سيره اخلاقى امام(ع)
عبدالكريم پاكنياانسان به طور فطرى دوستدار كمال و فضيلتهاى انسانى است. او به افراد كمال يافته و آراسته به فضائل و زيبايىهاى معنوى و حقيقى، عشق مىورزد و بىاختيار آنان را تحسين مىكند. رمز توفيق امامان شيعه را در صيد دلهاى پاك و مستعد مىتوان در همين نكته جستجو كرد. چرا كه امامان معصومعليهم السلام جامع فضائل و مناقب و شايستهترين انسانهاى عصر خود بودهاند و حقيقت جويان و سعادت طلبان عالم كه وجدانى آگاه و عقلى پويا دارند - بدون در نظر گرفتن آئين و اعتقادات خود - با مطالعه زندگى، رفتار و سيره ائمّه اطهارعليهم السلام از عمق جان شيفته آنان مىشوند و در موارد بسيارى مطالعه همين سيره و اخلاق، آنان را به سوى حق و حقيقت راهنمون مىشود. دقيقاً قرآن كريم مهمترين راز موفقيت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم را در همين زمينه مىداند و مىفرمايد: "اِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم"1؛ اى رسول ما! تو يقيناً داراى اخلاق عظيم و برجستهاى هستى.به همين مناسبت در اين فرصت براى آشنايى بيشتر با پيشواى نهمعليه السلام فرازهائى زرّين از سيره تربيتى و ويژگىهاى اخلاقى آن بزرگوار را نقل مىكنيم:صبر و بردبارى
امام نهمعليه السلام در مقابل مصائب و گرفتارىهاى روزگار به شدّت شكيبا و بردبار بود. آن حضرت در مقابل حوادث سخت و پيشآمدهاى ناگوار هيچگاه برآشفته و مضطرب نمىشد بلكه با اتكال به خداى متعال به صبر و تحمّل روى مىآورد. البته اين در صورتى بود كه به شخص حضرت مشكلات روى مىآورد؛ اما در مورد اصول اسلامى و حدود الهى كاملاً در مقام دفاع برآمده و موضعگيرىهاى اساسى و حساب شده داشت. مدارا با همسر ناشايست، بردبارى در قبال ستمهاى حاكمان مستبد و صبر در ناملايمات فراوان زندگى همانند شهادت پدر، نمونههايى از بردبارى آن حضرت است. آن بزرگوار صبر بر مصائب را از بهترين صفات نيكمردان قلمداد كرده و مىفرمود:"اَلصَّبْرُ عَلَى المُصيبَةِ مُصيبَةٌ عَلَى الشَّامِتِ بِها2؛ شكيبائى بر ناملايمات و مصائب، بر شماتت كنندگان مصيبت زده ناگوار است."مردى از حضرت جوادعليه السلام تقاضا كرد كه وى را سفارشى بنمايد. امامعليه السلام فرمود: آيا اگر موعظه كنم، آن را پذيرفته و عمل مىكنى؟ گفت: بلى. امام فرمود: "تَوَسَّدِ الصَّبرَ، وَاعْتَنِقِ الفَقر3؛ صبر را تكيهگاه و پشتوانه خود قرار داده، در رويارويى با فقر و ناكامى آن را در آغوش گيرد."ابن مهران مىگويد: حضرت جوادعليه السلام در نامهاى به يك مرد مصيبت زده چنين نگاشت: "حادثه ناگوار مرگ فرزندت را يادآور شدى و اضافه نمودى كه فرزند از دست رفتهات محبوب ترين فرزندت بود. روش خداوند متعال اين گونه است كه از والدين دوست داشتنىترين فرزند را مىگيرد تا پاداش مصيبت ديده را عالىتر و بهتر عنايت كند. خداوند، پاداش تو را زياد كند و جزاى نيك در عزايت عنايت فرمايد و به تو صبر عطا نموده و دلت را محكم گرداند. او، خداى قادر و تواناست و به زودى جانشين شايستهاى در عوض فرزند از دست رفتهات به تو ارزانى دارد. اميدوارم كه خداوند دعايم را در حقّ تو بپذيرد. انشاء الله تعالى."4شجاعت در گفتار
