مورخ 25 / 10 / 70 ، در مدرسه خان هستيم ، مجددا در خدمتبرادر عزيز آزاده جناب حجهالاسلام والمسلمين صالح آبادى رسيديم وپىمىگيريم دنباله خاطرات شيرين ايشان را در ارتباط با مسائلفرهنگى .باتشكر از شما در ثبتخاطرات برادران آزاده ، در ادامهعرايضى كه داشتيم ، در اين جلسه چكيدهاى از فعاليتهاى فرهنگىرا عموما خدمتتان عرض مىكنم . مسايل فرهنگى اختصاص به يك جنبهخاص ندارد . خيلى گسترده است و مىشود گفت از آغاز اسارت اينفعاليتها شروع شد . به خاطر اين كه وقتى برادران آزاده بهاسارت دشمن در مىآمدند ، ازهمان ابتدا دشمن از يك طرف سعىمىكرد بر اسرا فشار وارد كند و از طرف ديگر اسرا هم تلاشمىكردند فرهنگ به دست آمده از انقلاب و جبههها را حفظ كنند واگر توانستند به سربازان وماموران عراقى انتقال دهند . ازهمانابتداى اسارت مىديديم برادران توجه شان به مسايل عبادى ، نمازو دعا زياد است . از همان ابتدا كه اسير شدند ، اين دعاهايشانو توجهشان به نماز مشهود بود . در بيمارستان بصره يك اسيرمجروح تشنه 1615 ساله وقتى وارد بيمارستان شد ، قبل از اينكهبپرسد : اينجا كجاست ، سرنوشت ماچه خواهد شد و ما را كجاخواهندبرد ؟ قبل از همه اينها ، پرسيد : چطور نماز بخوانيم ؟ اينخودش نشان مىدهد كه از همان ابتدا مسايل فرهنگى مهم بود .نام اين فرد را اگر اطلاع داريد ، بگوييد ؟برادر حسين مهدوى از شهررى بود . از اين نمونه زياد بود . منيكىشان را عرض كردم . در اردوگاهها بلافاصله پس از استقراربرادران ، برنامه كلاسهاى آموزشى كه جزئى از برنامههاى فرهنگىاست . شروع مىشد . يكى از برادران به خاطراين كه روحيات دوستانرا شادتر كند و در عين حال مطالب ارزشمندى برايشان گفته ،مسايل اساسى ، فرهنگى ، اخلاقى را بيان كند ، از همان ابتداشروع كرد به اينكه شبى يك داستان نقل كند . داستان را مفصلشمىكرد . هم سرگرمىبود ، هم تفريح سالم بود و هم بيان مطالب مهمدينى و فرهنگى . در كل اتاق (120 يا 130 نفره همه گوش مىدادند، ايشان هم بلند بلند تعريف مىكرد داستان را . يك برادر ديگربراى چند نفرى كه دورش بودند ، وظايف اسارت را بيان مىكرد .نماز جماعتها ، دعاهاى مختلف ، دعاى كميل ، دعاى توسل ،عزادارى امام حسين (ع) برنامههاى جشن و مناسبتهاى مختلف ازهمان ابتدا آغاز شد و در صدر همه اينها ، سخنرانيها بود كه دردرجه اول برادران طلبه و بعد هم بعضى ديگر كه توانايى سخنرانىداشتند و اطلاعاتى داشتند ، شروع كردند . شايد فكر بكنيدسخنرانى مسئله مهمى نيست ظاهرا ; ولى هر كس ، مخصوصا آن اوايلكه هيچ كس از سرنوشت اسرا خبرى نداشت در آن شرايط ، با خشونتىكه آنها داشتند و مخصوصا مىخواستند اولش خيلى محكم بگيرند كهتا آخر مسلط باشند ، اقدامهاى كوچك نيز بسيار مهم بود . هر كسىسخنرانى مىكرد ، همه چيز را پيش چشم خودش مىديد . هر كس جلسهاىمىگذاشت و صحبتى مىكرد ، سعى مىكرد نظم و انسجامى به برادرانبدهد ، همه چيز را پيش چشم خودش مىديد . كتك و شكنجه و آزارهاى مختلف و حتى كشته شدن . وقتى نماز جماعتها در همان ابتدابرگزار شد ، يك سرى از برادران به عنوان امام جماعت مىرفتندجلو مىايستادند . خود امام جماعتشدن ، يك جرم بزرگى بود كهبعدش بايد كتك و زندان و شكنجهها را به جان مىخريد . عراقيهامىآمدند قسم مىخوردند و تهديد مىكردند كه : نبايد نماز جماعتبخوانيد ، اگر بخوانيد ، پنجتا پنجتا كنار ديوار مىگذاريم واعدام مىكنيم . در اين شرايط خيلى وحشتناك ، خوب حتى اگرمىدانستيم تنها كتك و شكنجه در ميان است ، زياد مشكل نبود ;ولى سرنوشت نامعلوم بود و اصلا مشخص نبود چه مىكنند . خود مشخصنبودن سرنوشت و اينكه چه خواهد شد ، بالاترين درجه وحشت را بهوجود مىآورد .