خاطرات آزادگان (5) - خاطرات آزادگان (5) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاطرات آزادگان (5) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خاطرات آزادگان (5)

مورخ 25 / 10 / 70 ، در مدرسه خان هستيم ، مجددا در خدمت‏برادر عزيز آزاده جناب حجه‏الاسلام والمسلمين صالح آبادى رسيديم وپى‏مى‏گيريم دنباله خاطرات شيرين ايشان را در ارتباط با مسائل‏فرهنگى .

باتشكر از شما در ثبت‏خاطرات برادران آزاده ، در ادامه‏عرايضى كه داشتيم ، در اين جلسه چكيده‏اى از فعاليتهاى فرهنگى‏را عموما خدمتتان عرض مى‏كنم . مسايل فرهنگى اختصاص به يك جنبه‏خاص ندارد . خيلى گسترده است و مى‏شود گفت از آغاز اسارت اين‏فعاليتها شروع شد . به خاطر اين كه وقتى برادران آزاده به‏اسارت دشمن در مى‏آمدند ، ازهمان ابتدا دشمن از يك طرف سعى‏مى‏كرد بر اسرا فشار وارد كند و از طرف ديگر اسرا هم تلاش‏مى‏كردند فرهنگ به دست آمده از انقلاب و جبهه‏ها را حفظ كنند واگر توانستند به سربازان وماموران عراقى انتقال دهند . ازهمان‏ابتداى اسارت مى‏ديديم برادران توجه شان به مسايل عبادى ، نمازو دعا زياد است . از همان ابتدا كه اسير شدند ، اين دعاهايشان‏و توجه‏شان به نماز مشهود بود . در بيمارستان بصره يك اسيرمجروح تشنه 1615 ساله وقتى وارد بيمارستان شد ، قبل از اينكه‏بپرسد : اينجا كجاست ، سرنوشت ماچه خواهد شد و ما را كجاخواهندبرد ؟ قبل از همه اينها ، پرسيد : چطور نماز بخوانيم ؟ اين‏خودش نشان مى‏دهد كه از همان ابتدا مسايل فرهنگى مهم بود .

نام اين فرد را اگر اطلاع داريد ، بگوييد ؟

برادر حسين مهدوى از شهررى بود . از اين نمونه زياد بود . من‏يكى‏شان را عرض كردم . در اردوگاهها بلافاصله پس از استقراربرادران ، برنامه كلاسهاى آموزشى كه جزئى از برنامه‏هاى فرهنگى‏است . شروع مى‏شد . يكى از برادران به خاطراين كه روحيات دوستان‏را شادتر كند و در عين حال مطالب ارزشمندى برايشان گفته ،مسايل اساسى ، فرهنگى ، اخلاقى را بيان كند ، از همان ابتداشروع كرد به اينكه شبى يك داستان نقل كند . داستان را مفصلش‏مى‏كرد . هم سرگرمى‏بود ، هم تفريح سالم بود و هم بيان مطالب مهم‏دينى و فرهنگى . در كل اتاق (120 يا 130 نفره همه گوش مى‏دادند، ايشان هم بلند بلند تعريف مى‏كرد داستان را . يك برادر ديگربراى چند نفرى كه دورش بودند ، وظايف اسارت را بيان مى‏كرد .

