نگاه دوم - نگرش غیر سیاسى (ایران) به حماسه کربلا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگرش غیر سیاسى (ایران) به حماسه کربلا - نسخه متنی

حسن ملکشاهى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگاه دوم

نگرش غير سياسى (ايران) به حماسه كربلا

حسن ملكشاهى

ايران، يكشنبه 29 فروردين 1378، ص 2.

مسلمانان همواره سعى كرده‏اند پديده عاشورا را همچون حوادث‏بزرگ ديگرى كه در تاريخ اسلام رخ داده است، «آنچنان كه هست‏»درك و معنا كنند و به حاق واقعيت آن دست‏يابند. اين تلاش در مقام تحقق، آنچنان كه تاريخ گواه است، به كثرت‏دركها و قرائتها (و نه وحدت قرائتها) انجاميده است. آنچه مسلم‏است، يك دسته علل و دلايل (عناصرى از جنس واقعيات و از جنس‏معرفت) در پديدآيى چنين برايندى مؤثر افتاده است. تفسيرحادثه عاشورا -همچون هر حادثه ديگر- تابع «علل‏» و«دلايل‏» است. يعنى هم عواملى از جنس معرفت و هم عواملى ازجنس واقعيتها در فهم اين رخداد بزرگ تاثير گذار بوده است. همچنين از منظرى ديگر، بنابر مطالعات جديد معرفت‏شناختى،قرائتها حاصل تعامل ميان «متن‏» و «مفسر» است. يعنى درفرايند فهم حركت و قيام امام حسين(ع) آنچه كه نتيجه و برآيندرا شكل مى‏دهد، واقعيت تاريخى پديده از يكسو و شرايط معرفتى وتاريخى مفسر، از ديگر سواست.با فرض اين مبنا، موجبات قرائتهاى غير سياسى و (يا سياسى) ازحادثه عاشورا را نمى‏توان يكسره به يك طرف تعامل (متن يا مفسر)نسبت داد، بلكه بايد اين موجبات را در هردو سو جستجو كرد.يعنى اگر قرائتى غير سياسى (و يا سياسى) از حادثه عاشورا صورت‏مى‏گيرد، به خاطر حضور عناصرى است كه در متن حادثه عاشورا قراردارد و نيز به خاطر شرايطى است كه مفسر حادثه عاشورا در آن‏واقع است. از اين رو، در مقام داورى در باب قرائتهاى مختلف ازعاشورا، به اين نكته بايد توجه كرد كه عاشورا رخدادى متضلع‏است و سياست‏يكى از اضلاع آن است. لذا، نه مى‏توان ابعاد غيرسياسى آن را ناديده گرفت و نه مى‏توان آن حادثه را در يك بعدآن تحويل و فرو كاست و اگر تفسيرى غير سياسى (و يا سياسى) ازپديده عاشورا صورت مى‏گيرد، يكسره ناشى از بيرون واقعه نيست وهر كدام بر عناصر درونى حادثه و ضلعى از اضلاع تكيه دارد.

نگاه دوم:


حماسه كربلا حماسه‏اى است‏با ابعاد مختلف كه از زاويه‏هاى متفاوت‏قابل تحليل و تفسير است. يكسونگرى به حماسه كربلا و ارائه‏تحليلى مطلق از جنبه‏اى خاص و شناساندن آن را مى‏توان تحريف اين‏رخداد بزرگ تاريخ به شمار آورد. روزنامه ايران در تاريخ يكشنبه 29 فروردين مصادف با اول محرم‏در يادداشت‏خود در بالاى صحفه دوم مقاله‏اى كوتاه به قلم سيدهدايت جليلى تحت عنوان (عاشورا و كثرت قرائتها) به چاپ رسانده‏است كه با همين تحليل به استقبال دهه محرم مى‏رود. آنچه در اين‏مقاله جلب توجه مى‏كند نويسنده با تاكيد بر اين نكته كه(عاشورا رخدادى متضلع است و سياست‏يكى از اضلاع آن است) باظرافت مطبوعاتى و در پرانتز قرار دادن واژه (سياسى) در چندجاى اين مقاله كوتاه برداشت و نگرش غير سياسى متوليان‏روزنامه ايران به حماسه كربلا را از همان روز آغازين به‏مخاطبين خود منتقل مى‏سازد.

