جوانان، بينش ها، گرايش ها (3) - جوانان، بینش ‏ها، گرایش ها (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جوانان، بینش ‏ها، گرایش ها (3) - نسخه متنی

احمد لقمانى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جوانان، بينش ها، گرايش ها (3)

احمد لقمانى

دو بخش از گفتگويمان با همديگر گذشت. در آن دو جوان را شناختيم و جوانى را تعريف كرديم. دفتر زندگانى خود را به گونه‏اى زيبا و پرشوق ورق زديم و پس از نوباوگى و كودكى، نوجوانى را همچون نوروزى دلپذير و پرطراوت اما زود گذر ديديم كه تند بادهاى فكرى روحى موجب لرزش بنيان‏هاى فرهنگى عقيدتى ما مى‏شود به گونه‏اى كه خود نيز احساس ترس و ياس مى‏كنيم.

در پى نوروز نوجوانى، بهار نوجوانى را توصيف كرديم. زمانى كه عطرى روحبخش از توان بدنى، آمادگى روانى، هيجان فراوان و لذت هاى گوناگون از تفريح، آراستگى، خوراك، لباس و يا گفتگوهاى خاطره آفرين و شيرين تمامى لحظه‏هاى ما را فرا مى‏گيرد و چون با ويژگيهاى ديگرى همانند شخصيت گرايى، آرمان خواهى، شور و احساس و نشاط و اميد درهم آميزد، اوج شادكامى برايمان مى‏آفريند. افزون بر تمامى صفات ارزشمند، در اين دوران بينشهاى هريك از ما رشد مى‏يابد و گرايش‏هايمان شديد مى‏شود. به گونه‏اى كه به خوبى از گفتار ورفتار اطرافيان الگو مى‏گيريم و در پى آن شيفتگى فراوانى در اجراى يكايك آموزه‏هاى خود را در كارهاى روزانه در خود مى‏يابيم. و سرانجام انتخاب‏هاى پى در پى در زندگى همانند انتخاب شغل، رشته تحصيلى، همسر و يا ... تاثيرى عميق در ابعاد مثبت و منفى خواهد داشت. چندى از اين دوران پرتلاطم و سرنوشت‏ساز نمى‏گذرد كه ناخود آگاه به استحكام يافتن بنيادهاى فكرى فرهنگى خود پى مى‏بريم و با اين ره آورد جوانى به دوران ميانسالى و كهنسالى وارد مى‏شويم. تاثير ارمغان اين ايام به گونه‏اى است كه در سالهاى ديگر عمرمان حركت آفرينى و روشن بخشى مى‏كند و يا حركت‏سوزى و ظلمت افزايى. و در بسيارى از موارد سرنوشت نهايى عمر ما را رقم مى‏زند. «جوان; تقليد، هويت، شخصيت‏» آغازين بحث ما در اين بخش است تا به صفات نهفته در وجودمان از نوباوگى و طفوليت پى‏ببريم و به دنبال آن با ويژگيهاى نوجوانى و جوانى آشنا شويم. و در پايان با آرمان هاى آسمانى اسلام آشنا شده و به نقشه‏هاى شوم دشمنان در فتح مرزهاى فكرى و عقيدتى انسانها - بويژه جوانان - آگاهى يابيم. ان شاء الله

هويت و شخصيت; نگاهى از اين سو

جوان; تقليد، هويت، شخصيت

نوباوگى و طفوليت دورانى است كه هريك از ما به حمايت و مواظبت‏بسيارى نيازمنديم تا سخن گفتن و راه رفتن را بياموزيم و پس از چندى با كارهاى شيرين و دلرباى خود، توجه ديگران را جلب كنيم. اين ايام، دوران بسيار سختى براى پدران و مادران و يا مربيان است. به گونه‏اى كه پاره‏اى از روانشناسان ارتباط برقرار كردن با كودك خردسال و شيرخواره را نوعى هنر ناميده‏اند. زيرا قوه استدلال و گويايى طفل به مرحله رشد واقعى نرسيده و او از شيوه بيان خواسته‏ها و مشكلات خود عاجز است. (1)

