شخصيّت معنوي حضرت عباس(ع) - شخصیت معنوی حضرت عباس (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شخصیت معنوی حضرت عباس (علیه السلام) - نسخه متنی

مهدی سلطانی رنانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شخصيّت معنوي حضرت عباس(ع)

مهدي سلطاني رناني

مقدّمه

بدون ترديد، شخصيت انسان به پاك سازي و به سازي معنوي است و در تعبير اسلام، به تزكيه و تعليم و به عبارت روشن تر به دو نيروي «دفع و جذب» است. اگر دفع و جذب متوقّف گردد، انسان در پرتگاه سقوط و نيستي قرار مي گيرد؛ زيرا رشد و تعالي شخصيت آدمي، بستگي به اين دو نيرو دارد:

1. دفع و پاك سازي عوامل و زمينه هاي سقوط، مانند دفع گناهان از روح و روان.

2. جذب فضائل و ارزش ها، مانند جذب ايمان، علم، عمل صالح و خصال نيك در روح و روان و آراسته گردانيدن آن.

به طور كلّي بشريت بايد با نيروي «تقوا»، روح و روان را از موانع كمال (گناهان) خالي نموده، سپس آن را با فضايل اخلاقي زينت دهد تا نور خدا و ارزش هاي ملكوتي در سراسر وجودش متجلّي و آشكار شده، به هدف اصلي خلقت؛ يعني بندگي خدا و نيل به كمال اصيل الهي دست يابد.

با اين توضيح، مشخّص مي گردد كه حضرت عباس عليه السلام كمالات معنوي و ابعاد وجودي اش ناشي از برخورداري از ارزش هاي والاي انساني و دوري از گناه و گناهكاران است و عبوديت خالصانه او در برابر خدا و تواضع در مقابل بندگان خاصّ الهي؛ از جمله پدرش اميرمؤمنان عليه السلام و برادرانش امام حسن و امام حسين عليهما السلام، باعث رشد و بالندگي شخصيت معنوي و رسيدن به كمالات و ارزش هاي وجودي ايشان گرديده است.

ابعاد وجودي حضرت عباس عليه السلام كه برگرفته از شخصيت والا و معنوي و عظمت اخلاقي ايشان بود، عبارتند از:

فداكاري، ايثار، فضيلت، شجاعت و دليري، رشادت جسمي و روحي، زهد و تقواي الهي، فتوّت و جوانمردي، كه همه آنها ناشي از بزرگواري و شايستگي حضرتش بود. و بر اين اساس و به دليل برخورداري از فضايل بي شمار، وجود حضرت عباس عليه السلام سرشار از كنيه ها و القاب بسيار پسنديده اي گرديد كه هر كدام، بيانگر يكي از ابعاد درخشان وجودي و زندگي پرنور اوست...(1)

الف) كنيه ها

عظمت آثار و صفات حضرت عباس عليه السلام، كنيه هاي درس آموزي براي همگان جلوه گر ساخته است كه عبارتند از:

1. ابوالفضل

اين كنيه، مشهورترين كنيه حضرت عباس عليه السلام است كه به يقين نشان از فضيلت هاي بي شمار او در عرصه هاي مختلف زندگاني؛ يعني كودكي، نوجواني و جواني دارد كه هريك آينه اي شفّاف و روشنگر از ويژگي هاي ارزشمند محسوب مي شود.(2) مورّخان نقل نموده اند: ناميده شدن او به ابوالفضل، به خاطر يكي از دو علّت زير بوده است:

الف) پسري به نام فضل داشت.

ب) چون سراسر زندگي آن حضرت سرشار از فضيلت بوده؛ زيرا ابوالفضل يعني پدر فضيلت ها.

به نظر مي رسد كه علت دوم، مناسب تر باشد.

2. ابوالقاسم

ابوالقاسم كنيه ديگري است كه جابربن عبدالله انصاري در زيارت اربعين، خطاب به حضرت عباس عليه السلام گفته است:

السلام عليك يا اباالقاسم! السلام عليك يا عباس بن علي!(3)

3. ابوالقِربَه

اين كنيه، سومين كنيه حضرت عباس عليه السلام است كه دلاوري و مردانگي در امواج پرتلاطم آن جلوه گر است و حكايت از شكافتن سينه سپاه دشمن در رسيدن به آب گواراي شريعه دارد تا كام تشنگان، كودكان و زنان را سيراب سازد.(4)

توضيح اينكه: منصب سقايت و آب رساني به تشنگان، كه يكي از ارجمندترين و زيباترين برنامه هاي اسلامي و انساني است، يكي از كارهاي مهمّ حضرت عباس عليه السلام بود و حتي شهادت او در زماني واقع شد كه براي آوردن آب به شريعه فرات رفته بود.

