تاريخ تدوين سيره نبوى
محمد عبدالغني حسنترجمه: اميره ضميرىسيره پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم ـ نخستين بار كه نوشته شدـ بخشى از حديث نبوى بود كه محدثان آن را در ابوابى مستقل جمع آورى و مرتب كردند. در ميان كتب «صحاح1» كه درباره حديث پيامبر نوشته شده، كتابهايى درباره جهاد و سير و يا مغازى همراه با كتب ديگر فقه و ابواب آن مىيابيم.در كنار محدثان، برخى از مورخان نيز به تأليف سيره نبوى پرداخته و سعى خود را در جمع آورى روايات و نقل آنها مبذول داشتند. البته اين مورخان از جمله رجال و راويان حديث محسوب مىشدند كه توجه بسيار آنها به ثبت سيره پيامبر باعث تخصص آنها در اين زمينه شده بود.* * *مورخان سيره تنها از يك شهر اسلامى نبودند بلكه در اواخر قرن اول و دوم هجرى بسيارى از شهرها در اين امر سهيم شده بودند. از مورخان سيره پيامبر در مدينه، أبان بن عثمان (متوفى در 105ق)، عروة بن الزبير (متوفى در 92ق)، شرحبيل بن سعد (متوفى در 123ق)، عبدالله بن حزم (متوفى در 135ق)، عاصم بن قتاده(متوفى در 120ق)، موسى بن عقبه(متوفى در 141ق)، محمد بن اسحاق (متوفى در 152ق)و واقدى (متوفى در 207ق) را مىتوان نام برد. در مكه، ابن شهاب زهرى (58ـ124ق)، در بصره، كوفه، زياد البكائى (متوفى در 183ق) و در يمن، وهب بن منبه (متوفى در 110ق) به تأليف سيره پيامبر پرداختند.اولين بار سيره رسول در كتاب عبدالملك بن هشام به دست ما رسيده كه او نيز آن را از سيره ابن اسحاق گرفته است. در حال حاضر چيزى در باره اصل سيره ابن اسحاق نمىدانيم جز اين كه از آخرين نوشتههاى او درباره پيامبر بود كه به دست شاگردش ابن هشام رسيد. اين سيره گرچه به سيره ابن هشام معروف شده ولى نمىتوان منكر فضل نگارنده اصلى آن، ابن اسحاق شد. زيرا اگر روايت و استادى او نبود سيره رسول صلىاللهعليهوآلهوسلم كه قديمترين منبع موثق درباره زندگى پيامبر به شمار مىآيد، به صورت امروزى آن به دست ما نمىرسيد.* * *اين نكته قابل توجه است كه نخستين مورخان و نويسندگان سيره نبوى، از همشهريان پيامبر بودند. نزديك بودن آنها به پايتخت اسلام ـ بعد از مكه ـ اين فرصت رابه آنها مىداد تا احاديثى را كه از نزديكان پيامبر مىشنيدند، روايت و نقل كنند. آنها در روايت حديث پيامبر، همانند راويان حديث در شهرهاى بزرگ اسلامى، از روش ذكر اسناد پيروى مىكردند.برخى از مورخان سيره از يك سو براى اختصار و از سوى ديگر به منظور پيوستن مطالب به يكديگر، مجبور به حذف اسناد شدند؛ ابن اسحاق و واقدى از جمله اين مورخان بودند. اين اقدام آنها مورد شك و انتقاد محدثان قرار گرفت. ابن اسحاق نيز از اين حملات شديد در امان نماند ولى عدهاى از مورخان حديث به دفاع از او برخاستند و اتهامات وارده را پاسخ گفتند. از جمله اين مورخان، ابن سيدالناس اليعمرى [محمد بن محمد 671 ـ 734 ق] مورخ اندلسى و مولف سيره در قرن هشتم هجرى را نام مىبريم كه در كتاب خود «عيون الاثر» به دفاع از ابن اسحاق مىپردازد.