حذف خشونت‏يزيدى از تاريخ

نشاط، پنجشنبه، 12 اردبيهشت 1378، ص 6. نشاط: با سپاس از شما، لطفا تاريخچه خشونت در ايران را توضيح‏دهيد و بفرماييد وضعيت‏خشونت در ايران به چه شكل بوده است؟ باوند: موضوع خشونت و جايگاه آن در روابط اجتماعى و رابطه‏حكومت و مردم در دوره مادها بسيار محدود بوده است، ولى دردوران هخامنشى با توجه به اين كه اصل همزيستى فرهنگى واجتماعى و سازگارى و تساهل مذهبى و نژادى به طور قوى رعايت‏مى‏شد پديده خشونت را به صورتى كه بخصوص از سوى حكومت‏بايدنسبت‏به جوامع و مليت‏هاى موجود در امپراتورى اعمال مى‏شد، به‏صورت برجسته‏اى نمى‏بينيم. البته زمينه نوعى روابط حقوقى و جزايى كه در هر جامعه‏اى وجوددارد، در چنان جامعه‏اى هم وجود داشته است، ولى قرائن و شواهدى‏كه حاكى از اقدامات خشونت‏آميز نسبت‏به مليت‏ها باشد ياكشتارهايى كه نسبت‏به آنان صورت گرفته باشد، نداريم. نه‏مورخان يونانى، مثل گزنفون و هردوت چنين چيزى را گزارش‏كرده‏اند و نه چنين قرائنى وجود دارد. در دوران اشكانى نيزچنين همزيستى و سازگارى و تساهلى وجود داشته است‏بخصوص آزادى‏مذاهب، مثل مذهب زروانتيسم،ميترايسيم، آناهيتيزم، و زرتشتميزم‏به پيروى در اين دوره شاهد خشونت‏هاى مذهبى نيستيم.در دوران ساسانى، خشونت، به خصوص وقتى كه آيين زرتشت‏به عنوان‏مذهب رسمى پذيرفته شد، تا مادام كه روميان مذهب رسمى نداشتند،شاهد خشونت نيستيم. وقتى كه روميان در زمان كنتسانتين، مذهب‏مسيحيت را پذيرفتند، در هر دو جامعه نوعى خشونت مذهبى به چشم‏مى‏خورد. بسيارى معتقد هستند يكى از دلايل عمده سقوط امپراتورى‏روم و ساسانى، همين برخوردهاى خشونت‏آميز بوده است ولى درخارج از برخوردهاى فرقه‏اى كه به عنوان فرقه‏هاى ائتلافى تلقى‏مى‏شدند، در بعد اجتماعى خشونت ديده نمى‏شد. بعد از پيدايش اسلام و بخصوص در زمان امويان، خشونت‏هاى چشمگيرى‏از سوى اميرانى چون حجاج بن يوسف بروز كرد. اين برخوردهاى‏خشونت‏آميز با تبعيض‏هاى نژادى و نژادپرستى و برترى‏طلب عرب‏همراه بود و همين امر موجب سقوط امويان شد.

نگاه دوم:


روزنامه نشاط در 5 محرم (2 ارديبهشت) در مصاحبه‏اى با دكترداوود هرميداس باوند مقاله‏اى تحت عنوان (پروژه خشونت‏يك بررسى‏تاريخى) به چاپ رسانده است كه در اين مصاحبه ريشه‏هاى خشونت درايران و جهان اسلام بررسى و تحليل شده است. آنچه در فراز آغازين مصاحبه دكتر باوند جلب توجه مى‏كند دكترباوند سلسله امپراتوريهاى ايران و پادشاهان جور ايران را به‏لحاظ داشتن روحيه تساهل افرادى غير خشن برمى‏شمارد و مدعى است‏كه جامعه در اين مقاطع تاريخى فاقد حاكميت روخ خشونت‏بوده‏است. از ديد دكتر باوند با ورود مذهب خشونت هم وارد جامعه‏ايران شد. بايد اذعان داشت كه خشونت، قساوت و شقاوتى كه درسرزمين كربلا توسط لشكر يزيد بر عليه وجود مقدس امام حسين(ع) وياران و خاندان او عينيت‏يافت در هيچ صفحه‏اى از تاريخ ديده‏نمى‏شود تا جايى كه در ادعيه ما خصوصا «زيارت عاشورا» از آن‏به عنوان بزرگترين فاجعه تاريخ (از خلقت آدم تا روز قيامت)ياد شده است. دكتر باوند در ريشه يابى خشونت در دوره اسلامى با گذشتن ازبنيانگذار روح خشونت (معاويه)، از يزيد كه خشونت را به اوج‏خود رساند به سادگى مى‏گذرد. بيشتر مصاحبه دكتر باوند قابل‏تامل و نقد است اما سؤالى كه در برخورد با اين چند خط مى‏توان‏مطرح كرد و از اين استاد؟! دانشگاه امام جعفر صادق(ع) پرسيداين است: بعد از رنسانس و كنار نهادن دين و مذهب از سوى غرب وآغاز دوره تسامح و تساهل نوين، غرب شاهد خشونت و جنگهايى بوده‏است كه تعداد كشته‏هاى آن با تمام جنگهاى طول تاريخ برابرى‏مى‏كند.

