جلوه‏اى از ماتم - جلوه اى از ماتم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه اى از ماتم - نسخه متنی

تنظیم و ترجمه: محمد ترابیان فردوسى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جلوه‏اى از ماتم

تنظيم و ترجمه: محمد ترابيان فردوسى

كاروانى آرام آرام به مدينه نزديك مى‏شد. بار شترانشان‏«ماتم‏» بود و كالايشان «گريه‏». بازرگانان و سوداگران اين كاروان، تعدادى زن و دختر و چند مردبودند كه مى‏خواستند «آه‏» را با «ناله‏» معاوضه كنند. كاروان نزديك مدينه رسيد. سياهى ديوارهاى شهر آشكار شد. درميان آن كاروان سياه‏پوش، دختركى دلتنگ و غمگين آرام آرام گام‏برمى‏داشت.دخترك سرش را بالا آورد، چشمش به ديوارهاى شهر مدينه افتاد،آهى از سينه كوچك و غم گرفته‏اش بركشيد و با خود گفت: در اين‏شهر كه را دارم تا بتوانم با او درد دل كنم؟هرچه فكر كرد، چيزى به خاطرش نيامد. سپس شهر را مخاطب قرار داد و غم‏انگيزترين حادثه زندگى‏اش راچنين بيان كرد: مدينه جدنا لا تقبلينا فبالحسرات و الاحزان جئنا مدينه، اى شهر پدر بزرگ ما، ما را به خود راه مده; چون كالايى‏جز حسرت و غم نداريم. الا فاخبر رسول الله عنا بانا قد فجعنا فى ابينا اى شهر مدينه، به رسول خدا(ص) خبرده كه ما در سوگ پدرمان سخت داغداريم. و ان رجالنا بالطف صرعى بلا راس و قد ذبحوا البنينا و بگو كه پيكر بى‏سر مردان ما در كنار نهر فرات بر زمين افتاده‏است، و نيز بگو كه فرزندان ما را سر بريدند. و اخبر جدنا انا اسرنا و بعد الاسر يا جدا سبينا اى شهر مدينه، به پدر بزرگ مهربانم خبر ده كه ما را به اسيرى‏گرفتند و به سرزمينهاى دور تبعيد كردند. و رهطك يا رسول الله اضحوا عرايا بالطفوف مسلبينا اى رسول خدا، اهل بيت تو در حالى ظهر كردند كه بدنها يشان‏عريان در بيابان كربلا افتاده و غارت شده بودند. و قد ذبحوا الحسين(ع)و لم‏يراعوا جنابك يا رسول الله فينا فرزندت حسين(ع) را سر بريدند و حق و احترام شما را در باره مامراعات نكردند. فلو نظرت عيونك للاسارى على اقتاب الجمال محملينا اگر چشم مباركت‏به اسيران اهل بيت مى‏افتاد، مى‏ديدى كه آنان رابر جهاز شتران سوار كرده بودند. رسول الله! بعد الصون صارت عيون الناس ناظره الينا اى رسول خدا، پس از اين كه سالها پرده نشينان عصمت و عفاف‏بوديم و چشم نامحرمى ما را نديده بود، مردم كوچه و بازار به‏ما چشم دوختند. و كنت تحوطنا حتى تولت عيونك، صارت الاعداء علينا تا آن زمان كه وجود مقدس حضرتت زنده بود، پيوسته نگهدار ومتوجه ما بودى; ولى همين كه چشم از دنياى فانى فروبستى، دشمنان‏بر ما ستمهاى فراوان روا داشتند.