امام جوادعليه السلام تمام فضائل اخلاقى و كمالات انسانى را از اجداد طاهرين خود به ارث برده بود. يكى از خصلتهاى والائى كه آن گرامى به تمام معنا حائز بود، شجاعت و صراحت لهجه در گفتارهاى حقطلبانه بود.روزى مأمون الرشيد از گذرگاهى عبور مىكرد، كودكانى كه در كوچه بازى مىكردند از مشاهده موكب سلطنتى مأمون ترسيده و پا به فرار گذاشتند. فقط يك كودك در جاى خود ايستاده بود. مأمون به نزد كودك رسيده و از او پرسيد: چرا تو مثل ديگر بچهها فرار نكردى؟ و از سر راه ما كنار نرفتى؟ كودك با كمال شجاعت اظهار داشت: "من گناهى مرتكب نشدهام تا به خاطر ترس از كيفر آن فرار كنم و راه هم كه براى خليفه تنگ نيست تا با كنار رفتنْ آن را بگشايم. تو از هر كجاى راه دوست دارى، بگذر!"مأمون كه از منطق قوى و صراحت لهجه كودك تعجب كرده بود، گفت: تو كيستى؟ كودك با افتخار تمام گفت: "من، محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابىطالبعليهم السلام هستم." مأمون پرسيد: چقدر از علوم و دانش مطلع هستى؟ امام جوادعليه السلام فرمود: "علوم و گزارشهاى آسمانى از من بپرس!" مأمون با او خدا حافظى كرده و رفت. او، يك باز شكارى داشت كه در سفرها براى تفريح با آن به شكار مىپرداخت. وقتى از امام نهمعليه السلام فاصله گرفت، پرنده شكارى را براى صيد رها كرد و باز شكارى به سرعت در آسمانها به پرواز در آمد و لحظاتى از افق ديد خليفه ناپديد شد. سپس بازگشت، در حالى كه او ماهى كوچكى در منقار خود داشت كه هنوز نمرده بود. مأمون از آن صيد غير عادى تعجب كرد. آن ماهى را در كف دست خود گرفته و به سوى شهر آمد. وقتى به همان محلّ بازى كودكان رسيد، دوباره همه كودكان پراكنده شدند اما امام جوادعليه السلام از جاى خود حركت نكرد. مأمون پرسيد: اى محمد! در دست من چيست؟ فرمود: "اى خليفه! پدرم از پدرانش و آنان از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم و آن حضرت توسط جبرئيل از پروردگار عالميان نقل كرده است كه: خداوند متعال درياهائى آفريده است كه بخار آب از آن درياها بلند شده و ماهيان ريز دريا را همراه خود به آسمان برده و ابرهاى متراكمى را تشكيل مىدهند. پادشاهان بازهاى شكارى خود را به آسمان مىفرستند و آنان، آن ماهىهاى ريز را شكار كرده و به نزد شاهان مىآورند. پادشاهان آنها را به كف دست گرفته و تلاش مىكنند تا سلاله نبوّت و جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را با آن بيازمايند."مأمون كه از هوش سرشار، علم بىكران و منطق عقلانى و شجاعت آن سلاله نبوّت به شدّت متعجب شده بود، بىآنكه از ته دل راضى باشد، زبان به تحسين امام جوادعليه السلام گشوده و گفت: راست گفتى و پدرانت و پروردگارت هم صادقانه سخن گفتهاند. به راستى كه تو فرزند امام رضاعليه السلام هستى.5جود و احسان
معروفترين لقب پيشواى نهم شيعيان "جواد" است. آن رهبر فرزانه را به خاطر جود و عطاى فراوانش به اين نام خواندهاند كه برگرفته از نامهاى زيباى پروردگار متعال است. در فرازى از دعاى امام صادقعليه السلام مىخوانيم: "أَنتَ اللّهُ لا اله الاّ أنْتَ الجَوادُ الماجِدُ"6.و در فرازى از دعاى روز بيست و ششم ماه مبارك رمضان، همنوا با امام زينالعابدينعليه السلام مىخوانيم: "يا اللّهُ يا جَواداً لا يَبْخَلُ يا اللّهُ لَكَ اْلأسْماءُ الْحُسنى7؛ خداوندا! اى بخشندهاى كه در او بخل راه ندارد. خداوندا! تو داراى نامهاى زيبا هستى!"