عملكرد يهود در برابر حكومت نبوي - عملکرد یهود در برابر حکومت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عملکرد یهود در برابر حکومت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) - نسخه متنی

سید سعید روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عملكرد يهود در برابر حكومت نبوي

سيد سعيد روحاني

مقدّمه

دين يهود چند قرن پيش از ظهور اسلام در جزيرةالعرب نفوذ كرد و سبب شد كه برخي مناطق يهودي نشين در آنجا پديد آيد. بيشتر يهوديان در منطقه حجاز و يمن مستقر شدند. در ميان مناطق يهودي نشين از همه معروف تر «يهوديان يثرب» - به ويژه سه طايفه بني نضير، بني قَيْنُقاع* و بني قُريظه - بودند. در «تَيْماء»،(1) «طائف»، «فَدَك» و «خيبر» نيز مناطقي يهودي نشين وجود داشت. گفتني است كيش يهود در ميان برخي قبايل ديگر نيز پيرواني داشت. يهوديان در مدينه علاوه بر بازرگاني و كشاورزي، در حرفه هايي مانند: آهنگري، رنگرزي و ساخت اسلحه نيز مهارت يافته بودند.(2)

احبار و دانشمندان يهود، تعاليم تورات و افكار و عقايد خويش را ترويج و به تدريس احكام شرعي تورات مي پرداختند.

آنها نفوذ زيادي بر يهوديان داشته اند؛ به گونه اي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرموده بود:

«اگر ده تن از آنان به من ايمان آورند، تمامي يهوديان روي زمين به رسالتم ايمان خواهند آورد.»

آنان رسول خدا صلي الله عليه وآله را همچون پسران خويش مي شناختند. قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

«الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ

الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ.»(3)؛ كساني كه به ايشان كتاب [آسماني ]داده ايم، همان گونه كه پسران خود را مي شناسند، او (محمّد) را مي شناسند؛ و مسلّماً گروهي از ايشان حقيقت را نهفته مي دارند، و خودشان [هم ] مي دانند.

از اين رو، انتظار مي رفت زودتر از ديگران مسلمان شوند، اما تنها چند نفر از يهوديان مسلمان شده و ديگران از پذيرش اسلام برتافتند:

«وَ لَمَّا جَاءَهم كِتابٌ مِن عِندِاللهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم و كانوا مِن قَبلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلي الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جآءَهم ما عَرَفُوا كَفَروا بِهِ فَلَعْنَةُ اللهِ علي الكافِرِينَ»(4)؛ «هنگامي كه از جانب خداوند كتابي، كه مؤيّد آنچه نزد آنان است، بر ايشان آمد و از ديرباز [در انتظارش ]بر كساني كه كافر شده بودند، پيروزي مي جستند؛ ولي همين كه آنچه [كه اوصافش ]را مي شناختند، بر ايشان آمد، انكارش كردند. پس لعنت خدا بر كافران باد.

زمينه نفوذ اسلام در يثرب

يثرب كه در حدود چهارصد كيلومتري شمال مكه قرار گرفته است، در آن زمان از نظر كشاورزي و باغداري اهميت فراواني داشت. در شهر يثرب - كه وضع اجتماعي آن با مكه متفاوت بود - علاوه بر سه طايفه بزرگ يهودي، دو قبيله معروف «اوس» و «خزرج» نيز سكونت داشتند و در كنار يهوديان مي زيستند. زماني كه پيامبر صلي الله عليه وآله در مكه سرگرم تبليغ و دعوت مردم بود، حوادثي در يثرب مي گذشت(5) كه زمينه هجرت پيامبر را پس از سه سال فراهم ساخت.

شش تن از بزرگان خزرج - كه از نبوّت حضرت آگاهي يافته بودند - در سال يازدهم بعثت، پيامبر را در منا و در موسم حج ملاقات كردند. رسول خدا صلي الله عليه وآله كه زمينه مسلمان شدن آنها را مناسب ديد، آنان را به اسلام دعوت كرد. آنان نيز كه از پيش، از يهوديانِ يثرب نويد ظهور پيامبري را شنيده بودند، به يكديگر گفتند: «بدانيد اين، همان پيامبري است كه يهوديانْ ما را از بعثت او بيم مي دادند؛ اينك بياييد در پذيرش آيين او بر آنها پيشي گيريم.»

از اين رو، مسلمان مي شوند و به يثرب بازمي گردند و بدين ترتيب، «آئين اسلام» حصار مكه را فرو ريخت و بذر اسلام در شهر يثرب كاشته شد. آنان مردم آن سامان را به دين جديد دعوت نمودند.(6)

پيمان نامه عمومي

پيامبراكرم صلي الله عليه وآله پس از هجرت به يثرب آشكارا مي دانست كه مدينه به زودي از سوي دو دسته عوامل بيروني و دروني، تهديد خواهد شد. «قريش و نيروهاي نظامي آنان» و نيز «تحريكهاي آنها در ميان بدويان متمايل به چپاولگري» را مي توان جزء عوامل بيروني و «بروز اختلاف و منازعه ميان مسلمانان، مشركان و يهوديان مدينه»، «هم پيماني احتمالي يهوديان مدينه با مشركان مكه»، «دسته بندي قومي و طايفه اي ميان مهاجران و انصار» و نيز «گسترش و جهت گيري اين دسته بندي ها به اقدامات خشونت بار عليه يكديگر» را مي توان در شمار عوامل دروني به حساب آورد.

براي سامان دادن اوضاع اجتماعي و سياسي مدينه و برطرف كردن اختلافات ديرينه قومي و قبيله اي اوس و خزرج و يهوديان، در همان سال نخست هجرت به ابتكار پيامبر «پيمان نامه اي» نوشته شد كه براساس آن، حقوق گروه هاي مختلف ساكن در مدينه معيّن گشت تا در كنار تضمين زندگي مسالمت آميز مردم و ايجاد نظم و عدالت، از بروز هرگونه تشنّج نيز جلوگيري شود.

