يهود از ديدگاه قرآن و تاريخ
محمدمحسن طبسىاشاره:
اين مقاله با عنوان ((اليهود فى القرآن و التاريخ)), به قلم شيخ نجم الدين طبسى, در مجله الرشد لبنان, در رمضان 1413 ه' .ق به چاپ رسيده است.يهود در قرآن
1 ـ دشمنى با مومنين:
(لتجدن اشد الناس عداوه للذين امنوا اليهود والذين اشركوا)(1); به طور مسلم (اى پيامبر) دشمن ترين مردم نسبت به مومنان را, يهود و مشركان خواهى يافت.2 ـ اذيت و آزار مومنين:
(لتبلون فى اموالكم و انفسكم و لتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا إذى كثيرا و ان تصبروا وتتقوا فان ذلك من عزم الامور.)(2); به يقين (همه شما) در اموال و جان هاى خود, آزمايش مى شويد و از كسانى كه پيش از شما به آن ها كتاب (آسمانى) داده شده است (يهوديان) و (همچنين) از مشركان سخنان آزار دهنده فراوان خواهيد شنيد و اگر استقامت كنيد و تقوا پيشه سازيد (شايسته تراست; زيرا) اين از كارهاى مهم و قابل اطمينان است.3 ـ عقيده يهود نسبت به خودشان:
(و قالت اليهود و النصارى نحن ابنإ الله و احبائه)(3); يهود و نصارى گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستيم.4 ـ عقيده يهود نسبت به خداوند:
(و قالت اليهود يدالله مغلوله غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان)(4); و يهود گفتند: ((دست خدا (با زنجير) بسته است.)) دستهايشان بسته باد! به خاطر اين سخن, از رحمت (الهى) دور شوند! بلكه هردو دست (قدرت) او, گشاده است.5 ـ طغيان و سركشى يهود:
(و قضينا الى بنى اسرائيل فى الكتاب لتفسدن فى الارض مرتين و لتعلن علوا كبيرا, فاذا جإ وعد اولهما بعثنا عليكم عبادا لنا اولى بإس شديد فجاسوا خلل الديار, وكان وعدا مفعولا)(5); ما به بنى اسرائيل در كتاب (تورات) اعلام كرديم كه دوبار در زمين فساد خواهيد كرد و برترى جويى بزرگى خواهيد نمود. هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد, گروهى ازبندگان پيكار جوى خود را بر ضد شما بر مى انگيزيم (تا شما را سخت درهم كوبند, حتى براى به دست آوردن مجرمان) خانه ها را جستجو مى كنند و اين وعده اى است قطعى.6 ـ قساوت و سنگدلى:
(ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجاره او اشد قسوه)(6); سپس دل هاى شما (خطاب به يهود) بعد از اين واقعه سخت شد, همچون سنگ يا سخت تر.7 ـ ايمان نداشتن به نبوت:
(واذ قلتم يا موسى لن نومن لك حتى نرى الله جهره فإخذتكم الصاعقه و انتم تنظرون)(7); و (نيز به ياد آوريد) هنگامى را كه گفتيد: ((اى موسى! ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اين كه خدا را آشكار ببينيم.)) پس صاعقه شما را گرفت; در حالى كه تماشا مى كرديد.8 ـ كفران نعمت:
(و اذ قلتم يا موسى لن نصبر على طعام واحد فادع لنا ربك يخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها وقثآئها و فومها و عدسها و بصلها)(8); و (نيز اى يهود به خاطر بياوريد) زمانى را كه گفتيد: ((اى موسى! هرگز حاضرنيستيم به يك نوع غذا اكتفا كنيم. از خداى خود بخواه كه از آنچه زمين مى روياند; از سبزيجات, خيار, سير, عدس و پيازش براى ما فراهم سازد.))9 ـ كشتار انبيإ:
(و ضربت عليهم الذله و المسكنه و باوا بغضب من الله, ذلك بإنهم كانوا يكفرون بايت الله و يقتلون النبيين بغيرالحق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون)(9); و مهر ذلت و نياز بر پيشانى آن ها زده شد و باز گرفتار خشم خدايى شدند; چون آنان نسبت به آيات الهى, كفر مى ورزيدند و پيامبران را به ناحق مى كشتند. اين ها به خاطر آن بود كه گناهكار و متجاوز بودند.10 ـ انداختن نارسايى ها ومشكلات به گردن رهبرى:
(و ان تصبهم سيئه يطيروا بموسى و من معه)(10); وقتى كه بدى (و بلا) به آن ها مى رسيد, مى گفتند: ((از سوى موسى و كسان اوست.))11 ـ فراموش كردن خدمات ديگران:
(و اذقال موسى لقومه واذكروا نعمه الله عليكم اذا انجاكم من آل فرعون يسومونكم سوءالعذاب و يذبحون ابنائكم و يستحيون نسائكم و فى ذلكم بلإ من ربكم عظيم)(11); و (به خاطر بياور) هنگامى را كه موسى به قومش گفت: ((نعمت خدا برخود را به ياد داشته باشيد, زمانى كه شما را از (چنگال) آل فرعون رهايى بخشيد. همانا كه شما را به بدترين وجهى عذاب مى كردند, پسرانتان را سرمى بريدند و زنانتان را (براى خدمتكارى) زنده مى گذاشتند; و در اين, آزمايش بزرگى از طرف پروردگارتان براى شما بود.))12 ـ اذيت و آزار پيشوا و رهبرى:
(و اذقال موسى لقومه لم توذوننى و قد تعلمون انى رسول الله اليكم.)(12); و (به يادآورديد) هنگامى را كه موسى به قومش گفت: ((اى قوم من! چرا مرا آزار مى دهيد, با اين كه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم؟!))13 ـ عهد شكنى:
(فبما نقضهم ميثاقهم لعنيهم و جعلنا قلوبهم قاسيه)(13); (بنى اسرائيل را) به خاطر پيمان شكنى, از رحمت خويش دور ساختيم و دل هاى آنان را سخت و سنگين نموديم.14 ـ تحريف كلام خداوند:
(يحرفون الكلم عن مواضعه)(14); سخنان (خدا) را از موضعش تحريف مى كنند.15 ـ تفرقه افكنى بين مومنين:
(والذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المومنين)(15); (گروه ديگر از آن ها) كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زيان رساندن (به مسلمانان) و (تقويت) كفر, و تفرقه افكنى ميان مومنان.16 ـ پناه دادن به عناصر ضد الهى:
(وارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل)(16); و (مسجد ضرار) كمين گاهى بوده براى كسى كه از پيش, با خدا و پيامبرش مبارزه كرده بود.17 ـ آواره كردن شهروندان:
(يقولون لئن رجعنا الى المدينه ليخرجن الاعز منهاالاذل)(17); مى گويند: ((اگر به مدينه بازگرديم, عزيزان, ذليلان را بيرون مى كنند.))18 ـ سياست محاصره اقتصادى:
(هم الذين يقولون لاتنفقوا على من عند رسول الله حتى ينفضوا)(18); آن ها كسانى هستند كه مى گويند: ((به افرادى كه نزد رسول خدا هستند, انفاق نكنيد تا پراكنده شوند.))19 ـ عدم خرسندى از مسلمانان مگر با پيروى از يهود:
(لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم قل ان هدى الله هو الهدى)(19); هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد, تا (به طور كامل, تسليم خواسته هاى آن ها شوى و) از آيين (تحريف يافته) آنان, پيروى كنى. بگو (اى پيامبر) ((هدايت الهى, تنهاهدايت است.))يهود در تاريخ اسلام
1 ـ سياست يهود در برابر اسلام:
الف ـ شايعه پراكنى براى تضعيف روحيه مسلمانان; كه در جنگ بدر اتفاق افتاد.ب ـ تعدى به نواميس مسلمانان; مردى از طايفه ((بنى قين قاع)) به يك زن مسلمان تعدى كرد.ج ـ توطئه ترور رهبرى; بنى نضير قصد ترور پيامبراكرم(ص) را داشت كه در اين توطئه شوم ناكام ماند.د ـ تحريك هم كيشان و بسيج آن ها براى رو در رويى با اسلام و مسلمانان; كه در جنگ بدراتفاق افتاد.ح ـ ايجاد تفرقه بين نيروهاى مسلح; كه در جريان بنى مصطلق رخ داد و پيامبر(ص) با هوشيارى تمام و يك سياست دقيق, توطئه آنان را خنثى كرد.و ـ ايجاد پايگاه هاى جاسوسى براى كنترل مسلمانان و ارسال اطلاعات به دشمنان, جهت ضربه وارد كردن به اسلام و مسلمانان; كه در ساختن مسجد ضرار تجلى نمود.2 ـ سياست اسلام در برابر يهود:
الف ـ گرفتن عهد و پيمان از يهوديان برعدم دخالت در امور مسلمانان و پرهيز از هرگونه توطئه عليه اسلام و مسلمانان.ب ـ اعدام شخصيت هاى سياسى و عناصر فعال آنان, همانند: ابن الاشرف, ابورافع و عصمإ بنت مروان.3 ـ مواضع قاطع حكومت اسلامى در برابر يهود:
الف ـ تبعيد يهود از پايتخت, پيامبراكرم(ص) دستور تبعيد قبيله بنى قينقاع را از مدينه صادر كرد.ب ـ مصادره اموال و تبعيد; پيامبر(ص) دستور مصادره اموال و سپس تبعيد بنى نضير را صادر كرد.ج ـ مصادره اموال و اعدام جنگجويان يهودى و اسارت بقيه آن ها; كه براى بنى قريضه بعد از جنگ خندق به وقوع پيوست.د ـ تعقيب آنان و سلب آرامش از يهوديان خيبر.ه' ـ تبعيد يهود از تمام بلاد اسلامى; پيامبراكرم(ص) در روزهاى آخر عمر شريفشان به آن وصيت و سفارش اكيد نمود.(20)4 ـ نمونه هايى از آزار يهود:
الف ـ امام صادق(ع) فرمود: پيامبر اسلام(ص) در روز خيبر مسموم گرديد. آن قطعه گوشتى كه در آن زهر ريخته بودند, به سخن آمد و گفت: ((يارسول الله! من زهرآلود هستم)). پيامبر(ص) به هنگام رحلت فرمود: آن قطعه گوشتى كه در خيبر مسموم بود و به من خورانيدند, امروز مرا از پاى در آورد و هيچ پيامبر و وصى پيامبر نيست مگر آن كه شهيد مى شود.ب ـ امام صادق(ع) فرمود: ((آن زن يهودى ذراع گوسفند را مسموم و كباب كرد و براى پيامبراكرم(ص) فرستاد. چون پيامبر(ص) از آن ميل كرد, آن زهر در وجود شريفشان اثر گذاشت تا اين كه به رحلت ايشان منتهى شد.))(21)5 ـ برخورد قاطع على ابن ابى طالب(ع) با يهود:
امام على(ع) فرمود: ((پيامبراكرم(ص) مرا فراخواند و به سوى سنگرهايشان (مواضع كفار) فرستاد. پس احدى از آنان به جنگ من نمى شتافت مگر آن كه او را به خاك مذلت مى نشاندم و كسى در برابر من مقاومت نمى كرد مگر آن كه او را خرد مى كردم. سپس همانند شيرى كه بر طعمه خود حمله ور شود, برآنان حمله ور شدم و آن ها را به عقب نشينى و پذيرش شكست سختى وادار ساختم; به گونه اى كه تا عمق شهرشان عقب نشينى كردند. پس درب خيبر را از جاكندم و يكه وتنها بر آن ها يورش بردم و هركس از جنگ جويان به مقابله با من بر مى خواست, او را از پا در مىآوردم و باقى آنان را به اسارت مى گرفتم, تابالاخره شهر را به تنهايى آزاد كردم و احدى يار و ياور نداشتم. جز خداى واحد.))هنگامى كه اسراى بنى قريضه را آوردند آن ها را در خانه هاى بنى النجار زندانى كردند. پس پيامبراكرم(ص) بيرون آمد و به همراهى مسلمين, خندق هايى را حفر كردند. سپس به اميرالمومنين(ع) دستور داد كه يك يك آنان را به سزاى كارخويش برساند. در بين اسرإ, حى بن احطب و كعب بن اسد (كه دو نفر از سران يهود بودند.) وجود داشتند. يهوديان به كعب گفتند: ((به نظر تو پيامبر با ما چه خواهد كرد؟)) كعب گفت: ((متإسفم كه موقعيت را درك نمى كنيد. آيا نمى بينيد كه هركس را فراخواندند, ديگر باز نمى گردد. به خدا سوگند! قتل است و مرگ!)) سپس حى بن احطب را آوردند, درحالى كه دو دستش بسته بود.