پاسخ به پرسشهاى قرآنى
بخش چهارم
مركز فرهنگ و معارف قرآنپرسش 1:
هدف از آفرينش چيست؟ءالف) اگر پاسخ داده شود: «هدف، همانعبادت و پرستش خداوند است.»، اين پرسشمطرح مىشود كه «مگر خداوند، نيازمندعبادت و پرستش بندگان است؟».ب) اگر پاسخ بدهيد: «خداوند، قادر ومتعال است.»، اين پرسش به ذهن مىآيد كه«چرا و چگونه جهان را آفريد؟ آيا هرقادرى كهمىتواند كارى كند، بايد آن را انجام دهد؟»پ) در صورتى كه پاسخ داده شود: «هدف،تكامل انسانها است.»، اين پرسش مطرحمىشود كه «تكامل انسان، چه اثرى دارد؟چگونه مىتواند هدف آفرينش باشد؟»ت) بر فرض، به تكامل معهود و كمالمطلوب رسيد، چه مىشود؟پاسخ: اين پرسش، سابقه ديرينهاى دارد ومانند برخى از مسايل فلسفى، براى همگان مطرحاست. غالب انسانها مايلند بفهمند كه «هدفخلقتخودشان و يا مجموعه انسانها چيست؟»...اين پرسش براى افرادى به صورت يكعقده «لاينحل» در مىآيد، كه دايره هستى رابه جهان ماده منحصر مىنمايند و مرگ راپايان زندگى بشر مىدانند و عالمى به نام«رستاخيز» و سرايى به عنوان «آخرت» رانمىپذيرند.اما كسانى كه زندگى مادى را براى انسانمنزلى از منازل زندگى بشر مىدانند و بهدنبال اين جهان به سراى ديگرى معتقدند واين جهان را روزنه و پلى براى نيل به ابديتمىدانند، در مكتب اين افراد، پاسخ به اينپرسش، آسان است و برفرض اگر هدف ازآفرينش انسان را در اين جهان نتوانندبدانند، هدف از خلقت را در جهان ديگر و درزندگى ابدى، جست و جو مىكنند ومىگويند: «هدف خلقت انسان در اين جهان،آماده كردن او براى يك زندگى جاودانى استكه خود هدف و مطلوب نهايى است.»بعد از ذكر اين مقدمه، ابتدا به طور اجمالبه بررسى هدف از آفرينش مىپردازيم وسپس مطالبى درباره پرسشهايى كه مطرحشد، بيان مىشود.در خلقت و آفرينش، دو هدف مىتوانتصور كرد: نخست، هدف متوسط و دوم،هدف غايى و عالى. با مراجعه به آيات قرآن وروايات اهلبيتعليهم السلام روشن مىشود كه هدفمتوسط خلقت، عبادت و بندگى خداست. اينمطلب، در همه پديدههاى عالم سارى وجارى است. خداوند، درباره همه اشياىمادى عالم مىفرمايد: «... وان من شىءالا يسبح بحمده و لكن لاتفقهونتسبيحهم...» (1) ، همه موجودات تسبيحخدا مىگويند، اما شما تسبيح آنان رانمىفهميد. و درباره جن و انسان نيزمىفرمايد: «و ما خلقت الجن و الانسالا ليعبدون» (2) ; آفرينش جن و انسانبراى بندگى است. بنابراين از ديدگاه وحى،همه هستى تسبيح گوى ذات او هستند ومشغول عبادت، و عبادت هم هدف متوسطخلقت است. (3)اما هدف عالى و غايى، وصول به مبدا نورهستى است، يعنى منتهى اليه سيرمخلوقات، اوست: «و ان الى ربكالمنتهى» (4) ; انتهاى سير انسان به سوىپروردگار است. «الى ربك الرجعى» (5) ;برگشتبه سوى خداست. «انا لله و انااليه راجعون» (6) : كه همگى اين آياتغايتسير را روشن مىكنند. البته رسيدن بهخدا همان به كمال مطلق رسيدن مخلوقاتاست. موقعى پديدههاى هستى، كمال آخرخود را مىيابند كه به قرب الهى برسند. پسروشن شد هدف غايى خلقت، به كمال رسيدنهمه موجودات و رسيدن انسان به مقام قرب الهىاست.در اين جا دو مطلب ديگر را نيز بايد موردتوجه قرار داد:نخست اين كه خداى تعالى فياض، به تماممعناست و باران رحمت او بر سربندگان،هميشه مىبارد و مانعى هم براى آننمىتوان تصور كرد. به ديگر سخن، مقتضىموجود و مانع مفقود است، پس بايد خلقكند، چون لازمه ذات او، خلاقيت و فياضبودن است.دوم اين كه آيا خدا در آفرينش ذى نفعاستيا نه؟ در پاسخ بايد گفت: منفعت و سودبه خلق برمىگردد نه به خالق، يعنى خدا ذىنفع نيست، يا به عبارتى، ناقص نيست كه با اين كاربه كمال برسد، بلكه سود به مخلوق بر مىگردد.
