حسن ملكشاهىايران، يكشنبه 29 فروردين 1378، ص 2.مسلمانان همواره سعى كردهاند پديده عاشورا را همچون حوادثبزرگ ديگرى كه در تاريخ اسلام رخ داده است، «آنچنان كه هست»درك و معنا كنند و به حاق واقعيت آن دستيابند. اين تلاش در مقام تحقق، آنچنان كه تاريخ گواه است، به كثرتدركها و قرائتها (و نه وحدت قرائتها) انجاميده است. آنچه مسلماست، يك دسته علل و دلايل (عناصرى از جنس واقعيات و از جنسمعرفت) در پديدآيى چنين برايندى مؤثر افتاده است. تفسيرحادثه عاشورا -همچون هر حادثه ديگر- تابع «علل» و«دلايل» است. يعنى هم عواملى از جنس معرفت و هم عواملى ازجنس واقعيتها در فهم اين رخداد بزرگ تاثير گذار بوده است. همچنين از منظرى ديگر، بنابر مطالعات جديد معرفتشناختى،قرائتها حاصل تعامل ميان «متن» و «مفسر» است. يعنى درفرايند فهم حركت و قيام امام حسين(ع) آنچه كه نتيجه و برآيندرا شكل مىدهد، واقعيت تاريخى پديده از يكسو و شرايط معرفتى وتاريخى مفسر، از ديگر سواست.با فرض اين مبنا، موجبات قرائتهاى غير سياسى و (يا سياسى) ازحادثه عاشورا را نمىتوان يكسره به يك طرف تعامل (متن يا مفسر)نسبت داد، بلكه بايد اين موجبات را در هردو سو جستجو كرد.يعنى اگر قرائتى غير سياسى (و يا سياسى) از حادثه عاشورا صورتمىگيرد، به خاطر حضور عناصرى است كه در متن حادثه عاشورا قراردارد و نيز به خاطر شرايطى است كه مفسر حادثه عاشورا در آنواقع است. از اين رو، در مقام داورى در باب قرائتهاى مختلف ازعاشورا، به اين نكته بايد توجه كرد كه عاشورا رخدادى متضلعاست و سياستيكى از اضلاع آن است. لذا، نه مىتوان ابعاد غيرسياسى آن را ناديده گرفت و نه مىتوان آن حادثه را در يك بعدآن تحويل و فرو كاست و اگر تفسيرى غير سياسى (و يا سياسى) ازپديده عاشورا صورت مىگيرد، يكسره ناشى از بيرون واقعه نيست وهر كدام بر عناصر درونى حادثه و ضلعى از اضلاع تكيه دارد.
نگاه دوم:
حماسه كربلا حماسهاى استبا ابعاد مختلف كه از زاويههاى متفاوتقابل تحليل و تفسير است. يكسونگرى به حماسه كربلا و ارائهتحليلى مطلق از جنبهاى خاص و شناساندن آن را مىتوان تحريف اينرخداد بزرگ تاريخ به شمار آورد. روزنامه ايران در تاريخ يكشنبه 29 فروردين مصادف با اول محرمدر يادداشتخود در بالاى صحفه دوم مقالهاى كوتاه به قلم سيدهدايت جليلى تحت عنوان (عاشورا و كثرت قرائتها) به چاپ رساندهاست كه با همين تحليل به استقبال دهه محرم مىرود. آنچه در اينمقاله جلب توجه مىكند نويسنده با تاكيد بر اين نكته كه(عاشورا رخدادى متضلع است و سياستيكى از اضلاع آن است) باظرافت مطبوعاتى و در پرانتز قرار دادن واژه (سياسى) در چندجاى اين مقاله كوتاه برداشت و نگرش غير سياسى متوليانروزنامه ايران به حماسه كربلا را از همان روز آغازين بهمخاطبين خود منتقل مىسازد.
