سيري در اسناد احاديث كافي - سیری در اسناد احادیث کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در اسناد احادیث کافی - نسخه متنی

حسین فقیهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيري در اسناد احاديث كافي

حسين فقيهي

روش كليني در بيان اسناد احاديث كافي به يك نحوه است؛ تعريف رجال سند(1)، استفاده از طرق متعدّد در نقل يك روايت (2)، نقل از رجال متعدّدِ يك طبقه سند، اختصار سند و احاله آن به اسناد سابق، نقل حديث از غير معصوم براي اتمام فايده، اضمار، ارسال، تعليق، وقف و... از اموري است كه در اجزاء كافي به چشم مي خورد.

كليني، ملتزم به ذكر تمام سلسله اسناد حديث كافي بوده و جز در موارد اندك، به اين مسلك، رفتار نموده است.

وي گاهي علاوه بر معرّفي اسم راوي، از كنيه، لقب، نسب، شهر، قبيله، صنعت، حرفه، ارحام و مانند اينها نيز ياد كرده است.(3) و گاهي هم در معرّفي راوي، به ذكر يكي از آن امور اكتفا كرده است.(4)

صيغه مورد استفاده كليني در نقل حديث، همان صيغه هاي معمول در بين محدّثان است كه مشهور و معمول ترين آنها، صيغه عنعنه است.

در كافي صيغه هاي اخبرني (نا)، حدّثني (نا) كه اِشعار به سماع و قرائت دارد نيز به كار برده شده كه طبق بررسي ها، كليني اوّلين احاديث كتب كافي را بيشتر وقت ها با اين الفاظ شروع نموده، سپس طريقه عنعنه را دنبال كرده است.5

كليني، گاهي احاديث كافي را از طريق سماع و قرائت، از مشايخ حديثي خود روايت كرده است. او گاهي نيز با مراجعه به اصول و كتب اوّليه و اقتباس از آن كتب، اين كار را انجام داده كه در اين صورت، سند آن كتب را اغلب به واسطه مشايخ اجازه درج نموده است.

كليني، گاهي براي اجتناب از طولاني شدن سند حديث، ناچار به اختصار سند شده و اين امر؛ به ويژه در موارد تكرار احاديث باب واحد، بسيار است. اين اختصار گاهي با حذف صدر سند و احاله آن به سندي كه در سابق با متن حديثي ذكر شده، آمده است و گاه با احاله به سند يكي از شيوخ خود صورت گرفته كه آن سند به طور كامل در سابق معرّفي شده است.(6)

كليني از مصادر متنوّع، حديث آورده؛ ولي به طور عمده احاديث كتاب او - چنانچه در اوّل اين كتاب ملتزم شده - روايات امامان معصوم عليهم السلام است.

كليني از باب اتمام فايده و گاهي به لحاظ ديگر، از غير معصوم نيز روايت كرده كه اين عدّه شامل: صحابه، تابعان، و تابع تابعان شيعه، روات فرقه هاي مخالف شيعه اثني عشريه، و زنان راوي است.(7) در كافي از مصادر مجهول مانند: عمّن اخبره، عمّن رواه و ... هم روايت شده كه معمولاً ماهيّت آنها براي كليني مشخّص بوده است. در مواردي از كافي، توهّم قطع و ارسال به وجود آمده كه منشأ آن غفلت از سند ذكر شده در سابق، مشخّص نبودن افراد عدّه ها، و منقطع يا مرسل به حساب آمدن احاديثِ موصول به ائمّه عليهم السلام نزد غير امامي است؛ ولي واضح است كه متانت و اعتبار يك يك اين موارد در جاي خود ثابت شده و آنها در واقع به متّصل و مسند برمي گردد.

عدّه هاي معلوم در اسناد كافي

كليني به واسطه «عدّه» با عبارت «عدّة من اصحابنا» روايات زيادي نقل كرده كه به ظاهر، افراد اين عدّه ها براي وي مشخّص بوده اند. تعبير «عدّه» به جاي ذكر اسامي، علاوه بر اينكه سبب اختصار سند است، گفته اند: اكثر افراد «عدّه»ها از مشايخ اجازه كليني هستند و چون كليني در صحّت حديث به اصالت، و درستي متن، توجّه بيشتري داشته تا به شخصيت راوي، معرّفي اسامي اين افراد نزد وي تأثيري در صحّت و يا سقم روايت نداشته است.