كودكى و شروع آموزش در مهد و مدرسه با ويژگيهاى خاص خود همانند دوست‏يابى، برخورد با معلم، سختى‏هاى دورى از پدر و مادر و گاه منزوى شدن از ديگران همراه است و دوره نوجوانى كه اصطكاك‏هاى روحى روانى، سنگلاخهاى فكرى عقيدتى و تعارض‏هاى فاميلى خانوادگى فراوانى در آن به چشم مى‏خورد مرحله‏اى مقدماتى و بنيادين براى جوانى هريك از ماست و نشيب و فراز بسيارى با خود دارد. آنگاه كه به دنياى رؤيايى و پرجاذبه جوانى وارد شديم، (2) شوق شهرت و علاقه به معروفيت در بين نزديكان و اطرافيان به سوى ما هجوم مى‏آورد. و راههاى گوناگونى را برابر نگاء انديشه‏يمان مى‏گشايد. تقليد از چهره‏هاى مشهور و الگوهاى پرجاذبه سينما و تلويزيون جلوه‏اى از اين عطش درونى است كه گاه در لباس، زمانى در آراستن موى خود و موقعى در عبارات و الفاظى كه هر روز با آنها زندگى مى‏كنيم، تجلى مى‏يابد. شعله‏ور شدن اين شوق بدانجا مى‏انجامد كه در پى راههايى براى هنرپيشگى، خوانندگى، گويندگى و يا عضويت در تيم‏هاى ورزشى مشهور مى‏رويم تا شايد نام و يادما و چهره و تصوير ما در روزنامه‏ها و مجلات نمايان شود و سخنى هرچند كوتاه از شخصيت‏مان در راديو و تلويزيون مطرح گردد و سر انجام با سفرهاى متعدد خارجى بتوانيم به طور شايسته، خصيت‏بزرگ و ارزشمندى بيابيم.

دانشمند برجسته، مرحوم شيخ بهايى براى هر انسانى پنج دوره را ترسيم مى‏كند و با استناد به آيه قرآن يكايك آنها را به طور شيوا و زيبا اين گونه بيان مى‏نمايد:

مراحل حيات و عمر هر انسانى از آغاز تا پايان به دنبال هم بوده و در پنج مرحله سپرى مى‏شود. نخست دوران كودكى است كه همه ما به بازى و رسيدن به فرصتى خيالى علاقه‏اى وافر داريم (لعب). هنگامى كه به مرحله بلوغ پاى گذاديم شيفته سرگرمى (لهو) و عنوانهاى دلربا و پرجاذبه مى‏شويم. پس از اين دوران، آراستن خود، استفاده از لباس‏هاى شيك و زيبا و بهره‏گيرى از وسايل چشمگيركننده ظاهر خود (زينة) را سر لوحه كارهاى خود قرار مى‏دهيم، گاه خانه‏اى شيك تهيه مى‏كنيم. زمانى مركب و ماشين زيبايى سوار مى‏شويم و همواره به آرايش و جلب توجه خود مى‏افزاييم.

آن هنگام كه به سن كهولت رسيديم، هيچ يك از اينها ما را ارضا نمى‏كند. در اين دوران به فكر افتخار و تفاخر به فاميل، اقوام و خويشاوندان - حسب و نسب - هستيم. (تفاخر بينكم) و چون سالخورده شديم، تمامى كوشش و تلاشمان در بيشتر كردن اموال، زياد نمودن و ارزشمند جلوه دادن اولاد و فرزندان مى‏شود (و تكاثر فى الاموال و الاولاد) تا بدين وسيله بر عظمت و ارزش خود بيفزاييم. (3) حقيقتى كه قرآن در آيه 20 سوره حديد بدين گونه بيان مى‏كند:

(اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى‏الاموال والاولاد.) (4)

(بدانيد كه زندگى دنيا در حقيقت‏بازى و سرگرمى و آرايش و فخر فروشى شما به يكديگر و فزون جويى در اموال و فرزندان است.)

پروردگار متعال در پى اين مراحل، كار دلدادگان به زيبايى‏ها و دلربايى‏هاى دنيا را همانند شيفتگان سبزى و خرمى كشتزارى مثال زده كه صاحبان مزرعه را به شگفتى و تعجب وا مى‏دارد اما ديرى نمى‏پايد كه آن زيبائيها به خشكى گراييده و خاشاكى بى مقدار مى‏شود. (5)

پس بيائيم خواهش‏هاى نفسانى را با ارزش‏هاى انسانى همراه كنيم و نيازهاى جوانى را با تسخيرمرزهاى تكامل الهى جوابگو باشيم. به نيروهاى نهفته و ظرفيت‏هاى شايسته‏اى كه در وجودمان حضور دارند به خوبى بپردازيم و هر يك را در راه هموار رشد و بالندگى هدايت نماييم كه در غير اين صورت تند بادهاى بى‏هويتى و تاريكى‏هاى خود فراموشى ما را به تقليد از بيگانگان سوق مى‏دهد. در پى آن گنجينه‏هاى فكرى فرهنگى و ذخاير پر بهاى انسانى خود را فراموش مى‏كنيم و جان و دل به دشمن و آداب و رسوم و فرهنگ ديگران مى‏سپاريم.

پيامد شوم و زيان بار تقليد و دلدادگى، زمينه ساز سلطه روحى روانى دشمن بر پيكره وجود هريك از ما شده و تهاجمى آرام، با نيروهاى نا پيدا فراهم مى‏كند. تهاجمى كه بدون ساز و برگ نظامى انجام مى‏شود و شيفتگان بى‏هويت را سربازانى لايق و شايسته براى دست‏يابى به اهداف خود مى‏سازد كه گاه خدمتگزارى خود را در آرايش مو، زمانى در پوشيدن لباس و موقعى در تيپ و قيافه مى‏بينند.