نماز جماعت‏ها ، دعاهاى مختلف ، دعاى كميل ، دعاى توسل ،عزادارى امام حسين (ع) برنامه‏هاى جشن و مناسبتهاى مختلف ازهمان ابتدا آغاز شد و در صدر همه اينها ، سخنرانيها بود كه دردرجه اول برادران طلبه و بعد هم بعضى ديگر كه توانايى سخنرانى‏داشتند و اطلاعاتى داشتند ، شروع كردند . شايد فكر بكنيدسخنرانى مسئله مهمى نيست ظاهرا ; ولى هر كس ، مخصوصا آن اوايل‏كه هيچ كس از سرنوشت اسرا خبرى نداشت در آن شرايط ، با خشونتى‏كه آنها داشتند و مخصوصا مى‏خواستند اولش خيلى محكم بگيرند كه‏تا آخر مسلط باشند ، اقدامهاى كوچك نيز بسيار مهم بود . هر كسى‏سخنرانى مى‏كرد ، همه چيز را پيش چشم خودش مى‏ديد . هر كس جلسه‏اى‏مى‏گذاشت و صحبتى مى‏كرد ، سعى مى‏كرد نظم و انسجامى به برادران‏بدهد ، همه چيز را پيش چشم خودش مى‏ديد . كتك و شكنجه و آزارهاى مختلف و حتى كشته شدن . وقتى نماز جماعت‏ها در همان ابتدابرگزار شد ، يك سرى از برادران به عنوان امام جماعت مى‏رفتندجلو مى‏ايستادند . خود امام جماعت‏شدن ، يك جرم بزرگى بود كه‏بعدش بايد كتك و زندان و شكنجه‏ها را به جان مى‏خريد . عراقيهامى‏آمدند قسم مى‏خوردند و تهديد مى‏كردند كه : نبايد نماز جماعت‏بخوانيد ، اگر بخوانيد ، پنج‏تا پنج‏تا كنار ديوار مى‏گذاريم واعدام مى‏كنيم . در اين شرايط خيلى وحشتناك ، خوب حتى اگرمى‏دانستيم تنها كتك و شكنجه در ميان است ، زياد مشكل نبود ;ولى سرنوشت نامعلوم بود و اصلا مشخص نبود چه مى‏كنند . خود مشخص‏نبودن سرنوشت و اينكه چه خواهد شد ، بالاترين درجه وحشت را به‏وجود مى‏آورد .

پس از فعاليت‏هاى فرهنگى ، به تدريج‏بعضى از كارهاى هنرى شروع‏شد . اول يكسرى از گلدوزى‏ها شروع شد . در اين گلدوزى‏هافعاليتهاى فرهنگى نهفته بود ; چون بيشتر آن چيزى كه گلدوزى‏مى‏شد ، جانماز بود . در جانمازها و آنچه نوشته مى‏شد ، آيات‏قرآن و احاديث‏بود . حتى روى ديوارها بعضى از برادران با زغال‏احاديث‏خيلى مفيد و موثرى مى‏نوشتند كه هميشه جلو چشم برادران‏باشد . آنجا اوايل قرآن نبود و كسى هم كل قرآن را حافظ نبود .

هر كسى هر چقدر حفظ بود ، مى‏آمد مى‏خواند ، مثلا يكى از برادران‏جلسه‏اى تشكيل مى‏داد و توضيحاتى كه در باره اين آيات بلد بود ،بيان مى‏كرد .

عرض كردم گلدوزى ، مثلا يكى از برادران گلدوزى كرده بود يكى‏از آيات قرآن را . آيه شريفى از سوره حديد (آيه 16) كه‏مى‏فرمايد : (الم يان للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكرالله)

اين آيه كه يك حادثه تاريخى هم برايش نقل مى‏كنند و همه‏مى‏دانند . جريان آن دزد معروف كه اين آيه را شنيده و توبه كرد. را روى جانماز گلدوزى كرد و هديه كرد به يكى از سربازان بعدنحوه برخورد با سربازان شروع شد . سعى مى‏شد با اخلاق خوب ، بابرخورد خوب و گفتگو با سربازان آگاهى آنها بالا رود و اگرنمى‏توانند كارى بكنند ، حداقل آگاه بشوند و تحت تاثير تبليغات‏سوء دشمن قرار نگيرند . البته ممكن بود آن سرباز خود فروخته‏باشد و جريان را گزارش دهد و كسى كه با او صحبت كرده ، تحت‏شكنجه خاص قرار گيرد . به تدريج‏برنامه‏هاى سرود شروع شد . يكى‏از برادران سرودى نوشته بود ، تعدادى آن را اجرا كردند و بعدابتدريج‏برنامه‏هاى تئاتر شروع شد .

