خدمت و مهرورزى در انديشه تقوى(ع)
محمد ابراهيم احمدىطليعه
در قاموس زندگى، واژگانى وجود دارد كه گستره آن، چشمگير بوده و در مقابل ديدگان و دلهاى حقيقت جو، از قداست و لطافت فراوان برخوردار است. آيا به راستى مصاديق كلماتى چون: "خدمت" و "مهرورزى" را مىتوان يك به يك شمارش كرد و سپس در فرصتى اندك به واگويه آن پرداخت، به ويژه اگر پيدايى و شكوفايى آن، ريشه در زندگى عرشيان داشته باشد؟!در اين نوشتار، گلچينى از سيره امام جوادعليه السلام به پيشگاه شما خوانندگان گرامى تقديم مىشود.خدمت چيست؟
"خدمت" همان كمك كردن و سود رسانى است كه هر فردى بر اساس شرايط زمانى، مكانى و فكرى، و نيز توانايىها و امكاناتش، مىتواند در حقّ ديگران انجام دهد؛ رهانيدن ديگرى از سختى و اندوه، و رسانيدن وى به جايگاه مطلوب.مفهوم مهرورزى
"مهرورزى" نيز اعلام و اعلان دوستى و محبّت است كه در قالبهاى گوناگون مىتواند جلوهگر شود؛ اما بر اساس عواملى كيفيّت و كميّت آن، مسير افزايش يا كاهش را مىپيمايد.سفره پربركت
مسئله "اقتصاد سالم" يكى از آموزههاى دينى پيامبران و امامانعليهم السلام مىباشد؛ لذا بايسته است براى رسيدن به نقطه مطلوب، سيره مديريتى و ارشادى آن بزرگواران مورد پژوهش و سپس كاربردى كردن، قرار بگيرد. در اين بخش، فرازى از گفتار و رفتار امام جوادعليه السلام تقديم مىگردد.حقّ النّاس
شخصى به نام مُطَرِّفى نقل مىكند:من چهار هزار درهم به حضرت رضاعليه السلام قرض داده بودم و جز ما دو نفر، كسى از اين قضيّه خبر نداشت؛ يك موقع خبر رسيد كه امام به شهادت رسيده است؛ لذا پيش خود مىگفتم: مالم تلف شد...! تا اين كه پسرش امام جوادعليه السلام برايم پيغام فرستاد فردا به نزدش بروم. وقتى نزد حضرت رفتم، فرمود: "پدرم رحلت كرد و تو چهارهزار درهم از وى طلب داشتى؟" عرض كردم: آرى. آن حضرت از زير سجّادهاش دينارهايى بيرون آورد و به من داد؛ بعد از محاسبه، متوجّه شدم دقيقاً چهار هزار درهم است.1ابوثمامه نقل مىكند:روزى به حضرت عرض كردم: مىخواهم به مكّه بروم، در حالى كه بدهى دارم [، شما چه مىفرماييد]؟ امام فرمود: "ارجع الى مؤدّى دينك، وانظر أن تلقى اللّه عزّوجلّ و ليس عليك دين، فانّ المؤمن لايخون؛ براى پرداخت بدهىات برگرد، و دقّت و توجّه كن كه خداى عزّوجلّ را هنگامى ملاقات كنى (زيارت خانه خدا) كه در ذمّهات بدهى نباشد؛ چرا كه مؤمن [به حقّ النّاس] خيانت نمىورزد."2كارآفرينى
ابوهاشم جعفرى مىگويد:قبل از اينكه نزد امام جوادعليه السلام شرفياب شوم، شترچرانى با من درد دل كرد و گفت: به امام بگو فلانى، جوياى كار است... وقتى پيش حضرت رفتم، ديدم با عدّهاى مشغول غذا خوردن است؛ لذا فرصت را مناسب نديدم تا تقاضاى ساربان را بيان كنم. امام جوادعليه السلام مرا به خوردن غدا فراخواند و سپس به خدمتكارش فرمود: "شتربانى هست كه با ابوهاشم نزد ما مىآيد، او را پيش خود نگهدار و برايش كارى معيّن كن تا مشغول شود."3گنجينه بخشش
