ص 128.

5 ـ همان, ص 122.

6 و 7 ـ همان, ص 131.

8 ـ مجيد افشارى.

9 ـ خورشيد مغرب, ص 303 و 304, اقتباس.

10 ـ حضرت آيت الله خامنه اى (مدظله العالى.)


/ 1