«عدّه»هايي كه كليني بيش ترين روايات را به واسطه آنها نقل كرده، سه گروه هستند كه وي به واسطه آنها از احمد بن محمد بن عيسي، احمد بن محمد بن خالد برقي و سهل بن زياد روايت نقل كرده است.

طبق آنچه كه ابوعبدالله نجاشي و علامه حلّي در كتب رجال خود ثبت كرده اند، كليني افراد اين سه عدّه را به شرح ذيل مشخّص كرده است:

عدّه اي كه به واسطه آنها از احمد بن محمد بن عيسي روايت نقل شده: محمد بن يحيي، علي بن موسي الكميذاني، داود بن كوره قمي، احمد بن ادريس و علي بن ابراهيم بن هاشم.(8)

عدّه اي كه به واسطه آنها از احمد بن محمد بن خالد برقي روايت نقل شده: علي بن ابراهيم قمي، علي بن محمد بن عبدالله، بن اذينه، احمد بن عبدالله بن اميه و علي بن الحسن.(9)

و عدّه اي هم كه به واسطه آنها از سهل بن زياد روايت نقل شده: علي بن محمد بن علاّن، محمد بن ابي عبدالله، محمد بن الحسن (فروح) و محمد بن عقيل كليني.(10)-(11)

صاحب معالم در منتقي الجمان گفته است:

از كلمات كليني استفاده مي شود كه محمد بن يحيي العطّار قمي، يكي از عدّه هاست، همان طور كه اوّلين روايت كليني به تعبير «حدّثني عدّة من اصحابنا منهم محمد بن يحيي العطّار» را مي توان مؤيّد كلام او دانست.

عدّه هاي مجهول در اسناد كافي

در كافي غير از عدّه هاي مزبور كه شناخته شده هستند، عدّه هاي ديگري نيز ذكر شده است. اين عدّه خواه در اوّل اسناد احاديث باشد - چنانچه غالباً چنين است - يا در وسط اسناد و يا در آخر آنها، نه به واسطه خود كليني معرّفي شده اند و نه توسّط محقّقان ديگر.(12)

احتمال دارد اين روايات از كتاب هايي نقل شده كه در آن زمان معمول بوده، و با تعبير «عدّة من اصحابنا» و مانند آن - كه در نقل كليني آمده - در آن زمان، اين افراد شناخته مي شدند.

نيز احتمال دارد افراد اين عدّه ها در كتاب الرّجال كليني كه گم شده، مشخّص بوده است. به هر حال، افراد اين عدّه ها كه طبق بررسي هاي بعضي از محقّقان در فروع كافي به 24 مورد مي رسد، نزد كساني مجهولند كه عصر كليني را درك نكرده اند؛ اما كساني كه در آن زمان و يا نزديك به آن زمان مي زيسته اند، اين اشخاص را مي شناخته اند. اگر اين چنين نباشد، معنا ندارد كليني كه موثّق ترين و دقيق ترين مردم در امر حديث بوده، از كساني حديث نقل كند كه شناختي نسبت به آنها ندارد.

با توجّه به آنچه گذشت، وضع ديگر الفاظ و تعابير مجهول در اسناد احاديث كافي مانند: «عن بعض اصحابنا»، «عن غير واحد»، «رجل من اهل فلان»، «شيخ فلان»، «امّ فلان» و... نيز معلوم مي شود. گفته شده: شايد عذر كليني در مواردي كه حديث را بدون ذكر مأخذ و با اشاره نقل نموده، اين باشد كه آنها را براي احاديث مسند سابق، تابع و شاهد آورده است.(13)

مشايخ حديث و اجازه مؤلّف كافي

ترديدي نيست كه شناسايي استادان حديث و مشايخ اجازه كليني، در ميزان اعتبار احاديث كافي، نقش به سزايي دارد و كساني كه كليني با شيوه سماع يا قرائت از آنان حديث روايت كرده، مشايخ حديثي، و آنان كه به او اجازه نقل كتاب يا احاديث آن را داده اند، مشايخ اجازه كليني شمرده مي شوند.

