امام باقر(ع) به روايت اهل سنّت - امام باقر (علیه السلام) به روایت اهل سنت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام باقر (علیه السلام) به روایت اهل سنت - نسخه متنی

محمدمحسن طبسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام باقر(ع) به روايت اهل سنّت

محمد محسن طبسي

ابن عساكر دمشقي(571 ق.) دودمان امام را اين گونه بيان مي كند: محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف.(1)

كنيه ايشان ابو جعفر مي باشد.(2)

لقب ايشان علوي، فاطمي، مدني(3)، قرشي، هاشمي(4)، شاكر، هادي(5) و باقر مي باشد. كه باقر، مشهورترين آن است.(6)

باقر، لقبي است كه تجلّي قدرت و مرجعيّت علمي امام بوده و مورد توجّه خاصّ اهل سنّت قرار گرفته كه به برخي از آنها اشاره مي شود:

1. راغب اصفهاني(565 ق.): «سُمِّيَ محمد بن علي رضي الله عنه باقراً لِتَوَسُّعِه في دقائق العلوم.»(7)

2. ابو زكريا محي الدين نووي (676ق.): «سُمِّيَ الباقر لانّه بَقَرَ العلم و دَخل فيه مدخلاً بليغاً و وصل منه غاية مرضية.»(8)

3. ابن خلّكان(681ق.): «انّما قيل له الباقر لانه تَبَقَّر في العلم أَيْ توسَّع، و التبقُّر: التوسُّع.»(9)

4. شمس الدين ذهبي(748ق.): «شُهِرَ ابوجعفر بالباقر مِن بَقَر العلم اي شَقَّهُ فعرف أصله و خَفيّهُ.»(10)

5. ابن كثير دمشقي (774ق.): «سُمّيَ الباقر لبقره العلوم و استنباطه الحكم.»(11)

6. فيروزآبادي(817ق.): «الباقر محمد بن علي بن الحسين، لِتَبَحُّرِه في العلم.»(12)

ولي با اين حال برخي ديگر، لقب امام باقر را به گونه اي ديگر تفسير كرده اند، چنانچه سبط بن جوزي (654ق.) مي گويد: «انما سُمِّيَ الباقر من كثرة سجوده، من بَقَرَ السجود جِبْهتَه اي فتحها و وسعها.»(13)

ظاهراً و با توجّه به عبادات بسيار امام باقر اين احتمال نيز بعيد نمي باشد و مي توان لقب باقر را به هر دو معنا تفسير نمود.

لازم به ذكر است: لقب باقر و تفسير آن به «شكافنده علوم»، ريشه در كلام پيامبر به جابر بن عبد الله انصاري دارد. جابر مي گويد: «قال لي رسول الله يوشَكَ أن تبقي حتَّي تلقي ولداً لي من الحسين، يُقال له محمد، يَبْقَرُ العلمَ بَقَراً فاذا لَقَيتَهُ فَقْرَأْ مِنِّي السَّلام.»(14) ايشان روز سه شنبه سوم ماه صفر در مدينه به دنيا آمدند(15) اما در سال ولادت ايشان اختلاف وجود دارد. برخي مي گويند در سال 56 هجري(16) و برخي سال 57 را سال ولادت ايشان مي دانند.(17)

پدر بزرگوار ايشان حضرت علي بن حسين امام سجّاد و مادر ايشان امّ عبدالله دختر امام حسن مجتبي مي باشد.(18) لذا درباره ايشان گفته اند: محمد بن علي اوّلين هاشمي و علوي است كه از دو هاشمي و علوي به دنيا آمده؛ يعني پدر و مادر وي هر دو هاشمي و علوي مي باشند(19). به اصطلاح «سيّد دو شرفه» مي باشد.

گفتني است: طبق گزارشهاي اهل سنّت امام باقر در واقعه كربلا سه سال(20) يا طبق نقلي چهار سال(21) داشته اند.

ايشان در دوران يزيد بن عبد الملك(22) و در نقل ديگري هشام ابن عبد الملك(23) در ماه ربيع الثاني(24) و در نقل ديگر ماه صفر(25) در محلّي به نام «حُمَيْمِه»(26) به شهادت رسيده و ايشان را در قبرستان بقيع كنار پدر و عموي بزرگوارشان (امام سجّاد و امام حسن) به خاك سپرده اند.(27)

قول شاذّ ديگري وفات ايشان را در كوفه دانسته اند.(28)

در سنّ امام هنگام وفات و سال وفات ايشان اختلاف است.

سيوطي (911 ق.) به نقل از واقدي (207 ق.) مي گويد: امام در سنّ 73 سالگي رحلت كرده اند.(29)

مسعودي(346 ق.) نيز مي گويد: امام در سنّ 57 سالگي رحلت نموده اند.(30) برخي ديگر 63 سالگي را سنّ وفات ايشان دانسته اند.

اما امام صادق عليه السلام مي فرمايد: پدر من در حالي كه 58 سال داشته، رحلت كرده اند.(31) كه اكثر اهل سنّت اين قول را پذيرفته اند.

اكثر اهل سنّت سال شهادت امام را 114ق. دانسته(32) ولي برخي ديگر شهادت ايشان را113(33)، 115(34)، 116،(35) 117(36)، 118(37)، 121(38)، 124(39)، هجري نيز ثبت كرده اند.