ب) القاب

1. قمر بني هاشم

همان گونه كه ذكر شد، حضرت عباس عليه السلام از زيبايي ويژه اي برخوردار بود و به خاطر سيماي سپيد، سيرت زيبا و ملكوتي و قامت رعنا و رشيدش او را «ماه خاندان بني هاشم و قمر بني هاشم» مي خواندند. همچنين همگان در مدح ابّهت پرشكوه و سرافرازي عظمتش زبان مي گشودند و چنين لقبي را برازنده وجود او مي دانستند.

2. باب الحوائج

از آنجا كه حضرت عباس عليه السلام در اثر فداكاري ها، اخلاص و خصال والاي انساني در پيشگاه خداوند داراي مقام بسيار ارجمند و آبروي مخصوص گرديد، خداوند مقام و لقب «باب الحوائج» را به حضرتش عطا فرمود و وجود عظيم او را شايسته اين لقب دانست. توسّل به ذيل عنايت او نيز موجب رواشدن حاجات است؛ زيرا پذيرش شفاعتش در درگاه خداوند، قطعي است. او كريمي است از دودمان كريمان و وسيله اي براي تقرّب به درگاه الهي، كه ساليان بسيار، شيعه و سنّي و مسلمان و غير مسلمان دست دعا و چشم اميد به سوي او داشته، از كرامات شيرين و زلال معرفت او ناگفته هاي گفتني فراواني دارند. نويسندگان، عالمان و محقّقان بسياري، در اين باره كتاب ها به رشته تحرير در آورده اند.(5)

3. طيّار

«طيّار» لقبي است كه امام سجّاد عليه السلام از بلنداي بينش خود، عمويش را بدان ستود و جلوه اي از جلوه هاي قدسي ابوالفضل عليه السلام را آشكار نمود.

4. سقّا

منصب سقايت و آب رساني، يكي از خدمات بزرگ در تاريخ حج است و آب دادن تشنگان، از مستحبات و گاه واجبات ديني شناخته مي شود.

حضرت ابوالفضل عليه السلام از پدرش علي عليه السلام كه در جنگ بدر، با كمال شجاعت كنار چاهي كه نزديك دشمن بود، رفت و از آن براي مسلمانان آب آورد؛(6) لقب سقّايي را به ارث برده بود. وي در ماجراي كربلا از مدينه تا مكّه و از مكّه تا كربلا سرپرست آب رساني به كاروان امام حسين عليه السلام و حيوانات آنها بود.

با توجّه به اينكه همراهان امام حسين عليه السلام در آغاز، بيشتر از هزار نفر بودند، با افزودن حيواناتشان، نتيجه مي گيريم كه تأمين آب براي آنها كار بسيار مهمّي بوده است كه حضرت عباس عليه السلام انجام مي داده و وي حقيقتاً برازنده اين لقب بوده است.

5. علمدار

«علمدار»؛ دارنده بيرق لشكر و برگيرنده عَلَم سرافرازي كه بسان نگيني، نمايانگر انسجام سپاه، استمرار مبارزه و خروش سپهسالار عليه دشمن است. اين نشانِ پرافتخار، به عهده ابوالفضل عليه السلام بود.

6. اطلس

حضرت عباس عليه السلام را «اطلس» مي خواندند؛ زيرا اين لغت به معني سرخِ تيره رنگ، شجاع، چابك، دلاور و دريادل است. آن حضرت در صحنه هاي گوناگون، شجاعت و دلاوري خود را نشان داده بود؛ به طوري كه حتّي دست هايش را قطع كردند؛ ولي تسليم نشد و همچنان مي جنگيد و ترس در قاموس زندگي او وجود نداشت.(7)

7. الشّهيد

يعني والاگوهري كه توفيق شهادت يافت. حضرت ابوالفضل عليه السلام به راستي از آن دسته افرادي است كه شايسته عنوان عميق شهيد و شهادت است و به تمام امتيازات شهادت نائل گرديد و از برجستگان در ميان شهيدان سرافراز است. او كسي است كه دست هايش زودتر از خودش به بهشت برين خداوند شتافتند و سر بريده اش به گونه اي ضربه ديد كه صورتش مشخّص نبود.(8) امام سجّاد عليه السلام نيز وقتي به كنار پيكر مطهّر ابوالفضل العباس عليه السلام آمد، خطاب به او فرمود:

و عليك مِنّي السّلامُ مِن شهيدٍ مُحتَسبٍ؛ اي شهيد مخلص راه خدا، سلام من بر توباد!(9)

8. عبد صالح

«عبد صالح» به معني بنده نيكوكار خداوند است. اين لقب از زيارتنامه حضرت عباس عليه السلام از زبان امام صادق عليه السلام گرفته شده است.