قسمتهايى از آن سرود اگر خاطر شريفتان است ، برايمان‏بفرماييد ؟

البته خوب سرودها فراوان بودند و خيلى سرودهاى جالبى بود .

مثلا بعضى از سرودهايى كه در ايران خوانده شده بود . آنهايى كه‏حفظ بودند ، تمرين مى‏كردند و مى‏آمدند دسته جمعى مى‏خواندند ياتك خوانى مى‏كردند . بعضى سرودها را هم آنجا برادرها مى‏ساختند ;مثلا يكى از سرودهاى خيلى جالبى كه آنجا ساخته و اجرا شد و خيلى‏برنامه جالبى بود و بعدا برادران در ايران نيز همان را اجراكردند ، سرودى بود به سه زبان ، فارسى ، عربى و انگليسى .

همراه سرود ، برادران رژه هم مى‏رفتند . يك قسمت از سرود اين‏بود كه : «نحن اجناد ابن حيدر» ; ما سربازان امام حسين (ع)هستيم . باز همين را ترجمه انگليسى كرده بود .

سرود حماسى بود ؟

سرود حماسى همراه بارژه اجرا مى‏شد . اينها را بعدا مفصل‏ترتوضيح خواهم داد .

به تدريج‏برنامه تئاتر شروع شد . گروهى از برادران يك تئاترى‏تهيه ديدند و در همه اتاقها اجرا كردند . تئاتر يك مدرسه شبانه‏را در زمان طاغوت نشان مى‏داد . شرايط و خصوصيات زمان طاغوت‏مقايسه مى‏شد با زمان انقلاب .

كارگردانى و نوشتن تئاترها همه بر عهده خود برادران بود ؟بله خودشان مى‏نوشتند ، تصحيح مى‏شد و بعد كارگردانى و اجرامى‏شد .

بعدا طراحى شروع شد . كشيدن گنبد و بارگاه امام رضا (ع)روى پتوهاى سياه به وسيله صابون از اولين طرحها بود . عكس امام‏را كشيدند و بعد به تدريج چيزهاى مختلف . ظرحهاى خيلى جالب وپرمعنا مى‏كشيدند . اول امكانات نبود با همان صابونها روى‏پتوهاى سياه نقشهايى به وجود مى‏آوردند . بعدا به تدريج‏برادران‏سعى كردند به صورتهاى مختلف رنگهايى را به دست‏بياورند . حتى‏از قرصهاى مختلف ، رنگهاى مختلف درست مى‏كردند . از بعضى قرصهارنگ زرد و از بعضى قرصها رنگ نارنجى و قرمز مى‏گرفتند .

با اين رنگها طراحى مى‏شد . برنامه‏هاى فرهنگى اوايلش متفرق‏بود ; بعنى هركسى جدا سعى مى‏كرد آنچه مى‏تواند ابراز كند . به‏تدريج نظم و هماهنگى بيشترى به خود گرفت . يك قسمت ديگر ،برنامه‏هاى دراز مدت فرهنگى بود . وقتى امور نظم گرفت ، براى‏برخورد با عموم برادران كه چگونه بهتر اين روحيات برادران حفظشود . و چگونه در مقابل خطرات خارجى و داخلى مصون بمانند .

برنامه ريزى مى‏شد .

به تدريج‏بنا شد هر اتاقى يك گروه سرود مخصوص خودش داشته‏باشد و يك مسوول سرود . باز در كل اردوگاه يك مسوول سرودجداگانه داشتيم كه مسوولان سرود اتاقها با وى هماهنگى مى‏كردند .

يك تعداد از برادران ذوق شعرى داشتند و شعرهاى خوبى مى‏گفتند .