در واقع ابن اسحاق ـ با وجود دانش و وسعت معلومات خود در روايت ـ خود را ملزم به قبول شرايط محدثان نمىديد و به همين دليل مورد سرزنش آنها قرار گرفت. برخلاف مردان حديث كه «شنيدن» را شرط ضرورى نقل حديث مىدانستند، او برخى از روايات را از كتب قديمى جمع آورى مىكرد. چون ابن اسحاق در اين امر صادق بود، مورد سرزنش قرار نگرفت اما توجه زياد به جمع آورى روايات، او را از تحقيق و اصلاح آنچه جمع آورى كرده بود باز مىداشت، در حالى كه لزوم تحقيق و اصلاح كاملاً ضرورى بود؛ مخصوصاً در رواياتى كه مربوط مىشد به موضوعات علمى و ادبى ـ مانند شعر ـ كه در آنها تخصصى نداشت. ابن اسحاق هر شعرى را كه مربوط به احاديث سيره نبوى مىشد ـ گرچه ساختگى هم بود ـ مىپذيرفت. ابن النديم[محمدبن اسحاق متوفاى 380ق [صاحب كتاب «الفهرست» درباره او چنين مىگويد: «عدهاى اشعارى مىسرودند و به او مىدادند تا آنها را در كتاب خود بگنجاند، و او آنها را مىپذيرفت تا جايى كه كتاب او حاوى اشعارى شد كه نزد راويان شعر باعث رسوايى گرديد.»در واقع شاگرد و تدوين كننده سيره او، ابن هشام عاقلتر و محتاطتر از او بود و شرط امانت را در نقل روايات استاد خود به جا آورد. وى درباره برخى از اشعار روايت شده، چنين مىگويد:«اين است آنچه كه از اين قصيده به نظرم درست مىآيد، و عدهاى از شعرشناسان بيشتر ابيات آن را رد مىكنند.» در سيره ابن اسحاق ابياتى به ابن قيس بن الأسلت انصارى نسبت داده شده، ابن هشام درباره اين اشعار مىگويد: «روايت شده كه اين ابيات به اميةبن ابى الصلت نيز نسبت داده شده است.»ابن هشام، مورخ سيره نبوى، تنها به انتقاد از اشعار روايت شده در سيره ـ آنچه كه استاد او از انجام آن غافل ماند ـ اكتفا نكرد و چه بسيار در سيره او مىبينيم كه بعد از ذكر روايت استاد خود ـ براى تصحيح لفظى در عبارات ابن اسحاق، يا براى شرح كلمهاى مبهم، يا نقل روايت ديگرى كه مخالف روايت اصلى است و يا ذكر شاهدى براى استعمال لغوى ـ توضيحاتى داده است و حتى خود را مجاز مىديد تا آنچه را كه مناسب گنجاندن در كتاب نمىدانست، از اصل سيره حذف كند. عبارتى كه نقل مىكنيم نمونهاى از گفتار او است: «مطلبى را اين جا حذف كرديم چون در آن فحّاشى كرده است.» عدالت و انصاف اين مورخ در واكنش او نسبت به هجوهاى زننده، ظاهر مىشود كه خواه اين شعر را يك شاعر مسلمان يا كافر گفته باشد، هردو را به يك چشم مىنگرد و از اصل سيره حذف مىكند. او به هيچ طرفى تعصب يا تمايل نشان نمىدهد زيرا كه خود را متقاعد كرده كه در موقعيت يك مورخ ناقد است نه يك مورخ متعصب و طرفدار.اين است سيره رسول همان گونه كه ابن هشام از استاد خود ابن اسحاق، كه در قرن دوم هجرى يگانه دانشمند علم مغازى و سِيَر به شمار مىآمده، گرفته است.