اسماعيل بن عبّاس هاشمى مىگويد:در يكى از اعياد به محضر امام جوادعليه السلام رفته و بعد از سلام، فرا رسيدن عيد را تبريك گفتم؛ سپس از تنگدستى خود شكايت كردم. حضرت گوشه سجّادهاش را بلند كرد و از درون خاكْ قطعهاى طلا بيرون آورد و به من بخشيد. بعد از خداحافظى، با خوشحالى وارد بازار شدم و مايحتاج زندگىام را خريدم.4ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى نقل مىكند:امام جوادعليه السلام كيسه پولى، شامل سيصد دينار، به من داد تا به يكى از پسر عموهايش بدهم. سپس فرمود: "آگاه باش كه او به تو خواهد گفت: "مرا به پيشهورى راهنمايى كن تا با اين پول كالايى از او خريدارى كنم." اى ابوهاشم! او را راهنمايى كن."وقتى نزد وى رفتم و پول را دادم، همان تقاضا را مطرح نمود و من نيز تاجرى را معرّفى كردم تا با هم داد و ستد داشته باشند.5سايهسار محبّت
در طول زندگى، حوادثى را مىتوان مشاهده كرد كه مسير زندگى فرد و جامعه را دستخوش تغيير و تحوّل قرار مىدهد؛ چهبسا آدمى در برخورد با ناملايمات، اراده و مقاومت مطلوبى از خود نشان ندهد و مغلوب رخدادها گردد. از اين رو، بر اساس فرموده الهى "و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر"6 نيازمند حمايت معنوى و مادّى اطرافيان است تا به بركت هميارى و مساعدت ديگران، از شدّت و سنگينى "مصائب" كاسته شود. امام جوادعليه السلام به عنوان مربّى و طبيب دلسوز امّت اسلامى، براى پيشگيرى و درمان برخى از حوادث ناگوار (زلزله، بيمارى، مرگ، سرقت و...) نسخههاى ماندگار و كارآمدى نگاشته است كه به بيان نمونههايى از آنها بسنده مىشود.در پناه قرآن و عترت
على بن مهزيار نقل مىكند:به امامعليه السلام نامه نوشتم و از زلزلههاى متعدّدى كه در "اهواز" واقع مىشد، گلايه كردم و پرسيدم: به نظر شما از اهواز به جاى ديگرى كوچ كنم؟ امام در پاسخ نوشت:"از آن جا كوچ نكنيد؛ بلكه روزهاى چهار شنبه، پنج شنبه و جمعه را روزه بگيريد و در روز جمعه، بعد از غسل كردن و پوشيدن لباس پاكيزه، در مكانى (مسجد و يا بيابان) جمع بشويد و به درگاه الهى دعا كنيد؛ زيرا خداوند است كه زلزله را از شما بر طرف مىگرداند."زمانى كه به دستورات حضرت عمل كرديم، زلزلهها پايان پذيرفت.7داروى شفا بخش
محمد بن عمير واقد رازى مىگويد:دردى در قسمت كمر و پهلويم ايجاد شده بود كه برخى از روزها شدّت مىيافت؛ لذا از امام جوادعليه السلام خواستم براى برطرف شدن آن دعا كند. حضرت برايم چنين دعا فرمود: "وأنت فعافاك اللّه؛ خداوند به تو سلامتى عطا فرمايد." از آن لحظه تاكنونْ ديگر به آن بيمارى دچار نشدهام.8وى همچنين نقل مىكند:با برادرم خدمت حضرت رسيديم؛ وى از تنگى نفس شكايت كرد، امام در حقّش فرمود: "عافاك اللّه ممّا تشكو؛ از آنچه شكايت كردى، خداوند عافيت و سلامتى نصيبت بگرداند."وقتى از خانه حضرت بيرون آمديم، بيمارى برادرم خوب شد و تا هنگام رحلتش هم عود نكرد.9ابوهاشم جعفرى نقل مىكند:همراه حضرت به باغى رفتيم، در آن جا عرض كردم: من به خوردن گِل خيلى علاقه دارم، برايم دعا بفرماييد تا اين عادت ناپسند را ترك كنم. امام در آن لحظه سكوت نمود؛ اما بعد از چند روز به من فرمود: "اى ابوهاشم! خداوند آن عادت را از تو برداشت؟" گفتم: آرى، اكنون منفورترين و بدترين چيز پيش من، خوردن گِل است.10حضرت براى تسلاّى دل يكى از شيعيانش نامهاى فرستاد كه در آن آمده است: "به نام خداوند بخشايشگر مهربان! حادثه رحلت فرزندت را يادآور شدهاى و برايم گفتى كه او عزيزترين فرزندانت بود؛ در واقع خداوند متعال نيز پاكترين چيزها، از جمله فرزند هر خانوادهاى را بر مىگزيند تا بدين وسيله، پاداش سرشارى به داغداران عطا كند."