حذف خشونتيزيدى از تاريخ
نشاط، پنجشنبه، 12 اردبيهشت 1378، ص 6. نشاط: با سپاس از شما، لطفا تاريخچه خشونت در ايران را توضيحدهيد و بفرماييد وضعيتخشونت در ايران به چه شكل بوده است؟ باوند: موضوع خشونت و جايگاه آن در روابط اجتماعى و رابطهحكومت و مردم در دوره مادها بسيار محدود بوده است، ولى دردوران هخامنشى با توجه به اين كه اصل همزيستى فرهنگى واجتماعى و سازگارى و تساهل مذهبى و نژادى به طور قوى رعايتمىشد پديده خشونت را به صورتى كه بخصوص از سوى حكومتبايدنسبتبه جوامع و مليتهاى موجود در امپراتورى اعمال مىشد، بهصورت برجستهاى نمىبينيم. البته زمينه نوعى روابط حقوقى و جزايى كه در هر جامعهاى وجوددارد، در چنان جامعهاى هم وجود داشته است، ولى قرائن و شواهدىكه حاكى از اقدامات خشونتآميز نسبتبه مليتها باشد ياكشتارهايى كه نسبتبه آنان صورت گرفته باشد، نداريم. نهمورخان يونانى، مثل گزنفون و هردوت چنين چيزى را گزارشكردهاند و نه چنين قرائنى وجود دارد. در دوران اشكانى نيزچنين همزيستى و سازگارى و تساهلى وجود داشته استبخصوص آزادىمذاهب، مثل مذهب زروانتيسم،ميترايسيم، آناهيتيزم، و زرتشتميزمبه پيروى در اين دوره شاهد خشونتهاى مذهبى نيستيم.در دوران ساسانى، خشونت، به خصوص وقتى كه آيين زرتشتبه عنوانمذهب رسمى پذيرفته شد، تا مادام كه روميان مذهب رسمى نداشتند،شاهد خشونت نيستيم. وقتى كه روميان در زمان كنتسانتين، مذهبمسيحيت را پذيرفتند، در هر دو جامعه نوعى خشونت مذهبى به چشممىخورد. بسيارى معتقد هستند يكى از دلايل عمده سقوط امپراتورىروم و ساسانى، همين برخوردهاى خشونتآميز بوده است ولى درخارج از برخوردهاى فرقهاى كه به عنوان فرقههاى ائتلافى تلقىمىشدند، در بعد اجتماعى خشونت ديده نمىشد. بعد از پيدايش اسلام و بخصوص در زمان امويان، خشونتهاى چشمگيرىاز سوى اميرانى چون حجاج بن يوسف بروز كرد. اين برخوردهاىخشونتآميز با تبعيضهاى نژادى و نژادپرستى و برترىطلب عربهمراه بود و همين امر موجب سقوط امويان شد.نگاه دوم: روزنامه نشاط در 5 محرم (2 ارديبهشت) در مصاحبهاى با دكترداوود هرميداس باوند مقالهاى تحت عنوان (پروژه خشونتيك بررسىتاريخى) به چاپ رسانده است كه در اين مصاحبه ريشههاى خشونت درايران و جهان اسلام بررسى و تحليل شده است. آنچه در فراز آغازين مصاحبه دكتر باوند جلب توجه مىكند دكترباوند سلسله امپراتوريهاى ايران و پادشاهان جور ايران را بهلحاظ داشتن روحيه تساهل افرادى غير خشن برمىشمارد و مدعى استكه جامعه در اين مقاطع تاريخى فاقد حاكميت روخ خشونتبودهاست. از ديد دكتر باوند با ورود مذهب خشونت هم وارد جامعهايران شد. بايد اذعان داشت كه خشونت، قساوت و شقاوتى كه درسرزمين كربلا توسط لشكر يزيد بر عليه وجود مقدس امام حسين(ع) وياران و خاندان او عينيتيافت در هيچ صفحهاى از تاريخ ديدهنمىشود تا جايى كه در ادعيه ما خصوصا «زيارت عاشورا» از آنبه عنوان بزرگترين فاجعه تاريخ (از خلقت آدم تا روز قيامت)ياد شده است. دكتر باوند در ريشه يابى خشونت در دوره اسلامى با گذشتن ازبنيانگذار روح خشونت (معاويه)، از يزيد كه خشونت را به اوجخود رساند به سادگى مىگذرد. بيشتر مصاحبه دكتر باوند قابلتامل و نقد است اما سؤالى كه در برخورد با اين چند خط مىتوانمطرح كرد و از اين استاد؟! دانشگاه امام جعفر صادق(ع) پرسيداين است: بعد از رنسانس و كنار نهادن دين و مذهب از سوى غرب وآغاز دوره تسامح و تساهل نوين، غرب شاهد خشونت و جنگهايى بودهاست كه تعداد كشتههاى آن با تمام جنگهاى طول تاريخ برابرىمىكند.
