زهد اميرالمؤمنين عليه‏السلام - زهد امیرالمؤمنین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زهد امیرالمؤمنین (ع) - نسخه متنی

محدث قمى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زهد اميرالمؤمنين عليه‏السلام

محدث قمى

بدان كه اميرالمومنين(ع) بعد از رسول خدا(ص) ازهد تمامى مردم بود. و هيچ زاهدى به مرتبه زهد آن حضرت نرسيد و همه زهاد روى اخلاص به درگاه او ماليده اند و رحل اقامت بر در خانه اوافكنده اند.

هرگز از طعامى سير نخورد و پيوسته مإكول و ملبوس او از همه كس خشن تر بود. لباسش كرباس بسيار درشت بود, خوراكش نان جوين بود كه سبوس آن را نگرفته باشند و نعلينش(1)از ليف خرما بود و مدت پنج سال صاحب اختيار و خليفه بود و آجر بر روى آجرى نگذاشت و خشتى بر روى خشتى سوار نكرد. و هرگز گاو و گوسفندى جمع نكرد و هزار مملوك خريد از مال خود كه به كديمين و عرق جبين پيدا كرده بود و براى رضاى خدا آن ها را آزاد كرد.(2) و عمل او به عمل كسى مانند بود كه پيوسته به جانب بهشت و دوزخ چشم دوخته ونظر مى كند, و نفقه آن حضرت از غله خود آن جناب بود كه در ((ينبع))(3) داشت و مردم را ازنفقه خود نان و گوشت مى دادو خود تليد مى كرد در زيت(4) و مى خورد.




  • وكان طعامه خبزا و زيتا
    و يوثر باللحوم الطازجينا



  • و يوثر باللحوم الطازجينا
    و يوثر باللحوم الطازجينا



وقتى ((عدى بن حاتم)) برآن حضرت وارد شد, آن جناب را ديدكه در پيش او مشكى كهنه بود كه درآن قدرى آب خالص بود و هم در نزد آن حضرت ريزه هاى نان جوين و نمك بود. عدى گفت: يااميرالمومنين! من مى بينم شما را روزهاى دراز با شكم گرسنه بسر مى برى و درامور مسلمانان كوشش مى نمائى و شب را به بيدارى و خون جگر خوردن و مشقت كشيدن در بندگى خدا به روز مىآورى و افطار تو همين است!فرمود:




  • علل النفس بالقنوع و الا
    طلبت منك فوق ما يكفيها



  • طلبت منك فوق ما يكفيها
    طلبت منك فوق ما يكفيها



فرمود: نفس را به قناعت مشغول كن و بازدار به آن و اگرنه, سركشى خواهد كرد و فوق كفايت از تو طلب خواهد نمود.(5)

و از ((احنف بن قيس))(6) مروى است كه: وقتى به نزد معاويه رفتم, ازشيرينى و ترشى چندان به نزد او آوردند كه تعجب كردم. بعد از آن طعام هاى رنگارنگ در سفره او چيدند كه من نام آن ها را ندانستم و يك يك را از او مى پرسيدم و او جواب مى گفت. چون معاويه طعام خود را وصف نمود, مرا گريه در گرفت, گفت: چرا گريه مى كنى؟

گفتم: به يادم آمد كه شبى در خدمت على(ع) بودم, وقت افطار شد, آن حضرت مرا تكليف ماندن كرد. پس انبانى سر به مهر طلب نمود. چون حاضر كردند, گفتم: اين چه چيز است؟

گفت: سويق جو است.(7)

گفتم كه: ترسيدى كه از آن بردارند, يا بخل كردى كه چنين سر آن را مهر كرده اى؟ !

فرمود: نه اين و نه آن; بلكه ترسيدم كه حسن و حسين(عليهماالسلام) آن را به روغن يا به زيت بيالايند.

گفتم: مگر حرام است؟

فرمود: نه, و لكن واجب است بر امامان عادل كه قسمت بردارند به قدر ضعيف ترين مردم تا فقير را از جاده بيرون نبرد.