امام جوادعليه السلام در ادامه چنين دعا مىكند:"فأعظم اللّه اجرك و أحسن عزاك...؛ پس، خداوند ثوابت را افزون گرداند و سوگوارىات را نيكو سازد و قلبت را پايدار كند، كه به درستى خداوند تواناست. و نيز خداوند به زودى برايت جايگزينى (فرزندى) ارزانى دارد، و من اميدوارم كه خداوند اين كار (پاداش و صبر نيكو و تولّد فرزندى صالح) را انجام دهد. به خواست خدا."11پيام آور شادى
احمد بن حديد و همراهان وى در سفر حجّ، مورد يورش دزدان قرار گرفته و تمام دارايى، حتّى پيراهنهاى آنها به سرقت رفت؛ زمانى كه به مدينه برگشتند، احمد نزد امامعليه السلام رفته و ماجرا را بازگو كرد. در اين موقع بود كه آن حضرت پيراهنها و دينارهايى به وى عطا كرد تا بين دوستان و همسفرانش تقسيم كند، او نيز شتابان پيش آنان رفته و سهم هريك را داد؛ به گونهاى كه همگى به اندازه اموال غارت شده خود بهرهمند شدند و با كمال خوشحالى و سپاسگزارى به سوى خانههاى خود رهسپار گرديدند.12زدودن نگرانى
يكى از خدمتكاران امام جوادعليه السلام در سفرى پارچههايى براى حضرت خريده بود، در هنگام بازگشت، اموالش مورد سرقت دزدان قرار گرفت و از اين حادثه بسيار اندوهگين شد؛ براى كسب تكليف، نامهاى به امام نوشته و ماجرا را گزارش داد. آن حضرت نيز در پاسخ چنين نوشت:"انّ أنفسنا و أموالنا من مواهب اللّه...؛ همانا جانها و ثروتهاى ما از بخششهاى گواراى خداوند و عاريه سپرده اوست. تا آن جا كه از آن بهرهمند شويم، مايه خوشى و شادى است و آنچه هم [به غارت] ببرند، اجر و ثواب است. بنابراين، هر كه جزعش بر صبرش غالب شود، اجرش ضايع شده است. پناه بر خدا از آن."13مسئوليت؛ خدمت، مهرورزىيكى از اهالى سيستان مىگويد:در اوايل حكومت معتصم عباسى همراه امام جوادعليه السلام و عدهاى ديگر، عازم مراسم حج شدم؛ در مسير مكّه، به هنگام استراحت و خوردن غذا، خدمت امام عرض كردم: فدايت شوم! فرماندار شهر ما از محبّان و دوستان شما مىباشد، در دفتر مالياتىاش بدهكار هستم. خداوند، مرا فدايت سازد! اگر مصلحت مىدانى، در خصوص نيكى كردن به من، نامهاى برايش بنويس. حضرت فرمود: او را نمىشناسم. گفتم: فدايت شوم! او از دوستداران شما اهلبيت مىباشد؛ نامه حضرتعالى مؤثّر خواهد بود. امام جوادعليه السلام درخواستم را قبول كرد و اين گونه نوشت:"بسماللّه الرّحمن الرّحيم! امّا بعد، فانّ موصل كتابى هذا ذكر عنك مذهباً جميلاً، و انّ ما لك من عملك الاّ ما أحسنت فيه، فأحسن الى اخوانك، واعلم أنّ اللّه عزّوجلّ سائلك عن مثاقيل الذّرّة والخردل؛ به نام خداوند بخشايشگر مهربان! اما بعد، همانا حامل نامه از عقيدهات به نيكى ياد كرده است، بدان كه جز رفتار نيكو چيزى برايت سودمند نخواهد بود. بنابراين، به برادران ايمانى خود نيكى كن. آگاه باش كه خداوند متعال حتّى از كوچكترين چيزها، تو را مورد بازخواست قرار مىدهد."