  • اي نام تو جانْ پناه مردم
    باشد لقب تو عبدصالح
    همچو لقب امام هفتم (10)



  • چون بحرِ بلا كند تلاطم
    همچو لقب امام هفتم (10)
    همچو لقب امام هفتم (10)



9. حامي الضّعينه

«ضعينه» به معني هودج است. اين لقب به مفهوم حامي بانوان است، كنايه از اينكه حضرت ابوالفضل عليه السلام حامي بانوان هودج نشين در سفر كربلا بوده است. در اين سفر، حضرت از آنها نگهباني مي كرد و آنان در پناه چنين نگهباني نيرومند و شجاع هيچ گونه نگراني نداشتند.(11)

10. فادي

«فادي»؛ يعني فداكار. حضرت عباس عليه السلام به راستي فداكاري را به آخرين حدّ و مرز خود رسانيد و برادران خود، هستي خود و حتي دو پسر خويش را فداي دين، امام حسين عليه السلام و آرمان آن حضرت نمود و حقّ جهاد و جانبازي را با تلاشي بي نظير تا آخرين نفس و قطره خون انجام داد.(12)

11. المُستجار

«مُستجار»؛ يعني پناهگاه. از القاب حضرت ابوالفضل عليه السلام اينكه پناه براي پناهندگان بود. شاعر معروف، فهيم و مخلص اهل بيت عليهم السلام شيخ محمدرضا اُزري در شأن حضرتش قصيده اي سرود.(13) هنگامي كه اين مصراع را سرود:

«يَومَ ابوالفَضل استجارَ به الهُدي؛ روز عاشورا، روزي است كه حسين عليه السلام، مخزن هدايت، به عباس عليه السلام پناه برد.»

سپس صحّت اين مطلب را در نظر خود بعيد دانست و گفت: شايد اين سخن مورد قبول امام حسين عليه السلام واقع نگردد!

شب در عالم خواب، امام حسين عليه السلام به او فرمود: آنچه را گفته اي صحيح است، من به برادرم پناهنده شدم! مصرع دوم اين شعر را با اين جمله تكميل نما:

«والشَّمس مِن كَدِرِ العَجاجِ لِثامُها؛ در آن هنگام به عباس پناه بردم كه بر اثر حمله ها و درگيري و گرد و غبار، بين زمين و آسمان تيره و تار شده بود، به طوري كه نقاب گرد و غبار جلوي نور خورشيد را گرفته و هوا را تاريك نموده بود.»(14)

12. ضِيْغَمْ

گاهي حضرت عباس عليه السلام را «ضيغم» و گاهي «ضرغام» كه هردو به معني شير ژيان و چابك است، مي خواندند؛ چرا كه او در ميدان رزم با دشمن چون شيري نيرومند بود كه به گلّه روباه حمله مي كرد، دهها و صدها نفر را در حمله هاي حيدري خود به خاك مذلّت مي افكند.

از القاب ديگري كه به حق به حضرت عباس عليه السلام نسبت داده اند، مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:

13. ظهرالولاية (پشتيبان ولايت و امامت).

14. مُؤثِر (ايثارگر).

15. مُواسي (مواسات و برادري).

16. واقي (نگهبان).

17. ساعي (تلاشگر).

18. باب الحسين عليه السلام.

19. سردار و پيشتاز.

20. البَطَلُ العلقمي (قهرمان نهر علقمه).

21. فرمانده لشكر.

22. صدّيق (بسيار راستگو).

23. حامل اللّوا (پرچمدار).

24. صابر

كسي كه در تحمّل همه سختي هاي راه تا مرحله شهادت، شكيبايي اش را از دست نداد و احساساتش بر صبرش غلبه نكرد.

نكته بسيار مهم در اين رابطه، اين است كه حدود نيمي از القاب ابوالفضل عليه السلام، ملهم و متأثّر از شخصيّت مقتدايش امام حسين عليه السلام و به جهت همراهي، پشتيباني و ياري نمودن او در طول زندگيِ سراسر فيض و معنويت؛ به ويژه در واقعه كربلاست. اين نكته از دو جهت قابل تأمّل است:

1. قدرت رهبري ذاتي امام، كه توانسته است استعدادهاي مثبت كسي چون حضرت عباس عليه السلام را به ظهور رسانده و نتيجه تعليمات دانشگاه علي عليه السلام را تجلّي بخشد و شخصيّت او را از خود پر سازد.