معاويه گفت: ذكر كردى كسى را كه احدى فضل او را انكار نتواند كرد.(8)

و از ((اصبغ بن نباته))(9) مروى است كه على(ع) فرمود: داخل شدم به بلاد شما با همين لباسهاى كهنه و اسباب و شتر سوارى خود و اگر از بلاد شما بيرون روم و با خود ببرم زياده از آنچه آورده ام, بدانيد كه در مال خدا و مال مسلمانان خيانت كرده باشم.(10)

و روايت شده كه روزى آن حضرت به بازار بزازان آمد, به مردى فرمود: دو جامه به من بفروش.

آن مرد گفت كه: يااميرالمومنين! آنچه بخواهى, نزد من هست.

حضرت چون دانست كه آن مرد او را شناخته, از او درگذشت; به در دكان پسرى آمد و دو جامه خريد, يكى را به سه درهم و يكى را به دو درهم; فرمود: اى قنبر, آن جامه اى كه به سه درهم خريده ام, تو بردار و بپوش.

قنبر عرض كرد كه: تو به آن سزاوارترى, زيرا كه در بالاى منبر مى روى و براى مردم خطبه مى خوانى.

حضرت فرمود كه: اى قنبر! تو جوانى و لباس بهتر تو را زيبنده است و من از پروردگار خود شرم دارم كه برتو تفضيل جويم, و از رسول خدا(ص) شنيدم كه فرمود: ((بپوشانيد به غلامان خود از آنچه خود مى پوشيد و بخورانيد به ايشان ازآنچه خود بخوريد.))

و چون آن جامه را پوشيد, آستين آن را كشيده از سرانگشتان او درگذشت, امر كرد تا آن را بريدند و جدا كرده بينداخت, آن پسر عرض كرد: به من بده تا كنار آستين آن را بدوزم.

فرمود كه: آن را بگذار به همين صفت كه هست كه عمر از اين شتابنده تر است.

بعد از آن, پدر آن پسر آمد و عرض كرد: يا اميرالمومنين! پسرم تو را نشناخته, اينك دو درهم از شما زياد گرفته!

حضرت فرمود كه: نمى گيرم و من او را گول نزده ام و او مرا گول نزده است و به رضاى يكديگر معامله كرده ايم.(11)

و از ((سويد بن غفله)) مروى است كه: وقتى به خدمت حضرت اميرالمومنين(ع) آمدم, ديدم كاسه اى از دوغ بسيارترش در پيش آن جناب آست و قرصى از نان جو خشك كه پوست و نخاله جو بر روى آن پيدا بود, بر دست داشت و به زحمت تمام آن رامى شكست واگر به دست شكسته نمى شد, به قوت زانوى خود آن را مى شكست و در كاسه مى ريخت و با آن دوغ مى خورد. پس مرا تكليف خوردن كرد. گفتم: روزه دارم.

فرمود كه: از رسول خدا(ص)شنيدم كه فرمود: ((كسى را كه روزه او مانع شود او را از طعامى كه ميل به آن داشته باشد, برخدا حق است كه او را طعام دهد از طعام بهشت و شراب دهد او را از شراب بهشت.))(12)

سويد گويد كه: ((فضه)) كنيز آن حضرت نزد آن جناب ايستاده بود, با وى گفتم: واى برتو اى فضه! آيا نمى ترسى ازخدا در امر اين پيرمرد كه آرد نان آن را غربال نمى كنيد و نخاله آن را نمى گيريد؟!

فضه گفت كه: خود آقا مرا امر كرده كه نخاله آن را نگيرم.

حضرت از من پرسيد كه: به فضه چه گفتى؟

من آنچه گفته بودم, عرض كردم, فرمود: پدر و مادرم فداى رسول خدا باد كه هرگز سبوس نان او را نگرفتند و سه روز ازنان گندم سير نخورد تا از دنيا رحلت فرمود. (13)

و روايت است كه ((عمروبن حريث)) در كمين آن حضرت بود كه غذاى آن حضرت را ببيند, ديد فضه انبانى سر به مهر آورد و يك گرده نان جو خشك درشت از ميان انبان بيرون آورد, عمروگفت: اى فضه! چرا نخاله اين آرد را نگرفتى و آن را پاك نكردى؟ !

گفت: چگونه چنين كنم و حال آن كه اميرالمومنين(ع) مرا از آن نهى كرده و من نان نيكو در ميان انبان او مى گذاردم, اميرالمومنين(ع) در انبان را مهر كرد كه ديگر نتوانيم طعام پاكيزه در آن گذاريم!