بدعت در عزادارى
نشاط، چهارشنبه، 1 ارديبهشت 1378، ص 6. ما در حال حاضر بايد تمام آنچه را كه داريم -چنانكه بارهاگفتهام- مورد تجديد نظر قرار بدهيم. همه آنچه كه به نام دينبه دست ما رسيده استبه نام سنت دينى، قابل بررسى مجدد است.آنها از خلال حجابها و غبارهاى اعصار و قرون عبور كردهاند واينك غبارآلوده به دست ما رسيدهاند. كار ما -حداقل- غبارزدايىاست. يكى از مهمترين آنها همين حادثه كربلاست كه تاثيرشتا اعماق جان ما رسوخ كرده است و بر تارهاى بسيار حساس وجودما زخمه زده است. همه ما به لحاظ عاطفى، زخمى اين حادثه فجيعهستيم. همه ما خودمان را در جبران آن فاجعهاى كه ظالمانه رفتو كسى به پا نخاست و از مظلومان دفاع نكرد، مسؤول و سهيممىبينيم. امروز دفاع از مظلوميت و مقابله با ظلم شكل ديگرىپيدا كرده است و ما بايد درس ديگرى از اين حوادث بياموزيم.اختلافانگيزى، تاكيد بر كينههاى تاريخى، ابراز هويت فرقهاى ودينى از طريق انگشت نهادن بر تقابلهاى شبههناك، به هيچ وجهشرط ديندارى در عصر جديد نيست.
نگاه دوم:
مطالب فوق فراز آخر از بخش پايانى ايرادات آقاى سروش درروزنامه نشاط، تحت عنوان (حسين بن على(ع) و جلال الدين رومى)است. بىپرده بايد گفت مطالب ارائهشده از سوى آقاى سروش در يكى دوسال گذشته به مرزى رسيده است كه مغلطه و سفسطهگرى وى حتى براىعامه مردم هم رخ نمايانده است. انكار ضرورياتى كه حتى هر فردغير دينى هم براى ادامه حيات و حاكميت امنيت در جامعه بداننيازمند است، وى را دچار نوعى پرت و پلاگويى كرده است. برخورد مطلقگرايانه سروش با دين و بيان اين نكته كه (بايدتمام آنچه را كه داريم مورد تجديد نظر قرار دهيم) حد اقلاهانتبه همه دريافتهاى فقيهان، فيلسوفان و دانشمندان در طولتاريخ 1400 ساله و شائبه عقل كل خواندن خود را در اذهان تداعىمىكند. اينكه بايد دين از مطالب خرافه زدوده شود مقولهايست كه حتىرهبر معظم انقلاب با همه محدوديتهاى سياسى، اجتماعى و مراعاتدر سوژه ندادن به رسانههاى غربى در ايجاد شكاف بين جهان اسلامو مراجع شيعه با شجاعت تمام آن را مطرح مىنمايند. اما اين كهدر عصر جديد حتى بايد در ادعيه وارد شده از ائمه چون زيارتعاشورا دخل و تصرف كرد و بر تولى و تبرى خط بطلان كشيد وعاشورا را از حماسه و ظلمستيزى و تبرى از ظالمان جدا كرد.نامى جز بدعت نمىتوان نهاد. در يك جمعبندى كلى از اظهارنظرهاى آقاى سروش در اين سلسله مقالهها مىتوان گفت ايشان دوهدف را در اين مقاله دنبال مىكند. 1- القاء ضرورت بازنگرى به دين در محافل فكرى و فرهنگى درراستاى تحريف پايههاى حكومتشيعى. 2- تزريق فرهنگ تصوف در كالبد حماسه كربلا در جهتحاكم كردنروح انزوا.