نامه را از امام گرفتم و به سوى وطنم رهسپار شدم، والى سيستان (حسين بن عبدالله نيشابورى) وقتى خبردار شد كه امام برايش نامهاى فرستاده، به استقبالم آمد و بعد از بوسيدن نامه و خواندن آن، با كمال احترام از من پرسيد: چه نيازى دارى؟ من هم مشكل مالى و عدم توانايىام در پرداخت ماليات را يادآور شدم. وى دستور داد: تا مادامى كه من فرماندار هستم، فلانى از پرداخت مالياتْ معاف است.آرى، به بركت نامه امام جوادعليه السلام حاكم سيستان از آن روز تا هنگامه رحلتش نسبت به من و خانوادهام "نيكى" نموده و هر از چند گاهى، هدايايى برايم مىفرستاد.14رهايى از اسارت
يكى از سياستهاى دشمنان، بازداشت و حبس اصحاب امامانعليهم السلام بود؛ به شكلى كه پيامدهاى ناگوارى براى اصحاب و خانواده آنان در پى داشت. امام جوادعليه السلام براى آزادى برخى از شيعيان، اقداماتى داشته كه به نقل يك نمونه، بسنده مىشود.در تاريخ پرفراز و نشيب "تشيّع" مردان و زنانى را مىتوان معرّفى نمود كه نقش ممتاز و ماندگارى داشتهاند؛ يكى از آنها "اباصلت"، خادم متعهّد امام رضاعليه السلام مىباشد. مأمون پس از شهادت امام و در روز خاكسپارى بدن مطهّر حضرت، اباصلت را تحت فشار قرار داد تا حوادث روزهاى پايانى و اسرار و گفتار امام رضاعليه السلام را بازگو كند... ادامه داستان را از زبان خود وى مىشنويم:مأمون گفت: هرآنچه از على بن موسىالرّضاعليه السلام شنيدهاى، برايم تعريف كن. به او گفتم: در اين لحظه چيزى يادم نمىآيد، در واقع فراموشم شده بود. اما خليفه عباسى حرفم را نپذيرفت و دستور داد مرا به زندان بفرستند... يك سال در زندان بودم و زندان برايم تنگ شده بود تا اين كه يك شب بيدار ماندم و از سويداى دل به راز و نياز پرداختم و خداوند را به پيامبر و خاندانش سوگند دادم كه مرا نجات دهد. هنوز دعايم به پايان نرسيده بود كه ناگاه امام جوادعليه السلام را در كنار خود مشاهده كردم... حضرت بعد از گشودن زنجيرها، مرا از ميان نگهبانان عبور داد؛ آنان در حالى كه ما را مىديدند، قدرت سخن گفتن و ممانعت نداشتند. وقتى از محيط زندان خارج شديم، امام جوادعليه السلام به من فرمود:"إمض فى ودائع اللّه فانّك لن تصل اليه و لايصل اليك ابداً؛ رهسپار شو در پناه و حمايت خدا. چرا كه هرگز به نزد مأمون نخواهى رفت و او نيز ديگر به تو دست نخواهد يافت."اباصلت در پايان، مىگويد:از آن هنگام تا الآن، من و مأمون هيچ گاه يكديگر را نديدهايم.15جويبار مهر
امام جوادعليه السلام در راستاى نكوداشت صالحان و ترويج "مهرورزى" اقدامات شايان توجّهاى داشته كه به برخى از آنها اشاره مىشود.تشويقهاى پياپى
يكى از شاگردان نمونه امام جوادعليه السلام كه بارها مورد تجليل و تحسين آن حضرت قرار گرفته، "على بن مهزيار اهوازى" مىباشد. با مرور به حوادث تاريخى عصر مأمون و معتصم عبّاسى، در مىيابيم كه شخصيتى چون على بن مهزيار در گفتار و رفتار خود، ويژگىهاى ممتازى داشته كه كمتر كسى به آن پايه و رتبه رسيده است! در اين جا به فرازهايى از نامههاى حضرت در ستايش "على بن مهزيار" مىپردازيم.... قد ملأتنى سروراً فسرّك اللّه، و أنا ارجو من الكافى الدّافع، أن يكفيك كيد كلّ كائد ان شاءاللّه؛... به تحقيق [باگزارش اين اخبار] مرا خوشحال گردانيدى، خدا نيز تو را شادمان سازد و از درگاه خداوندى كه كفايت كننده و دفع كننده است، آرزومندم تو را از خطر هر نيرنگبازى تحت كفايت و عنايت خود قرار دهد. به خواست خدا.