بدعت در عزادارى

نشاط، چهارشنبه، 1 ارديبهشت 1378، ص 6. ما در حال حاضر بايد تمام آنچه را كه داريم -چنانكه بارهاگفته‏ام- مورد تجديد نظر قرار بدهيم. همه آنچه كه به نام دين‏به دست ما رسيده است‏به نام سنت دينى، قابل بررسى مجدد است.آنها از خلال حجاب‏ها و غبارهاى اعصار و قرون عبور كرده‏اند واينك غبارآلوده به دست ما رسيده‏اند. كار ما -حداقل- غبارزدايى‏است. يكى از مهم‏ترين آنها همين حادثه كربلاست كه تاثيرش‏تا اعماق جان ما رسوخ كرده است و بر تارهاى بسيار حساس وجودما زخمه زده است. همه ما به لحاظ عاطفى، زخمى اين حادثه فجيع‏هستيم. همه ما خودمان را در جبران آن فاجعه‏اى كه ظالمانه رفت‏و كسى به پا نخاست و از مظلومان دفاع نكرد، مسؤول و سهيم‏مى‏بينيم. امروز دفاع از مظلوميت و مقابله با ظلم شكل ديگرى‏پيدا كرده است و ما بايد درس ديگرى از اين حوادث بياموزيم.اختلاف‏انگيزى، تاكيد بر كينه‏هاى تاريخى، ابراز هويت فرقه‏اى ودينى از طريق انگشت نهادن بر تقابل‏هاى شبهه‏ناك، به هيچ وجه‏شرط ديندارى در عصر جديد نيست.

نگاه دوم:


مطالب فوق فراز آخر از بخش پايانى ايرادات آقاى سروش درروزنامه نشاط، تحت عنوان (حسين بن على(ع) و جلال الدين رومى)است. بى‏پرده بايد گفت مطالب ارائه‏شده از سوى آقاى سروش در يكى دوسال گذشته به مرزى رسيده است كه مغلطه و سفسطه‏گرى وى حتى براى‏عامه مردم هم رخ نمايانده است. انكار ضرورياتى كه حتى هر فردغير دينى هم براى ادامه حيات و حاكميت امنيت در جامعه بدان‏نيازمند است، وى را دچار نوعى پرت و پلاگويى كرده است. برخورد مطلق‏گرايانه سروش با دين و بيان اين نكته كه (بايدتمام آنچه را كه داريم مورد تجديد نظر قرار دهيم) حد اقل‏اهانت‏به همه دريافتهاى فقيهان، فيلسوفان و دانشمندان در طول‏تاريخ 1400 ساله و شائبه عقل كل خواندن خود را در اذهان تداعى‏مى‏كند. اينكه بايد دين از مطالب خرافه زدوده شود مقوله‏ايست كه حتى‏رهبر معظم انقلاب با همه محدوديتهاى سياسى، اجتماعى و مراعات‏در سوژه ندادن به رسانه‏هاى غربى در ايجاد شكاف بين جهان اسلام‏و مراجع شيعه با شجاعت تمام آن را مطرح مى‏نمايند. اما اين كه‏در عصر جديد حتى بايد در ادعيه وارد شده از ائمه چون زيارت‏عاشورا دخل و تصرف كرد و بر تولى و تبرى خط بطلان كشيد وعاشورا را از حماسه و ظلم‏ستيزى و تبرى از ظالمان جدا كرد.نامى جز بدعت نمى‏توان نهاد. در يك جمع‏بندى كلى از اظهارنظرهاى آقاى سروش در اين سلسله مقاله‏ها مى‏توان گفت ايشان دوهدف را در اين مقاله دنبال مى‏كند.