تجديد نظر در معرفى امام حسين(ع)
خرداد، 4 ارديبهشت 1378، ص 6. 1- طبيعى است كه نگاه به نهضت عاشورا به عنوان نهضتى در جهتكسب قدرت فقط در چارچوبى قابل پذيرش است كه ما ماهيت دين راعلاوه بر ارتباط با امر مقدس و ربوبيت، متضمن داعيهاى اجتماعىو تلاش مستقيم براى ريشه كن كردن هر نوع گناه و فساد از طريقمجراهاى قدرت يا نوعى اقتدارگرايى دينى بدانيم. يا اين كهاين حركت امام را امرى شخصى تلقى كرده و از دايره امامت اوبيرون تلقى كنيم. اما اگر تفسير ديگرى نسبتبه رابطه دين وقدرت يا دين و دولت داشته باشيم و دنيايى را تصور كنيم كه ديندر آن به امرى شخصى مبدل شده و در رابطه فرد با خدا و آخرتشدخالت دارد، تفسير ديگرى از عاشورا ضرورت پيدا مىكند. آن چهدر سالهاى اخير در مورد عاشورا بحثشده عمدتا بار ايدئولوژيكو سياسى داشته. ظلمستيزى و نفى مشروعيت نظام حاكم در ايننهضتبحثشده است، ولى عاشورا نسبتى نيز مىتواند با دنياىسكولار يا عرفى امروز برقرار كند. همين نسبت، پل ارتباطى مياناين واقعه و انسان امروز است. همان طور كه عاشورا يك واقعيتاست، سكولار بودن جهان امروز نيز يك واقعيت آشكار است. 2- جهانى و فراگير شدن ارتباطات و فرهنگها در دنياى امروز آنچنان كه اغلب گفته مىشود نافى تنوع فرهنگها و اديان نيست، ولىآنها را مجبور مىكند كه اولا خود را در بعدى بين المللى نگاهكرده و محدوده خويش را به فراتر از گروه، فرقه يا كشور خويشفرا افكنند و ثانيا براى ارتباط با ديگران اصولى را بپذيرند.از جمله آن كه حقيقت در نزد هيچ كس يا گروه نيست، تفاهم ميانافراد، گروهها، فرق يا ملتها صرفا حاصل پذيرش اصل تفاهم نيست،بلكه در ميان گفت و شنود به دست مىآيد، يا اين كه فرهنگها واديان نمىتوانند چشم خود را بر واقعيات زمانه ببندند.به همين لحاظ فرهنگ شيعه، اكنون نمىتواند به محدوده جغرافيايىخويش بسنده كند و در چارچوبهاى فرهنگ ايرانى اسلامى بينديشد.هر يك از عناصر و ابعاد فرهنگ شيعه مثل فقه، كلام يا تاريخ آنرا نيز بايد در فضايى بزرگتر و عامتر مورد بررسى قرار داد.فرهنگ عاشورا نيز مانند ابعاد ديگر تاريخ و فرهنگ شيعه مسيرىدرون گرا داشته و به جاى آن كه عنصرى براى طرح شيعه در خارجاز مرزهاى عقيدتىاش باشد، به تحكيم بيشتر روابط درونى پيروانپرداخته است. بحث از فرهنگ عاشورا در چارچوب فرهنگ جهانى،آغاز نوعى برون گرايى در فرهنگ بسته امروز شيعه است.