اين عمل پيامبر صلي الله عليه وآله مهم ترين و بهترين اقدام سياسي وي بود كه نخست، ميان مسلمانان به عنوان «امّت واحده» همبستگي ايجاد كرد و از ديگر سو، يهوديان را نيز در اين امّت واحده جاي داد تا با وحدت تمام به امر آنها رسيدگي شود.

مهم ترين موادّ اين قرارداد - كه نخستين قانون اساسي حكومت و تأمين كننده مصالح ملّي امّت اسلام به شمار مي آمد و مورد تصويب همگان نيز قرار گرفت - چنين است:

- امّت واحده به شمار آمدنِ مسلمانان و يهوديانِ ساكن مدينه.(7)

- آزاد بودن مسلمانان و يهوديان در پيروي از مراسم ديني خود.

- مشخّص شدن روش پرداخت ديه.

- ممنوع بودن خونريزي در مدينه.

- تنها مرجع رفع اختلافات احتمالي در مدينه، پيامبر صلي الله عليه وآله است.

- دفاع مشترك از مدينه برعهده امضاكنندگان پيمان است.(8)

عمده هدف هاي رسول خدا صلي الله عليه وآله از نظام نامه مدينه را مي توان چنين برشمرد:

1. آسودگي و آرامش خاطر مسلمانان از درگيري احتمالي با نيروهاي داخلي.

2. جمع آوري نيرو و آماده سازي فكري و عقيدتي مسلمانان.

3. مناسب شدن زمينه براي وحدت مسلمين.

پيمان با سه قبيله يهودي

پيامبراكرم صلي الله عليه وآله علاوه بر پيمان نامه عمومي، پيمان جداگانه اي نيز با هريك از سه قبيله يهودي بني نضير، بني قَيْنُقاع و بني قُرَيْظَه منعقد ساخت؛ پيمان نامه اي كه نمايندگان آنان، حُيِّي بن اخطب، مخيريق و كعب بن اسد، متن آن را امضا كردند.(9) برخي از مفاد اين قرارداد به قرار زير است:

1. با دشمنان مسلمانان همكاري نكنند.

2. هيچ ضرري به پيامبر و مسلمانان نرسانند.

3. اگر برخلاف قرارداد عمل كردند، پيامبر حقّ هرگونه مجازات آنها را دارد.(10)

انگيزه هاي مخالفت يهود با اسلام

در اوايل هجرت، يهوديان با مسلمانان روابطي عادّي داشتند، اما پس از سپري شدن مدّت زماني از هجرت پيامبر صلي الله عليه وآله تغيير روش داده، كارشكني هاي پنهان و آشكار خويش را نسبت به آيين جديد مطرح كردند؛ تا آنجاكه حتي با همكاري منافقان، دامنه فعاليت هاي خويش را نيز وسعت بخشيدند.

برخي از مهم ترين انگيزه هاي مخالفت و توطئه هاي يهود با اسلام را مي توان چنين برشمرد:

1. تفكّر نژادپرستانه، و قوم خود را قوم برگزيده خدا پنداشتن.(11)

2. رو به ضعف نهادن و به خطر افتادن موقعيت اقتصادي، اجتماعي، سياسي و نظامي يهوديان:

«يا أيّها الّذينَ آمنوا إنّ كثيراً مِن الأَحبارِ و الرُّهبان لَيَأكُلونَ أموالَ النّاسِ بالباطلِ و يَصُدُّونَ عن سبيلِ اللهِ و الّذينَ يَكنِزونَ الذَّهبَ و الفِضَّةَ و لايُنفِقونَها في سبيلِ اللهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أَليمٍ»(12)؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! بسياري از دانشمندان يهود و راهبان، اموال مردم را به ناروا مي خورند و [آنان را] از راه خدا بازمي دارند و كساني كه زر و سيم را گنجينه مي كنند و آن را در راه خدا هزينه نمي كنند، ايشان را از عذابي دردناك خبر ده.

3. حسادت:

«وَدَّ كثيرٌ مِنْ أهلِ الكتابِ لو يَرُدُّونَكم مِن بعدِ ايمانِكم كفّاراً حَسَداً مِن عندِ أنفُسِهِم مِن بعدِ ما تَبَيَّنَ لهم الحقُّ»(13)؛ بسياري از اهل كتاب - پس از اينكه حق بر ايشان آشكار شد - از روي حسدي كه در وجودشان بود، آرزو مي كردند كه شما را بعد از ايمانتان كافر گردانند.

4. مال اندوزي، دنياطلبي و منفعت پرستي.

5. مخالف بودن بسياري از عقايد، احكام و برنامه هاي يهود با مفاهيم قرآني.

6. تغيير برخي دستورهاي ديني يهود كه از ابتدا مسلمانان بدان عمل مي كردند.(14)

7. تغيير قبله از بيت المقدّس به كعبه.(15)

از جمله اقداماتي كه در تثبيت «حكومت اسلامي» مؤثّر بود و استقلال فرهنگي مسلمانان را در پي داشت، مسئله «تغيير قبله» بود. پيامبراسلام صلي الله عليه وآله به امر خداوند در تمام دوره سيزده ساله مكّي و هفده ماه پس از هجرت،(16) به سوي «بيت المقدّس» نماز گزارد؛ اما پس از آنكه يهود، دشمني خود را آشكار ساخت و نماز گزاردن پيامبر به سوي بيت المقدّس را دستاويزي براي تبليغ آيين خود و ضعف دين اسلام قرار داد و از ديگر سو، آن را شاهدي براي برتري آيين يهود بر اسلام و تقدّم يهوديان بر مسلمانان پنداشت و با اين كار، پيامبر صلي الله عليه وآله را آزرده خاطر ساخت،(17) در ذيحجّه سال دوم هجرت فرشته وحي فرمان «تغيير قبله» را ابلاغ كرد:

«قَد نَرَي تَقَلُّبَ وَجهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبلَةً تَرضيها فَوَلِّ وَجهَكَ شَطرَ المَسجدِالحرامِ و حيثُ ما كُنتُم فَوَلّوا وُجوهَكم شَطرَهُ و إِنَّ الّذينَ أُتوا الكتابَ لَيَعلَمونَ أَنّهُ الحقُّ مِن رَبِّهم و ما اللهُ بِغافِلٍ عمّا يَعمَلون»(18)؛ ما [به هر سو گردانيدن رويت در آسمان را نيك مي بينيم. پس [باش تا] تو را [به سوي ]قبله اي كه بدان خشنود شوي، برگردانيم؛ پس روي خود به سوي مسجدالحرام كن، و هر جا بوديد، روي خود را به سوي آن بگردانيد. در حقيقت، اهل كتاب نيك مي دانند كه اين [تغيير قبله ] از جانب پروردگارشان [به جا و ]درست است و خدا از آنچه مي كنند، غافل نيست.

اين ابلاغ، هنگامي صورت گرفت كه پيامبر با مسلمانان دو ركعت از نماز ظهر را به سمت بيت المقدّس خوانده بودند. پس از آن، ايشان در وسط نماز، جهت قبله را به سوي كعبه برگرداند(19) و نماز را بدين گونه به اتمام رساند.(20) تغيير قبله براي يهوديان و منافقان بسيار گران آمد؛ امري كه فاصله ميان مسلمانان و يهوديان را بيشتر كرد و از سويي، باعث توجّه اعراب به اسلام نيز شد.

خداوند، قبله نخستين را نوعي آزمايش براي مسلمانان بيان كرده است:

«وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَي عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلّا عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللهُ»(21)؛ قبله اي را كه [چندي ] بر آن بودي، مقرّر نكرديم جز براي آنكه كسي را كه از پيامبر پيروي مي كند، از آن كس كه از عقيده خود برمي گردد، بازشناسيم؛ و البته [اين كار ]جز بر كساني كه خدا هدايت [شان ]كرده، سخت گران بود.

شيوه هاي مخالفت با اسلام

پاره اي از مهم ترين شيوه هاي مخالفت يهود با اسلام، بدين قرار است:

1. نپرداختن قرضها و امانات مسلمانان و در تنگنا قرار دادن آنها:

«و مِن أهل الكتابِ ... مَن إن تَأمَنْهُ بِدِينارٍ لايُؤَدِّهِ إليكَ الّا ما دُمتَ عليه قائماً»(22)؛ و از اهل كتاب ... كسي است كه اگر او را بر ديناري امين شمري، آن را به تو نمي پردازد، مگر آنكه دائماً بر [سر] وي به پا ايستي.

2. شبهه افكني و طرح ايرادها و سؤالهاي انحرافي و حركات عوام فريبانه:

«... يا أهل الكتابِ لِمَ تَلبِسونَ الحقَّ بالباطلِ و تَكتُمونَ الحقَّ و أَنتم تَعلَمونَ»(23)؛ ... اي اهل كتاب! چرا حق را به باطل درمي آميزيد و حقيقت را كتمان مي كنيد با اينكه خود مي دانيد؟

3. درخواست هاي نامعقول و غيرمنطقي:

«الّذينَ قالوا إنَّ اللهَ عَهِدَ إلينا ألّا نُؤمِنَ لِرسولٍ حتّي يأتِيَنَا بِقُربانٍ تأكُلُه النّار ...»(24)؛ همانان كه گفتند: خدا با ما پيمان بسته كه به هيچ پيامبري ايمان نياوريم تا براي ما قرباني يي بياورد كه آتش [آسماني ]، آن را [به نشانه قبول ]بسوزاند ...

«يَسئَلُكَ أهلُ الكتابِ أَن تُنَزِّلَ عليهم كتاباً مِن السّماءِ ...»(25)؛ اهل كتاب از تو مي خواهند كه كتابي از آسمان [يكباره ]بر آنان فرود آوري ...

4. تلاش براي تضعيف پايه هاي ايمان مسلمانان:

«وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِن أَهلِ الكِتَابِ ءَامِنُوا بِالَّذِي أُنزِلَ عَلَي الَّذِينَ ءَامَنُوا وَجهَ النَّهارِ وَاكْفُرُوا ءَاخِرَهُ لَعَلَّهُم يَرجِعُونَ»(26)؛ جماعتي از اهل كتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد، ايمان بياوريد و در پايان [روز] انكار كنيد، شايد آنان [از اسلام ]برگردند.

5 . زنده ساختن كينه هاي قديم اوس و خزرج:

«قل يا أهلَ الكتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عن سَبيلِ اللهِ مَن آمَنَ تَبْغونَها عِوَجاً و أنتم شُهداءُ و ما اللهُ بغافلٍ عمّا تَعملون»(27)؛ بگو اي اهل كتاب! چرا كسي را كه ايمان آورده است، از راه خدا باز مي داريد و آن [راه ]را كج مي شماريد، با آنكه خود [به درستيِ آن ]گواهيد؟ و خدا از آنچه مي كنيد، غافل نيست.

6 . ايجاد تفرقه ميان مهاجر و انصار.

يهوديان نزد مسلمانان انصار مي آمدند و با اظهار خيرخواهي به آنها مي گفتند كه: اموال خود را به مهاجران ندهيد تا تنگدست و بي چيز نگرديد:

«اَلَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ مَا ءَاتَيهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا»(28)؛ همان كساني كه بخل مي ورزند و مردم را به بخل وامي دارند، و آنچه را خداوند از فضل خويش به آنها ارزاني داشته، پوشيده مي دارند، و براي كافران عذابي خواركننده آماده است.

7. تجسّس در امور مسلمانان و جاسوسي براي مشركان و نيز افشاي اسرار نظامي و عملياتي مسلمانان براي اشراف قريش و مشركان مكه.