2. تأثير تعليمات و آموزش هاي مؤثّر در شخصيّت سپهسالار، كه از كودكي وي را همراهي نموده است و وجودش در قالب يك مريد، مملوّ از وجود مولايش حسين عليه السلام بوده است. تسليم او در برابر اراده امام، تصديقش بر ولايت امام و وفاداري اش نسبت به امام، همگي تشكيل دهنده نمادي بي نظير از مريد بودن اوست. او جز حسين عليه السلام نمي شناخت و توحيدش را نيز در ارادت به حسين عليه السلام مي يافت.

حسين عليه السلام، مظهر عشق و عباس عليه السلام مظهر وفا، هردو با هم پيوندي ديرينه از عشق و وفاداري را به نمايش مي گذارند و به همه ما مي آموزند كه: وفا، از عشق پيروي مي كند.

اوج وفاداري

ذكر نكته اي كه زينت وفاداري و شاهكار انحصاري حضرت عباس عليه السلام است و او را براي هميشه در «تاريخ جوانمردان» از ديگران متمايز مي سازد، در اينجا لازم است.

نقل شده است كه: وقتي حضرت ابوالفضل عليه السلام، سپهسالار رشيد دشت كربلا براي بار دوم به شريعه فرات وارد مي شود تا براي تشنگان آب ببرد، در ميان نهر آب كه قرار گرفت - اين واقعه عموماً به اين منوال نقل شده است - هنگام برداشتن آب، فشار تشنگي باعث شد كه حضرت وضعيت تشنگان حرم را فراموش كرده و ميل به خوردن آب كند. به همين علّت، آب را با دست به دهان نزديك كرد كه بياشامد؛ ولي يكباره به خاطر آورد كه بچّه هاي امام حسين عليه السلام تشنه اند و با خود گفت: اين، خلاف جوانمردي و وفاداري است كه آنان تشنه باشند و من سيراب شوم! و آب را از دستان خود به زمين ريخت. اسب ايشان نيز از خوردن آب تا قبل از اين اقدام حضرت، خودداري نمود.(15)

ولي آيا اين قضاوت، تعريف كاملي از جوانمردي و وفاداري آن حضرت است؟ آيا ممكن استعباسِ علمدار كه سقّايي را از كودكي تمرين كرده، اكنون دچار غفلت گردد و منشأ مأموريتش را؛ حتي چند لحظه فراموش كند؟ آيا وفاداري محض، جايي براي غفلت باز مي گذارد؟ هيهات!

آب كه مظهر پاكي و علّت ساري ايجاد است، با شخصيّت مير حرم، «ابوقربه» از كودكي عجين گشته و حدّاقل بر سياق عادت و ملكه اخلاقي هم اين امكان وجود نداشته كه دچار غفلت مذكور گردد.

به يقين، انگيزه آب نخوردن ابوالفضل عليه السلام خيلي لطيف تر از آن است كه تاكنون شنيده ايم. خوب دقّت و توجّه نماييد!

تاريخ مي گويد كه: حضرت عباس عليه السلام وقتي وارد شريعه فرات شد، اسبش هم با همه تشنگي كه به طور طبيعي داشت، ابتدا از خوردن آب خودداري مي كرد. اسب، با هوش است و شايد به دليل همين هوش، عرب اين حيوان را «فَرَس» مي نامد. اين حيوان خوب مي فهميد كه راكبش آب نمي خورد و فضا، فضاي جنگ است؛ هياهو و كشتار و شهادت را مي ديد و بر سياق ذات هوشي اش حوادث را پيش بيني مي كرد و مي فهميد. بنابراين رغبتي به خوردن آب از خود نشان نمي داد و در واقع، نوعي تعهّد به راكب و احترام را از خود بروز مي داد! اسب مي فهميد كه نبايد غفلت كند؛ ولي با كمال تأسّف، تاريخ در اين باره در توضيح جوانمردي سپهسالار كربلا، غافلانه نقضِ غرض كرده و حقيقتي لطيف را در قالب يك وهم تاريخي جلوه مي دهد؛ زيرا با مراجعه به كليد شخصيّتي حضرت باب الحوائج عباس بن علي عليهما السلام و از سر وفاداري و ارادت ورزي اش، به خوبي در مي يابيم كه او نه تنها غافلانه و از سر سهو هم يك لحظه از دايره وفا خارج نگشت؛ بلكه از سر جوانمردي وقتي ديد حيوانش هم حُرمت گرفته و تشنگي را تحمّل كرده، دست به زير آب برد و آب را با دست نزديك دهان خود نمود تا حيوان فريب اين حركت را بخورد و در آسودگي آب بياشامد. و اين، به طور دقيق عين نكته سنجي حضرت ابوالفضل عليه السلام است كه در تمامي زواياي حوادث؛ ريز و درشت، غفلت نكرده و در حسّاس ترين لحظات جاي خالي و ناتمام باقي نگذارده است. تنها در اين صورت است كه راز وفاداري حضرت عباس عليه السلام به عنوان بارزترين چهره او آشكار مي گردد و وجود مقدّسش را براي هميشه سرخيل مريدان عالم قرار مي دهد.(16)