دراين سياست استكبار كه چندى است‏بدان مى‏پردازد، مرزهاى فكرى و عقيدتى انسانها بدون هيچ گونه درگيرى فتح مى‏شود و تهاجم دشمن به دور از نيروهاى آنان انجام مى‏پذيرد. به گونه‏اى كه گاه دشمن در خانه هريك از ما نيروهاى خود را پياده مى‏كند و باماهواره، اينترنت و برنامه‏هاى متنوع كامپيوترى سلاحهاى آتشين و مرگبار روحى روانى خويش را گسيل مى‏دارد. ما جوانان با اين هجوم پنهان، دو گونه برخورد مى‏كنيم، برخى با بصيرت، بينش و بيدارى خود شيوه‏هاى دشمنى را مى‏يابند و با نگاه دانش و آگاهى و استفاده از خردورزان انديشمند پى به نقشه‏هاى شوم آنان مى‏برند. ژرف انديشى در سخنان رهبران فكرى فرهنگى جامعه را سرلوحه كار خود قرار مى‏دهند و از اين ميان در عبارات و هشدارهاى مقام والاى رهبرى با حساسيت و دقت هرچه تمامتر مى‏نگرند. افزون برآن، ره توشه‏هاى علمى بسيارى با مطالعات خود تهيه مى‏كنند و تمامى تلاش خود را در راه به دست آوردن مشعل‏هاى روشنى بخش در راه بينش آفرينى و دانش افروزى صرف مى‏كنند. اما گروهى ديگر از جوانان ما، خود را از زلال ناب و سرچشمه پاك نهفته در باورهاى فرهنگى و دينى، دور نگه داشته و با چنين غفلت تلخ و اندوهبارى با اصطلاحات بيگانه سخن مى‏گويند و آداب و رسوم آنان را در مسير زندگى خود پياده مى‏كنند. خواسته‏اى كه اسپنسر، فيلسوف معروف انگليس در سخنان خويش از اطرافيان خود در خواست نمود كه:

«اخلاق، آداب، زبان و تمدن خودتان را به اقوام و ممالك مورد علاقه تسلط خود بياموزيد و آنان را به حال خود واگذاريد كه هميشه از آن شما خواهند بود.» (6)

استعمارگران در دستوركار روشنفكران يا زيباسخنان پرورش يافته در آغوش استكبار، اين وظيفه را مهم قلمداد كرده‏اند كه:

«بايد باورمنديهاى ناب مسلمانان را با ريشخند و شبهه زير سؤال برد و تمامى آنان بويژه جوانان مسلمان را به سرخوردگى، خود باختگى و غرب‏باورى كشانيد تا باور كنند كه همه رويدادها زير سرديگران است و از ملت‏خودشان كارى بر نمى‏آيد.» (7)

«بايد پدران را از فرزندان جدا كنيم تا آنان به پرورش پدران گردن ننهند و تربيتشان به دست ما بيفتد، ما الگوهاى شخصيتى برايشان مهيا كنيم و آنها را از عقيده و تربيت دينى و پيوستگى با عالمان دور نماييم.» (8)

بار ديگر از نواى ملكوتى و صداى آسمانى امام خمينى قدس سره بهره مى‏بريم كه در آغازين ماههاى پيروزى انقلاب، روشنگرانه فرمود:

«راس همه اصلاحات، اصلاح فرهنگ و نجات جوانهاى ما از اين وابستگى به غرب است... ما الان در همه چيز يك نوع وابستگى داريم كه بالاتر از همه، وابستگى افكار است اين وابستگى سرمنشا همه وابستگى‏هاست كه ماداريم. اگر ما وابستگى فرهنگى داشته باشيم، دنبالش وابستگى اقتصادى هم هست، وابستگى اجتماعى و سياسى هم هست، همه اينها هست.» (9) والسلام


1 - فنون تربيت كودك، دكتر عبدالله شفيع آبادى، ص 14.

2 - ر. ك: مراحل تربيت، موريس دبس، ترجمه دكتر على محمد كاردان، روانشناسى و دانش آموزش و پرورش; ژان پياژه، ترجمه دكتر كاردان، با فرزند خود چگونه رفتار كنيم؟، محمد رضا شرفى.

3 - تفسير الميزان (مترجم)، ج‏19، ص‏339.

4 - تفسير المعين، ص 540.

5 - ترجمه قرآن مجيد، دكتر فولادوند، ص 540.

6 - ر. ك: اسلام بر سر دوراهى، پاورقى، ص‏23.

7 - نهضت امام خمينى(ره) ج‏3، ص 15 تا 55.

8 - دستهاى ناپيدا، (خاطرات سياسى مسترهمفر)، ترجمه احسان نراقى، ص 71.

9 - سخنرانى حضرت امام خمينى(ره) در7/8/1358.


/ 1