خودى و غير خودى از منظر نهج‏البلاغه(2) - خودی و غیر خودی از منظر نهج البلاغه (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خودی و غیر خودی از منظر نهج البلاغه (2) - نسخه متنی

محمد محمدیان تبریزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خودى و غير خودى از منظر نهج‏البلاغه(2)

محمد محمديان تبريزى

خوديهاى تغيير موضع داده

اين گروه كسانى هستند كه قبلا جزو خوديها بودند اما تحت تإثير منافقين, تغيير ماهيت دادند و در گذشته خود تجديد نظر نمودند, و از روى جهالت و براى مطامع دنيوى و هواهاى نفسانى, با منافقين هماهنگ شدند و بر همان طبلى كوبيدند كه فراهم آمده دست نفاق بود و راهى را پيش گرفتند كه نهايتى جز تفرقه و ثمرى جز برآورده شدن آرزوهاى منافقين نداشت. آنان با جدا شدن از جبهه مومنين, جبهه ديگرى در مقابل حق ايجاد نمودند و هزاران نفر را قربانى مطامع نفسانى خود ساختند و دنيا و آخرت خود را تباه نمودند.

كسانى كه در عصر پيامبر مكرم(ص) افتخارات بزرگى را كسب و بر اثر جانفشانى هاى فراوان, مدال شجاعت ((سيف الاسلام)) و افتخار ((طلحه الخير)) بودن را از حضرتش دريافت كرده بودند و به همين دليل تا آن جا در ميان مردم منزلت و قدر يافته بودند كه در جايگاه نامزدى خلافت مسلمين نشستند, اما هنگامى كه مسند خلافت با حضور مولاى متقيان آراسته گرديد و زمام امر در دست ولى امر حقيقى قرار گرفت و مى رفت كه چند صباحى عدالت نفسى تازه كند و خورشيد فضيلت ها بعد از مدت هاى مديد, از پس ابرهاى تاريك خارج شود و دل هاى حيرت زده مومنين را روشن نمايد, جمعى از همان سرداران صدر اسلام روى برتافتند و آهنگ ديگرى ساز كردند; چون على(ع) براصول پافشارى مى كرد و مرد مصالحه و سازش و داراى امتيازهاى بى جا نبود. آنان كار را به جايى رساندند كه در مقابل عدل علوى قد برافراشتند و برگذشته خود و سوابق درخشانى كه داشتند, مهربطلان زدند. گرچه جمعى از آنان ساليان سال بود كه در گذشته خود تجديد نظر كرده بودند و تحت لواى صحابى پيامبر, تيشه ها به ريشه دين پيامبر زده بودند, اما مجال و فرصتى براى آشكار شدن باطن ها پيش نيامده بود.

در كلمات اميرالمومنين(ع) اين بخش دوم به سه بخش جداگانه تقسيم مى گردد; ناكثين, قاسطين و مارقين.

گرچه حضور و نقش فعال منافقين در اين سه گروه قابل انكار نيست, اما پيكره اصلى اين سه گروه, خودىهاى تغيير موضع داده و استحاله شده, بودند. به ويژه ناكثين كه رهبرانشان (عايشه, طلحه و زبير) از ارج و قرب و منزلت ويژه اى برخوردار بودند و با همين پشتوانه توانستند براى اولين بار حريم علوى را بشكنند و كار را به جايى برسانند كه افراد بى حيثيتى همچون معاويه و عمروبن عاص نيز بتوانند به جنگ با على(ع) تشويق شوند.