نقل شده است امام باقر هنگام رحلت خود وصيّت كردند كفن ايشان همان لباسي باشد كه در آن نماز مي خواندند.(40)

پيرامون اولاد ايشان ابن حزم اندلسي(456ق.) چنين مي گويد: اولاد ايشان عبدالله، ابراهيم، علي و جعفر(امام صادق) مي باشد كه ابراهيم و علي اولادي نداشته و فقط عبدالله صاحب فرزندي به نام حمزه شده كه آن نيز فوت كرد. وي همان عبدالله افطح مي باشد (صاحب فرقه فطحيه) و فقط نسل امام باقر از جعفر بن محمد ادامه پيدا كرد.(41)

امام باقر از نظر« طبقات رجال حديث» اوّلاً از تابعين بوده، چنانكه نسائي امام را از فقهاي تابعين از اهل مدينه بر مي شمارد(42) و ثانياً از طبقه سوم مي باشند(43). ولي برخي ايشان را جزء طبقه چهارم مي دانند.(44)

جايگاه علمي و حديثي ايشان نزد اهل سنّت بسيار بالا بوده، به گونه اي كه تمامي صحاح ششگانه (صحيح بخاري، صحيح مسلم، جامع الصحيح ترمذي، سُنَن ابوداود، سُنَن نسائي، سُنَن ابن ماجه) و مسانيد و تفاسير روايي و مأثور و كتب فقهي اهل تسنّن از ايشان حديث نقل كرده اند.

مثلاً مسلم در كتاب خود در ابواب وضو، نماز، حج، ذبائح، جهاد و بعضي از مسائل متفرّقه و بخاري در كتاب خويش در مباحث كيفيّت نماز و غسل، از امام باقر حديث نقل كرده اند.(45)

البتّه با توجّه به جايگاه علمي امام و دانشگاه بزرگ امام باقر و تربيت شاگردان و راويان بسيار از اهل سنّت كه بزرگ ترين آن ابوحنيفه بوده، جاي بسيار شگفتي است كه بخاري و مسلم احاديث محدودي از ايشان نقل مي كنند!

ذهبي و مزّي(742 ق.) در كتاب هاي خود مي نويسند: محمد بن علي (امام باقر) از بزرگان بسياري حديث نقل كرده: از پيامبر، امام علي، امام حسن و امام حسين، امام سجّاد، عبدالله بن عباس، ام سلمه، عايشه، عبدالله بن عمر، جابر بن عبدالله انصاري، ابو سعيد خدري، سعيد بن مسيب، انس بن مالك، ابراهيم بن سعد بن ابي وقّاص، عبدالله بن جعفر، سمرة بن جندب، عبيد الله بن ابي رافع، عطاء بن يسار و محمد بن علي بن حنفيه.

بسياري از بزرگان نيز از جمله: فرزند گرامي ايشان جعفر بن محمد (امام صادق)، ابان بن تغلب كوفي، ابيض بن ابان، بسّام صيرفي، ابو حمزه ثمالي، جابر بن يزيد جُعفي، حجّاج بن ارطاة، سليمان اعمش، ابن شهاب زُهَري، حَكَم بن عُتَيْبه و... از ايشان حديث نقل كرده اند.(46)

گفتني است: شمار كساني كه از امام باقر حديث نقل كرده، غير از تعداد راويان ياد شده مي باشد؛ چرا كه در بررسي هاي انجام شده بيش از 60 راوي و ملازمِ امام باقر وجود داشته كه از ايشان احاديث فراواني نقل كرده اند؛ ولي به خاطر شيعه بودن آنها، ذهبي و مزّي و امثال اين دو، نامي از اين راويان به ميان نياورده اند و از طرف ديگر ابن حجر عسقلاني در كتاب لسان الميزان اين 60 نفر را در زمره ضُعَفا شمرده و علّت ضعف آنها را نيز شيعه بودن آنها برشمرده است.(47)

همچنين ابن سعد(230 ق.) در طبقات خود در مقام تحقير امام و كساني كه از امام روايت نقل مي كنند، مي گويد: «و ليس يَرْوي عنه من يُحتَجُّ به.»(48) اين در حالي است كه ابن كثير مي گويد: «و قد روي عن غير واحدٍ من الصحابة و حدّث عنهم جماعة منهم جماعة من كبار التابعين و غيرهم.»(49)

همچنين بسياري از بزرگاني كه به احاديث آنان احتجاج مي شود، از جمله: زُهَري، حكم بن عُيينه(50) و... از امام روايت نقل مي كنند، همچنين ابوحنيفه امام فرقه حنفي، از امام باقر به گواهي بزرگان اهل سنّت بسيار حديث نقل كرده است.(51)

در كلام بزرگان

1. سلمة بن كُهَيْل (121ق.) در تفسير آيه «لايات للمتوسمين»(حجر/ 57)، مي گويد: «كان ابو جعفر منهم.»(52)

2. سيوطي مي گويد: «زُهَري (123 ق.) و ديگران ايشان را توثيق كرده اند.»(53)

3. محمد بن منكدر(130ق.): «ما رأيتُ احداً يفضل علي علي بن الحسين حتَّي رايتُ ابنه محمداً اَرَدتُ يوماً اَن اعظه فو عظني!.»(54)

4. مالك بن اعين جُهَني (148ق.):




  • اذا طلب الناس القرآنا
    و ان قام ابن بنت النّبي
    نجوم تهلل المداحين
    جبال تورث علماً وجالاً(55)



  • كان القريش عليه عيالاً
    تلقت يداه فروعاً طوالاً
    جبال تورث علماً وجالاً(55)
    جبال تورث علماً وجالاً(55)



5. سفيان بن عُيَينه(198ق.) عن جعفر الصادق قال: «حدّثني ابي و كان خير محمدي يومئذٍ علي وجه الارض.»(56)