در گفتار معصومان عليهم السلام

1. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم

در يكي از رؤياهاي صادقه آمده است كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به عباس عليه السلام فرمود:

«خداوند، چشمت را روشن گرداند! تو باب الحوائج هستي! از هر كه خواستي، شفاعت كن!»(17)

2. امام علي عليه السلام

حضرت علي عليه السلام در شأن فرزندش حضرت ابوالفضل عليه السلام، در آن هنگام كه در بستر شهادت بود و او را طلبيد و به سينه اش چسبانيد، فرمود:

«به زودي در روز قيامت، چشمم به وسيله وجود تو روشن مي گردد!»(18)

3. حضرت زهرا عليها السلام

پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به علي عليه السلام مي فرمايد: به حضرت زهرا عليها السلام بگو؛ براي شفاعت و نجات امّت چه داري؟ حضرت علي عليه السلام بعد از ابلاغ اين پيام به حضرت زهرا عليها السلام چنين پاسخ مي شنود:

«اي اميرمؤمنان! دو دست بريده پسرم عباس عليه السلام براي ما در مورد مقام شفاعت، كافي است.»(19)

4. امام حسين عليه السلام

امام حسين عليه السلام در شأن حضرت عباس عليه السلام گفتارهاي متعدّدي دارد كه ما از ميان آنها به يك گفتار اشاره مي كنيم:

در عصر تاسوعا، امام حسين عليه السلام به ابوالفضل عليه السلام فرمود:

«برادرم! جانم به قربانت! سوار بر اسب شو و نزد دشمن برو و از آنها بپرس براي چه به اينجا آمده اند...»(20)

در اين عبارت، امام حسين عليه السلام با عالي ترين تعبير؛ يعني «فدايت شوم»، محبّت خود را به حضرت عباس عليه السلام ابراز مي دارد و با چنين گفتاري، كه بيانگر اوج عظمت مقام حضرت عباس عليه السلام است، او را مي ستايد.

5. امام سجّاد عليه السلام

امام سجّاد عليه السلام وقتي كه روز سيزدهم محرّم، همراه بني اسد براي دفن پيكرهاي مطهّر شهيدان به كربلا آمد و در كنار بدن بي دست عمويش حضرت ابوالفضل عليه السلام قرار گرفت، خود را به روي پيكر مطهّر آن حضرت انداخت و در حالي كه آن را مي بوسيد، فرمود:

«اي ماه بني هاشم! بعد از تو، خاك بر سر دنيا!»(21)

6. امام صادق عليه السلام

فرازهاي مهمّي از زيارت نامه حضرت عباس عليه السلام از زبان امام صادق عليه السلام نقل شده است كه ما در اينجا به فراز آخر آن اشاره مي نماييم:

«اَشهَدُ اَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنكُل وَ اَنَّكَ مَضَيْتَ عَليبصيرةٍ مِنْ اَمْرِكَ، مُقتَدِياً بِالصّالِحينَ وَ مُتَّبِعاً لِلنّبيّين؛ گواهي مي دهم كه تو اي عباس! در امر دينت هيچ گونه سستي نكردي و در برابر دشمن از مقاومت، باز نايستادي و به راستي با كمال بصيرت و آگاهي از دنيا رفتي، در حالي كه اقتدا به صالحان نمودي و از پيامبران پيروي كردي.»(22)

7. امام هادي عليه السلام

در فرازي از زيارت نامه امام هادي عليه السلام، از زبان آن حضرت خطاب هايي با اين مضامين به حضرت عباس عليه السلام آمده است:

السّلام علي اَبِي الفضلِ العباس ابنِ اميرالمؤمنين...؛ سلام بر ابوالفضل العباس پسر اميرمؤمنان عليه السلام:

آنكه با كمال مواسات، ايثار و برادري، جانش را نثار برادرش حسين عليه السلام كرد.