* * *با گذشت زمان و توالى اعصار، مورخان مسلمان به نگارش سيره نبوى و خلق و خوى محمدى پرداخته و جنبههاى مختلف شخصيت پيامبر را نمايان ساختند تا مسلمانان آن را مَثَل اعلى و سر مشق خود سازند. آنها جنبههاى متعدد سيره پيامبر را گرفته و شرح و بسط دادند. عدهاى جنگهاى آن حضرت را به تفصيل شرح دادند، عدهاى ديگر درباره خصوصيات اخلاقى پيامبر نوشتند و گروهى از فرزندان و نوادگان او صحبت كردند. برخى او را نمونه يك انسان كامل شمردند و در ميان ايشان كسانى بودند كه سيره نبوى را محور تمام حوادث تاريخ اسلامى و محور اعمال نخستين سازندگان اين تاريخ دانستند.برخى از مورخان، سيره پيامبر را به طور جداگانه در كتابى مخصوص و مستقل نگاشتند كه از آن جملهاند: القاضى عياض بن موسى [496 ـ 542 ق [در كتاب خود «الشفا فى تعريف حقوق المصطفى»، ابن سيدالناس اليعمرى (متوفى در 734ق) در كتاب «عيون الاثر فى فنون المغازى و الشمائل و السير»، مغلطاى بن قليچ (متوفى در 762ق) در كتاب خود «الزهر الباسم، فى سيرةابى القاسم»، مقريزى [احمد ابن على 766ـ845ق [دركتاب «امتاع الاسماع» (در اين كتاب وقايعى از زندگى پيامبر نقل شده كه در كتب ديگر يافت نمىشوند)، شهاب الدين قسطلانى [احمد بن محمد 851ـ923ق [در كتاب خود «المواهب اللدنيه، فى المنح المحمديه»، نورالدين الحلبى [على ابن ابراهيم 975ـ1044ق[ در كتاب «انسان العيون فى سيرة الامين المأمون» (اين كتاب براى امكان تشخيص بين آن و سيره ابن هشام به السيرةالحلبيه معروف است.) و مرحوم شيخ محمد الخضرى[1872ـ1927]، نويسنده معاصر در كتاب خود «نوراليقين، فى سيرة سيدالمرسلين»2اما عدهاى ديگر سيره رسول را در بخشى از كتاب تاريخ عمومى خود جاى دادند كه از آن ميان، طبرى مورّخ[محمد بن جرير224ـ310ق]، ابن جوزى، (متوفى در 597ق)، ابن اثير[على بن محمد 555 ـ 630 ق [در كتاب خود «الكامل»، ذهبى مورخ، حافظ و ناقد معروف (متوفى در 748ق) در كتاب مفصل خود «تاريخ الاسلام»، ابن كثير [اسماعيل بن عمر 700ـ774ق [در كتاب قطور خود «البداية و النهاية» و الدياربكرى [حسين بن محمد متوفى در 983] در كتاب «الخميس فى احوال انفس نفيس» را نام مىبريم. مثلاً ابن كثير بيش از دو جلد از كتاب خود را به سيره رسول اختصاص داد و دو جلد بزرگ از كتاب ابن اثير نيز درباره سيره پيامبر نوشته شده است.تأليفات اين مورخان ـ و عدهاى ديگر كه هدف ما در اين جا ذكر اسامى آنها نيست ـ كه شرح حال رسول صلىاللهعليهوآلهوسلم را نوشتهاند، در مجموع كتابهاى سيره پيامبر را تشكيل مىدهند.در اين كتب، بسيارى از روايات و حوادث سيره نبوى شبيه هم بوده و تكرار مىشوند. زيرا همه از منبع يگانهاى سرچشمه گرفتهاند. و علاوه بر سيره ابن هشام كه سيره اصلى است، مورخان از منابع ديگر هم استفاده كردهاند. چنان كه در كتاب طبرى روايات بسيارى ديده مىشوند كه از ابن اسحاق نقل شده است، گرچه اين روايات در سيره ابن هشام نيامده است زيرا ابن هشام ـ چنانچه قبلاً ذكر كرديم ـ بسيارى از روايات ابن اسحاق را اختصار و تهذيب كرده است.