6. عبد الله بن عطاء (از راويان قرن دوم): «ما رأيتُ العلماء منه احد اصغر علماً عند ابي جعفر لقد رأيت الحَكَم عنده كانّه مُتعلّم.»(57) سبط بن جوزي در ادامه مي گويد: «لقد رأيتُ الحَكَم عنده كان عصفور مغلوب يعني بالحكم الحكم بن عُيينه و كان عالماً نبيلاً جليلاً في زمانه.»(58)

در تكميل گفتار ابن جوزي بايد گفت حَكَم بن عُيينه(115 ق.) يكي از دانشمندان بزرگ دركوفه وعراق به شمار مي رفت. ذهبي درباره وي مي گويد: «الامام الكبير، عالم اهل كوفة» در جاي ديگر، عجلي مي گويد: «كان الحكم ثقة ثبتاً فقيهاًمن كبار اصحاب ابراهيم نخعي و كان صاحب سنةٍ و اتباع» (59) حكم بن عُيينه با اين موقعيت بالاي علمي مغلوب امام شده كه به تعبير ابن جوزي: همانند گنجشك، مغلوب امام مي شد.

7. قال ابو هريرة العجلي احمد بن الحسين (از شعراي قرن دوم):




  • ابا جعفر انت الوليّ احبه
    اتتنا رجال يحملون عليكم
    احاديث افشاها المغيرة فيهم
    و شرّ الامور المحدثات البدائع(60)



  • و ارضي بما ترضي و اتابع
    احاديث قد ضاقت بهنّ الاضالع
    و شرّ الامور المحدثات البدائع(60)
    و شرّ الامور المحدثات البدائع(60)



8. محمد بن سعد(230 ق.): «كان ثقة كثير الحديث...»(61)

9. احمد بن حنبل (241ق.): «ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين ثقة قول الحديث.»(62)

10. محمد بن اسماعيل بخاري (254ق.) نيز در كتاب خود «التاريخ الكبير» نام ايشان را آورده و اين، نشانگر اهميت داشتن امام مي باشد.(63)

11. زبير بن بكار، قاضي و عالم مكه (256ق.): كان يقال لمحمد: «باقر العلم.»(64)

12. احمد بن عبدالله عجلي(261ق.): «هو مدني تابعي ثقة.»(65)

13. احمد بن عبد الله بن عبد الرحيم البرقي(270ق.): «قال: مِنْ وُلْدِ علي بن الحسين، محمد بن علي بن حسين ابو جعفر... و كان فقيهاً فاضلاً قد روي عنه.»(66)

14. ابن قُتَيبه دينوري (276ق.): «محمد بن علي كان يكنّي ابا جعفر و كان له فقه.»(67)

15. عمرو بن ابي عاصم ضحاك شيباني (287 ق.)، يكي از راويان وفقيهان قديمي و بزرگ اهل سنّت (287ق.): «الباقر تابعيٌ ثقة»(68)

16. ابو حاتم رازي (327 ق.) در مقدّمه كتاب «الجرح و التعديل» خود، تمام تابعين را «ثقه» دانسته و امام را نيز كه از تابعين مي باشند، در اين كتاب مي آورد.(69)

17. ابن حبان بستي (354ق.) نيز در كتاب «الثقات» نام ايشان را مي آورد.(70) در جاي ديگر مي گويد: «من افاضل اهل البيت و قرائهم.»(71)

18. ابو نعيم اصفهاني (430ق.): «محمد بن علي الباقر و منهم (اولياء) الحاضر الذاكر الخاشع الصابر ابو جعفر محمد بن علي الباقر كان من سلالة النّبوّة و ممّن جمع حسب الدّين و الابوة تكلّم في العوارض و الخطرات و سفح الدموع و العبرات و نهي عن المراء و الخصومات.»(72)

19. ابو اسحاق شيرازي (476ق.)، امام باقر را يكي از تابعين و فقهاي بنام مدينه برمي شمارد.(73)

20. ابوالفرج محمّد ابن جوزي (597 ق.) نيز در كتاب خود كه در آن به معرّفي شخصيت هاي برگزيده و نامي تاريخ مي پردازد، از امام در بخش تابعين مدينه به بزرگي ياد مي كند.(74)

21. محمد بن طلحة الشافعي(652 ق.): «باقر العلم جامعه و شاهر علمه و رافعه و متفوق درّه و راضعه و منمق دره و راصعه صفا قلبه و زكا عمله و طهرت نفسه و شرفت اخلاقه و عمرت بطاعة الله تعالي اوقاته و رسخت في مقام التقوي قدمه و ظهرت عليه سمات الازدلاف و طهارة الاجتباء...»(75)

22. سبط بن جوزي(654ق.): «محمد من الطبقة الثالثة من التابعين من اهل المدينة كان عالماً عابداً ثقة روي عنه الائمّة الحنفية و غيره.»(76)

23. ابو زكريا محي الدين بن شرف نووي دمشقي (676 ق.): «و هو تابعي جليل امام بارع مجمع علي جلالته معدود في فقهاء المدينه و ائمتهم.»(77)

24. شمس الدين ابن خلّكان(681 ق.): «ابو جعفر محمد بن زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب. الملقب بالباقر احد الائمّة الاثني عشر في اعتقاد الاماميّة و هو والد جعفر الصّادق.. كان الباقر عالماً سيّداً كبيراً...»(78)

وي به نقل از شاعري در وصف امام چنين مي سرايد:




  • يا باقر العلم لاهل التقي
    و خير من لبّي علي الاجبل



  • و خير من لبّي علي الاجبل
    و خير من لبّي علي الاجبل



25. ابو عبد الله محمد بن احمد بن عبد الهادي دمشقي صالحي (744 ق.): «محمد بن علي بن الحسين الامام الثبت الهاشمي العلوي المدني، أحد الأعلام... و كان سيّد بني هاشم في زمانه...»(79)