نام "جواد" يادآور جود و بخشش و احسان پروردگار متعال است كه در وجود مقدس حضرت امام محمدتقىعليه السلام تجسم يافته است و كرامت و احسان پدران بزرگوارش را در اذهان زنده مىكند. در اينجا برخى از نمونههاى جود و احسان حضرتش را به نظاره مىنشينيم:1. على بن مهزيار مىگويد: حضرت امام محمدتقىعليه السلام را ديدم كه نماز واجب و غير واجب خود را در يك قباى خز طارونى به جا مىآورد و براى من هم قباى خز ديگرى بخشيد و فرمود: "اين لباس را من در موقع انجام نماز پوشيدهام." و به من فرمود: "اين لباس اهدائى را در هنگام نماز خواندن بپوش."82. امام جوادعليه السلام در كمك رسانى به محرومان و درماندگان نهايت تلاش خود را به عمل مىآورد و تا حدّ امكان به آنان كمك مىكرد.محمد بن سهل بن يسع قمى از افرادى است كه به افتخار دريافت لباس متبرّك از امام نهمعليه السلام نائل آمده است، او در اين مورد مىگويد:من در شهر مكه مجاور بودم. از آنجا به مدينه آمده و به حضور امام جوادعليه السلام رسيدم. در نظر داشتم كه از آن امام عاليقدر در خواست كنم كه به من لباسى به عنوان تبرّك عنايت كند، اما فرصت نشد و از محضرش خدا حافظى كرده و بيرون آمدم. در پيش خود گفتم: حالا كه حضوراً نتوانستم خواستهام را به آقا بيان كنم، پس طىّ نامهاى از محضر آن گرامى خواستهام را طلب مىكنم.نامهاى نوشته و تقاضايم را در آن اظهار كردم. سپس تصميم گرفتم كه به مسجد رفته و دو ركعت نماز بخوانم آنگاه صد مرتبه به درگاه الهى استخاره نمايم، اگر به دلم افتاد، كه نامه را به حضورش مىفرستم و اگر نيفتاد، نامه را پاره كرده و به دور بريزم.نماز را خواندم و بعد از نماز به دلم افتاد كه نامه را به حضورش نبرم و آن را پاره كرده و از شهر مدينه بيرون آمدم و در همين موقع كه به راه افتاده بودم، پيكى از راه رسيد و لباسى را كه در بقچهاى پيچيده بود، به همراه داشت. او از اهل كاروان از محمد بن سهل قمى مىپرسيد تا اينكه به من رسيد و مرا شناخت. به من گفت: مولاى تو! (امام جوادعليه السلام) اين لباس را برايت فرستاده است. لباسهاى تقديمى امام، دو لباس نرم و نازك بودند.احمد بن محمد گفته است: محمد بن سهل از دنيا رفت؛ من غسل دادم و در آن دو لباس اهدائى امامعليه السلام او را كفن كردم.9نيكوكارى
خدمت به مردم و رفع نيازهاى آنان در متن زندگى امامان معصومعليهم السلام قرار دارد. امام جوادعليه السلام نيز در اين عرصه پيشتاز بود. آن بزرگوار مىفرمود: "ثَلاثٌ يُبَلِّغْنَ بِالْعَبدِ رِضْوانَ اللَّهِ كَثْرَةُ الاسْتِغْفارِ وَ خَفْضُ الْجانِبِ وَ كَثْرَةُ الصَّدَقَةِ"10؛ انسان با داشتن سه خصلت پسنديده مىتواند به مقام رضوان و خشنودى الهى برسد: زياد طلب آمرزش كردن، نرمخوئى و مدارا با مردم و زياد صدقه دادن."از منظر امام جوادعليه السلام "خدمت رسانى" به مردم، در اثر نزول رحمت الهى بر انسان است و اگر فردى در اين عرصه كوتاهى و سهلانگارى نمايد، ممكن است نعمتهاى الهى را از دست بدهد. به اين جهت، آن حضرت فرمود: "ما عَظُمَتْ نِعمَةُ اللّهِ عَلى عَبْدٍ الاّ عَظُمَتْ عَلَيهِ مَؤُونَةُ النّاسِ. فَمَنْ لَمْ يَتَحَمَّلْ تِلْكَ الْمَؤُونَة فَقَدْ عَرَضَ النِّعمَةَ لِلزَّوالِ"11؛ نعمت خداوند بركسى فراوان نازل نمىشود مگر اينكه نياز مردم به وى بيشتر مىشود. هركس كه در رفع اين نيازمندىها نكوشد و سختىهاى آن را تحمل نكند، نعمت الهى را در معرض زوال قرار داده است."