آنهاى كه مى‏توانستند شعر بسرايند ، در باره موضوعاتى كه موردنظر بود ، سرود مى‏ساختند . بعد يك تعداد از برادران مى‏نشستند ،هماهنگى مى‏كردند و آهنگى روى اين شعر مى‏گذاشتند و بعد اجرامى‏كردند . اجرا گاهى اردوگاهى بود ; يعنى بهترين‏هاى اتاقها جمع‏مى‏شدند و اين سرود را تمرين مى‏كردند و در همه اتاقها اجرامى‏كردند تا همه استفاده كنند .

بعضى از اوقات هم اين سرود را مى‏دادند داخل يك اتاق . سرودخوانان داخل اتاق تمرين مى‏كردند و داخل همان اتاق اجرا مى‏كردند. اول يك تعداد خاصى بودند كه تئاتر اجرا مى‏كردند . به تدريج‏هر اتاقى براى خودش گروه تئاتر خاصى پيدا كرد و يك نفر مسوول‏گروه تئاتر شد . و بعد در كل اردوگاه يكى دو نفر مسوول تئاتراردوگاه بودند كه مسوولان تئاتر آسايشگاهها با آنها در ارتباطبودند . برادرانى داشتيم كه نويسنده بودند و ذوق نويسندگى‏شان‏خوب بود ، تئاترها و نمايشهاى جالبى مى‏نوشتند . بعد برادران‏ديگر كه اهل اطلاع بودند ، مى‏نشستند روى آن تئاترى كه نوشته شده‏بود ، نظر مى‏دادند . كم و زياد مى‏شد و آنچه مناسب جمع بود ، به‏وجود مى‏آمد و بعد اجرا مى‏شد . بعضى تئاترها اردوگاهى بود ;يعنى برادرانى كه مى‏توانستند بهتر نقش اجرا كنند ، جمع مى‏شدند، تئاترى را تمرين مى‏كردند . به كارگردانى خود برادران اجرامى‏شد . گاهى اوقات تئاترى براى داخل اتاقها نوشته مى‏شد كه‏هنرمندان داخل اتاق اجرا مى‏كردند .

بى‏ترديد تئاتر اردوگاهى از نظر كيفيت‏خيلى بهتر اجرا مى‏شد .

اين تئاترها اول مطالب ساده‏اى داشت و نحوه اجرايش هم ساده بود. به تدريج هم نويسندگان در نوشتن رشد كردند و مطالب خيلى غنى‏را با تكنيكى خيلى خوب مى‏نوشتند و هم كارگردان‏ها ماهر شده‏بودند و نكات ريز را دقت مى‏كردند . بازيگرها هم به تدريج مسلطشده بودند و به عنوان يك هنرمند نقش اجرا مى‏كردند .

اين اواخر ما تئاترهايى داشتيم كه به جرات مى‏توانم عرض كنم‏از خيلى از تئاترهايى كه در محيطهاى آزاد اجرا مى‏شد ، هم ازنظر محتوا و هم از نظر كارگرادانى و اجرا بهتر بود .

نويسندگان و كارگردانان و بازيگران آماتور بودند يا پيش ازاسارت در اين رشته كار كرده بودند ؟

بعضى از برادران بودند كه قبل از اسارتشان در ايران‏همكاريهايى داشتند با مراكز فرهنگى و هنرى و تئاترى ، مثلا يكى‏از برادران نقشى در تئاتر يكى از شهرها بازى كرده بود و تعدادى‏از برادران با مراكز هنرى ارتباطاتى داشتند .

پس آماتور بودند ؟

به آن نحوى كه مجرب و حرفه‏اى باشند ، نبود ولى بالاخره‏نقشهايى بازى كرده بودند و ارتباطهايى داشتند . در عين حال‏بيشتر آنجا تجربه كسب مى‏كردند . جالب اينكه در آن شرايط محدوداسارت كه هيچ امكاناتى نبود . اين تئاترها و سرودها با دكورهاى‏خاصى انجام مى‏گرفت .