26. ذهبي(748ق.): «ابو جعفر الباقر سيّد بني هاشم في زمانه... و كان أحد من جمع العلم و الفقه و الشرّف و الدّيانة و الثّقة و السؤود و كان يصلح للخلافة و هو أحد الاثني عشر الذين تعتقد الرّافضة عصمتهم و...»(80)

در جاي ديگر مي گويد: «و كان أحد من جمع بين العلم و العمل و السؤود و الشرّف و الثّقة و الرّزانة (متانت) و كان اهلاً للخلافة و هو احد ألائمّة الاثني عشر الذين تُبَجلهم الشيعة الاماميّة و تقول بعصمتهم و بمعرفتهم بجميع الدين ... و لقد كان ابوجعفر اماماً مجتهداً تالياً للكتاب الله، كبير الشّأن، و نحبه في الله، لما تجمع فيه من صفات الكمال.»(81)

همچنين در فرازهاي ديگر، امام را اين گونه توصيف مي كند: «كان من فقهاء المدينه»؛(82) «ابو جعفر الباقر سيدُ امام فقيه يصلح للامامة...»(83)؛ «الامام الثبت الهاشمي العلوي المدني احد الاعلام و كان سيّد بني هاشم في زمانه و اشتهر بالباقر من قولهم بقر العلم يعني شقّه..»(84)

27. علاء الدين مغلطاي(762ق.): «و لعمري ان ابا جعفر لمن العلماء الكبار».(85)

28. صَفَدي (764ق.): «ابو جعفر الباقر سيد بني هاشم في وقته... و كان احد من جمع العلم و الفقه و الدّيانة و الثقة و السؤود و كان يصلح للخلافة و هو أحد الائمّة الاثني عشر الذين يعتقد الرافضة عصمتهم.»(86)

29. يافعي(768ق.): «ابو جعفر الباقر أحد الائمّة الاثني عشر في اعتقاد الاماميّة و هو والد جعفر الصّادق لُقِّبَ بالباقر لانّه بقر العلم اي شقّه و توسع منه.»(87)

30. ابن كثير دمشقي (774ق.): «هو تابعي جليل، كبير القدر كثيراً أحد اعلام هذه الامّة عِلْماً و عَملاً و سيادةً و شرفاً و هو احد مَن تدَّعي منه طائفة الشّيعة انّه أحد الائمّة الاثني عشر، و لم يكن الرجل علي طريقهم و لا علي من والهم و لا يدين بما وقع في أذهانهم و أوهامهم و خيالهم بل كان ممّن يقدم ابابكر و عمر، و ذلك عنده صحيح في الاثر و قال ايضاً ما أدركتُ أحداً من أهل بيتي إلاّ و هو يتولاهما رضي الله عنهما...»

در جاي ديگر در معرّفي ايشان مي گويد: «ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب كان ابوه علي بن زين العابدين وجده الحسين قتلا شهيدين بالعراق و سُمِّيَ الباقر لبقره العلوم و استنباطه الحكم كان ذاكراً خاشعاً صابراً و كان من سلالة النّبوّة رفيع النّسب عالي الحسب و كان عارفاً بالخطرات كثير البكاء و العبرات معرضاً عن الجدال و الخصومات.»(88)

31. ابن حجر هيثمي(807ق.): «محمد الباقر سُمِّيَ بذلك من بقر الأرض أي شقّها و آثار مخباتها و مكانها فلذلك هو أظهر من مخبآت كنوز المعارف و حقائق الأحكام و الحكم و اللطائف ما لا يخفي الاّ علي منطمس البصيرة أو فاسد الطّوية و السّريرة و من ثمّ قيل فيه هو باقر العلم و جامعه و شاهر علمه و رافعه صفي قلبه و زكي عمله و طهرت نفسه و شرف خلقه و عمرت اوقاته بطاعة الله و له من الرّسوم في مقامات العارفين ما تكلّ عنه السّنّة الواصفين و له كلمات كثيرة في السلوك و المعارف لاتحتملها هذه العجالة.»(89)

32. ابن حجر عسقلاني(852ق.): «ابوجعفر الباقر ثقة فاضل من الرّابعة مات سنة بضع عشر.»(90)

33. ابن صباغ مالكي(855 ق.): «قال بعض أهل العلم محمد بن علي بن الحسين الباقر و هو باقر العلم و جامعه و شاهره و رافعه و متوفق درّه و راصعه صفي قلبه و زكي عمله و طهرت نفسه و شرفت أخلاقه و عمرت بطاعة الله تعالي و رسخ في مقام التّقوي قدمه و ميثاقه.»(91)

34. ابن تغري(874ق.): «محمد الباقر الهاشمي العلوي سيّد بني هاشم في زمانه و هو احد ألائمّة الاثني عشر الذين تعتقد الرّافضة عصمتهم.»(92)

35. شمس الدين ابن طولون، مورّخ دمشقي (953ق.): «كان الباقر عالماً سيّداً كبيراً... و كان عمره يوم قتل جدّه الحسين ثلاث سنين... و اُمّه اُمّ عبد الله بنت الحسن بن علي و توفّي في ربيع الاخر سنة ثلاث عشرة و مئة بالحُميمه و نقل الي المدينة و دفن بالبقيع.»(93)

36. شيخ حسين بن محمد الديار بكري(966 ق.): « مات في سنة اربع عشرة و مائه الامام ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين العلوي الباقر الفقيه و له ثمان و خمسون سنة.» (94)

37. ابن عماد شهاب الدين حنبلي دمشقي(1089ق.): «و كان من فقهاء المدينة و هو أحد الائمّة الاثني عشر علي اعتقاد الاماميّة و له كلام نافع في الحكم و المواعظ...»(95)