1- القاء ضرورت بازنگرى به دين در محافل فكرى و فرهنگى درراستاى تحريف پايه‏هاى حكومت‏شيعى.

2- تزريق فرهنگ تصوف در كالبد حماسه كربلا در جهت‏حاكم كردن‏روح انزوا.

تجديد نظر در معرفى امام حسين(ع)

خرداد، 4 ارديبهشت 1378، ص 6.

1- طبيعى است كه نگاه به نهضت عاشورا به عنوان نهضتى در جهت‏كسب قدرت فقط در چارچوبى قابل پذيرش است كه ما ماهيت دين راعلاوه بر ارتباط با امر مقدس و ربوبيت، متضمن داعيه‏اى اجتماعى‏و تلاش مستقيم براى ريشه كن كردن هر نوع گناه و فساد از طريق‏مجراهاى قدرت يا نوعى اقتدارگرايى دينى بدانيم. يا اين كه‏اين حركت امام را امرى شخصى تلقى كرده و از دايره امامت اوبيرون تلقى كنيم. اما اگر تفسير ديگرى نسبت‏به رابطه دين وقدرت يا دين و دولت داشته باشيم و دنيايى را تصور كنيم كه دين‏در آن به امرى شخصى مبدل شده و در رابطه فرد با خدا و آخرتش‏دخالت دارد، تفسير ديگرى از عاشورا ضرورت پيدا مى‏كند. آن چه‏در سالهاى اخير در مورد عاشورا بحث‏شده عمدتا بار ايدئولوژيك‏و سياسى داشته. ظلم‏ستيزى و نفى مشروعيت نظام حاكم در اين‏نهضت‏بحث‏شده است، ولى عاشورا نسبتى نيز مى‏تواند با دنياى‏سكولار يا عرفى امروز برقرار كند. همين نسبت، پل ارتباطى ميان‏اين واقعه و انسان امروز است. همان طور كه عاشورا يك واقعيت‏است، سكولار بودن جهان امروز نيز يك واقعيت آشكار است.

2- جهانى و فراگير شدن ارتباطات و فرهنگ‏ها در دنياى امروز آن‏چنان كه اغلب گفته مى‏شود نافى تنوع فرهنگ‏ها و اديان نيست، ولى‏آنها را مجبور مى‏كند كه اولا خود را در بعدى بين المللى نگاه‏كرده و محدوده خويش را به فراتر از گروه، فرقه يا كشور خويش‏فرا افكنند و ثانيا براى ارتباط با ديگران اصولى را بپذيرند.از جمله آن كه حقيقت در نزد هيچ كس يا گروه نيست، تفاهم ميان‏افراد، گروه‏ها، فرق يا ملتها صرفا حاصل پذيرش اصل تفاهم نيست،بلكه در ميان گفت و شنود به دست مى‏آيد، يا اين كه فرهنگها واديان نمى‏توانند چشم خود را بر واقعيات زمانه ببندند.به همين لحاظ فرهنگ شيعه، اكنون نمى‏تواند به محدوده جغرافيايى‏خويش بسنده كند و در چارچوب‏هاى فرهنگ ايرانى اسلامى بينديشد.هر يك از عناصر و ابعاد فرهنگ شيعه مثل فقه، كلام يا تاريخ آن‏را نيز بايد در فضايى بزرگتر و عام‏تر مورد بررسى قرار داد.فرهنگ عاشورا نيز مانند ابعاد ديگر تاريخ و فرهنگ شيعه مسيرى‏درون گرا داشته و به جاى آن كه عنصرى براى طرح شيعه در خارج‏از مرزهاى عقيدتى‏اش باشد، به تحكيم بيشتر روابط درونى پيروان‏پرداخته است. بحث از فرهنگ عاشورا در چارچوب فرهنگ جهانى،آغاز نوعى برون گرايى در فرهنگ بسته امروز شيعه است.