8 . روابط و همكاري پنهاني نظامي و اقتصادي با مشركان و منافقان و نيز تحريك مشركان عليه اسلام، به ويژه قبل و در اثناي جنگ احزاب.

9. مسخره كردن رسول خدا صلي الله عليه وآله و مسلمانان.(29)

10. جنگ رواني و تبليغاتي عليه مسلمانان، به ويژه پس از شكست در جنگ احد.

11. تهديد به جنگ با مسلمانان در جريان بني قينقاع و توطئه حمله به مدينه از محلّه خيبر.

12. خيانت و پيمان شكني.

13. توطئه ترور پيامبر.

برخورد پيامبر صلي الله عليه وآله با يهوديان

پس از آشنايي با برخي انگيزه هاي مخالفت يهوديان و چگونگي دشمني آنان، به تبيين برخورد پيامبر صلي الله عليه وآله و مسلمانان با آنها مي پردازيم:

1. برخورد مسالمت آميز

بر اساس پيماني كه رسول خدا صلي الله عليه وآله اندكي پس از هجرت خود با هدف فراخواني يهوديان به اسلام بسته بود، با آنها با ملايمت رفتار مي نمود و همواره بر اين حقيقت تكيه مي نمود كه دعوت اسلام در اساس، دعوت به يگانگي پروردگار است. يهوديان در مقابل برخورداري از امنيت و حفظ حقوق شهروندي، متعهّد شدند كه: هيچ گونه اقدامي عليه پيامبر صلي الله عليه وآله و مسلمانان انجام ندهند و از سويي، با دشمنان پيامبر صلي الله عليه وآله نيز همكاري و مشاركت نداشته باشند و اگر برخلاف تعهّدات خود رفتار نمودند، پيامبر صلي الله عليه وآله در هرگونه مجازات آنها آزاد باشد.

گفتني است: يهوديان تا زماني كه به تعهّدات خود عمل كردند، از حقوق شهروندي برخوردار بودند و حتي كمترين ستمي به آنها نرفت.

2. برخورد فكري و اعتقادي

شكست مسلمانان در غزوه احد، در شوّال سال سوم هجري، بر موقعيت دولت مدينه در ميان ساكنان حجاز، تأثير نامطلوبي بر جاي گذاشت. در چنين اوضاعي، يهوديان به اقدامات تبليغيِ وسيعي عليه مسلمانان و آيين آنان دست زدند. در مقابل، خداوند با نزول آياتي چند، اهل كتاب را ضمن درك مباني وحدتِ با يكديگر و شناخت تعارض هايشان با بت پرستان و نيز ضرورت اتّحاد و همبستگي ميان مسلمانان، يهوديان و مسيحيان حول اعتقاد مشترك، به «كلمه واحد» و «يكتايي خداوند» فراخواند:

«قُل يا أهلَ الكتابِ تعالوا إلي كلمةٍ سواءٍ بينَنا و بينَكُم ألاَّ نَعبُدَ إلّا اللهَ و لانُشرِكَ بِهِ شَيئاً و لايَتَّخِذَ بَعضُنا بعضاً ارباباً مِن دونِ اللهِ»(30)؛ بگو اي اهل كتاب! بياييد بر سرِ سخني كه ميان ما و شما يكسان است، بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزي را شريك او نگردانيم و بعضي از ما، بعضي ديگر را به جاي خدا، به خدايي نگيرد.

اما در اين راستا، هر اندازه تلاش پيامبرصلي الله عليه وآله فزوني مي يافت، كوشش هاي آنان به منظور بي اعتبار دانستن باورهاي اسلامي نيز افزون تر مي شد، تا اينكه با نزول آيات مربوط به «تحريم ربا»،(31) علاوه بر بت پرستان، يهوديانِ رباخوار نيز هرچه بيشتر به عناد با مسلمانان پرداختند.

سياستِ مُداراي پيامبر با يهوديان مدينه در اوج تلاشهاي تخريبي آنان عليه دولت مدينه و عقايد و باورهاي مسلمانان، فضاي پرالتهاب مدينه را آرام نساخت. اقدامات تبليغي يهوديان در مدينه، گاه با نفي پيوند اسلام با آيين ابراهيمي، و زماني با تحقير مسلمانان براي اقامه نماز به سوي بيت المقدّس و گاه نيز با انكار پيامبري حضرت رسول صلي الله عليه وآله نمود و گسترش بيشتري مي يافت.

از ديگر سو، دانشمندان يهود نيز درخواست هاي نامعقول و شبهات و پرسش هايي(32)را - به گمان اينكه پيامبر از پاسخ دادن به آنها ناتوان است - مطرح، و بر لزوم پاسخ به آنها تأكيد مي كردند.(33)اما از آنجا كه اين پرسش ها براي رسيدن به حقيقت نبود، با دريافت پاسخ صحيح آن، نه تنها ايمان نمي آوردند، بلكه چه بسا بر لجاجت خود نيز مي افزودند.

3. برخورد نظامي

از ظاهر آيات برمي آيد كه تشديد موضع گيري اسلام در برابر يهوديان و اهل كتاب، به مقتضاي موضع گيري آنان تغيير مي كرده است. همان گونه كه گذشت، يهوديان مدينه با شيوه هاي گوناگوني با اسلام به مخالفت برخاستند. پيامبر صلي الله عليه وآله نخست با فرمان خداوند از لغزش هاي آنان چشم پوشي نمود(34) و مسلمانان را به استقامت و تقوا در برابر اذيت و آزار اهل كتاب فرمان داد:

«مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتابَ مِن قَبلِكُم و مِن الَّذِينَ أَشرَكُوا أذًي كَثِيراً و إِن تَصبِرُوا و تَتَّقُوا فَاِنَّ ذَ لِكَ مِن عَزمِ الأُمُور»(35)؛ از كساني كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [نيز] از كساني كه به شرك گراييده اند، [سخنان دل ] آزار بسياري خواهيد شنيد، و[امّا ]اگر صبر كنيد و پرهيزگاري نماييد، اين [ايستادگي ] حاكي از عزم استوار [شما] در كارهاست.