تاريخ و مصادر عصر كليني، از تعداد مشايخ وي و مشخّصات آنان اطلاع دقيقي به دست نداده است؛ ولي طبق شواهد موجود در اسناد احاديث كافي و بررسي هاي محقّقان، تعدادي از اين «مشايخ» شناسايي شده اند كه بعضي از اصحاب تحقيق، فهرست اسامي آنها را ثبت كرده اند.(14)

مطابق آنچه كه آية الله خويي در معجم رجال الحديث آورده (15)، عدّه مشايخي كه كليني به واسطه آنان، 15339 حديث از روايات كافي را نقل كرده، 34 نفرند.

وي از مجموع اين روايات، تعداد 15284 حديث را از طريق 8 نفر از مشايخ؛ يعني: علي بن ابراهيم قمي، محمد بن يحيي العطّار، ابوعلي اشعري، حسين بن محمد، علي بن محمد، محمد بن اسماعيل، حميد بن زياد و احمد بن ادريس نقل كرده كه پنج نفر اوّل آنان «مشايخ قمي» هستند و در حدود 13922 حديث نقل كرده اند.(16)

البته آماري را كه آية الله خويي آورده، مربوط به غير از مواردي است كه به واسطه «عدّه» نقل شده، و در جاي خود ثابت شده كه افراد و مصاديق عدّه و يا اكثر افراد آنها «مشايخ اجازه كليني» هستند. با اين بيان، معلوم مي شود كه اكثر مشايخي كه كليني را در تأليف كتاب كافي ياري نموده اند، از شهر قم بوده اند و بيش ترين منابع و مصادر اين كتاب نيز مربوط به اين شهر؛ به ويژه مربوط به كتابخانه علي بن ابراهيم قمي است.

شاگردان حديث و اجازه مؤلّف كافي

با توجّه به اينكه كليني در مصادر اوّليه شيعه، رئيس حوزه علميه «ري» و پيشواي شيعيان در آن منطقه معرّفي شده (17)، طبق معمول، شاگردان بسياري از او با شيوه سماع، قرائت و يا اجازه، حديث دريافت كرده و يا كتاب هاي او را تلقّي نموده اند، ولي متأسّفانه تعداد كمي از اين اشخاص شناسايي شده اند! اين عدّه هم بيشتر كساني هستند كه پس از مهاجرت كليني به بغداد، احاديث كافي را از وي دريافت كرده اند.(18)

از جمله كساني كه توانسته اند اخبار كتاب كافي را از مؤلّف آن، بدون واسطه دريافت نمايند، ابو محمّد هارون بن موسي تلعكبري (متوفّاي 385 ق.)، ابوالقاسم جعفر بن محمّد قولويه، صاحب كامل الزّيارات (متوفّاي 367 ق.)، احمد بن محمد بن رازي (متوفّاي 368 ق.)، ابوعبدالله احمد بن ابراهيم بن صيمري (ابن ابي رافع)، ابوالفضل محمد بن عبدالله بن مطلّب شيباني، ابوالحسن احمد بن علي بن سعيد كوفي، ابوالحسين عبدالكريم بن عبدالله بن نصر بزّاز، احمد بن احمد كاتب كوفي و ابوالحسن (ابوالحسين) عقراني، هستند.

طبق بررسي هاي برخي محقّقان، قرائني وجود دارد كه نشان مي دهد كليني در بغداد موفّق نشد تمام احاديث كافي را با شيوه سماع و قرائت انتقال دهد؛ بلكه قسمتي از آن را به نحو سماع و قرائت و قسمت ديگرش را به نحو اجازه عرضه نموده است.(19) همين برآورد را بعضي از مصادر اوّليه تأييد مي كند - چنانچه ابوغالب زراري در رساله خود مي گويد - او نيز بعضي از احاديث كافي را به صورت سماع و بعضي ديگرش را به نحو اجازه تحصيل كرده است.محمد بن ابراهيم نعماني هم كه به قولي «كاتب كليني» بوده، قسمتي از احاديث كافي را به نحو سماع و قرائت و قسمت ديگرش را به شيوه اجازه از مؤلّف آن دريافت نموده است.