38. محمد بن عبد الباقي بن يوسف زرقاني (1122ق.): «الباقر لانّه بقر العلم أي شقّه فعرف أصله و خفيّه ثقةٌ فاضلٌ تابعيٌ.»(96)

در جاي ديگر مي گويد: «محمد الباقر بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب الهاشمي الثّقة الفاضل من سادات آل البيت.»(97)

39. زبيدي(1205 ق.) : «والباقر لقب الامام ابي عبد الله و ابي جعفر محمد بن الامام علي زين العابدين بن الحسين بن علي، فهو اوّل هاشمي ولد من هاشميَيْن علوي من علويَيْن.»(98)

40. شيخ يوسف بن اسماعيل النبهاني بيروتي (1350ق.): «محمد الباقر أحد ائمّة ساداتنا آل البيت الكرام و أوحد أعيان العلماء الأعلام...»(99)

41. ابو علي مباركفوري، شارح صحيح مسلم(1353ق.): «محمد بن علي بن حسين ابي جعفر الباقر ثقة فاضل.»(100)

همچنين در دو جاي ديگر از امام تعبير به «ثقة فاضل» مي كند.(101)

42. شريف علي الحسين فكري القاهري (1372ق.): «هو ابن سيّدنا علي زين العابدين بن الحسين، فهو هاشمي من هاشميَيْن و علوي من علويين.»(102)

43. عادل نويهض: «خامس الائمّة الاثني عشر في اعتقاد الاماميّة و هو والد الامام جعفر الصّادق كان عالماً نبيلاً و سيّداً جليلاً له في العلم و تفسير القرآن آراء و اقوال... و كان عمره يوم قتل جدّه الحسين ثلاث سنوات...»(103)

44. دكتر عبد المعطي قلعچي: «ابو جعفر متفق علي توثيقه.»(104)

45. دكتر وصي الله بن محمد عباس: «ابوجعفر الباقر تابعي ثقة.»(105)

46. الامام العلامة الحافظ صفي الدين احمد بن عبد الله خزرجي: «ابو جعفر المدني الامام المعروف بالباقر.» و توثيقات ساير علما را نيز متذكّر مي شود.(106)

47. دكتر علي محمد جماز، استاد دانشگاه و مسئول علوم حديث دانشگاه قطر: «ابوجعفر الباقر، ثقة فاضل، كثير الحديث من فقهاء اهل المدينة من التابعين.»(107)

48. خير الدين زركلي: «ابو جعفر الباقر خامس الائمّة الاثني عشر عند الاماميّة كان ناسكاً عابداً له في العلم و تفسير القرآن آراء و اقوال.»(108)

49. سيد عباس ملكي: «محمد بن علي الباقر أحد الائمّة الاثني عشر عند الاماميّة و كان عالماً سيّداً كبيراً...امّا معجزات الباقر و فضائله لا تحصر...»(109)

50. شيخ احمد بن يوسف بن احمد بن سنان الدمشقي، شهير به قرماني: «كان خليفة ابيه من بين اخوته و وصيّه و القائم بالاماميّة من بعده.»(110)

51. محمد خواجه پارساي بخاري: «من ائمّة اهل البيت ابو جعفر محمد الباقر سُمِّيَ بذلك لانّه بقر العلم أي شقه فعرف اصله و علم خفيه و الباقر اوّل علوي ولد من علويَيْن و هو تابعي جليل امام بارع مجمع علي جلالته و كماله.»(111)

52. شيخ مصطفي رشدي بن شيخ اسماعيل دمشقي: «الامام محمد الباقر كان عظيم القدر بنيه الذكر لم يظهر عن أحد في عصره ما ظهر عنه من علم الدين و الاثار و السّنة و العلم بالله تعالي روي عنه ائمّة التّابعين و اكابر علماء الدّين.»(112)

53. استاذ منّاع بن خليل القطان: «هو أحد الائمّة الاثني عشر من اعتقاد الاماميّة و والد جعفر الصّادق و كان عالماً سيّداً كبيراً.»(113)

54. الشيخ ابو الفوز محمد بن امين البغدادي السويري: «و كان خليفة ابيه من بين إخوته و وصيّه و القائم بالامر من بعده و كان معتدل القامة.... و لم يظهر عن أحد من أولاد الحسين من علم الدين و السّنن و علم السيَر و فنون الأدب ما ظهر عن ابي جعفر الباقر... و مناقبه كثيرة لا يسعها مثل هذا الموضع...»(114)

55. محمد بن داود بن محمد البازلي الشافعي: «ابو جعفر الهاشمي المدني المعروف بمحمد الباقر هو ابن زين العابدين ثقة فاضل كبير.»(115)

56. كرماني: «هو تابعي جليل القدر».(116)

57. هادي حمّو: «فهو بقر العلم بقراً و أظهر مخبآته و أسراره و ورث علم النّبوّة عن آبائه و أجداده فكان مقصد العلماء من كلّ صقع من الشّيعة أو أهل السّنّة... و في عصر الباقر تقدمت الحياة الفكريّة بالمسلمين و نشط علماء الكلام و كثر الجدل بين المعتزلة و غيرهم في صفات الله و ماهيّة الرّوح و كان للباقر رأيه في ذلك كلّه غير انّه كان لا يشجع البحث في ذات الله تعالي شأنه في ذلك شان علماء السّلف عموماً في اعتبار انّ ذلك خارج عن طاقة العقل و شارك المعتزلة في آرائهم التّنزيهيّة و ابعاد الجسميّة عن الله تعالي لما رووا انّه سئل عن تفسير غضب الله فقال: المقصود به عقابه و ليس غضبه كغضب البشر. و كان اقتصار الباقر علي الامامة الرّوحيّة و اقباله علي علم الحديث ...»(117)