نگاه دوم:


اولا مكتب و فرهنگ تشيع، مكتب و فرهنگى بسته نيست، فرهنگ شيعى‏چنان غنى است كه بشريت كنونى را مى‏تواند چه در حال و چه درآينده و تا قيام ولى‏عصر(ع) در همه ابعاد گوناگون تغذيه فكرى،اخلاقى و اجتماعى كند. اين غنا تا بدانجاست كه حتى استاد حسن‏الترابى از روشنفكران كنونى اهل سنت‏بر اين بارو است كه درفقه و فرهنگ تشيع عنصرهايى وجود دارد كه آن را امروزى وحكومتى مى‏كند. حال اين كه اهل سنت فاقد اين عنصرهاست. عيب كاراين است كه بسيارى بجاى الهام‏گيرى از آيات قرآنى و روايات‏نورانى ائمه اطهار(عليهم السلام) و سيره اولياء به دنبال پياده‏كردن مبانى غير اسلامى در جامعه شيعى هستند و با فرهنگ تشيع به‏صورت سطحى برخورد مى‏كنند. ثانيا سكولار بودن كنونى جهان دليل بر تفكيك كردن شخصيت ائمه‏اطهار از دين نيست، اصولا جهان بينى است كه رفتار و منش هركسى‏را جهت مى‏بخشد و مروت، مردانگى، گذشت، ايثار و... ائمه ريشه‏در جهان‏بينى و نگرش الهى آنان دارد و از آن گذشته آنان براى‏اعتلاى كلمه حق و خدامحورى همه تلخيها، شكنجه‏ها، زندانها وشهادت را پذيرا شده‏اند. چگونه مى‏توان شجاعت و شهادت‏طلبى و لحظات آخر امام حسين(ع) كه‏خود را به قلب سپا سى‏هزار نفرى مى‏زند از فريادهاى امام‏حسين(ع) جدا كرد كه با گفتن‏«لا حول و لا قوه الا بالله‏» به تعبيرشهيد مطهرى فرياد مى‏زند كه اين قدرت از حسين(ع) نيست ازخداست، جدا كرد. رمز اين كه امام حسين(ع) و ائمه اطهار درخششى‏جاودانه هستند در فانى شدن آنان در جاودان نهفته است. نبايد به خاطر سكولار بودن جهان كنونى و گرايش مقطعى فرهنگ‏جامعه به سوى مولفه‏هايى خاص، شخصيت جاودانه امام حسين(ع) راتحريف كرد. و يا آن را تنزل داد. جهان سكولار چه بخواهند و چه‏نخواهد آينده از آن حسين(ع) و فرزندان او و پيروان و سينه‏زنان اوست.

معرفى جامعه عزادار به جامعه‏اى درمانده

خرداد، چهارشنبه 1 ارديبهشت 1378، ص 6. جامعه درمانده، آن چنان كه در مرحله چهارم از مراحل سوگ توصيف‏شد، بى‏قرار و بى‏هدف و در عين حال، مات و مبهوت و بى‏تفاوت نسبت‏به هر محركى سر در لاك درون‏گرايى خويش فرو مى‏برد و ناكام ومايوس و افسرده منتظر آينده تيره و تار مى‏ماند. درماندگى ازشاخص‏هاى اساسى جامعه سوگوار در اين مراحل است اين درماندگى‏حاصل تجربه پيش از سوگ است، آن زمان كه جامعه در طلب است تاباقى دستاوردهاى انقلاب را از تاراج و تهاجم ديگران مصون‏نگه دارد و با اين حال هرچه بيشتر تلاش مى‏كند، كمتر نصيب مى‏برد.بدين ترتيب جامعه گرفتار درماندگى «آموخته شده‏» مى‏شود. درماندگى «آموخته شده‏» كه مبتنى بر نظريه شرطى‏سازى مى‏باشد. زمانى در رفتار متحقق مى‏شود كه ارگانيسم ياد مى‏گيرد، هيچ‏الگوى رفتارى، كه بتواند در محيط مؤثر واقع شود وجود ندارد.بر اساس نظريه فوق حيوان آزمايشگاهى را مى‏توان به طور كلاسيك‏براى محرك دردناك، در حالى كه حيوان به بند كشيده شده است،شرطى نمود. اين به بند كشيده شدن بالاخره به حيوان مى‏آموزد كه‏راهى براى اجتناب از محرك انزجارآور وجود ندارد.