در هر صورت عالمان شيعه، احاديث كافي را به هر وجهي كه باشد، از كليني گرفته و پس از وي به مباحثه، مقابله و تنسيخ آن پرداخته اند. چنانچه نجاشي مي نويسد:

در مسجد «نفطويّه» كوفه ديدم علماي شيعه حلقه زده و احاديث كافي را مورد بحث قرار داده و به يكديگر مي گفتند: از كليني شنيدم كه چنين مي گفت.

جماعتي هم كافي را به واسطه مشايخ پيشين اماميّه نقل كرده اند كه بسياري از اصحاب مصادر اوّليه و اعاظم شيعه و سنّي را از آن گروه مي توان برشمرد. به عنوان نمونه مي توان چنين گفت:

1. نجاشي به واسطه شيخ مفيد، حسين بن عبدالله غضايري، احمد بن علي بن نوح سيرافي و جعفر بن محمد بن قولويه.(20)

2. صدوق به واسطه محمد بن محمد بن عصام كليني، علي بن احمد بن موسي، و محمد بن احمد سناني (زاهري ابوعيسي).(21)

3. شيخ طوسي به واسطه احمد بن عبدون - از شاگردان كليني - و ابوالحسين عبدالكريم بن عبدالله نصر بزّاز.

اين سه دسته، تمام كتب كليني را نقل كرده اند.(22)

همين طور عدّه زيادي از عالمان شيعه آن را در مصنّفات خود نقل كرده، يا در اجازه هاي خود به يكديگر توصيه نموده، و يا مورد استنساخ و مقابله قرار داده اند كه نقل و ثبت اين عدّه، بدون ترديد به تواتر تاريخي آن انجاميده است.

متون اخبار و احاديث كافي

كليني در متون احاديث تمام اقسام كافي، روش واحدي را دنبال كرده است.

اصول كافي مباحث مختلف اعتقادي؛ اعم از مباحث توحيد، عدل، نبوّت، امامت، معاد و ديگر مباحث فلسفي و كلامي را كه به نحوي با عقايد اسلامي ارتباط دارد، شامل مي گردد.

كليني در اين كتاب، روايات نادري را - كه 8 باب به آن اختصاص داده شده - جمع آوري نموده است. گفته شده او با اين شيوه، احتمالاً به عدم اطمينان خود نسبت به صحّت اين روايات، اشاره نموده است.(23)

در اصول كافي متن روايات بسياري به مباحث مختلف تاريخي؛ اعم از تاريخ اعياد، وفيات ائمّه عليهم السلام و غير آن مربوط مي شود.(24)

معرّفي رجال سند، استشهاد به لغت و شعر عربي (25) و الحاق توضيحات خود(26) يا ديگر روات اصحاب ائمّه (27) درباره حديث، از روش معمول كليني در متن احاديث اين كتاب است. آرا و اجتهادات انضمامي به متون احاديث كتاب كافي، گاه براي شرح كلمات غامض است و گاه براي رفع توهّم تعارض،(28) و گاهي هم براي توجيه مخالفت اجماع عالمان شيعه نسبت به روايتي و حمل آن روايت به موارد خاصّه.(29)

كليني، الفاظ زايد «روايت» در متن احاديث كافي را؛ اعم از اينكه در خود نص براي تفسير حديث آمده باشد،(30) يا در حديث ديگري، در كتاب كافي ذكر كرده است.(31)

متن احاديث بسياري؛ به ويژه در فروع كافي با آيات قرآني كه گاه جهت استدلال ائمّه عليهم السلام آورده شده (32) و گاه براي تفسير و تفهيم آنها مزيّن گرديده است.(33)

احاديث روضه كافي مباحث پراكنده و مختلفي مانند: مباحث اخلاق، آداب، سنن، سيره، موعظه، حكمت، علوم، قصص، تاريخ، تفسير آيات قرآن و غير اينها را شامل مي شود.

روش كليني در متن كتاب روضه از حيث بيان الفاظ زائد و ضميمه كردن اجتهادات خود و يا روات ديگر و غير اينها، همان است كه در كتب اصول و فروع بوده است.