58. شيخ محمد خضر حسين، شيخ الجامع الأزهر: «و هو معدود في صفوة المحدّثين الصّادقين فيما يروون... و كان محمد الباقر معدوداً من كبار الفقهاء... و تلقي عن الباقر الحديث جماعة من اكابر ائمّة الحديث مثل الامام الزُهَري و الامام الأوزاعي و ابن جريج و عمر بن دينار، و الباقر بعد منزلة الفقه و العلم منزلة فائقة في الفضل و الاجتهاد في العبادة و الدّعوة الي الله.. و للباقر مواعظ بالغة و حكم رائعة... و محمد الباقر هو الامام الخامس من الائمّة الاثني عشر الذين هم موضع عقيدة الشّيعة الاماميّة و بهذا سمّوا الاثني عشريّة و هؤلاء الائمّة هم علي بن ابيطالب و الحسن و الحسين و علي بن زين العابدين و محمد الباقر و جعفر الصّادق و موسي الكاظم و علي الرّضا و محمد الجواد و علي الهادي و الحسن بن علي العسكري و محمد بن الحسن العسكري و هذا الأخير في مذهب الشّيعة هو المهدي المنتظر و هناك طائفة من الشّيعة يقال لهم الباقريّة يقولون الامامة انتقلت من علي بن ابيطالب و أولاده إلي محمد الباقر انتهت الامامة عنده و انّه لم يمت و لكنّه غائب و هو مهدي المنتظر. و اهل السّنّة يعتقدون في هؤلاء الائمّة العلم و التّقوي و لكنّهم لا يعتقدون كما يعتقد بعض الفرق انّهم معصومون عن جميع الذّنوب و سائر النّقائص ما يتبَع هذا من الآراء.»(118)

59. شيخ محي الدين ابن العربي الحاتمي الطائي: «محمد بن علي باقر العلوم و شخص العالم و المعلوم ناطقة الوجود نسخة الموجود ضرغام اجام المعارف المنكشف لكل كاشف الحياة السّارية في المجاري النور المنبسطة علي الدّراري حافظ معارج اليقين وارث علوم المرسلين حقيقة الحقائق الظهوريّة دقيقة الدّقائق النّورية الفلك الجارية في اللّجج الغامرة و المحيط علمه بالزّبر الغابرة النبأ العظيم الصّراط المستقيم المستند من كلّ وليّ ابي جعفر محمد بن علي.»(119)

60. محمد شمس الحق عظيم آبادي، يكي از شارحان بنام سُنَن ابي داود امام باقرعليه السلام را يكي از مجدّدين و مؤثّرترين عالم و فقيه در اوائل قرن اوّل بر مي شمارد.(120)

نتيجه

آنچه كه از ميان اقوال و ديدگاه هاي گوناگون اهل تسنّن پيرامون امام باقرعليه السلام مطرح شده، ايشان يكي از شخصيت هاي بي نظير و برجسته علمي، فقهي، اخلاقي و اجتماعي بوده و طبق سخن هادي حمّو: «امام عليه السلام امامت و هدايت روحي و معنوي جامعه را به دست گرفته بود.» كه اين نكته در كلام بسياري از بزرگان اهل سنّت از جمله شمس الدين ذهبي نمايان است. ذهبي امام را به خاطر جايگاه والاي علمي، اخلاقي و اجتماعي و تدبير و دورانديشي و نيز جمع و تجلّي تمامي صفات برتر در امام، وي را مستحقّ امامت و زعامت امر مسلمين دانسته و مي گويد: «و كان أحد من جمع علم و الفقه و الشّرف و الدّيانة و الثّقة و السّؤود... و اماماً، مجتهداً، تالياً لكتاب الله كبير الشّأن... يصلح للخلافة.»(121)، هچنين مي گويد: «و كان اهلاً للخلافة.»(122) و در جاي ديگر مي گويد: «ابو جعفر الباقر سيّدٌ، امامٌ، فقيهٌ، يصلح للامامة.»(123)


1) ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج 57، ص 209.

2) شمس الدين ذهبي، المقتني في سرد الكني ، ج 1، ص 138؛ تاريخ دمشق، ج 57، ص 211 و 230؛ تاريخ خليفة بن خياط(240 ق.)، ص 226؛ محمد بن احمد دولابي(320ه)، الكني و الاسماء، ج 1، ص 134؛ ابن قتيبة دينوري، المعارف، ص 215؛ شمس الدين محمد بن عبدالله قيسي دمشقي، توضيح المشتبه، ج 1، ص 329.

3) ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 401.

4) ابن كثير دمشقي، البداية و النهاية، ج 9، ص 321؛ مزّي، تهذيب الكمال، ج 17، ص 73.

5) سبط بن جوزي، تذكرة الخواص، ص 346؛ بدخشي، مفتاح النجاه، ص 164؛ شبلنجي (1290ق.)، نورالابصار، ص 192.

6) همان.

7) معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 37.

8) شرح النووي علي صحيح مسلم، ج 6، ص 137.

9) وفيات الاعيان، ج 4، ص 174.

10) سيراعلام النبلاء، ج 4، ص 402؛ تاريخ الاسلام، ج 4، ص 463؛ العِبَر في اخبار من غَبَر، ج 1، ص 109.

11) البداية و النهاية، ج 9، ص 321.

12) قاموس المحيط، ج 1، ص 504.

13) تذكرة الخواص، ص 346.

14) شيخ مصطفي رُشدي دمشقي، الروضة الندية، ص 16.