«ام كلثوم‏» دختر امام حسين(ع)، تسليم سيل اشك شد و لحظاتى‏گريه كرد. همه كاروانيان عزادار، گرد دخترك جمع شدند وگريستند. اين بار «ام كلثوم‏» مادر بزرگش حضرت فاطمه زهرا(س)را كه در جوار رسول خدا(ص) آرميده بود، مخاطب قرار داد واينگونه گفت: ا فاطم لو نظرت الى السبايا بناتك فى البلاد مشتتينا اى فاطمه زهرا، كاش به كاروان اسيران نگاه مى‏كردى و مى‏ديدى كه‏دخترانت در شهر پراكنده شدند. ا فاطم لو نظرت الى الحيارى و لو ابصرت زين العابدينا اى فاطمه زهرا، كاش به دختران سرگردانت مى‏نگريستى و حال زين‏العابدين بيمارت را مشاهده مى‏كردى. ا فاطم لو رايتنا سهارى و من سهر الليالى قد عمينا اى فاطمه، كاش مى‏ديدى كه شبها تا صبح از ترس بيدار بوديم‏آنقدر كه چشمانمان بى فروغ شد ا فاطم مالقيت من عداكى و لا قيراط مما قد لقينا اى فاطمه، ذره‏اى از ستمهايى كه دشمنان بر ما روا داشتند، به‏شما نرسيد. فلو دامت‏حياتك لم تزالى الى يوم القيامه تند بينا اگر اجل به شما مهلت مى‏داد و مصيبتهاى ما را مى‏ديدى، تا روزقيامت پيوسته بر مصائب ما گريه و ناله مى‏كردى.

صداى گريه از اطرافيان بلند بود. زنها ضجه مى‏زدند و خاك بر سرمى‏ريختند. «ام كلثوم‏» مرغ دل را روانه بقيع كرد و با سوزجگر ادامه داد: و عرج بالبقيع و قف و نادى اين حبيب رب العالمينا اى پرنده خيال سوى بقيع برو، در آنجا بايست و نداكن، كجايى اى‏حبيب پروردگار جهانيان؟! و قل يا عم بالحسن المزكى عيال اخيك اضحوا ضائعينا به عمويم بگو: اى حسن پاك سرشت، اهل بيت‏برادرت در حالى روزعاشورا را به ظهر رساندند كه پايمال شده و بى كس بودند. ايا عماه ان اخاك اضحى بعيدا عنك بالرمضاء رهينا عموجان، برادرت روز عاشورا درحالى ظهر كرد كه از تو دور بود وبدن شريفش در گرو سرزمينى گرم سوزان قرار داشت. بلا راس تنوح عليه جهرا طيور و الوحوش الموحشينا جسد برادرت سر نداشت و مرغان و حيوانات وحشى آشكارا بر اونوحه مى‏كردند و لو عاينت‏يا مولاى ساقوا حريما لا يجدن لهم معينا اى مولاى من، كاش مى‏ديدى حرمى را كه هيچ ياور و پشتيبانى‏نداشت، چگونه در صحراها مى‏دوانيدند. على متن اليناق بلا وطاء و شاهدت العيال مكشفينا كاش مى‏ديدى كه اهل بيت را بدون پوشش مناسب بر شتران برهنه‏سوار كرده بودند.

ام كلثوم دختر غم ديده امام حسين(ع) لحظه‏اى سكوت كرد. صداى‏گريه و ناله مردان و زنانى كه اطرافش گرد آمده بودند، به عرش‏مى‏رسيد. مظلوميت و سوز دل اين دخترك يتيم، فرشتگان را به گريه‏آورده بود. بوته‏هاى خار بيابان، سر بر شانه يكديگر نهاده، اشك‏مى‏ريختند. كبوتران سر به زير پرهايشان برده بودند و ناله‏مى‏كردند. ام كلثوم اشكهايش را با آستين لباس كهنه و خاك‏آلودش پاك كرد;دوباره «شهر مدينه‏» را مخاطب قرار داد و گفت: مدينه جدنا لا تقبلينا فباالحسرات و الاحزان جئنا اى مدينه، اى شهر پدر بزرگ مهربان ما، باز هم مى‏گويم ما را به‏خود راه مده، چون هيچ متاع و تحفه‏اى جز دل سوخته و اشك روان‏نداريم. خرجنا منك بالاهلين جمعا رجعنا لا رجال و لا بنينا ما در حالى از تو خارج شديم كه همه اهل بيت‏سرزنده و شادمان‏گرد هم بودند و اكنون در حالى به سوى تو بر مى‏گرديم كه مردان‏و فرزندان با ما نيستند. و كنا فى الخروج بجمع شمل رجعنا حاسرين مسلبينا وقت‏خروج، جمعيتى ايمن از پراكندگى بوديم و اينك، هنگام‏برگشت، حسرت زده و غارت شده‏ايم. و كنا فى امان الله جهرا رجعنا بالقطعيه خائفينا وقتى بيرون مى‏رفتيم، آشكارا در پناه خدا و ايمنى كامل بوديم،ولى اكنون كه برمى‏گرديم، جدا مانده و بيمناكيم. و مولانا الحسين لنا انيس رجعنا و الحسين به رهينا (هنگام خروج) سرورما امام حسين(ع) همدم و موجب دلخوشى ما بود;اما اكنون در مراجعت، بدن مقدس آن جناب در گرو بيابان كربلاست. و نحن الضايعات بلا كفيل و نحن النائحات على اءخينا حال، ما پايمال شدگانى بى سرپرستيم كه در عزاى برادرمان نوحه‏مى‏كنيم. و نحن السايرات على المطايا نشال على جمال المبغضينا و ما اينك بر شتران دشمنانمان سواريم و شهر به شهر مى‏گرديم. و نحن بنات يس و طه و نحن الباكيات على اءبينا ما دختران ياسين و طاهاييم و از شرافت‏خانوادگى برخور داريم;ولى به مصيبتى گرفتارمان ساختند كه اينگونه بر پدرمان‏مى‏گرييم. و نحن الطاهرات بلا خفاء و نحن المخلصون المصطفونا همانا ما بانوانى وارسته‏ايم، ما اهل اخلاصيم، ما برگزيدگان خدادر زمين هستيم. و نحن الصابرات على البلايا و نحن الصادقون الناصحونا همانا ما شكيبايان بر بلاها و راستگويان اندرزگوييم.