در كافي رواياتي وجود دارد كه متن آنها قابل بحث و بلكه بعضي از آنها قابل مناقشه است؛ مانند:

1. رواياتي كه امامان معصوم شيعه را بر خلاف مذهب و اعتقادات اين طايفه، سيزده نفر مي شمارد(34)؛ ولي در جاي خود به اثبات رسيده كه با توجّه به ضبطهاي شيخ صدوق در كتاب اخبار عيون الرّضا، شيخ مفيد در كتاب ارشاد، طبرسي در كتاب اعلام الوري (35)، و بعضي ديگر از عالمان شيعه در مصنّفات خود(36) ابتدا اين روايات در نسخه هاي كافي منطبق با عقايد شيعه بوده است و بعد در تجديد چاپ و يا در مواقع ديگر، تصحيف شده اند.

2. رواياتي كه به ظاهر از وقوع تحريف در قرآن حكايت مي كند.(37) اما فقيهان و مفسّران شيعه در مباحث خود ثابت نموده اند كه: شمول اين روايات از تحريف الفاظ و آيات قرآن قاصر است و آنها فقط به تفاسير نادرست و تحريف در معنا، نظر دارند.(38)

3. رواياتي كه شائبه غلوّ درباره امامان عليهم السلام را دارد و بر خلاف مذهب مسلّم اماميّه است.(39)

4. رواياتي كه از منفردات كتاب كافي به حساب مي آيد؛ مانند: روايتي كه به مضمون آن پس از اقامه حدّ سرقت، سارق را بايد نفي بلد نمود.(40) و همين طور حديثي كه به مضمون آن دو سوم وبال عمل جوان زناكاري را كه مال پدرش را، وصيّ پدر به او نداده، آن وصيّ مي برد.(41) و اين هردو مورد، بر خلاف نظر فقيهان و مفسّران است.

5. روايتي كه در تفسير آيه «و انّه لذكر لك و لقومك و سوف تُسئلون»(42) آمده كه در آن، كلمه «ذكر» به پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم و طايفه «مسئولان» به اهل بيت عليهم السلام تفسير شده است.(43) در اين تفسير چون مخاطب ضماير «لك»، «و لقومك» مشخّص نشده، مورد اعراض محقّقان و بلكه صريحاً مردود واقع شده است.(44)

مواردِ ياد شده و احياناً احاديث ديگري در متن كافي كه با معتقدات و مذهب شيعه سازش ندارد، از اندك مواردي است كه مورد بحث و نظر عالمان و محقّقان قرار گرفته است.(45)

با اين حال، هيچ يك از موارد مزبور و مانند آنها، سبب نمي شود كه از وجاهت كافي و محتويات آن كاسته شود. زيرا هيچ كتاب جامع و حجيمي مانند: كتاب كافي كه تمام موضوعات اسلامي را به خود اختصاص داده، نمي تواند از چنين عوارضي مصون باشد. كتاب كافي، با بيش از 16 هزار حديث، ضمن اينكه از احاديث صحاح ستّه اهل سنّت بيشتر است، از لحاظ اعتبار متن و سند هم به مراتب، جايگاه برتري را به خود اختصاص داده است.(46)


1. فروع كافي، ج 3، كتاب الطهارة، ب 2، ح 1.

2. همان، ج 4، كتاب الحجّ، ب 7، ح 1.

3. همان، ج 7، كتاب الوصايا، ب 35، ح 3.

4. همان، ج 5، كتاب الجهاد، ب 28، ح 1 و 7.

5. همان، ج 3، كتاب الصلاة، ب 1، ح 1؛ ج 4، كتاب الحجّ، ب 1، ح 1.

6. ر.ك: الكليني و كتابه الكافي، ص 198.

7. اسامي هر يك از اين طوايف و تعداد آنها را محقق عميدي در كتاب الكيني و كتابه الكافي، ص 302 - 306 مشخّص كرده است.

8. رجال نجاشي، ص 378؛ رجال علامه حلّي، ص 272.

9. رجال، علاّمه حلّي، فائده سوم، ص 272.

10. همان.