در مرحله بعد، از مسلمانان خواست با آنان قطع رابطه كرده و آنها را به عنوان ياور انتخاب نكنند:

«يَا أَيّها الّذِينَ آمَنوا لاَتَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُم هُزُواً و لَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتوا الكِتابَ مِن قَبلِكُم و الكُفّارَ أَولِياءَ و اَتَّقُوا اللهَ إِن كُنتُم مُؤمِنِينَ»(36)؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! كساني را كه دين شما را به ريشخند و بازي گرفته اند - [چه ]از كساني كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [چه از ]كافران - دوستان [خود ]مگيريد، و اگر ايمان داريد، از خدا پروا داريد.

علاوه بر اين، پيامبر صلي الله عليه وآله با براهين عقلي به دفع شبهات آنها پرداخت و با ادامه مخالفت يهوديان، با «تعيين كعبه به عنوان قبله مسلمانان» از آنان فاصله گرفت و در نهايت - زماني كه مجبور شد - به صدور فرمان جنگ و فرونشاندن «فتنه يهوديان» اقدام كرد:

«قَاتِلُوا الَّذِينَ لاَيُؤمِنُونَ بِاللهِ و لاَ بِاليَومِ الأَخِرِ و لايُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللهُ و رَسُولُهُ و لاَيَدِينُونَ دِينَ الحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتابَ حَتَّي يُعطُوا الجِزيَةَ عَن يَدٍ و هُم صَاغِرُونَ»(37)؛ با كساني از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمي آورند و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانيده اند، حرام نمي دارند و متمايل به دين حق نمي گردند، كارزار كنيد، تا با [كمالِ ] خواري به دست خود، جِزْيه دهند.

جنگ بني قينقاع

پس از پيروزي مسلمانان در جنگ بدر، كه براي يهوديان و منافقان مدينه باوركردني نبود، قبيله يهودي بني قينقاع - كه شجاع ترين يهوديان ساكن مدينه به شمار مي رفتند - پيمان عدم تجاوز به مسلمانان را نقض كردند و از سويي، به كينه جويي و گستاخي خود نسبت به مسلمين نيز ادامه دادند. آنان با اتّحاد پنهاني خود با ابوسفيان، نخستين همكاري و هماهنگي نظامي خود با قريش را آغاز كردند. در قرآن كريم در خصوص «پيمان شكني يهود» آياتي نازل شد و يهود را بدترين جنبندگان ناميد:

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُوُنَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لَا يَتَّقُونَ»(38)؛ بي ترديد بدترين جنبندگان پيش خدا كساني اند كه كفر ورزيدند و ايمان نمي آورند؛ همانان كه از ايشان پيمان گرفتي، ولي هر بار پيمان خود را مي شكستند و [از خدا] پروا نمي دارند.

در اين ميان، منافقان نيز آنها را تشويق مي كردند تا به مقاومت و جنگ عليه رسول خدا صلي الله عليه وآله ادامه دهند و حتي براي اين منظور، به آنها قول مساعدت و همكاري نيز داده بودند. از اين روي، پيامبراسلام صلي الله عليه وآله به يهوديان اخطار كرد، ولي آنان اخطار پيامبر را جدّي نگرفتند و حتي طرح هايي را نيز براي رويارويي و درگيري با پيامبر صلي الله عليه وآله پيش بيني كرده و به اجرا گذاشتند.

علاوه بر اين، مورّخان مي نويسند:

روزي در بازار يهوديان، يك تاجر يهودي گوشه اي از لباس زن مسلمان را پنهاني به پشتش گره زد. هنگامي كه زن به پا خاست، شرمگاه وي آشكار گشت و سپس يهوديان بر او خنديدند. زن مسلمان فريادي بر كشيد و مرد مسلماني كه از آنجا مي گذشت، تاجر يهودي را به قتل رساند. يهوديان نيز به تلافي آن، مرد مسلمان را به قتل رساندند و سپس به قلعه خود پناه بردند و در مقابلِ مسلمانان موضع گرفتند. پيامبر نيز دستور محاصره قلعه آنان را صادر كرد. پس از پانزده روز محاصره، عبدالله بن اُبيّ (منافق معروف)(39) پيش پيامبر وساطت كرد و از ايشان درخواست نمود كه يهوديان بني قينقاع سلاح هاي خود را تحويل داده، از مدينه خارج شوند.(40) پيامبر نيز موافقت نمود و بدين ترتيب، آنان در شوّال سال دوم هجرت به «اَذْرِعات» شام نقل مكان نمودند.(41)

جنگ بني نضير

رفت و آمدهاي پنهاني بزرگاني از يهود بني نضير به مكه و طوايف بدوي از يك سو، و تشويق آنان براي حمله به مدينه و نيز اتحاد نظامي با مشركان مكه از ديگر سو، سبب گسترش دشمني ميان يهوديان و مسلمانان شد.

از سويي ديگر، پس از چند ماه از غزوه احد، رسول خدا صلي الله عليه وآله در ماه صفر سال چهارم در تلاش براي گسترش دعوت در ميان بدويان، دو گروه از معلّمان و مربّيان قرآن را با تقاضاي دو دسته از بدويان به باديه فرستاد تا به آنان قرآن بياموزند و آنها را با عقايد و احكام اسلامي آشنا سازند.