پس از فعاليتهاى فرهنگى ، به تدريجبعضى از كارهاى هنرى شروعشد . اول يكسرى از گلدوزىها شروع شد . در اين گلدوزىهافعاليتهاى فرهنگى نهفته بود ; چون بيشتر آن چيزى كه گلدوزىمىشد ، جانماز بود . در جانمازها و آنچه نوشته مىشد ، آياتقرآن و احاديثبود . حتى روى ديوارها بعضى از برادران با زغالاحاديثخيلى مفيد و موثرى مىنوشتند كه هميشه جلو چشم برادرانباشد . آنجا اوايل قرآن نبود و كسى هم كل قرآن را حافظ نبود .هر كسى هر چقدر حفظ بود ، مىآمد مىخواند ، مثلا يكى از برادرانجلسهاى تشكيل مىداد و توضيحاتى كه در باره اين آيات بلد بود ،بيان مىكرد .عرض كردم گلدوزى ، مثلا يكى از برادران گلدوزى كرده بود يكىاز آيات قرآن را . آيه شريفى از سوره حديد (آيه 16) كهمىفرمايد : (الم يان للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكرالله)اين آيه كه يك حادثه تاريخى هم برايش نقل مىكنند و همهمىدانند . جريان آن دزد معروف كه اين آيه را شنيده و توبه كرد. را روى جانماز گلدوزى كرد و هديه كرد به يكى از سربازان بعدنحوه برخورد با سربازان شروع شد . سعى مىشد با اخلاق خوب ، بابرخورد خوب و گفتگو با سربازان آگاهى آنها بالا رود و اگرنمىتوانند كارى بكنند ، حداقل آگاه بشوند و تحت تاثير تبليغاتسوء دشمن قرار نگيرند . البته ممكن بود آن سرباز خود فروختهباشد و جريان را گزارش دهد و كسى كه با او صحبت كرده ، تحتشكنجه خاص قرار گيرد . به تدريجبرنامههاى سرود شروع شد . يكىاز برادران سرودى نوشته بود ، تعدادى آن را اجرا كردند و بعدابتدريجبرنامههاى تئاتر شروع شد .قسمتهايى از آن سرود اگر خاطر شريفتان است ، برايمانبفرماييد ؟البته خوب سرودها فراوان بودند و خيلى سرودهاى جالبى بود .مثلا بعضى از سرودهايى كه در ايران خوانده شده بود . آنهايى كهحفظ بودند ، تمرين مىكردند و مىآمدند دسته جمعى مىخواندند ياتك خوانى مىكردند . بعضى سرودها را هم آنجا برادرها مىساختند ;مثلا يكى از سرودهاى خيلى جالبى كه آنجا ساخته و اجرا شد و خيلىبرنامه جالبى بود و بعدا برادران در ايران نيز همان را اجراكردند ، سرودى بود به سه زبان ، فارسى ، عربى و انگليسى .همراه سرود ، برادران رژه هم مىرفتند . يك قسمت از سرود اينبود كه : «نحن اجناد ابن حيدر» ; ما سربازان امام حسين (ع)هستيم . باز همين را ترجمه انگليسى كرده بود .سرود حماسى بود ؟سرود حماسى همراه بارژه اجرا مىشد . اينها را بعدا مفصلترتوضيح خواهم داد .به تدريجبرنامه تئاتر شروع شد . گروهى از برادران يك تئاترىتهيه ديدند و در همه اتاقها اجرا كردند . تئاتر يك مدرسه شبانهرا در زمان طاغوت نشان مىداد . شرايط و خصوصيات زمان طاغوتمقايسه مىشد با زمان انقلاب .كارگردانى و نوشتن تئاترها همه بر عهده خود برادران بود ؟بله خودشان مىنوشتند ، تصحيح مىشد و بعد كارگردانى و اجرامىشد .