آن گرامى اعمال نيك و آثار خدمت به ديگران را براى نيكوكاران مفيدتر از افراد نيازمند مىداند و مىفرمايد: "نيكوكاران به نيكى كردن بيشتر نياز دارند تا افراد محتاج و نيازمند؛ چرا كه انسانهاى خيّر، پاداش اخروى، افتخار و نام نيك را در پرونده اعمال خود ثبت مىكنند. هركسى كه به خدمتگزارى و نيك رفتارى با مردم و اهل درد مىپردازد، اوّل به خودش خير و نيكى مىرساند. پس او تشكر و قدردانى را در عملى كه براى خود انجام داده است، از ديگرى توقع نداشته باشد."12خدمتگزار صادق
مردى از اهالى سيستان كه در يك سفرى با امام محمدتقىعليه السلام همراه شده، خاطرهاى شنيدنى از آن سفر را گزارش كرده است، او مىگويد:در سال اوّل خلافت معتصم من با امام نهم همسفر شدم. در همه موارد با هم بوديم. روزى در سر سفره غذا نشسته بوديم كه عرض كردم: فدايت شوم! فرماندار شهر ما، يكى از دوستان و شيفتگان شما اهلبيتعليهم السلام است. مأمورين او براى من ماليات نوشته و پرداختن آن برايم سنگين است. شما لطف كنيد و نامهاى براى او بنويسيد كه با من مدارا كند. امام فرمود: "من او را نمىشناسم." گفتم: فدايت شوم! همان طورى كه عرض كردم، او از محبّين شما اهلبيتعليهم السلام است. نامه شما براى من در نزد او خيلى كارساز و مشكل گشا خواهد بود. امام كاغذى را برداشته و چنين نوشت:"بسم اللّه الرّحمن الرّحيم؛ اما بعد، حامل اين نامه به تو، نكته زيبائى را يادآور شد كه تو به آيين پسنديدهاى گرايش دارى! مطمئنّاً تو در مقابل عمل نيك، پاداش نيكى خواهى داشت. به برادرانت احسان كن و بدان خداوند عزيز و جلال از ريزترين اعمال و رفتارت سؤال خواهد كرد."مرد سجستانى در آخر مىگويد: قبل از رسيدن من به سيستان، حسين بن عبدالله نيشابورى (فرماندار سيستان) از نامه امام با خبر شده بود و هنگامى كه من به شهرم نزديك مىشدم، هنوز دو فرسخ مانده بود كه به استقبالم آمد. نامه را به او دادم. او آن را بوسيده و روى چشمانش گذاشت و به من گفت: چه مىخواهى؟ گفتم: در دفتر محاسبات شما براى من مالياتى نوشتهاند كه توان پرداخت آن را ندارم. دستور داد آن را براى من ببخشند و اضافه كرد: "تا زمانى كه من فرماندار شهر شما هستم، تو را از خراج و ماليات معاف كردم." سپس از خانوادهام پرسيد و من وضعيت اقتصادى خود و خانوادهام را برايش شرح دادم. او دستور داد كه در مورد مشكل معيشتى من اقداماتى انجام شود و مقدارى هم اضافه به من كمك كرد.تا او زنده و در منصب فرماندارى سيستان بود، از من ماليات و خراج نگرفتند و احسان و عطايايش را تا آخر از من قطع نكرد.131. قلم / 4.2. كشف الغمه، ج 3، ص 195.3. تحف العقول، ص 455.4. الكافى، ج 3، ص 205.5. مناقب، ج 4، ص 388؛ منتهىالآمال، ج 2، ص 327؛ مفتاح الفلاح، ص 172.6. الكافى، ج 2، ص 583.7. اقبال الاعمال، ص 225.8. من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 262؛ وسائلالشيعه، ج 4، ص 359.9. بحارالانوار، ج 50، ص 44؛ فتح الابواب، ص 243.10. كشف الغمه، ج 3، ص 195.11. همان.12. همان، ص 192.13. تهذيب الاحكام، ج 6، ص 334.