من نكردم خلق تا سودى كنم
بلكه تا بربندگان جودى كنم
بلكه تا بربندگان جودى كنم
بلكه تا بربندگان جودى كنم
پاسخ بخش الف:
همان طوركه مىدانيد هدف از فعل، درخداوند متعال و انسانها متفاوت است.در افعال ما انسانها هدف و غرض عبارتاست از آن فايدهاى كه هنگام فعل، انساندر نظر مىگيرد و براى رسيدن به آنتلاش مىكند. يعنى هدف انسان ازفعاليتهايش، دفع كمبودها ونيازمندىهاى خودش مىباشد; اما خداىمتعال به چيزى نياز ندارد تا براى تامينآن، كارى انجام دهد. او كمال مطلق استو هركس هرچه دارد و هرچه كه از هستىبهرهاى داشته باشد، از او گرفته است و درذات خود فاقد چيزى نيست تا باكار واجدشود; بلكه هدف از افعال خداوند تناسببا ذات الهى داشتن يا رفع نياز بندگاناست.درمورد عبادت هم همان طور كه بيان شد،عبادت جزو اهداف آفرينش است و از اهدافمتوسط براى رسيدن به كمال نهايى و غايىمىباشد و فايده عبادت و هر اثر خوبى كهداشته باشد، تنها عايد بنده مىشود و او راپرورش داده، از نقص به كمال مىبرد و در اينعبادت عبد هيچ فايدهاى براى خداوندمتصور نيست.پاسخ بخش ب:
در اين كه خداوند قادر على الاطلاق استبحثى نيست، همچنان كه كارهايش بىغرضنمىباشد و اين طور نيست كه هركارى انجامبدهد، بلكه كارها و افعالش از روى حكمت،مصلحت و هدف خاصى صورت مىگيرد كهبه حكيمانه بودن افعالش امور ذيل دلالتدارد:1 - وجدان و تجربه; به هر موجودى كه درعالم نگاه مىكنيم آن را با هدف و حكيمانهمىبينيم كه اين حاكى از حكيم بودن خداوندو حكيمانه بودن افعالش است.2 - يكى از اسماى الهى كه در قرآن برآنتكيه شده «حكيم» است; اقتضاى اين صفت،اين است كه تمام افعال خداى متعالحكيمانه باشد. همچنان كه آيات متعددى(انعام/ 73; آل عمران/ 119; دخان/ 38 و...)دلالت مىكند براين كه تمام افعال الهىداراى هدف صحيح است.بنابراين، خداوند قادر است و جهان را ازروى هدف و غرض آفريده است كه بيانمشروحش در عبارت بالا (به ديگر سخن...)گذشت.پاسخ بخش پ:
همان طور كه اشاره شد، هدف غايى ازخلقت انسان، تكامل و وصول به رحمت الهىاست و افرادى مىتوانند از اين رحمت وفيض الهى استفاده كنند كه به نهايت درجهتكامل رسيده باشند; از اين رو اثر تكاملآرامش در سايه سار رحمت الهى است: «...و لا يزالون مختلفين× الا من رحمربك و لذلك خلقهم» (7) ; آنان هموارهدر اختلافند، مگر كسانى كه پروردگارترحمت آورد; و براى همين (رحمت) آنان راآفريد.كه اين (رحمت) باعث ورود به بهشت ومخلد بودن در آن و زندگى جاودان داشتن درآن جا مىشود. (8)چنان كه مولاى متقيانمىفرمايد: «اما بعد بىگمان خداىسبحان دنيا را مقدمهى زندگى پساز آن قرار داده است و آن را براىمردم، بوته آزمونى شمرده است تاهر آن كه را نيكوكارتر است، بازشناسد. اين است كه ما براى دنياآفريده شدهايم و ماموريت مانتلاش در جهت آن نيست; بلكه براىآزمايش در دنيا نهاده شدهايم.» (9)پاسخ بخش ت:
نكته اساسى در مورد اهداف ايناست كه هدف نهايى هرچه باشد،چرا ندارد. توضيح اين كه اگر ازمحصلى سؤال كنيم: براى چه درسمىخوانى؟ مىگويد: براى اين كهدكتر يا مهندس شوم. مىگوييم:مدرك براى چه مىخواهى؟مىگويد: براى اين كه فعاليت مثبتىانجام دهم و در آمد خوبى داشته باشم. بازمىگوييم: در آمد خوب را براى چهمىخواهى؟ مىگويد: براى اين كه زندگىآبرومند و مرفهى داشته باشم، سرانجاممىپرسيم: زندگى مرفه و آبرومند براى چهمىخواهى؟ در اين جا مىبينيم لحن سخناو عوض مىشود و مىگويد: خوب براى اينكه زندگى مرفه و آبرومندى داشته باشم.يعنى همان پاسخ سابق را تكرار مىكند.اين دليل براين است كه او به پاسخ نهايىخويش رسيده كه وراى آن، پاسخ ديگرىنيست. در اين جا هم وقتى گفته مىشود:هدف از آفرينش چيست؟ مىگوييم: براىتكامل انسان و دريافت رحمت. اگر پرسيدهشود: تكامل و قرب پروردگار براى چهمنظورى است؟ مىگوييم: براى قرب بهپروردگار! يعنى اين هدف نهايى است و همهچيز را براى تكامل و قرب مىخواهيم، اماقرب و دريافت رحمت را براى خودش (يعنىبراى تقرب به پروردگار) كه ماوراى آن پاسخديگرى نيست. (10)پرسش 2:
با توجه به اين كه قرآنمىفرمايد: «نحن قسمنا بينهممعيشتهم» (11) ; پس اگر فقيرى ياثروتمندى در جامعه باشد، خواستخداوند است; بنابراين، كمك بهفقيرى كه فقرش معلول خواست واراده خداست، چه معنايى دارد؟پاسخ: پاسخ اين پرسش بستگى بهشناختن نحوه رازقيتخداوند دارد; آن طوركه شايسته قدوسيت و كبريايى اوست، آن گاهروشن مىشود كه رزاقيت نسبتبه بندگان بااين كه مكلف باشيم، منافات ندارد. چرا كه اگرمنافات داشت، خود قرآن كريم كه خداوند رابه رزاقيت وصيت كرده، سعى، عمل و كوششرا واجب نمىكرد و نيز اولياى الهى براىاحقاق حقوق مردم، جانبازى و فداكارىنمىكردند.روشن است كه روزىرسانى ذات اقدسشبا تعهدات و ضمانت هاى انسانى يك گونهنيست. تعهد آفريننده اين نظامات ومخلوقات با تعهد مخلوقى كه جزيى از هميننظام و تحت تاثير موجودات اين نظام است،تفاوت دارد; بنابراين، شناخت فعل خداوند ورزاقيتش مترتب برشناختن نظامهاىشگفت اين عالم است، قوه تغذى و جذبى كهدر گياهان است و مواد غذايى را به سوى آنهامىكشاند، از اسباب رزقى است كه خداوند درداخل اين نظام قرار داده است. خداونداينجاندارها را با همه تجهيزات حيرتانگيزآفريده و روزى آنها را در هوا و خاك و نور ومواد غذايى اين عالم قرار داده است. خداوندميلها و رغبتها را در جاندارها قرار دادهاست تا در پى نياز خود بروند.عقل و اراده را در انسان قرار داده است تااين كه حق خود را حفظ كند و براى به دستآوردن روزى تلاش كند و اگر اين كفالت وضمانت در جهان هستى نبود، «و ما مندابة فىالارض الا على الله رزقها» نه ميلىبود و نه غريزهاى، نه قوه جذبى و نه دفعى، نههضمى، نه گياه ريشه در زمين داشت و نهحيوان و نه انسان جهازات هضم و جذب ودفع و تغذى داشتند و نه انسان درباره حفظحقوق خود مىانديشيد; همه اين شورها ونشاطها و جنبش هااز رازقيت او پيدا شدهاست.پس، رازقيتخداوند به اين معناست كه اوموجودات را طورى آفريده كه احتياج به رزقو روزى دارند و طورى خلق شدهاند كه بايد ازموجود ديگرى كه خداوند آفريده، تغذيه كنندتا بتوانند باقى بمانند. خداوند متعال بينروزى و روزى خوار انطباق كامل برقرار كردهاست; همچنان كه در بعضى موارد روزى راآماده در كنار روزى خوار قرار مىدهد.
چون زمين را پا نباشد جود او
طفل را چون پانباشد مادرش
آيد و ريزد وظيفه برسرش
ابر را راند هماره سوى او
آيد و ريزد وظيفه برسرش
آيد و ريزد وظيفه برسرش
1 - سوره اسراء، آيه 44.2 - سوره ذاريات، آيه 56.3 - سوره النجم، آيه 42.4 - سوره علق، آيه 8.5 - سوره بقره، آيه 156.6 - ر.ك: ترجمه الميزان، موسوى همدانى، ج 18،ص 612 - 614، نشر بنياد علمى و فرهنگى علامهطباطبايى(ره).7 - سوره هود، آيات 118 و 119.8 - ر.ك: معارف قرآن، آيةالله مصباح يزدى 3/1،نشر در راه حق.9 - فرهنگ آفتاب تفصيلى نهج البلاغه، عبدالحميدمعاديخواه، ج 1، ص 77، نشر ذره.10 - ر.ك: تفسير نمونه، آيةالله مكارم شيرازى، ج22، ص 393.11 - سوره زخرف، آيه 32.12 - مجموعه گفتارها، شهيد مطهرى، گفتارشانزدهم، رازقيت الهى، انتشارات صدرا.13 - سوره نجم، آيه 39.14 - سوره يس، آيه 47.15 - ر.ك: الميزان، علامه طباطبايى، ج 17، ص 93،جامعه مدرسين و نيز تفسير نمونه، ج 18، ص 401، دارالكتب الاسلاميه.