بعدا طراحى شروع شد . كشيدن گنبد و بارگاه امام رضا (ع)روى پتوهاى سياه به وسيله صابون از اولين طرحها بود . عكس امامرا كشيدند و بعد به تدريج چيزهاى مختلف . ظرحهاى خيلى جالب وپرمعنا مىكشيدند . اول امكانات نبود با همان صابونها روىپتوهاى سياه نقشهايى به وجود مىآوردند . بعدا به تدريجبرادرانسعى كردند به صورتهاى مختلف رنگهايى را به دستبياورند . حتىاز قرصهاى مختلف ، رنگهاى مختلف درست مىكردند . از بعضى قرصهارنگ زرد و از بعضى قرصها رنگ نارنجى و قرمز مىگرفتند .با اين رنگها طراحى مىشد . برنامههاى فرهنگى اوايلش متفرقبود ; بعنى هركسى جدا سعى مىكرد آنچه مىتواند ابراز كند . بهتدريج نظم و هماهنگى بيشترى به خود گرفت . يك قسمت ديگر ،برنامههاى دراز مدت فرهنگى بود . وقتى امور نظم گرفت ، براىبرخورد با عموم برادران كه چگونه بهتر اين روحيات برادران حفظشود . و چگونه در مقابل خطرات خارجى و داخلى مصون بمانند .برنامه ريزى مىشد .به تدريجبنا شد هر اتاقى يك گروه سرود مخصوص خودش داشتهباشد و يك مسوول سرود . باز در كل اردوگاه يك مسوول سرودجداگانه داشتيم كه مسوولان سرود اتاقها با وى هماهنگى مىكردند .يك تعداد از برادران ذوق شعرى داشتند و شعرهاى خوبى مىگفتند .آنهاى كه مىتوانستند شعر بسرايند ، در باره موضوعاتى كه موردنظر بود ، سرود مىساختند . بعد يك تعداد از برادران مىنشستند ،هماهنگى مىكردند و آهنگى روى اين شعر مىگذاشتند و بعد اجرامىكردند . اجرا گاهى اردوگاهى بود ; يعنى بهترينهاى اتاقها جمعمىشدند و اين سرود را تمرين مىكردند و در همه اتاقها اجرامىكردند تا همه استفاده كنند .بعضى از اوقات هم اين سرود را مىدادند داخل يك اتاق . سرودخوانان داخل اتاق تمرين مىكردند و داخل همان اتاق اجرا مىكردند. اول يك تعداد خاصى بودند كه تئاتر اجرا مىكردند . به تدريجهر اتاقى براى خودش گروه تئاتر خاصى پيدا كرد و يك نفر مسوولگروه تئاتر شد . و بعد در كل اردوگاه يكى دو نفر مسوول تئاتراردوگاه بودند كه مسوولان تئاتر آسايشگاهها با آنها در ارتباطبودند . برادرانى داشتيم كه نويسنده بودند و ذوق نويسندگىشانخوب بود ، تئاترها و نمايشهاى جالبى مىنوشتند . بعد برادرانديگر كه اهل اطلاع بودند ، مىنشستند روى آن تئاترى كه نوشته شدهبود ، نظر مىدادند . كم و زياد مىشد و آنچه مناسب جمع بود ، بهوجود مىآمد و بعد اجرا مىشد . بعضى تئاترها اردوگاهى بود ;يعنى برادرانى كه مىتوانستند بهتر نقش اجرا كنند ، جمع مىشدند، تئاترى را تمرين مىكردند . به كارگردانى خود برادران اجرامىشد . گاهى اوقات تئاترى براى داخل اتاقها نوشته مىشد كههنرمندان داخل اتاق اجرا مىكردند .بىترديد تئاتر اردوگاهى از نظر كيفيتخيلى بهتر اجرا مىشد .اين تئاترها اول مطالب سادهاى داشت و نحوه اجرايش هم ساده بود. به تدريج هم نويسندگان در نوشتن رشد كردند و مطالب خيلى غنىرا با تكنيكى خيلى خوب مىنوشتند و هم كارگردانها ماهر شدهبودند و نكات ريز را دقت مىكردند . بازيگرها هم به تدريج مسلطشده بودند و به عنوان يك هنرمند نقش اجرا مىكردند .اين اواخر ما تئاترهايى داشتيم كه به جرات مىتوانم عرض كنماز خيلى از تئاترهايى كه در محيطهاى آزاد اجرا مىشد ، هم ازنظر محتوا و هم از نظر كارگرادانى و اجرا بهتر بود .نويسندگان و كارگردانان و بازيگران آماتور بودند يا پيش ازاسارت در اين رشته كار كرده بودند ؟