قاسطين تحت فرماندهى انسان معكوسى چون معاويه بودند كه تا فتح مكه ـ در كنار پدر خود, ابوسفيان ـ رهبرى لشكر كفر را در برابر مسلمانان به عهده داشت و بعد از آن كه در ليست ((طلقإ)) (آزادشدگان) قرار گرفت و بالاجبار شهادتين را بر زبان جارى ساخت, تا آخر عمر به مبارزه غير مستقيم با اسلام ادامه داد, و پناهگاه تمام خودىهاى تغيير موضع داده شد و پرچم حمايتى خود را بر سر همه كسانى كه از گذشته خود پشيمان شده بودند, برافراشت و با حيله هاى خود و دستيارش, عمروبن عاص توانست جمع كثيرى از لشكريان اميرالمومنين(ع) را عليه آن حضرت بشوراند و گروه مارقين را به وجود آورد; گروهى كه سرانشان با كيسه هاى زر معاويه از همراهى با على(ع) منصرف شدند و پيروانشان براثر جهالت و تفسيرهاى غلط از دين و قرآن, به مصاف قرآن ناطق آمدند.

سخنان حضرت على(ع) درباره اين سه گروه و نامه هايى كه بين آن حضرت و سران آن ها رد و بدل مى شد, به قدرى زياد است كه در مجال يك يا چند مقاله نمى گنجد. در اين فرصت مختصر, فقط به چند نكته كه از كلمات حضرت استفاده مى شود, اشاره مى كنيم و سپس چند فراز از كلمات حضرتش را مرور مى نماييم:

1 ـ از مهم ترين دلايل انحراف اين گروه ها, آراسته شدن دنيا در چشمان آنان و خيره گشتنشان به زرق و برق دنياست.

كشيده شدن آنان به سوى زينت هاى دنيا و آلودگى به زر و زيور و لذايذ پست حيوانى و علاقه به نام و شهرت و مقام و رياست موجب جدا شدن آنان از خودىها و پيوستن به منافقين و تشكيل جبهه جديد در برابر حق بود.

رهبران اين گروه ها در شناخت حق و فهم واقعيات و ارزش هاى اسلامى, مشكل نداشتند و بيش از همه و بهتر از ديگران على(ع) را مى شناختند و بر حقانيت او واقف بودند. اما هواها و هوس ها و اميال و شهوات مانع از تسليم شدن آن ها در برابر حق شد.

على(ع) در بخشى از خطبه معروف به ((شقشقيه)) مى فرمايد:

((فلما نهضت بالامر, نكثت طائفه, و مرقت اخرى, و قسط آخرون كإنهم لم يسمعوا كلام الله سبحانه حيث يقول: (تلك الدار الاخره نجعلها للذين لايريدون علوا فى الارض و لافسادا و العاقبه للمتقين) بلى و الله لقد سمعوها و وعوها, و لكنهم حليت الدنيا فى إعينهم و راقهم زبرجها))(1)

هنگامى كه در پاسخ آن همه اصرار مردم, قيام كردم و زمام خلافت را به دست گرفتم, موضع گيرىهاى مخالف از همه سو آغاز شد. جماعتى از ايشان عهد شكستند. (طلحه و زبير كه جنگ جمل را راه انداختند.) و گروهى از دين خارج شدند, (خوارج كه جنگ نهروان را به پا داشتند.) و قومى همدست ستمكاران شدند. (معاويه و اهل شام كه جنگ صفين را به وجود آوردند.) گويى سخن خداى سبحان را نشنيده بودند كه مى فرمايد: ((اين سراى آخرت را مختص كسانى قرار داده ايم كه در زمين قصد برترىجويى و فساد نكنند, و پيروزى نهايى با اهل تقواست.))(2)

به خدا سوگند! همگى آن ها اين سخن را خوب شنيده بودند و خوب فهميده بودند, اما دنيا در چشم آنان آراسته شده بود و زرق و برقش خيره شان كرده بود و جواهراتش آن ها را فريفته بود!

2 ـ يكى ديگر از دلايل انحراف دربخشى از اين گروه, تحليل ها و تفسيرهاى غلط از دين مى باشد.