آنكه دنيا را وسيله آخرت قرار داد.

آنكه خود را فداكارانه فداي برادر نمود.

آنكه نگهبان دين و سپاه حسين عليه السلام بود.

آنكه تلاشش بسيار براي آب رساني به سوي لب تشنگان بود.

آنكه دو دستش در راه خداوند متعال قطع شد.(23)- (24)

8. امام زمان عليه السلام

در اينجا بسيار تناسب دارد تعبير جالب امام عصر عليه السلام از مقام ارجمند حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام را كه در قالب كرامتي از كرامات ايشان وارد شده، بيان نماييم.

حضرت آيةالله مرعشي نجفي قدس سره فرمود: يكي از علماي نجف اشرف كه مدّتي به قم آمده بود، براي من نقل كرد: براي رفع مشكلي كه داشتم، به مسجد مقدّس جمكران رفتم. درد دلم را در عالم معنا به حضرت ولي عصر - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - عرض كردم و از او خواستم كه وساطت كرده، از درگاه خدا شفاعت كند تا مشكل من حل شود. براي اين منظور، به طور مكرّر به مسجد جمكران رفتم؛ ولي نتيجه اي نگرفتم تا اينكه روزي در آن مسجد در هنگام نماز، دلم شكست و خطاب به امام زمان عليه السلام عرض كردم:

مولاجان! آيا جايز است كه در محضر شما باشم و به ديگري متوسّل شوم؟ شما امام من هستيد! آيا زشت نيست با وجود امام، حتي به علمدار كربلا قمربني هاشم عليه السلام متوسّل شوم و او را نزد خدا شفيع قرار دهم؟

از شدّت ناراحتي بين خواب و بيداري بودم؛ ناگهان با چهره نوراني قطب عالم امكان حضرت حجّت - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - رو به رو شدم. بي درنگ سلام كردم. حضرت جواب سلامم را داد و فرمود:

«نه تنها زشت نيست و ناراحت نمي شوم كه به علمدار كربلا متوسّل شوي؛ بلكه شما را راهنمايي نيز مي كنم كه هنگام توسّل به علمدار كربلا چه بگويي؟! هنگامي كه براي رواي حاجت به آن حضرت متوسّل شدي، بگو: يا اباالغوث ادركني؛ اي پدر پناه دهندگان! به فريادم برس و به من پناه ده!»(25)

طلوعي غروب آفرين

هفتمين روز محرّم فرا رسيد و ميزبانيِ نامهربانانه يزيديان شروع شد. فريادي از لابه لاي شمشيرهاي آخته و نيزه هاي برافراشته به گوش همه رسيد:

قطره اي آب به سپاه حسين و خاندان او نرسد! بگذاريد عطش، كار حسين و خاندان و سربازان او را بسازد!

اين، در حالي است كه تيغ عطش بر عمق جان كودكان و بانوان حرم فرو رفته بود و صداي العطش نوباوگان به گوش مي رسيد. ناگاه ناوك نگاه امام به عباس افتاد و با نيم نگاهي پر معنا و تأمّلي بصيرت آميز مأموريت تهيّه آب براي خيمه ها به ابوالفضل عليه السلام واگذار شد. سي سوار و بيست پياده همراه سقّاي كاروان حسين عليه السلام حركت كردند تا به شريعه فرات دست يابند و به نهر علقمه برسند.

نافع بن هلال، پيشاپيش حركت كرد و عباس چون شيري ژيان، دلاور و قوي پنجه، خيره سرانِ سپاه اموي را كنار مي زد. عمرو بن حجّاج با ترفندي شيطاني قصد سيراب سازي سقّاي تشنه لب حسيني را داشت؛ اما شور و حماسه ابوالفضل عليه السلام و عهد و پيمان والاي او تمامي حيله هاي دشمن را خنثي نمود و ديري نپاييد كه همراهانِ غيرتمند و پرشور عباس، همانند فرمانده خود، وارد شريعه شدند و مشك هاي آب را با قامتي افراشته به سوي امام حركت دادند. تمام تشنگان از دست سقّاي لب تشنه سيراب شدند و اين نهضت گران سنگ و جاودان براي هميشه بر بلنداي قلّه كرامات عباس چون بيرقي درخشان به اهتزاز درآمد.(26)

علاّمه مجلسي قدس سره ماجراي شهادت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام را چنين نقل مي كند:

وقتي كه عباس عليه السلام تنهايي برادرش حسين عليه السلام را ديد، به محضرش رسيد و عرض كرد: يا اَخي هَلْ مِنْ رُخْصَةٍ؟

حسين عليه السلام با شنيدن اين سخن، گريه سختي كرد و چنين فرمود:

يا اَخي اَنْتَ صاحِبُ لِوائي، وَ اِذا مَضَيْتَ تَفَرَّقُ عَسْكَري !