سرّرتنى بما ذكرت من ذلك، و لم تزل تفعل، سرّك اللّه بالجنّة و رضى عنك برضائى عنك، و أنا أرجو من اللّه العفو و الرّأفة...؛ مرا به سبب اخبارى كه گزارش دادهاى، شادمان ساختهاى، همچنان اين كار را انجام بده. خداوند تو را [به ورود] به بهشت مسرور گرداند و از تو خشنود باشد به جهت خشنودى من از تو، و من براى تو از پيشگاه الهى بخشش و عنايت آرزومندم...يا علىّ! أحسن اللّه جزاك، و أسكنك جنّته، و منعك من الخزى فىالدّنيا و الآخرة، و حشرك اللّه معنا؛ اى على! خداوند پاداشت را نيكو گرداند، و تو را در بهشت خود سُكنا دهد، و از خوارى در دنيا و آخرت نگاه دارد، و نيز تو را با ما محشور سازد.يا علىّ! قد بلوتُك و خبرتُك فىالنّصيحة والطّاعة و الخدمة و التّوقير و القيام بما يجب عليك، فلو قلتُ: انّى لم أر مثلك، لرجوتُ أن اكون صادقاً؛ اى على! بارها تو را در خصوص خيرخواهى، اطاعت، خدمت، احترام كردن و انجام دادن وظايفات آزمودهام؛ لذا اگر بگويم: "شخصى همانند تو را [در بين يارانم] نديدهام" هرآينه اميد و باور دارم كه به صداقت چنين سخنى گفتهام.فجزاك اللّه جنّات الفردوس نزلاً و ما خفى علىّ مقامك و لا خدمتك فى الحرّ والبرد و اللّيل والنّهار، فأسأل اللّه اذا جمع الخلائق للقيامة أن يحبوك برحمة تغتبط، انّه سميع الدّعاء؛ بنابراين، خداوند پاداش تو را سكونت در باغهاى بهشتى قرار دهد، و [آگاه باش كه] جايگاهت و نيز خدماتى كه در گرما و سرما و شب و روز انجام دادهاى، بر من پوشيده نيست؛ لذا از خداوند مسئلت دارم به هنگام گردآمدن مردم در رستاخيز، تو را مورد رحمت ويژه قرار دهد تا شادمان شوى؛ چرا كه خداوند، شنونده دعاست."16پاداش نيكى
قاسم بن حسن تعريف مىكند:در مسير مكّه و مدينه بودم كه چادر نشين مستضعفى نزدم آمد و درخواست كمك كرد، دلم به حالش سوخت؛ لذا قرص نانى به وى دادم. هنگامى كه از پيشم رفت، طوفان و گرد و غبارى به پاخاست، به طورى كه عمّامهام را از سرم برداشت و برد و من نفهميدم باد، چگونه آمد و عمّامهام را كجا برد تا اين كه وارد مدينه شدم و خدمت امام جوادعليه السلام رسيدم؛ حضرت پرسيد: "عمّامهات در جادّه ناپديد شد؟" عرض كردم: بله. در اين موقع، به غلامش فرمود: "عمّامهاش را نزدش بياور." با ديدن آن، شگفتزده پرسيدم: اى پسر پيامبر! چگونه پيش شما آمده است؟! حضرت، لبخندى زد و فرمود:"تو بر آن اعرابى صدقهدادى؛ لذا خداوند پاداش تو را داده و عمّامهات را برگرداند. زيرا "انّ اللّه لايضيع أجر المحسنين"17؛ خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمىسازد."18
تو نيكى مىكن و در دجله انداز
كه ايزد در بيابانت دهد باز
كه ايزد در بيابانت دهد باز
كه ايزد در بيابانت دهد باز
چشمهسار عطوفت
محمّد بن وليد كرمانى مىگويد:در مسير سفر، همراه امام جوادعليه السلام بودم تا اينكه وقت غذا خوردن فرا رسيد؛ وقتى غذا خورديم و سفره برچيده شد، غلام به جمعآورى ريزههاى غذا پرداخت. در اين هنگام، امام فرمود:"هرگاه در صحرا غذايى باقى ماند - حتّى ران گوسفند - آن را برنداريد[تا جانوران و حيوانات از آن بهرهمند شوند]. امّا در محيط خانه، دورريزها را جست و جو و جمع كنيد[تا مبادا پايمال شود]."19تكريم پدر