آنان با برداشت هاى بدون سند و دليل از مفاهيم دينى و با تفسير به رإى قرآن و سنت نبوى(ص) راه را براى نفوذ كژىها در عقايد و هجوم شبهات در معارف دينى باز نمودند و با تسليم شدن در برابر تإويل هاى نادرست از دين كه با اميال و هوسهاى نفسانى نيز سازگارى داشت, حقيقت دين را به فراموشى سپردند و مشغول بازى با پوسته آن شدند وبه اين مقدار نيز بسنده نكردند و با كسانى كه در پى حفظ حقيقت دين بودند, به منازعه و مبارزه برخواستند و سد آهنينى در برابر رشد و نفوذ حق شدند.

اميرالمومنين(ع) بعد از پذيرفتن حكميت, در تشريح جنگ صفين خطاب به خوارج مى فرمايد:

((لقد كنا مع رسول الله(ص) و ان القتل ليدور على الابإ و الابنإ و الاخوان و القرابات, فما نزداد على كل مصيبه و شده الا ايمانا و مضيا على الحق, و تسليما للامر, و صبرا على مضض الجراح, و لكنا انما اصبحنا نقاتل اخواننا فى الاسلام على ما دخل فيه من الزيغ و الاعوجاج و الشبهه و التإويل)) (3)

ما همراه رسول خدا(ص) بوديم و به قتل و كشتار پدران, فرزندان, برادران و خويشاوندانمان مبادرت مى كرديم; اما هر مصيبت و سختى كه واردمى شد, بر ايمان ما مى افزود و عزم ما را در پيمودن راه حق راسخ مى كرد, تسليم فرمان الهى بوديم و بر جراحت هاى سوزناك شكيبا بوديم; اما امروز جنگ ما با برادران مسلمانى است كه دو دلى و انحراف و تمايل به كفر و كژى در اسلامشان راه يافته است و دستخوش شبهات و تإويل هاى ناروا شده اند.

3 ـ جمعى از خودىهاى تغيير موضع داده كه اشتباهاتى در گذشته خود دارند و كبر و غرور و عناد و لجاجت مانع از اعتراف آن ها به اشتباه و جبران آن مى گردد, در صدد توجيه اشتباهات خود بر مىآيند و گرفتار اشتباهات بزرگ تر و دردناك ترى مى شوند ودر مقابل اردوگاه مومنين صفآرايى مى نمايند.

خوارج كه در پذيرش حكميت و تحميل آن به حضرت على(ع) مرتكب اشتباه بزرگ تاريخى شده بودند, به جاى اقرار به خطا و عذر خواهى از آن حضرت و تصميم به جبران آن, به انحراف فاحش ترى گرفتار شدند و با اعلام كفر حضرت على(ع) به جنگ با آن حضرت پرداختند.

اميرالمومنين(ع) در مورد طلحه كه با پرچم خون خواهى عثمان, عليه آن حضرت قيام كرد, مى فرمايد:

((والله مااستعجل متجردا للطلب بدم عثمان الا خوفا من إن يطالب بدمه, لانه مظنته, و لم يكن فى القوم إحرص عليه منه, فإراد إن يغالط بما إجلب فيه, ليلبس الامر و يقع الشك))(4)

به خدا سوگند! شتاب و عجله طلحه با شمشير از نيام بركشيده براى خون خواهى عثمان, براى اين است كه مى ترسد ديگران خون عثمان را از او بازخواست نمايند; زيرا كه او در مظان اتهام است و در ميان مردم هيچ كس حريص تر از او به قتل عثمان نبود, و براى همين است كه اكنون مى خواهد مغالطه نمايد و مردم را گرفتار اشتباه كند, تا امر مشتبه شود و چهره واقعى او در پرده بماند و شك در دل ها لانه سازد.

1 ـ نهج البلاغه, خطبه ;3 معجم, فراز 14.

2 ـ سوره قصص, آيه 83.

3 ـ نهج البلاغه, خطبه ;122 معجم, فراز 8.

4 ـ همان, خطبه 174.


/ 1