اين دكورها چنان بود كه گاه برادران احساس مى‏كردند در اسارت‏نيستند . اين دكورها مواد اوليه‏اش كارتن بود و پارچه‏هايى كه به‏هم دوخته بودند و به صورت پرده در آورده بودند . لباسها همان‏لباسهاى معمولى بود كه برادران داشتند . احيانا اگر جايى لباس‏خاص يا كلاه پيدا مى‏كردند ، از آنها هم استفاده مى‏كردند .

البته برادران از پتوها و چيزهايى كه داشتيم ، كلاه و پالتومى‏دوختند و دوباره باز مى‏كردند مى‏شد پتو .

شكل ساختمان ، در و پنجره ، درخت ، بيابان ، جنگل ، كوه ،ماشين ، تفنگ و اسلحه همه اينها را با كارتن مى‏ساختند . گاهى‏اوقات آنقدر دكور جالب بود كه احساس مى‏كرديم بيرون از اسارتيم‏همه اين مسايل دور از چشم عراقيها بود ؟

همه اينها دور ازچشم عراقيها بود و اگر هر كدام از اينها رامى‏فهميدند ، به شدت اسرا را مى‏آزردند .

حتى بعد از قطعنامه ؟

بله ، حتى بعد از قطعنامه . البته اين نكته را در پرانتز عرض‏بكنم كه عراقيها دنبال اين بودندكه بگردند دنبال برادرانى كه‏هنرمند باشند و از اينها سوء استفاده تبليغاتى براى خودشان‏بكنند . مثلا اينها بيايند تئاترى بازى كنند به نفع رژيم صدام وعليه اسلام و جمهورى اسلامى . يك نكته جالبى كه واقعا برادران‏آنجا داشتند اين بود كه وقتى با عراقيها برخورد مى‏كردند ، به‏نحوى برخورد مى‏كردند كه گويا نه سوادى دارند و نه چيزى از هنرمتوجه مى‏شوند . مثل اول اسارت كه اسير شده بودند . وقتى ازآنها سوال مى‏كردند : شما چه‏كاره بوديد ؟ مى‏گفتند : آشپزخانه‏كار مى‏كردم ، راننده بودم ، امدادگر بودم . پزشكيار بودم . كمك‏راننده بودم ، شربت پخش كن بودم . هيچ كدام نمى‏گفتند : آرپى‏چى‏زن بودم . آنها عصبانى مى‏شدند و مى‏گفتند : پس اين همه تانك راكى‏زد اگر همه‏تان آشپز و امدادگر بوديد ؟ ! در داخل اردوگاه هم‏به همين صورت بود . در داخل اردوگاه هم به هركسى مى‏رسيدند ، يابى‏سواد بود يا دو سه تا كلاس سواد داشت‏يا از هنر واين جورچيزهاهيچ خبرى نداشتند و هيچ وارد نبودند و هيچ كار نمى‏توانستندبكنند . به خاطر اينكه عراقيها مى‏خواستند سوء استفاده كنند ازبرادران و آنها نمى‏خواستند هيچ حربه‏اى به دست دشمن دهند . همه‏هنرها ، علم و تحصيلشان بين خودشان بود و نگهبان گذاشته مى‏شدبراى اين جريانات كه نگهبانان مواظب سربازان عراقى باشند ; تاعراقيها مى‏آمدند ، نگهبانان خبرمى‏دادند و برادران پخش مى‏شدند .

جالب اينجاست كه برادران بااين همه محدوديت و فشارى كه بود ،از ماهها پيش نمايشنامه را مى‏نوشتند ، كار مى‏شد ، تمرين مى‏شد وبعد مى‏آمد براى اجرا . براى اجرا اتاق خاصى در نظر گرفته مى‏شدكه سربازان كمتر رفت و آمد داشته باشند . از چند روز قبل ،لباسها و پرده‏ها و دكورها تهيه مى‏شد .

/ 1