بكر بن صالح مىگويد:دامادم به امام جوادعليه السلام نامه نوشت كه: پدرم از دشمنان شما (ناصبى) و فاسد العقيده است و گاهى از ناحيه او، سختى و دشمنى مىبينم. فدايت شوم! برايم دعا بفرماييد.فدايت شوم! شما چه دستورى مىدهيد، آيا با وى ستيز داشته باشم يا مدارا كنم؟ امام در پاسخ نوشت:"... المداراة خير لك من المكاشفة، و مع العسر، يسر. فاصبر فانّ العاقبة للمتّقين، ثبّتك اللّه على ولاية من تولّيت، نحن و أنتم فى وديعة اللّه الّذى لاتضيع ودائعه؛... مدارا كردن براى تو از ستيزهجويى بهتر است، و [آگاه باش كه] همراه سختى و دشوارى، آسانى و گشايش هم وجود دارد. بنابراين، بردبار باش؛ چرا كه سرانجام نيكْ از آنِ پرهيزكاران است. خداوند تو را بر ولايت آن كه دوستدارش هستى (امامان)، استوار گرداند. ما و شما در حمايت و سپرده خدايى هستيم كه اماناتش تباه نخواهد شد."20توشه آخرت
از آن جا كه مدّت زمان زندگى دنيوى و نيز مسئوليتهاى اجرايى و علمى، بسيار محدود و گذرا است؛ مىطلبد كه با به جا نهادن خدمات شايسته (باقيات صالحات) دعاى خير مردم را ديباچه مرحله بازنشستگى و نيز بدرقه سفر اخروى خود گردانيم. در مكتب تربيتى امام محمدتقىعليه السلام آموزههايى وجود دارد كه بهرهگيرى از آنها "ارزش افزوده" زندگى و توانايى ما را بيشتر و بهتر تضمين مىكند.توفيقِ خدمت
اربع خصال تعين المرء على العمل: الصّحّة و الغنى و العلم و التّوفيق؛ چهار چيز موجب يارى انسان بر انجام كار مىشود: سلامتى، ثروت، دانش و توفيق الهى.21المؤمن يحتاج الى توفيق من اللّه؛ مؤمن به توفيق از طرف خدا، نياز دارد.22بركات خدمت
موت الانسان بالذّنوب أكثر من موته بالأجل و حياته بالبرّ أكثر من حياته بالعمر؛ مرگ انسان به واسطه انجام گناه، بيشتر است تا مرگ طبيعى و عادّى، و نيز زندگى او به سبب نيكى و احسان، بيشتر است از زندگى معمولى.23*أهل المعروف الى اصطناعه أحوج من أهل الحاجة، لانّ لهم أجره و فخره و ذكره...؛ نيكوكاران به انجام كار نيك، محتاجتر هستند از ارباب رجوع و گروه نيازمند. زيرا پاداش، مباهات و خوش نامى آنها به سبب انجام احسان و نيكى است...24حقّ تقدّم
من سخاء المرء برّه بمن يجب حقّه عليه؛ نيكى كردن نسبت به كسى كه بر او حقّى دارد، از سخاوت آدمى است.25إرحموا ضعفاءكم؛ به قشر ضعيف و ناتوان خود، مهربانى كنيد.26حُسن اخلاق
عنوان صحيفة المؤمن حسن خلقه؛ خوش اخلاقى، در رأس نامه اعمال مؤمن است.27سفره احسان
خداوند متعال به هريك از ما - كم و بيش - نعمتهايى داده كه دوام و بركت آن منوط به رعايت امورى چند است. گفتار آسمانى امام جوادعليه السلام بيانگر اين نكات مىباشد.هذا من فضل ربّى
ما أنعم اللّه عزّوجلّ على عبده نعمة فعلم أنّها من اللّه الاّ كتب اللّه جلّ اسمه له شكرها قبل أن يحمده عليها؛ هر نعمتى كه خداوندِ صاحب عزّت و جلال، به بندهاش عطا مىكند، اگر او بداند كه از جانب خداست، پيش از آن كه وى زبان به ستايش باز كند، خداوند - كه نامش با شكوه است - شكر نعمت را براى بندهاش مىنويسد.28گناه نابخشودنى