15) وفيات الاعيان، ج 4، ص 174؛ ابن صباغ مالكي، الفصول المهمة، ص 193؛ نورالابصار، ص 193.

16) تاريخ دمشق، ج 57، ص 213؛ سير اعلام النبلاء ج 4، ص 401؛ العبر، ج 1، ص 109؛ محمد بن اسماعيل صنعاني(1182 ق.)، سُبُل السلام، ج 2، ص 80.

17) وفيات الاعيان، ج 4، ص 174؛ نورالابصار، ص 193؛ الفصول المهمة، ص 193.

18) سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 401؛ وفيات الاعيان، ج 4، ص 174.

19) ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج 9، ص 352؛ زبيدي، تاج العروس، ج 6، ص 105.

20) وفيات الاعيان، ج 4، ص 174؛ شيخ زين الدين ابن الوردي(749 ق.)، تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 248؛ نور الابصار، ص 193؛ فصول المهمة، ص 193؛ابن طولون دمشقي، الائمة الاثني عشر، ص 81.

21) تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 320.

22) مسعودي، مروج الذهب، ج 3، ص 266؛ ابن عماد، شذرات الذهب، ج 2، ص 73.

23) تاريخ دمشق، ج 57، ص 232؛ ابن مسكويه (421ه)، تجارب الامم، ج 2، ص 440.

24) الائمة الاثني عشر، ص 81.

25) وفيات الاعيان، ج 4، ص 174.

26) حميمه» مكاني است كه در دوران بني اميه براي علي بن عباس و اولاد وي بوده است. (ر.ك: الائمة الاثني عشر، ص 81.)

27) وفيات الاعيان، ج 4، ص 174؛ صفدي، الوافي بالوفيات، ج 4، ص 103؛ مروج الذهب، ج 3، ص 266؛ شذرات الذهب، ج 57، ص 231؛ سيراعلام النبلاء، ج 4، ص 401؛ تاريخ دمشق، ج 57، ص 232.

28) تاريخ دمشق، ج 57، 231.

29) طبقات الحفاظ ص 56؛ تاريخ دمشق، ج 57، ص 213.

30) مروج الذهب، ج 3، ص 263.

31) تاريخ دمشق، ج 57، ص 213؛ محمد بن اسماعيل بخاري، تاريخ الاوسط، ج 1، ص 418؛ تاريخ الكبير، ج 1، ص 183؛ تميمي، كتاب المِحَن، ص 101؛ دُوَل الاسلام، ج 1، ص 103.

32) تاريخ دمشق، ج 57، ص 230؛ الكامل في التاريخ، ج 5، ص 180؛ ديّار بكري، تاريخ الخَميس، ج 2، ص 319؛ تاريخ الكبير، ج 1، ص 183؛ تاريخ الاوسط، ج 1، ص 418 و 421؛ يافعي، مرآة الجنان، ج 1، ص 194؛ تاريخ الاسلام، ج 4، ص 309؛ دُوَلَ الاسلام، ج 1، ص 103؛ ابن جوزي، المنتظم، ج 4، ص 628؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 397؛ ابو عبدالله مصعب زبيري، نسب قريش، ص 54؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 401؛ العِبَر ج 1، ص 109؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 73؛ طبقات الحفاظ، ص 56.

33) وفيات الاعيان، ج 4، ص 174؛ الائمة الاثني عشر، ص 81.

34) تاريخ دمشق، ح 57، ص 231؛ البداية و النهاية، ج 9، ص 321.

35) تاريخ دمشق، ج 57، ص 232.

36) مروج الذهب، ج 3، ص 266؛ تاريخ دمشق، ج 57، ص 232؛ ابن قتيبه، المعارف، ص 215؛ داوودي، طبقات المفسرين، ج 2، ص 199؛ ابن صبّان مالكي، اسعاف الراغبين، ص 254، سُبُل السلام، ج 2، ص 80؛ شيخ يوسف نبهاني، جامع كرامات الاوليا، ج 1، ص 164.

37) تاريخ خليفة ابن خياط، ص 226؛ خليفة ابن خياط، كتاب الطبقات، ص 255.

38) تجارب الامم، ج 2، ص 440.

39) تاريخ دمشق، ج 57، ص 232.

40) نورالابصار، ص 195؛ تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 248؛ اسعاف الراغبين، ص 254؛ عبدالرحمن اربلي، خلاصة الذهب المسبوك، ص 40.

41) ابي محمد ابن حزم اندلسي، جمهرة انساب العرب، ص 59.

42) دار القطني(385ق.)، ذكر اسماء التابعين، ج 2، ص 229؛ تاريخ دمشق، ج 57، ص 217؛ طبقات الحفاظ، ص 56.

43) طبقات الكبري، ج 5، ص 320؛ صفة الصفوة: ج 1، ص 397؛ شمس الدين ذهبي، المعين في طبقات المحدثين، ص 69؛ خليفة ابن خياط، كتاب الطبقات، ص 255، سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 401.

44) طبقات الحفاظ، ص 56، ابن حجر عسقلاني، تقريب التهذيب، ج 2، ص 192.

45) ابن منجويه اصفهاني(428ق.)، رجال صحيح مسلم، ج 2، ص 53؛ ابو نصر بخاري كلاباذي (398ه)؛ رجال صحيح بخاري، ج 2، ص 527؛ صفوة عبدالفتاح محمود، المغني في معرفة الرجال الصحيحين، ص 224؛ ابو المحاسنّ علوي حسيني، التذكرة، ج 3، ص 1568؛ ابي الفضل محمد بن طاهر بن علي المقدسي، الجمع بين الرجال الصحيحين، ج 2، ص 446.

46) سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 401؛ تهذيب الكمال، ج 17، ص 73 و 74.