نگاه دوم:
اولا مكتب و فرهنگ تشيع، مكتب و فرهنگى بسته نيست، فرهنگ شيعىچنان غنى است كه بشريت كنونى را مىتواند چه در حال و چه درآينده و تا قيام ولىعصر(ع) در همه ابعاد گوناگون تغذيه فكرى،اخلاقى و اجتماعى كند. اين غنا تا بدانجاست كه حتى استاد حسنالترابى از روشنفكران كنونى اهل سنتبر اين بارو است كه درفقه و فرهنگ تشيع عنصرهايى وجود دارد كه آن را امروزى وحكومتى مىكند. حال اين كه اهل سنت فاقد اين عنصرهاست. عيب كاراين است كه بسيارى بجاى الهامگيرى از آيات قرآنى و رواياتنورانى ائمه اطهار(عليهم السلام) و سيره اولياء به دنبال پيادهكردن مبانى غير اسلامى در جامعه شيعى هستند و با فرهنگ تشيع بهصورت سطحى برخورد مىكنند. ثانيا سكولار بودن كنونى جهان دليل بر تفكيك كردن شخصيت ائمهاطهار از دين نيست، اصولا جهان بينى است كه رفتار و منش هركسىرا جهت مىبخشد و مروت، مردانگى، گذشت، ايثار و... ائمه ريشهدر جهانبينى و نگرش الهى آنان دارد و از آن گذشته آنان براىاعتلاى كلمه حق و خدامحورى همه تلخيها، شكنجهها، زندانها وشهادت را پذيرا شدهاند. چگونه مىتوان شجاعت و شهادتطلبى و لحظات آخر امام حسين(ع) كهخود را به قلب سپا سىهزار نفرى مىزند از فريادهاى امامحسين(ع) جدا كرد كه با گفتن«لا حول و لا قوه الا بالله» به تعبيرشهيد مطهرى فرياد مىزند كه اين قدرت از حسين(ع) نيست ازخداست، جدا كرد. رمز اين كه امام حسين(ع) و ائمه اطهار درخششىجاودانه هستند در فانى شدن آنان در جاودان نهفته است. نبايد به خاطر سكولار بودن جهان كنونى و گرايش مقطعى فرهنگجامعه به سوى مولفههايى خاص، شخصيت جاودانه امام حسين(ع) راتحريف كرد. و يا آن را تنزل داد. جهان سكولار چه بخواهند و چهنخواهد آينده از آن حسين(ع) و فرزندان او و پيروان و سينهزنان اوست.
معرفى جامعه عزادار به جامعهاى درمانده
خرداد، چهارشنبه 1 ارديبهشت 1378، ص 6. جامعه درمانده، آن چنان كه در مرحله چهارم از مراحل سوگ توصيفشد، بىقرار و بىهدف و در عين حال، مات و مبهوت و بىتفاوت نسبتبه هر محركى سر در لاك درونگرايى خويش فرو مىبرد و ناكام ومايوس و افسرده منتظر آينده تيره و تار مىماند. درماندگى ازشاخصهاى اساسى جامعه سوگوار در اين مراحل است اين درماندگىحاصل تجربه پيش از سوگ است، آن زمان كه جامعه در طلب است تاباقى دستاوردهاى انقلاب را از تاراج و تهاجم ديگران مصوننگه دارد و با اين حال هرچه بيشتر تلاش مىكند، كمتر نصيب مىبرد.بدين ترتيب جامعه گرفتار درماندگى «آموخته شده» مىشود. درماندگى «آموخته شده» كه مبتنى بر نظريه شرطىسازى مىباشد. زمانى در رفتار متحقق مىشود كه ارگانيسم ياد مىگيرد، هيچالگوى رفتارى، كه بتواند در محيط مؤثر واقع شود وجود ندارد.بر اساس نظريه فوق حيوان آزمايشگاهى را مىتوان به طور كلاسيكبراى محرك دردناك، در حالى كه حيوان به بند كشيده شده است،شرطى نمود. اين به بند كشيده شدن بالاخره به حيوان مىآموزد كهراهى براى اجتناب از محرك انزجارآور وجود ندارد.