نگاه دوم:


مطالب فوق، گزيده‏اى از بخش پايانى (رفتارشناسى علمى جامعه‏سوگوار) نوشته سعيد مدنى است، مقاله اين كارشناس ارشدروانشناسى از دو جنبه روان‏شناختى و سياسى قابل تامل است. از جنبه روانشناختى بايد گفت: چاپ اين مقاله در صفحه انديشه‏روزنامه خرداد در پنجم محرم با چاپ عكسى از هئيت‏هاى عزادارى‏گوياى تلاش براى تطبيق و تشبيه جامعه سوگوار ابا عبد الله‏الحسين(ع) با دريافتهاى روانشناسان غربى در باره جامعه سوگواراست كه از نظر ماهيت و شيوه‏ها اصلا قابل انطباق نمى‏باشد و نقداين مقاله از اين جنبه در اين مقاله‏اى نمى‏گنجد. تنها به اين‏نكته بسنده مى‏كنيم اگر منظور نويسنده و دست‏اندركاران صفحه‏انديشه اين روزنامه ارائه تحليلى بر اين مبنى است كه جامعه ماهنوز جامعه‏اى سوگوار است و از نوع مرحله چهارم نظريه «راس‏»است و جامعه عزادارى امام حسين(ع) هنوز به دوره پذيرش وسازمان‏يابى مجدد نرسيده است و جامعه‏اى مات و مبهوت مادرون‏گرا، مايوس افسرده و آماده مرگ به خاطر شوك وارد شده است‏و العياذ بالله به تعبير نويسنده، جامعه سوگوار در اين مرحله‏چون «موشى كه تحت فشار دستهاى وى قرار گرفته بود، داخل حوضچه‏آب و در مقابل خفگى هيچ گونه واكنشى از خود نشان نداد و غرق‏شد) مى‏باشد بايد گفت: نه اين نويسنده و نه دست‏اندركاران اين‏صفحه روزنامه و نه در عزادارى امام‏حسين(ع) شركت كرده‏اند. و يااگر شركت كرده، روح و فلسفه عزادارى امام حسين(ع) كه همبستگى، پويايى، استقلال، ظلم‏ستيزى، شهامت و صبر را به كوچك و بزرگ‏مى‏آموزد را درك نكرده‏اند. از جنبه سياسى، نويسنده با طبقه‏بندى‏نوشتار خود بر طبق نظريه «راس‏» و تقسيم واكنشهاى روانى‏سوگ در فرد و جامعه را به 5 مرحله:

1- انكار،

2- خشم و اعتراض،

3- چانه زدن و جستجو،

4- ياس و افسردگى،

5- پذيرش و سازمان‏يابى مجدد،

تقسيم مى‏كند و در تحليل مرحله‏چهارم و شاخصه‏هاى ياس و افسردگى مى‏نويسد: «كسانى بر اثرفقدان تسلط دچار افسردگى و انفعال مى‏شوند و آينده را غير قابل‏اصلاح خواهند دانست كه علت آن را پايدار عام و دورنى بدانند بااين حساب اگر جامعه علت‏شكست‏خود را به توطئه‏اى خارجى نسبت‏دهد (توهم توطئه) از يك سو نوعى دفاع در برابر درماندگى است واز سوى ديگر از آنجا كه آنان را معمولا به عواملى دائم ياحداقل ديرپا و عام و سيطره‏جو مثل امپرياليسم منتسب مى‏سازدهمين مى‏تواند به افسردگى و انفعال او دامن بزند». نويسنده سپس به تحليل مرحله پنجم يعنى پذيرش و سازمان‏يابى‏مجدد اشاره مى‏كند و مقاله خود را با اين جمله به پايان‏مى‏رساند. «يكى از آثارهاى انتخابات اخير رياست جمهورى ورود جامعه به‏مرحله جديدى از واكنش روانى بود كه در آن جامعه به سازمان‏يابى‏مجدد خود و اهداف و آرمانهاى نو سوق يافت.»

/ 1