* * *سيره نبوى مجموعهاى از شرح ها، تلخيصها و ذيلهايى دارد كه در باره آنها در بخش مختص به خود صحبت مىكنيم. ولى در اين قسمت لازم است كه از ابوالقاسم عبدالرحمن السهيلى (متوفى در مراكش، در 581 ق) ذكرى كرده باشيم. او تفسيرى بر سيره ابن هشام در كتاب خود «الروض الانفس» نوشته كه شرح مفصلى است و سيره ابن هشام، قديمترين اثر در تاريخ رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم را تكميل مىكند.برخى از نويسندگان معاصر گوشهاى از سيره پيامبر را به طور جداگانه تجزيه و تحليل كرده و به آن جلوه واضحى دادهاند كه از آن جملهاند: عباس محمود العقاد در كتاب خود «عبقرية محمد»، استاد مورخ محمد جميل بيهم در كتاب «فلسفه تاريخ محمد»، استاد عبدالرحمن الشرقاوى در كتاب «محمد رسول الحرّيه»، استاد محمد شوكت التونى در كتاب «محمد فىطفولته و صباه» و محمد عزة دروزة [1889 ـ] در كتاب «عصرالنبى و بيئته قبل البعثه»، محمد فرج در كتاب «محمد المحارب»، محمد احمد جادالمولى در كتاب «محمدالمثل الكامل» و امين دويدار در كتاب «صورمن حياة الرسول».تأليف اين كتب در شرح جنبه هايى از زندگى پيامبر ـ كه مؤلفان قبلى به طور مختصر از آنها ياد كرده ولى امروزه در معرض مطالعات دقيق و عميق قرار گرفتهاند ـ موجب غناى ادبيات معاصر عرب گرديد. سيره پيامبر علاوه بر اين كه از قديم موضوعى براى مطالعه و تحقيق نزد اعراب گرديده، زمينهاى نيز براى تحقيقات و مطالعات مستشرقان فراهم آورده كه برخى از اين تحقيقات به زبان عربى برگردانده شدهاند، از جمله اين مطالعات مىتوان از تأليفات وليام موير، درباره زندگى محمد، كارلايل، مارگليوث، درمنگهم، اشپرنگر، نولدكه، و ونسينك، درباره محمد و قوم يهود و واكنش محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم نسبت به يهوديان مدينه، ولهاوزن، بارتلمى سنت هيلير، درباره محمد و قرآن، دينيه با همكارى سليمان بن ابراهيم جزائرى، ديمومبين، گابرييلى، و آندراى، درباره زندگى و عقايد محمد، واشينگتون ايروينگ و بودلى را نام برد.1. صحاح سته: مراد شش كتاب «صحيح» در احاديث اهل سنت است كه مقبول آنان واقع شده و آنها عبارتند از: الجامع الصحيح تأليف محمدبن اسماعيل بخارى، صحيح تأليف ابوالحسين مسلم بن حجاج نيشابورى، سنن ابن ماجه، سنن ابن داود، جامع ترمذى، سنن نسائى.(فرهنگ معين)2. در اينجا بايد به دو كتاب جديد در باره زندگىنامه پيامبر اشاره كنيم كه مؤلفان در تأليف آنها شيوه تحقيق و جستجو و مقابله روايات و تعمق در بررسى حوادث و مغازى را پيش گرفتند. اين دو كتاب يكى كتاب حياة محمد اثر دكتر محمد حسين هيكل و ديگرى كتاب محمد اثر مرحوم استاد محمد رضا است. كتاب علىهامشالسيره تأليف دكتر طه حسين نيز سيره پيامبر و حوادث آن را به سبكى ادبى و بسيار زنده و پر تحرك ارائه مىدهد.[اين كتاب با عنوان پيرامون سيره نبوى توسط آقاى بدرالدين به فارسى ترجمه و منتشر شده است. (اصفهان، 1335ـ1336)م]