در اين اثنا، اعضاي سريه رُجَيع، كه تعدادشان بين 6 تا 10 نفر، و افراد سريه بئرمعونه، كه شمارشان بين 40 تا 70 نفر گزارش شده بود، با تحريك قريش و متّحدان يهود مدينه، به شهادت رسيدند. رسيدن اين اخبار به مدينه، بزرگان يهودي بني نضير را در اين انديشه انداخت كه با استفاده از فرصتي مطلوب، پيامبر صلي الله عليه وآله را نيز به قتل برسانند. رسول خدا صلي الله عليه وآله در ربيع الاوّل سال چهارم به دنبال كشته شدن دو نفر از بني عامر(42) به دست عمرو بن اميه،(43) اظهار تأسّف نمود و چون بني عامر با قبيله بني نضير هم پيمان بودند، براي جلب ياري بني عامر و پرداخت ديه به آنها، با تني چند از مهاجران و انصار به قلعه آنان (بني نضير) رفتند و موضوع را با آنان در ميان گذاشتند.(44) حُيِّي بن اخطب - رئيس بني نضير - با قبيله خود به گفت وگو پرداخت و پيشنهاد «ترور پيامبر» را مطرح ساخت، كه به تأئيد افراد قبيله رسيد. آنان زماني كه پيامبر صلي الله عليه وآله در سايه ديوار قلعه نشسته بود، قصد اجراي توطئه خود را داشتند، اما با «امدادي غيبي»، اين توطئه خنثي شد.(45)

پس از روشن شدن نقض پيمان، تؤطئه قتل و خطرساز بودن وجود آنها براي مسلمانان، پيامبر به آنها مهلتِ ده روزه داد تا مدينه را ترك كنند و در غير اين صورت، كشته خواهند شد. ولي آنها با وسوسه عبدالله بن ابيّ چنين نكردند.(46) رسول خدا صلي الله عليه وآله ناگزير سپاهي را گرد آورد و قلعه هاي آنها را محاصره كرد. در اين جريان، عبدالله بن ابيّ در پيامي به حُيِّي بن اَخطب اعلام نمود كه با هم پيمانانش آماده همكاري با آنان است. ولي اوضاع به گونه اي بود كه او نتوانست به وعده خود عمل كند.

خداوند از اين حركت منافقان، چنين ياد مي كند:

«أَ لَم تَرَ إِلَي الِّذينَ نافَقُوا لإِخوانِهِم الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أَهلِ الكِتَابِ لَئِن أُخرِجتُم لَنَخرُجَنَّ مَعَكُم و لانُطِيعُ فِيكُم أَحَدًا أَبَدًا وَ إِن قُوتِلتُم لَنَنْصُرَنَّكُم وَ اللهُ يَشهَدُ إِنَّهُم لَكَاذِبُونَ ...»(47)؛ مگر كساني را كه به نفاق برخاستند، نديدي كه به برادران اهل كتاب خود - كه از راه كفر درآمده بودند - مي گفتند: اگر اخراج شويد، حتماً با شما بيرون خواهيم آمد و بر عليه شما هرگز از كسي فرمان نخواهيم برد و اگر با شما جنگيدند، حتماً شما را ياري خواهيم كرد. و خدا، گواهي مي دهد كه قطعاً آنان دروغگويانند. ...

سرانجام با موافقت پيامبر، خانه هاي يهوديان «بني نضير» توسّط مسلمانان تخريب و يهوديان سلاح هاي خود را تحويل دادند و اموال و اثاث زندگي شان را بار شترها كردند و گروهي به اَذْرِعات شام و عدّه اي نيز از جمله حُيِّي بن أخطب به خيبر رفتند، كه البته مورد استقبال خيبريان نيز قرار گرفتند.(48)

در قرآن كريم از اين جريان، اين گونه ياد شده است:

«هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللهِ فَأَتَيهُمُ اللهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ»(49)؛ اوست كسي كه از ميان اهل كتاب كساني را كه كفر ورزيدند، در نخستين اخراج [از مدينه ]بيرون كرد. گمان نمي كرديد كه بيرون روند و خودشان گمان داشتند كه دژهايشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود؛ سپس خدا از آنجايي كه تصوّر نمي كردند، بر آنان درآمد و در دلهايشان بيم افكند، [به طوري كه ]خود به دست خود و به دست مؤمنان، خانه هاي شان را خراب مي كردند. پس اي ديده وران! عبرت گيريد.

ناگفته نماند: در پايان نيز همچنان شماري از بزرگان يهود تلاش خود را براي تشويق قريش و بدويان جهت هجوم يكپارچه به مدينه، استمرار بخشيدند.

جنگ بني قُرَيْظه

درگيري با بني قريظه نيز پيامد همكاري و مشاركت اين گروه با مشركان و اشراف قريش بر ضدّ مسلمانان در جنگ خندق (احزاب) بود. جنگ خندق از آنجا آغاز شد كه حُيِّي بن أخطب،(50) برخي از سران يهودي كه پس از خيانت به مسلمانان و شكست در برابر قدرت اسلام به خيبر پناهنده شده بودند و نيز گروهي از قبيله بني وائل، در مكه با قريش ديدار كردند و آنان را به جنگ با پيامبر تشويق نمودند و حتي قول همه گونه همكاري را نيز به آنان دادند. سپس سران يهود بني نضير به سراغ قبيله بني غَطْفان، بني سُلَيْم و بني اسد رفتند و موافقت آنها را نيز كسب كردند.(51) از اين رو، يهوديان بني قريظه پيمان عدم تجاوز با مسلمانان را نقض كردند و از سپاه احزاب پشتيباني نمودند.