47) لسان الميزان، ج 1، ص 49 و 53 و 69 و 110 و 111 و 112 و 434 و 469 و 368 و377 و 381 و 386 و 447 و 478 و 483، ج 2، ص 10 و 20 و 23 و 24 و 27 و 34 و 39 و 40 و 41 و 46 و 49 و 56 و 57 و 72 و 89 و 90 و 106 و 114 و 160 و 167 و 179 و 181 و 182 و 189 و 209 و 216 و 237 و 272 و 276 و 279 و 441 و 473،ج 3 ،ص 6 و 321 و 441، ج 4، ص 462، ج 5، ص 150، ج 6، ص 6، ج 7، ص 268 و 273 و 281 و 458.

48) الطبقات الكبري، ج 5، ص 324.

49) البداية و النهاية، ج 9، ص 321.

50) بنا به اقوال ديگر: حكم بن عُتيبه و عُتبه.

51) ر.ك: تذكرة الاولياء، ص 347؛ ابي الحسنات محمد عبدالحي اللكنوي الهندي(1304ق.)، الرفع و التكميل في الجرح و التعديل، ص 19.

52) مختصر تاريخ دمشق،ج 23، ص 79؛ تاريخ دمشق، ج 57، ص 218.

53) طبقات الحفاظ، ص 56.

54) تهذيب التهذيب، ج 9، ص 313؛ اكمال تهذيب الكمال، ج 10، ص 282.

55) تاريخ دمشق، ج 57، ص 212.

56) البداية و النهاية، ج 9، ص 321؛ تهذيب الكمال، ج 7، ص 74.

57) تاريخ دمشق، ج 57، ص 217؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 72؛ مرآة الجنان، ج 1، ص 195؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 186؛ البداية والنهاية، ج 9، ص 323.

58) تذكرة الخواص، ص 347.

59) سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 208 و 209.

60) ملحقات احقاق الحق، ج 28، ص 293.

61) تاريخ دمشق، ج 57، ص 212؛ طبقات الكبري، ج 5، ص 324 و 246.

62) موسوعة اقوال احمد بن حنبل في رجال الحديث، ج 3، ص 295؛ الجامع في العلل، ج 1، ص 47، 63) التاريخ الكبير، ج 1، ص 183.

64) تهذيب التهذيب، ج 9، ص 352.

65) تاريخ الثقات، ص 410؛ معرفة الثقات عجلي، ج 2، ص 249؛ البداية و النهاية، ج 9، ص 321؛ تهذيب الكمال، ج 17، ص 74.

66) تاريخ دمشق، ج 57، ص 212؛ تهذيب الكمال، ج 17، ص 74.

67) المعارف، ص 215.

68) السنة ابن ابي عاصم، ج 2، ص 454.

69) الجرح و التعديل، ج 1، ص 26.

70) كتاب الثقات، ج 5، ص 348.

71) مشاهير علماء و الابصار، ص 103.

72) حلية الاولياء، ج 3، ص 180.

73) طبقات الفقهاء، ص 49.

74) صفة الصفوة، ج 4، ص 397.

75) مطالب السئول، ص 80.

76) تذكرة الخواص، ص 347.

77) تهذيب الاسماء و اللغات، ج 1، ص 103.

78) وفيات الاعيان، ج 4، ص 174.

79) طبقات علماء الحديث، ج 10، ص 199.

80) تاريخ الاسلام حوادث (101 - 120 ق ص 463.

81) سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 402.

82) العبر، ج 1، ص 109.

83) سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 120.

84) تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 93 و 94.

85) الكمال تهذيب الكمال، ج 10، ص 282.

86) الوافي بالوفيات، ج 4، ص 102 و 103.

87) مرآة الجنان، ج 1، ص 194.

88) البداية و النهاية، ج 9، 321.

89) صواعق المحرقة، ص 120.

90) تقريب التهذيب، ج 2، ص 192.

91) الفصول المهمه، ص 192.

92) النجوم الزاهرة، ج 1، ص 350.

93) الامامة الاثني عشر، ص 81.

94) تاريخ الخميس، ج 2، ص 319.

95) شذرات الذهب، ج 2، ص 72.

96) شرح زرقاني، ج 1، ص 333.

97) همان، ج 2، ص 403.

98) تاج العروس، ج 6، ص 105.

99) جامع كرامات الاولياء، ج 1، ص 164.

100) تحفة الاحوذي، ج 3، ص 43.

101) همان، ج 5، ص 92 و 345.

102) احسن القصص، ج 4، ص 272.

103) ذيل كتاب الوفيات، ابن قنفذ، ص 110.

104) عجلي، دليل تاريخ الثقات، ص 410.

105) الجامع، ص 161.

106) خلاصة تهذيب تهذيب الكمال، ج 2، ص 440.

107) التعريف برواة مسند الشاميين، ص 391.

108) الاعلام، ج 6، ص 270 و 271.

109) نزهة الجليس و منية الاديب الانيس، ج 2، ص 23.

110) اخبار الدول و آثار الاول، ص 111، چاپ بغداد.

111) فصل الخطاب به نقل از ينابيع المودة، ص 380.

112) الروضة الندية، ص 12.

113) تاريخ التشريع الاسلامي، ص 342.

114) سبائك الذهب في معرفة قبائل العرب، ص 329.

115) غاية المرام، ص 190.

116) همان، ص 190.

117) اضواء علي الشيعة، ص 126.

118) تراجم الرجال، ص 29.

119) المناقب، ص 295.

120) عون المعبود في شرح سُنَن ابي داود، ج 11، ص 266.

121) تاريخ الاسلام، ج 4، ص 463.

122) سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 420.

123) همان، ج 13، ص 120.


/ 1