نعمة لاتشكر كسيّئة لاتغفر؛ نعمتى كه از آن شكرگزارى نشود، همچون گناهى است كه بخشيده نشود.29آراستگى
الشّكر زينة الغنى؛ شكر و سپاس، زينت ثروت است.30بقا و فنا
انّ للّه عباداً يخصّهم بدوام النّعم، فلا تزال فيهم ما بذلوها، فإنْ منعوها نزعها اللّه عنهم و حوّلها الى غيرهم؛ همانا خداوند را بندگانى است كه ايشان را به دوام و بقاى نعمت تخصيص مىدهد. پس، تا مادامى كه بذل و بخشش مىكنند، نعمت در ميانشان ماندگار است و هرگاه از بهرهمند ساختن ديگران خوددارى كنند، خداوند نيز آن نعمت را از آنها گرفته و به افراد ديگرى منتقل مىگرداند.31ما عظمت نعمة أحد الاّ عظمت حوائج النّاس اليه، فمن لم يتحمّل تلك المؤنة عرض النّعمة للزّوال؛ نعمت هيچ كسى فزونى نمىيابد مگر آن كه نياز و مراجعه مردم به او فراوان مىشود. پس، هرگاه كسى متحمّل اين بارگران (مراجعه نيازمندان و ارباب رجوع) نشود، آن نعمت نيز در معرض فنا و زوال قرار خواهد گرفت [و به ديگرى عطا خواهد شد].32آيين دوستى
يكى از محيطهاى "تبادل محبّت" محافل دوستى و رفاقت است؛ به گونهاى كه بسيارى از طبقات گوناگون مردمى "عواطف" خود را در نشستهاى دوستانه آشكار و منتقل مىكنند. به عبارت ديگر، مجالسى كه توسط دوستان تشكيل مىيابد، محفل انس، محبّت و مهرورزى است چنان كه پس از پايان مجلس و هنگامه خداحافظى، "آرامش و خرسندى" در چهرهها و رفتارها نمايان و محسوس مىشود. امام جوادعليه السلام براى استحكام بخشيدن به اين پيوندها، مطالبى را بيان فرموده كه به برخى از آنها اشاره مىكنيم.انگيزه رفاقت
من استفاد اخاً فى اللّه فقد استفاد اخاً فى الجنّة؛ كسى كه در راه خدا برادرى به دست آورد، گويا برادرى در بهشت نصيب خود ساخته است.33و در نقل ديگر: ... فقد استفاد بيتاً فى الجنّة؛ كسى كه براى رضاى خدا شخصى را به عنوان برادر دينى انتخاب كند، خانهاى در بهشت براى خود به دست آورده است.34النّاس اخوان فإنْ كانت الاخوة فىغير ذات اللّه فانّها تعود عداوة و ذلك قوله تعالى: "الأخلاّء يومئذ بعضهم لبعض عدوّ الاّ المتّقين"35؛ مردمْ برادران يكديگرند، پس اگر "برادرى" براى غير خدا باشد، منجر به دشمنى مىشود و اين، فرمايش خداوند بلند مرتبه است كه: "در روز قيامت به جز تقواپيشگان، برخى از دوستان با يكديگر دشمنى مىكنند."36آيينه باش!
مِنْ نُصح الانسان لأخيه نهيه عمّا لايرضاه لنفسه؛ از جمله نشانههاى خيرخواهى آدمى نسبت به برادرش، بازداشتن اوست از آنچه خود نمىپسندد.37مِنْ رفق الرّجل بأخيه ترك توبيخه بحضرة مَنْ يكره؛ از نشانههاى مدارا كردن آدمى با برادرش، ترك سرزنش اوست در حضور كسى كه ناپسند مىدارد.38آفت دوستى
لا تفسد الظّنّ على صديق قد أصلحك اليقين له؛ مبادا به سبب گمان [بد] در حقّ دوست، يقين خود را درباره خوب بودن وى، فاسد و تباه گردانى!39مساعدت و هميارى
