به «سيره نبوى» بازگرديم
محمود مهدي پور
عصرما، ما را ز ما بيگانه كرد
از جمال مصطفى بيگانه كرد
از جمال مصطفى بيگانه كرد
از جمال مصطفى بيگانه كرد
شب هندى غلامان را سحر نيست
به ما كن گوشه چشمى كه در شرق
مسلمانى زما بيچارهتر نيست
به اين خاك آفتابى را گذر نيست
مسلمانى زما بيچارهتر نيست
مسلمانى زما بيچارهتر نيست
داغم از رسوايى اين كاروان
تن پرست و جاه مست و كم نگه
در حرم زاد و كليسا را مريد
دامن او را گرفتن ابلهى است
اندر اين ره، تكيه برخود كن كه مرد
آه از آن قومى كه چشم از خويشبست
تا خودى در سينه ملت بمرد
گرچه دارد لا اله اندر نهاد
آنكه بخشد بىيقينان را يقين
آنكه زير تيغ گويد لا اله
آن سرور، آن سوز مشتاقى نماند
اى مسلمان، اندرين دير كهن
گرچه دانا حال دل با كس نگفت
تا غلامم در غلامى زادهام
چون بنام مصطفى خوانم درود
عشق مىگويد كهاى محكوم غير
تا ندارى از محمد رنگ و بو
از درود خود ميالا نام او
در امير او نديدم نور جان
اندرونش بىنصيب از لا اله
پرده ناموس ما را بردريد
سينه او از دل روشن تهى است
صيد آهو با سگ كورى نكرد
دل به غير اللّه داد، از خود گسست
كوه كاهى كرد و باد او را ببرد
از بطون او مسلمانى نزاد
آنكه لرزد از سجود او زمين
آنكه از خونش برويد لا اله
در حرم صاحبدلى باقى نماند
تا كجا باشى به بند اهرمن
از تو درد خويش نتوانم نهفت
ز آستان كعبه دور افتادهام
از خجالت آب مىگردد وجود
سينه تو از بتان مانند دير
از درود خود ميالا نام او
از درود خود ميالا نام او