عباس عليه السلام عرض كرد: سينه ام تنگ گشته و از زندگي خسته شده و به ستوه آمده ام، مي خواهم انتقامِ خون شهيدان را از اين منافقان بگيرم!

امام حسين عليه السلام فرمود: پس برو و براي اين كودكانِ تشنه، اندكي آب بياور!

عباس عليه السلام به طرف شريعه فرات روانه شد و در برابر جمعيت دشمن ايستاد، آنها را موعظه كرد و به آنها هشدار داد؛ ولي انذار و هشدار آن حضرت در دل سياه آن كوردلان اثر نكرد. عباس عليه السلام نزد برادرش بازگشت و موضوع را گزارش داد. در اين هنگام فرياد العطشِ كودكان را شنيد. حضرت سوار بر اسب شد، نيزه خود و مشكي را برداشت و به طرف فرات حركت كرد. چهار هزار نفر نگهبان شريعه فرات، سر راه آن حضرت را بستند و آن حضرت را تيرباران كردند، حضرت عباس عليه السلام با شجاعتي بي بديل بر آنها حمله كرد؛ به طوري كه هشتاد نفر از آنها را كشت. بقيه هم پراكنده شده و عباس عليه السلام خود را به شريعه فرات رسانيد. حضرت، مشك را پر از آب كرد و بر شانه راستش نهاد و به سوي خيمه ها روانه شد، به اميد آنكه آب را به لب تشنگان برساند. در راه بازگشت، شروع به رجزخواني در ميدان نبرد نمود كه عباس(ع) عرض كرد: سينه ام تنگ گشته و از زندگي خسته شده و به ستوه آمده ام، مي خواهم انتقامِ خون شهيدان را از اين منافقان بگيرم!

هر فرازي از آنها بيانگر عالي ترين درس هاي شجاعت، ايثار، همّت بلند، وفاداري و اخلاص است.

نگهبانان شريعه به حضرت عباس عليه السلام حمله كردند. او نيز به آنها حمله كرد و همچنان رجزخواني نمود و به جنگ خود ادامه داد و دشمن را پراكنده نمود. در اين هنگام، زيد بن وقار - كه در پشت نخله خرما كمين كرده بود - با همياري حكيم بن طفيل، شمشير خود را بر دست راست عباس عليه السلام فرود آورد و دست راست آن حضرت را قطع نمود.

حضرت عباس عليه السلام شمشير را به دست چپ گرفت و در اين حال رجزهايي خواند و همچنان به جنگ ادامه داد. در اين ميان حكيم بن طفيل هم كه در پشت نخله خرما كمين كرده بود، شمشيرش را بر دست چپ آن حضرت فرود آورد كه دست چپش نيز قطع گرديد.

عجب اينكه، حضرت عباس عليه السلام همانند عمويش جعفر طيّار، پرچم را به سينه اش چسبانيد و با بازوان قطع شده آن را نگه داشت و دوباره به رجزخواني پرداخت. در آن هنگام، ظالمي شقي عمود آهنين بر سرش زد كه آن حضرت از پشت اسب بر زمين افتاد.(27)

نتيجه

در پايان، با عرض عذر و تقصير به پيشگاه مقدّس حضرت عباس عليه السلام كه با قلم ناقص خويش، به شرح زندگاني و ابعاد وجودي آن والامقام پرداختم، از درگاه ايزد منّان مسألت مي نمايم كه به همه ما با آگاهي كامل توفيق عطا فرمايد تا از رشادت هاي بي بديل، پيكار و پايداري حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام و اخلاص حسنه او پيروي نماييم و با الگو قرار دادن تنديس و اسوه حقيقي تقوا، معرفت، انسانيت و معنويت؛ يعني حضرت عباس عليه السلام به درگاه الهي اش تقرّب جسته، سعادت دنيا و آخرت را براي خويش به ارمغان آوريم. همچنين هميشه براي رفع حاجات خود، وجود مقدّس ايشان را شفيع به درگاه خداوندي قرار دهيم، كه «شفاعت او» رد نخواهد شد.

با آرزوي توفيق زيارت بارگاه شريفش در دنيا و شفاعتش در آخرت. ان شاءالله.