11. محقق سيّد ثامر عميدي در مجله علوم الحديث، (1/ 252) به واسطه كتاب المستحسنات، سيد حسين جلالي، از شيخ آقا بزرگ نقل مي كند كه او مي گويد: در پشت نسخه استبصار به خطّ محمد بن جعفر مشهدي كه در سال 573 ق. از كتابت آن فارغ شده است، ديدم: شيخ طوسي از ابو عبدالله محمّد بن محمّد... نعمان حارثي و ابوعبدالله حسين بن عبيدالله غضايري، افراد عدّه هاي كليني را سؤال نموده است. آنان افراد عدّه هاي اوّل و دوم را مجموعاً 9 نفر معرّفي كرده اند؛ منتهي در عدّه دوم بعد از علي بن ابراهيم، علي بن محمد ماجيلوَيْه، محمد بن عبدالله حميري، محمد بن جعفر و علي بن الحسين آمده است.

12. توضيح المقال ،نجفي، ص 32.

13. الكليني و كتابه الكافي، ص 354.

14. مقدّمه هاي كافي، علي اكبر غفّاري - حسينعلي محفوظ؛ الكليني والكافي، ص 167؛ الكليني و كتابه الكافي، ص 90.

15. معجم رجال الحديث، ج 18، ص 54.

16. ر.ك: پژوهشي در تاريخ حديث، مجيد معارف، ص 462.

17. رجال نجاشي، ص 266؛ خلاصةالاقوال، علامه مامقاني، ص 145.

18. مشيخه تهذيب الاحكام، ص 39؛ مشيخه استبصار، ص 302.

19. ر. ك: پژوهشي در تاريخ حديث، ص 465.

20. رجال نجاشي، ص 267.

21. همان؛ فهرست شيخ طوسي، ص 395.

22. مشيخه استبصار، ص 303؛ مشيخه تهذيب الاحكام، ص 29.

23. ر. ك: الكليني و كتابه الكافي، ص 123.

24. اصول كافي، ج 1، كتاب الحجّه، ص 439.

25. ر. ك: الكليني و كتابه الكافي، ص 123 و 124.

26. فروع كافي، ج 3، كتاب الصلاة، ب 7، ح 1.

27. همان، ج 4، كتاب الزكوة، ب 27، ح 1.

28. همان، كتاب الصيام، ب 12، ح 5 و 6.

29. همان، ج 7، كتاب المواريث، ب 25، ح 16.

30. همان، ج 3، كتاب الصلاة، ب 68، ح 7.

31. همان، كتاب الزكوة، ب 28، ح 2.

32. همان، ج 5، كتاب المعيشة، ب 155، ح 2.

33. همان، ج 4، كتاب الحج، ب 1، ح 10، ص 223.

34. اصول كافي، ج 1، كتاب الحجّه، باب «ما جاء في الاثني عشر و...»، ح 7 و...

35. عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 60، ح 24؛ خصال، شيخ صدوق، ج 2، باب الاثني عشر، ص 480، ح 49؛ الارشاد، شيخ مفيد، باب «في معرفة حجج الله علي العباد»، ج 2، ص 328؛ اعلام الوري، امين الاسلام طبرسي، ص 290.

36. اخبارالدخيله، محمدتقي تستري، ج 1؛ اصل ابوسعيد، ح 4 و 6.

37. اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، باب «انه لم يجمع القرآن كله الا الائمّة(ع)»، ح 1، و...، ج 4، باب «فضل القرآن»، ح 3.

38. ر. ك: تفسير الميزان، ج 12، ص 116، صيانة القرآن من التحريف، محمد هادي معرفت، ص 218؛ والتحقيق في نفي التحريف، سيد علي حسيني ميلاني، ص 75؛ البيان، سيد ابوالقاسم خويي، ص 244.

39. فروع كافي، ج 7، كتاب الوصايا، ب 39، ح 9.

40. همان، كتاب النكاح، ب 41، ح 1.

41. همان، كتاب الوصايا، ب 39، ح 9.

42. زخرف / 44.

43. اصول كافي، ج 1، كتاب 4، باب «اهل الذكر هم الائمّة(ع)»، ح 2 و 4.

44. معجم رجال الحديث، ج 1، ص 300 و 92؛ الرسائل الاصوليه، وحيد بهبهاني، ص 135؛ كليات في علم الرجال، ص 374.

45. ر. ك: اخبارالدخيله، ج 1؛ دراسات في الحديث والمحدّثين، سيدهاشم حسني، ص 292 - 300.

46. ر. ك: الذريعه، آقابزرگ تهراني، ج 17.


/ 1