نگاه دوم:
مطالب فوق، گزيدهاى از بخش پايانى (رفتارشناسى علمى جامعهسوگوار) نوشته سعيد مدنى است، مقاله اين كارشناس ارشدروانشناسى از دو جنبه روانشناختى و سياسى قابل تامل است. از جنبه روانشناختى بايد گفت: چاپ اين مقاله در صفحه انديشهروزنامه خرداد در پنجم محرم با چاپ عكسى از هئيتهاى عزادارىگوياى تلاش براى تطبيق و تشبيه جامعه سوگوار ابا عبد اللهالحسين(ع) با دريافتهاى روانشناسان غربى در باره جامعه سوگواراست كه از نظر ماهيت و شيوهها اصلا قابل انطباق نمىباشد و نقداين مقاله از اين جنبه در اين مقالهاى نمىگنجد. تنها به ايننكته بسنده مىكنيم اگر منظور نويسنده و دستاندركاران صفحهانديشه اين روزنامه ارائه تحليلى بر اين مبنى است كه جامعه ماهنوز جامعهاى سوگوار است و از نوع مرحله چهارم نظريه «راس»است و جامعه عزادارى امام حسين(ع) هنوز به دوره پذيرش وسازمانيابى مجدد نرسيده است و جامعهاى مات و مبهوت مادرونگرا، مايوس افسرده و آماده مرگ به خاطر شوك وارد شده استو العياذ بالله به تعبير نويسنده، جامعه سوگوار در اين مرحلهچون «موشى كه تحت فشار دستهاى وى قرار گرفته بود، داخل حوضچهآب و در مقابل خفگى هيچ گونه واكنشى از خود نشان نداد و غرقشد) مىباشد بايد گفت: نه اين نويسنده و نه دستاندركاران اينصفحه روزنامه و نه در عزادارى امامحسين(ع) شركت كردهاند. و يااگر شركت كرده، روح و فلسفه عزادارى امام حسين(ع) كه همبستگى، پويايى، استقلال، ظلمستيزى، شهامت و صبر را به كوچك و بزرگمىآموزد را درك نكردهاند. از جنبه سياسى، نويسنده با طبقهبندىنوشتار خود بر طبق نظريه «راس» و تقسيم واكنشهاى روانىسوگ در فرد و جامعه را به 5 مرحله: 1- انكار، 2- خشم و اعتراض، 3- چانه زدن و جستجو، 4- ياس و افسردگى،5- پذيرش و سازمانيابى مجدد،تقسيم مىكند و در تحليل مرحلهچهارم و شاخصههاى ياس و افسردگى مىنويسد: «كسانى بر اثرفقدان تسلط دچار افسردگى و انفعال مىشوند و آينده را غير قابلاصلاح خواهند دانست كه علت آن را پايدار عام و دورنى بدانند بااين حساب اگر جامعه علتشكستخود را به توطئهاى خارجى نسبتدهد (توهم توطئه) از يك سو نوعى دفاع در برابر درماندگى است واز سوى ديگر از آنجا كه آنان را معمولا به عواملى دائم ياحداقل ديرپا و عام و سيطرهجو مثل امپرياليسم منتسب مىسازدهمين مىتواند به افسردگى و انفعال او دامن بزند». نويسنده سپس به تحليل مرحله پنجم يعنى پذيرش و سازمانيابىمجدد اشاره مىكند و مقاله خود را با اين جمله به پايانمىرساند. «يكى از آثارهاى انتخابات اخير رياست جمهورى ورود جامعه بهمرحله جديدى از واكنش روانى بود كه در آن جامعه به سازمانيابىمجدد خود و اهداف و آرمانهاى نو سوق يافت.»