ام كلثوم دوباره پدر بزرگ مهربانش را مورد خطاب قرار داد وادامه داد: الا يا جدنا قتلوا حسينا و لم يرعوا جناب الله فينا اى پدر بزرگ مهربان، آگاه باش كه اين قوم زشتكار ، حسين عزيزت‏را كشتند و در باره ما از خدا پروا نكردند. الا يا جدنا بلغت عدانا مناها و اشتفى الا عداء فينا اى پدر بزرگ، دشمنان ما به آرزوى خود رسيدند و دلهاى پركينه‏خود را (با ستمى كه بر ما روا داشتند) شفا دادند. لقد هتكوا النساء و حملوها على الاقتاب قهرا اجمعينا به بانوان حرم امام حسين(ع) اهانت و بى‏احترامى كردند و آن‏مخدرات را به اجبار بر شتران نشاندند. و زينب اخرجوها من خباها و فاطم واله تبدو الانينا حضرت زينب (ع) را به اجبار از خيمه‏اش بيرون كشيدند، در همان حال،فاطمه دختر امام حسين (ع) سرگردان بود و آشكارا ناله مى‏كرد. سكينه تشتكى من حر وجد تنادى الغوث رب العالمينا سكينه از حرارت مصايبى كه به او رسيده بود، فريا مى‏كشيد و از پروردگارجهان كمك مى‏طلبيد. و زين العابدين بقيد ذل و راموا قتله اهل الخئونا حضرت زين العابدين (ع) در بند اسارت بود و در همان حال، خيانت‏پيشگان‏قصد داشتند او را به شهادت رسانند. فبعدهم على الدنيا تراب فكاس الموت فيها قد سقينا بعد از اين شهدا و مصيبتهايى كه به ما رسيد، خاك بر سر دنيا باد كه‏در آن به ما جام مرگ نوشاندند. و هذا قصى مع شرح حالى الا يا سامعون ابكوا علينا (1) اين بود قصه پر درد و شرح حال پر ملال من; اكنون اى كسانى كه اين درددلها را شنيديد، بر حال ما سخت‏بگرييد.

ام كلثوم دختر يتيم امام حسين (ع)، آرام آرام به راه افتاد وكاروان نيز به حركت درآمد. او با اين اشعار جانسوز، غم‏انگيزترين‏غمنامه را در سينه تاريخ به وديعه گذاشت. صدها سال است مردمانى‏كه خاك وجودشان با آب كوثر ولايت امير مؤمنان (ع) سرشته شده، اين‏اشعار جانسوز را زمزمه مى‏كنند و اشك مى‏ريزند، اينك ما نيز چنين‏خواهيم كرد.


(1) مخزن البكاء، ملا محمد صالح برغانى قزوينى، متوفاى 1275 ق

/ 1