فاش شدن اين توطئه، روحيه بسياري از مسلمانان را كه در وضعيت نامناسبي قرار داشتند، تضعيف كرد. بني قريظه نه تنها به نقض پيمان بسنده نكردند، بلكه افزون بر رساندن آذوقه و خواروبار به سپاه احزاب - كه سخت به آن محتاج بودند - براي ايجاد رعب و وحشت در درون شهر و در ميان پناهگاه هاي زنان و افراد غيرنظامي، به يك سلسله عمليات دست زدند.(52) مثلاً در يكي از شبها، يهوديان بني قريظه تصميم گرفتند به كمك هزار نفر از قريش و هزار نفر از قبيله غَطفان به مركز مدينه حمله كنند. وقتي گزارش اين تحرّك ها به مردم رسيد، رعب و وحشت شديدي شهر را فراگرفت و شرايط حسّاس و شكننده اي بر مدينه حاكم شد. قرآن كريم از اين اوضاع، چنين ياد كرده است:

«إِذ جَاءُوكُم مِن فَوقِكُم وَ مِن أَسفَلَ مِنكُم وَ إِذ زَاغَتِ الأَبصَارُ وَ بَلَغَتِ القُلُوبُ الحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنونًا * هُنَالِكَ ابتُلِيَ المُؤمِنُونَ وَ زُلزِلُوا زِلزَالًا شَدِيدًا»(53)؛ هنگامي كه از بالاي [سر ]شما و از زير [پاي ]شما آمدند و آن گاه كه چشم ها خيره شد و جان ها به گلوگاه ها رسيد و به خدا گمان هايي [نابه جا] مي برديد، آنجا [بود كه ]مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند.

پس از ناكامي و عقب نشيني سپاه احزاب، پيامبر به دستور خدا به سراغ بني قريظه رفت تا كارشان را يكسره كند. ارتش اسلام عصر همان روز، قلعه بني قريظه را به محاصره خود درآورد. يهوديان پس از 25 روز مقاومت، پيشنهادي دادند مبني بر اينكه پس از پذيرفتن اوسيان(54) و پذيرش پيامبر صلي الله عليه وآله، رئيس قبيله اوس، «سعد بن معاذ» در مورد چگونگي برخورد با يهوديان بني قريظه داوري كند.

سعد بن معاذ نيز پس از اخذ تأييد از طرفين، حكم داد كه: مردان آنان كشته، زنان و فرزندانشان اسير، و اموالشان به غنيمت گرفته شود.(55)

گفتني است: حُيِّي بن اخطب - رئيس قبيله بني نضير - كه در تشويق يهوديان بني قريظه به نقض پيمان با مسلمانان نقش بسيار مهمّي داشت، جزء كشته شدگان اين جنگ بود.

قرآن كريم از فرجام تلخ آنان، چنين ياد كرده است:

«و أنزَلَ الّذينَ ظاهَرُوهم مِن أهلِ الكتابِ مِن صَياصِيهِم و قَذَفَ في قلوبِهِم الرُّعبَ فَريقاً تَقتُلونَ و تَأسِرُونَ فَريقاً * و أورَثَكُم أرضَهم و دِيارَهُم و أموالَهُم و أرضاً لم تَطَئُوها و كان اللهُ علي كلِّ شي ءٍ قَديراً»(56)؛ و كساني از اهل كتاب را كه با [مشركان ]پشتيباني كرده بودند، از دژهايشان به زير آورد و در دلهايشان هراس افكند؛ گروهي را مي كشتيد و گروهي را اسير مي كرديد، و خداوند زمين ها، خانه ها و اموالشان و سرزميني را كه در آن پاي ننهاده بوديد، به شما ميراث داد، و خدا بر هر چيزي تواناست.

با هزيمت قريش در جنگ احزاب و خاتمه غزوه بني قريظه، مسلمانان پس از چند سال به آرامش رسيدند. در واقع آنان دريافته بودند كه قريش به اين زودي توانايي هجومي ديگر به مدينه را ندارد و از سويي، ايمان اسلامي نيز به اندازه اي در ميان بدويان حجاز راه يافته كه ديگر بسيج همه آنان عليه مسلمانان ميسّر نيست.

افزون بر اين، خطر تهديد دروني مدينه از سوي يهوديان نيز از ميان رفته بود؛ تنها آنچه مانده بود، گروه هايي از بدويان و طوايف متمايل به غارتگري در جاي جاي حجاز بودند كه طبعاً دولت مدينه در آن اوضاع، توانايي مقابله با آنان را داشت.

جنگ خيبر

يهوديانِ ساكن در قلعه هاي خيبر - كه كينه هاي شكست قبيله هاي سه گانه يهودي را در دل داشتند - آخرين گروه يهودي بودند كه با مسلمانان به مقابله برخاستند. به سبب كارشكني هاي ساكنان خيبر و تهديد آنان براي حمله به مدينه، پيامبر صلي الله عليه وآله پس از «صلح حديبيّه» به همراه سپاهي روانه اين قلعه ها شد. يهوديان در اين نبرد به سختي مقاومت كردند و حتي نفوذ در برخي قلعه ها نيز بسيار دشوار بود.

پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله گروهي را به فرماندهي ابوبكر به آنجا فرستاد، كه وي موفّق به گشودن قلعه نگرديد. در روزي ديگر، فرماندهي گروه مسلمانان را به دست عمر بن خطّاب داد، كه وي نيز با شكست مواجه شد.(57) اين بار، رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

«فردا پرچم را به كسي خواهم سپرد كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند.»

صبح روز سوم، پيامبر خدا صلي الله عليه وآله پرچم را به دست امام علي عليه السلام سپرد؛ كسي كه پس از رحلت ايشان براي حفظ اسلام، قريب به بيست و پنج سال سكوت كرد، در حالي كه خار در چشم داشت و استخوان در گلو. امام علي عليه السلام توانست مانند تمامي ميادين نبرد گذشته، پيروزمندانه درِ قلعه خيبر را از جا بر كند و با كشتن مَرْحَب خيبري، شجاع ترين مرد يهود، پيروزي مسلمانان را حتمي گرداند.

پيامبر صلي الله عليه وآله پس از فتح قلعه ها و شكست يهوديان، با درخواست و پيشنهاد آنان مبني بر ماندن در منطقه و كشت و زرع اراضي حاصلخيز آن و پرداخت نصف محصول سالانه به مسلمانان، موافقت كرد.