چون نگاهش به پيامبر(ص) افتاد, با تمام وقاحت گفت: ((هرگز خودم را برعداوت و دشمنى با تو ملامت نكردم, ليكن چه كنم كه خدا ما را مخذول و ذليل كرد.)) پس او را نزد على بن ابى طالب(ع) آوردند.وحى بن احطب رو به على(ع) كرد و گفت: ((قتله شريفه بيد شريف)); به دست يك انسان شريف, مرگ با شرافتى مى نوشم.امام على(ع) فرمود: ((بلكه بهترين مردم, بدترين مردم را به قتل مى رساند. واى بركسى كه خوبان و شرافتمندان او را به خاك مذلت و قتل برسانند و خوشا به حال كسى كه اراذل و كفار او را بكشند.))(22)6 ـ موضع حضرت مهدى(ع) دربرابر يهود:
ظاهر بعضى از روايات اين است كه حضرت مهدى(ع), يهوديان را از كوفه (كه در آن روز مقر حكومت اسلامى مى باشد.) اخراج و تبعيد مى كند. طبق روايات ديگرى, آن حضرت اسلام را بر آن ها عرضه مى كند و چنانچه نپذيرفتند, آن ها را به قتل مى رساند. طبق بعضى از روايات, حضرت مهدى(ع) با آنان به مناظره مى پردازد.(23)شايد اين سه سياست (تبعيد, عرضه اسلام و مناظره) مربوط به زمان هاى خاص و موقعيت هاى مخصوص باشد و گرنه طبق روايات كثيرى, سياست قاطع و روشن امام(ع) با آنان, همان برخورد نظامى و قلع و قمع نمودن اين غدد سرطانى مى باشد. امام كاظم(ع) در ذيل آيه شريفه (و له اسلم من فى السموات والارض); فرمود: ((آيه راجع به حضرت مهدى(ع) مى باشد. آن حضرت به هنگام ظهور, يهوديان و نصارا و كفار را در شرق و غرب زمين جمع مى كند و اسلام را برآنان عرضه مى دارد; اگر پذيرفتند, نماز و ساير واجبات را بر آنان واجب مى گرداند و در غير اين صورت, آنان را به قتل مى رساند.))(24)فروپاشى حكومت يهود در بيت المقدس
طبق روايتى, پيامبراكرم(ص) سخن از دجال به ميان آوردند. يكى از حاضران پرسيد: يا رسول الله! در آن روز مسلمانان كجا هستند؟ حضرت فرمود: در بيت المقدس مرد صالحى مىآيد و نماز صبح را به جماعت مى خواند, پس عيسى از آسمان به زمين فرود مىآيد و پشت سر اين مرد صالح (امام زمان) نماز مى خواند. سپس درگيرى با يهود خواهد داشت; به گونه اى كه يهود متلاشى و پراكنده و پشت درختان و سنگ ها مخفى مى شوند و مسلمانان به تعقيب آنان مى پردازند. مخفيگاه ها به سخن در مىآيند و به رزمندگان مسلمان خطاب مى كنند: ((اين يك يهودى است كه پشت سر من مخفى شده است. پس بيا و او را نابود كن. ))(25)1 ـ سوره مائده, آيه 82.2 ـ سوره آل عمران, آيه 186.3 ـ سوره مائده, آيه 18.4 ـ همان, آيه 64.5 ـ سوره اسرإ, آيات 4 و 5.6 ـ سوره بقره, آيه 74.7 ـ همان, آيه 55.8 ـ همان, آيه 61.9 ـ همان.10 ـ سوره اعراف, آيه 131.11 ـ سوره ابراهيم, آيه 6.12 ـ سوره صف, آيه 5.13 ـ سوره مائده, آيه 13.14 ـ همان.15 ـ سوره توبه, آيه 107.16 ـ همان.17 ـ سوره منافقون, آيه 8.18 ـ همان, آيه 7.19 ـ سوره بقره, آيه 120.20 ـ مسنداحمد, ج 1, ص 252.21 ـ بحارالانوار, ج 22, ص 156.22 ـ همان, ص 364 و 27.23 ـ ر.ك: معجم الاحاديث الامام مهدى (عج), ج 1.24 ـ تفسيرعياشى, ج 1, ص 184.25 ـ فتن ابن حماد, ص 101.