بعضى از برادران بودند كه قبل از اسارتشان در ايرانهمكاريهايى داشتند با مراكز فرهنگى و هنرى و تئاترى ، مثلا يكىاز برادران نقشى در تئاتر يكى از شهرها بازى كرده بود و تعدادىاز برادران با مراكز هنرى ارتباطاتى داشتند .پس آماتور بودند ؟به آن نحوى كه مجرب و حرفهاى باشند ، نبود ولى بالاخرهنقشهايى بازى كرده بودند و ارتباطهايى داشتند . در عين حالبيشتر آنجا تجربه كسب مىكردند . جالب اينكه در آن شرايط محدوداسارت كه هيچ امكاناتى نبود . اين تئاترها و سرودها با دكورهاىخاصى انجام مىگرفت .اين دكورها چنان بود كه گاه برادران احساس مىكردند در اسارتنيستند . اين دكورها مواد اوليهاش كارتن بود و پارچههايى كه بههم دوخته بودند و به صورت پرده در آورده بودند . لباسها همانلباسهاى معمولى بود كه برادران داشتند . احيانا اگر جايى لباسخاص يا كلاه پيدا مىكردند ، از آنها هم استفاده مىكردند .البته برادران از پتوها و چيزهايى كه داشتيم ، كلاه و پالتومىدوختند و دوباره باز مىكردند مىشد پتو .شكل ساختمان ، در و پنجره ، درخت ، بيابان ، جنگل ، كوه ،ماشين ، تفنگ و اسلحه همه اينها را با كارتن مىساختند . گاهىاوقات آنقدر دكور جالب بود كه احساس مىكرديم بيرون از اسارتيمهمه اين مسايل دور از چشم عراقيها بود ؟همه اينها دور ازچشم عراقيها بود و اگر هر كدام از اينها رامىفهميدند ، به شدت اسرا را مىآزردند .حتى بعد از قطعنامه ؟بله ، حتى بعد از قطعنامه . البته اين نكته را در پرانتز عرضبكنم كه عراقيها دنبال اين بودندكه بگردند دنبال برادرانى كههنرمند باشند و از اينها سوء استفاده تبليغاتى براى خودشانبكنند . مثلا اينها بيايند تئاترى بازى كنند به نفع رژيم صدام وعليه اسلام و جمهورى اسلامى . يك نكته جالبى كه واقعا برادرانآنجا داشتند اين بود كه وقتى با عراقيها برخورد مىكردند ، بهنحوى برخورد مىكردند كه گويا نه سوادى دارند و نه چيزى از هنرمتوجه مىشوند . مثل اول اسارت كه اسير شده بودند . وقتى ازآنها سوال مىكردند : شما چهكاره بوديد ؟ مىگفتند : آشپزخانهكار مىكردم ، راننده بودم ، امدادگر بودم . پزشكيار بودم . كمكراننده بودم ، شربت پخش كن بودم . هيچ كدام نمىگفتند : آرپىچىزن بودم . آنها عصبانى مىشدند و مىگفتند : پس اين همه تانك راكىزد اگر همهتان آشپز و امدادگر بوديد ؟ ! در داخل اردوگاه همبه همين صورت بود . در داخل اردوگاه هم به هركسى مىرسيدند ، يابىسواد بود يا دو سه تا كلاس سواد داشتيا از هنر واين جورچيزهاهيچ خبرى نداشتند و هيچ وارد نبودند و هيچ كار نمىتوانستندبكنند . به خاطر اينكه عراقيها مىخواستند سوء استفاده كنند ازبرادران و آنها نمىخواستند هيچ حربهاى به دست دشمن دهند . همههنرها ، علم و تحصيلشان بين خودشان بود و نگهبان گذاشته مىشدبراى اين جريانات كه نگهبانان مواظب سربازان عراقى باشند ; تاعراقيها مىآمدند ، نگهبانان خبرمىدادند و برادران پخش مىشدند .جالب اينجاست كه برادران بااين همه محدوديت و فشارى كه بود ،از ماهها پيش نمايشنامه را مىنوشتند ، كار مىشد ، تمرين مىشد وبعد مىآمد براى اجرا . براى اجرا اتاق خاصى در نظر گرفته مىشدكه سربازان كمتر رفت و آمد داشته باشند . از چند روز قبل ،لباسها و پردهها و دكورها تهيه مىشد .