مِنْ صدق صُحبة الرّجل إسقاط المؤنة عن أخيه؛ يكى از نشانههاى صداقت آدمى در دوستى، بر طرف كردن مشكل برادرش مىباشد.40 **1. اعلام الهداية الامام محمد بن على الجواد(ع)، (المجمع العالمى لأهلالبيت(ع)، قم، اوّل، 1422 ق.)، ج 11، ص 43؛ داستانهاى اصول كافى، محمد محمدى اشتهاردى (دفتر نشر معارف اسلامى، قم، اوّل، 1413 ق.) ج 2، ص 97 و 98.2. الامام محمد بن علىّ الجواد تاسع ائمّة اهلالبيت(ع)، عبدالزّهراء عثمان محمد (آستان قدس رضوى، مشهد، اوّل، 1408 ق.)، ص 128.3. اعلام الهداية، ج 11، ص 42؛ داستانهاى اصول كافى، ج 2، ص 92.4. الامام محمد بن علىّ الجواد(ع)، ص 129.5. ر.ك: همان، ص 54 و 129؛ اعلام الهداية، ج 11، ص 42 و 190؛ داستانهاى اصول كافى، ج 2، ص 91 و 92.6. والعصر / 3.7. موسوعة كلمات الامام الجواد(ع)، گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم(ع)، (نورالسّجاد، قم، اوّل، 1422 ق.)، ص 269؛ چهل داستان و چهل حديث از امام محمد جواد(ع)، عبدالله صالحى (مهدىيار، قم، اوّل، 1381 ش.)، ص 70 و 71.8. اعلام الهداية، ج 11، ص 165؛ الامام محمد بن على الجواد(ع)، ص 129 و 130.9. اعلام الهداية، ج 11، ص 165.10. الامام محمد بن على الجواد(ع)، ص 43؛ داستانهاى اصول كافى، ج 2، ص 93.11. اعلامالهداية، ج 11، ص 47؛ موسوعة كلمات...، ص 145.12. ر.ك: اعلام الهداية، ج 11، ص 45؛ موسوعة كلمات الامام الجواد(ع)، ص 118.13. تحف العقول، ابن شعبه حرّانى، ترجمه علىاكبر غفارى، (اسلاميه، تهران، 1352 ش.)، ص 479؛ اعلام الهداية، ج 11، ص 236.14. ر.ك: اعلام الهداية، ج 11، ص 46 و 47؛ موسوعة كلمات...، ص 117 و 118؛ چهل داستان...، ص 103 و 104.15. ر.ك: اعلام الهداية، ج 11، ص 87 - 83.16. ر.ك: همان، ص 204 - 201.17. توبه / 120؛ هود / 115؛ يوسف / 90.18. اعلام الهداية، ج 11، ص 166؛ موسوعة كلمات...، ص 84.19. اعلام الهداية، ج 11، ص 45؛ موسوعة كلمات...، ص 216.20. اعلام الهداية، ج 11، ص 238؛ موسوعة كلمات...، ص 139.21. چهل مجلس، هزار حديث، احمد دهقان (ناصر، قم، چهارم، 1383 ش.)، ص 344، ش 7.22. همان، ش 6؛ موسوعة كلمات...، ص 237.23. چهل داستان...، ص 129، ش 19.* به روايت ديگر: "... اكبر... و حياته بالبركة اكبر..." ر.ك: نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد(ع)، سيد عبدالرزّاق مقرّم، ترجمه دكتر پرويز لولاور (آستان قدس رضوى، مشهد، سوم، 1379 ش.)، ص 89.24. همان، ص 80؛ موسوعة كلمات...، ص 248.25. نگاهى گذرا...، ص 84.26. همان، ص 88؛ موسوعة كلمات...، ص 251.27. نگاهى گذرا...، ص 80.28. چهل مجلس، هزار حديث، ص 343 و 344، ش 4؛ موسوعة كلمات...، ص 242.29. چهل مجلس...، ص 345، ش 17؛ موسوعة كلمات...، ص 241.30. چهل مجلس...، ص 346، ش 22.31. نگاهى گذرا...، ص 83؛ سرور الفؤاد يا زندگانى حضرت امام جواد(ع)، ابوالقاسم سحاب (اسلاميّه، تهران، 1374 ق.)، ص 182 و 183.32. نگاهى گذرا...، ص 84؛ سرورالفؤاد...، ص 183 و 184.33. نگاهى گذرا...، ص 88.34. چهل مجلس، هزار حديث، ص 346، ش 21؛ موسوعة كلمات...، ص 245.35. زخرف / 67.36. نگاهى گذرا...، ص 86.37. همان، ص 85.38. همان، ص 81.39. همان، ص 86؛ سرورالفؤاد...، ص 187. به نقل ديگر: "لايفسدك"، (موسوعة كلمات...، ص 242)40. نگاهى گذرا...، ص 81.**. شايان توجّه اين كه: بسيارى از سيره عملى و احاديث امام جواد(ع)، در كتابهايى چون "بحارالانوار" (ج 50، ص 109 - 1) موجود است؛ امّا به علّت بهرهمندى از ترجمههاى منابع فوق، مطالب به بحارالانوار ارجاع داده نشد.