السّلام عليك ايّها العبد الصّالح المطيع لله و لرسوله و لأميرالمؤمنين و الحسن و الحسين صلّي الله عليهم اجمعين... فلعن الله اُمّةً قتلتك و لعن الله امّةً ظلمتك.

سلام خدا بر روح بلند او باد


1. مقاله «مروري بر سيره و شخصيت حضرت ابوالفضل(ع)»، نشريه آزاد، شماره 97/1/92 و بازيابي 720، ص 1 و 2؛ پرچمدار نينوا، محمّدي اشتهاردي، ص 60 - 57.

2. مولد العباس بن علي(ع)، محمدعلي الناصري البحريني، ص 56.

3. مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمي، زيارت اربعين منسوب به جابر بن عبدالله انصاري.

4. بطل العلقمي، ج 2، ص 8.

5. جهت مطالعه و اطلاع از كرامات گسترده و درياي بيكران عنايات حضرت عباس(ع)، ر.ك: خصائص العبّاسيه، آيةالله كلباسي نجفي؛ العباس، سيد عبدالرزّاق مقرّم؛ چهره درخشان قمر بني هاشم ابوالفضل العباس(ع)، علي ربّاني خلخالي، ج 1؛ زندگاني پرچمدار كربلا، معارف مظفّري، معجزات و كرامات حضرت عباس(ع)، آيةالله حاج ميرزا هادي خراساني؛ پرچمدار نينوا، محمّدي اشتهاردي؛ كرامات حضرت ابوالفضل(ع)، سيد علي حسيني قمي؛ باب الحوائج(ع)، عبدالحسين مؤمني؛ اعلام الناس في فضائل العباس؛ سيد سعيد بن سيد ابراهيم بهبهاني؛ تذكرةالشّهداء، ملاّحبيب كاشاني؛ كرامات باب الحوائج حضرت ابوالفضل(ع)،سيدبشيرحسيني.

6. اين ماجرا در كتاب اعلام الوري،ص 192آمده است.

7. شخصيت قمربني هاشم(ع)، عطايي خراساني، ص 57 و 58.

8.كامل الزّيارة،جعفربن محمدبن قولويه قمي،ص 258.

9. مقتل الحسين، سيد عبدالرّزاق مقرّم، ص 398.

10. اي اشك ها بريزيد، حبيب الله چايچيان(حسان).

11. پرچمدار نينوا، ص 76 و 77.

12. مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 112.

13. نُه شعر اين قصيده در منتخب التّواريخ، ص 260 ذكر گرديده است.

14. ر.ك:پرچمدارنينوا،ص 75 و 76؛ معالي السّبطين، ج 2، ص 44؛ فرسان الهيجاء، ج 1، ص 189.

15. نقل به مضمون از منتهي الآمال، ص 455 و نفس المهموم، ص 337.

16. اين نكته صريح و مهم از مقاله «مروري بر سيره شخصيت حضرت ابوالفضل العباس(ع)» اقتباس گرديده است و نظر نگارنده نيز همين است. چرا كه مدّاحان و ناقلان تاريخ و محقّقان اين عرصه، دچار چنين اشتباه و خطاي سهوي گرديده اند.

17. براي آگاهي از ماجراي مشروح اين موضوع، ر.ك: معالي السّبطين، ج 1، ص 453 و پرچمدار نينوا، ص 225 - 223.

18. معالي السّبطين، ج 1، ص 454.

19. همان، ص 452.

20. ترجمه ارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 92.

21. معالي السّبطين، ج 2، ص 69.

22. كامل الزّيارة، ص 258؛ مفاتيح الجنان، ص 771؛ بحارالانوار، ج 10، ص 277.

23. بحارالانوار، ج 45، ص 66.

24. تذكّر:

1. برخي از القاب حضرت عباس(ع) از اين فرازها گرفته شده است و در شأن ايشان آمده است.

2. با توجّه به تاريخ اين واقعه كه در سال 252 ق. و در عصر امامت امام هادي(ع) رخ داده، فهميده مي شود كه منظور از زيارت ناحيه، ناحيه امام هادي(ع) است.

25. چهره درخشان قمربني هاشم حضرت ابوالفضل العباس(ع)، ج 1، ص 419؛ پرچمدار نينوا، ص 55 و 56؛ كرامات باب الحوائج حضرت ابوالفضل(ع)، ص 45 و 46.

26. انساب الأشراف، ج 1، ب 1؛ العباس، سيد عبدالرّزّاق مقرّم، ص 164 - 161.

27. بحارالانوار، ج 45، ص 40 و 41 (با اندكي تصرّف و تلخيص).


/ 1