پس اميرالمومنين(ع) آن نان را ريزه كرد در كاسه, و قدرى آب بر آن ريخت, و اندكى نمك بر آن پاشيد و آستين بالا زد و از آن بخورد, چون فارغ شد, دست بر محاسن خود گرفت, فرمود: اى عمرو! خائب وخاسر است اين ريش من اگر از جهت طعام او را در آتش جهنم بسوزانم و اين مرا كافى خواهد بود و به آن قناعت توانم نمود. (14)

از اصبغ بن نباته مروى است كه: چون ازجائى مالى به خدمت اميرالمومنين(ع) مىآوردند, داخل بيت المال مى شد و مستحقان را جمع مى كرد; بعد از آن, دست به مال مى زد و به جانب يمين و يسار متفرق مى كرد و مى فرمود: ((يا صفرإ يا بيضإ لا تغرينى غرى غيرى))

يعنى اى دينار و اى درهم! مرا فريب ندهيد و بفريبيد غير مرا.

و مى فرمود:




  • هذا جناى و خياره فيه
    اذ كل جان يده الى فيه



  • اذ كل جان يده الى فيه
    اذ كل جان يده الى فيه



بعد از آن جا بيرون نمىآمد تا جميع آن اموال را متفرق مى كرد و حق هر كسى رابه او مى رسانيد و بعد از آن امر مى فرمود كه بيت المال را جاروب كنند و آب در آن بپاشند, بعد از آن دو ركعت نماز مى گزارد و بعد از سلام نماز, مى فرمود: اى دنيا! خود را به من منما و مرا به خود مشتاق مگردان و مرا فريفته خود مكن كه من تو را سه طلاق گفته ام; طلاقى كه در آن رجوعى نباشد.(15)




  • و كان يقول يا دنياى غرى
    سواى فلست من اهل الغرور



  • سواى فلست من اهل الغرور
    سواى فلست من اهل الغرور



فصلى از كتاب ((الفصول العليه)) محدث قمى كه با نام ((فروغ آفتاب)) توسط جناب آقاى باقرى بيدهندى تحشيه و تعليقه نويسى و منتشر شده است.

1 ـ پاپوش.

2 ـ الغارات, 92/1.

3 ـ محلى در 30 فرسخى مدينه, واقع در ساحل درياى سرخ است.

4 ـ روغن زيتون.

5 ـ بحارالانوار, ج 40, ص 325, به نقل از مناقب ابن شهر آشوب.

6 ـ در اسم او اختلاف است. حلم او ضرب المثل بوده و در صفين در ركاب على(ع) بوده است. در باره او نگ: اعيان الشيعه, ج 3, ص ;222 تاريخ الاسلام, ج 3, ص 129 و تنقيح المقال, ج 1, ص 102.

7 ـ آردجو سبوس دار و پاره اى از غذاهاى ساده اى كه از آرد درست مى شود.

8 ـ نثرالدرر, ج 1, ص 305.

9 ـ از اصحاب خاص و مخلص على(ع) و در شمار شرطه الخميس بود. درباره او نگ: رجال نجاشى, ص 508 و اعيان الشيعه, ج 3, ص 464.

10 ـ بحارالانوار, ج 40, ص ;325 به نقل از مناقب ابن شهرآشوب.

11 ـ همان, ص ;324 به نقل ازمناقب ابن شهرآشوب, ج 2, ص ;97 حليه الابرار, ج 2, ص 230, ح 14 و نيز نگ: غارات ثقفى, ج 1, ص 96 و 98 و فضائل الصحابه از احمد, ج 1, ص ;518 كنزالعمال, ج 3, ص ;183 كشف الغمه, ج 1, ص 162

12 ـ كنزالعمال, ج 8, ص 456, ح 22635.

13 ـ بحارالانوار, ج 40, ص ;331 به نقل از كشف الغمه; غارات ثقفى, ج 1, ص ;87 فرائدالسمطين, ج 1, ص 352 و مناقب خوارزمى, فصل 10, ح 130.

14 ـ بحارالانوار, ج 4, ص ;325 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب, ج 2, ص 98 و حليه الابرار, ج 2, ص 232, ح 18.

15 ـ غايه المرام, ص ;672 به نقل از امالى صدوق, ص 233, ح ;16 بحارالانوار, ج, 41, ص 103, ح 2 و نهج البلاغه, حكمت 77.


/ 1