رسول خدا صلي الله عليه وآله غنائم به دست آمده را ميان مسلمانان تقسيم كرد و بدين گونه وعده الهي(58) تحقّق يافت:

«وَعَدَكُمُ اللهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَ لِتَكُونَ ءَايَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا»(59)؛ و خدا به شما غنيمت هاي فراوان [ديگري ]وعده داده كه به زودي آنها را خواهيد گرفت. و اين [پيروزي ] را براي شما پيش انداخت، و دست هاي مردم [كافر و مشرك ] را از شما كوتاه ساخت، تا براي مؤمنان نشانه اي باشد و شما را به راه راست هدايت كند.


1) بني قين قاع.
. شهر كوچكي بين شام و وادي القري . (معجم البلدان، ياقوت حموي، ج 2، ص 67.)

2) فجر الاسلام، احمد امين، ص 24.

3) بقره / 146.

4) همان / 89 .

5) پيشگويي يهود در خصوص نويد ظهور پيامبر، جنگهاي داخلي اوس و خزرج و خستگي آنها از اين امر، از جمله اين موارد است.

6) بحار الانوار، علاّمه مجلسي، ج 19، ص 25.

7) مقصود از يهوديان، غير از سه قبيله يهودي بني قينقاع، بني نضير و بني قُريظه است؛ چراكه بعدها پيامبر پيمان جداگانه اي با آنها به امضا رساند.

8) فروغ ابديت، آيت الله جعفر سبحاني، ج 1، ص 465 - 462.

9) همان طوري كه بيان خواهيم كرد، بعدها پيامبراسلام(ص) اين سه قبيله را با استناد به نقض اين پيمان، مجازات كرد.

10) اعلام الوري بأعلام الهدي، طبرسي، ص 69 ؛ تاريخ يعقوبي، ابن واضح، ج 2، ص 43.

11) يهوديان انتظار داشتند رسول خدا(ص) از نسل حضرت اسحاق(ع) باشد، ولي همين كه دريافتند وي از نسل حضرت اسماعيل(ع) است، بنا را بر مخالفت نهادند. (ر. ك: بقره / 89 .)

12) توبه / 34.

13) بقره / 109؛ نساء / 54 .

14) مانند نَسْخِ روزه روز دهم محرّم و جايگزيني با روزه ماه رمضان توسّط رسول خدا(ص).

15) ر.ك: بقره / 144.

16) مورّخان بر حسب اختلاف، تاريخ تغيير قبله را هفت تا هجده ماه پس از هجرت مي دانند. (وفاء الوفاء، سمهودي، ج 1، ص 364 - 361.)

17) از طعنه هاي هميشگي يهوديان به مسلمانان تا قبل از تغيير قبله، آن بود كه: «شما به سوي قبله ما نماز مي گزاريد». اين مسأله، مسلمانان و شخص رسول خدا(ص) را آزرده خاطر مي ساخت.

18) ]. بقره / 144.

19) تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 34.

20) از همين رو، مسجد بني سالم به مسجد «ذوقبلتين» شهرت يافت. اين مسجد هم اكنون نيز پابرجاست.

21) بقره / 143.

22) آل عمران / 75 و نيز 181.

23) همان / 71 - 69.

24) همان / 183.

25) نساء / 153.

26) آل عمران / 72.

27) همان / 99.

28) نساء / 37.

29) ر. ك: بقره / 104.

30) آل عمران / 64 و نيز 84 و 85.

31) ر.ك: بقره / 279 - 275.

32) ر.ك: آل عمران / 183؛ نساء / 153.

33) آيه 85 سوره اسراء و آيات 28 - 9 و 93 - 83 سوره كهف در پاسخ به برخي از سؤال هاي يهوديان نازل شده است.

34) ر.ك: بقره / 109.

35) آل عمران / 186.

36) مائده / 57 .

37) توبه / 29.

38) انفال / 55 و 56.

39) آيه 52 سوره مائده در باره عبدالله بن ابيّ نازل شده است.

40) علّت چنين درخواستي از سوي عبدالله بن ابيّ اين بود كه در گذشته قبيله بني قينقاع با دو قبيله خزرج و بني عَوف هم پيمان بودند و عبدالله نيز رئيس قبيله خزرج بود.

41) انساب الأشراف، بلاذري، ج 1، ص 308 و 309؛ تاريخ الاُمم و الملوك، طبري، ج 2، ص 297 و 298.

42) بني عامر از هم پيمانان پيامبر بودند.

43) وي يكي از دو نفري بود كه از حادثه بئرمعونه جان سالم به در برد و چون او سبب به وجود آمدن حادثه بئرمعونه را قبيله بني عامر مي دانست، در بازگشت به مدينه دو نفر از آنان را به قتل رساند.

44) الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 2، ص 53 .

45) أعلام الوري بأعلام الهدي، ص 88 .

46) بحار الانوار، ج 20، ص 165.

47) حشر / 11 و 12.

48) انساب الأشراف، ج 1، ص 339.

49) حشر / 2. آيات دوم تا چهارم اين سوره به مناسبت همين واقعه نازل گرديد.

50) تاريخ الاُمم و الملوك، ج 3، ص 46 و 47.

51) انساب الأشراف، ج 1، ص 343؛ مناقب آل ابي طالب(ع)، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 197.

52) انساب الأشراف، ج 1، ص 347.

53) احزاب / 10 و 11.

54) در گذشته بني قريظه از هم پيمانان قبيله اوس بودند.

55) از آن جهت، سعد بن معاذ چنين حكمي داد كه آنها يهودي بودند و بر طبق تورات (عهد عتيق، سِفْر تثنيه، باب 20، جمله 15 - 12) مجازات پيمان شكنان همين بود. بنابراين، او بر طبق كتاب خودشان داوري نمود.

56) احزاب / 26 و 27.

57) البداية و النهاية، ابن كثير، ج 4، ص 186؛ السّيرة النّبوّية، ابن هشام، ج 4، ص 349.

58) خداوند در جريان «صلح حديبيّه» به مسلمانان پيروزي نزديك و كسب غنائم بسياري را وعده داده بود.

59) فتح / 20.


/ 1