جايگاه و فلسفه لعن و نفرين - جایگاه و فلسفه لعن و نفرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جایگاه و فلسفه لعن و نفرین - نسخه متنی

احمد لقمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جايگاه و فلسفه لعن و نفرين

احمد لقماني

چرا بايد دشمنان امام حسين عليه‏السلام را لعن كرد؟ آيا واژه لعن و نفرين و به طور كلّى، فرهنگ تبرّى موجب «خشونت‏گرايى» و «دشمن تراشى» نمى‏شود؟ بهتر آن نيست شيوه‏اى شيرين پيش رو قرار دهيم و تنها با بيان سلام‏هاى زيارت عاشورا، به جاى «گلوله» از «گل» سخن بگوييم و استراتژى «صلح و سكوت و سلام» را برگزينيم؟!

آشنايى با اين قبيل موضوعات، گسترش و نگرش دلنشينى به گفت و گوى ما مى‏بخشد و فضاى جديدى از معارف ناب فرهنگى در برابر ديدگان انديشه‏هاى ما مى‏گشايد. از اين رو شايسته است پيش از هر سخنى، بدانيم:

1. تعريف «خشونت» از نظر آيين اسلام چيست؟ و آيا فرهنگ «تبرّى» نوعى رويكرد به خشونت است؟!

2. بنيان آموزه‏هاى دينى، بر خشونت و نفرين است يا محبّت و معرفت؟!

3. آيا فرهنگ «دوستى با دوستان» و «دشمنى با دشمنان» در اسلام وجود دارد يا در ساير فرهنگ‏ها و اديان نيز به چشم مى‏خورد؟

4. لعن در زيارت عاشورا مخصوص زمان بنى‏اميه بوده است يا اكنون نيز، كه هيچ اثرى از آنان نيست، بازهم بايد قاتلان امام حسين عليه‏السلام را نه يك بار و دوبار بلكه صدها بار لعن كرد؟!

خشونت و جايگاه تولّى و تبرّى

«خشونت» به معنى درشتى، سختى1 و هرگونه برخورد غير منطقى، ستم آلود و غرض‏آميز است كه به دور از انصاف و استدلال صورت مى‏گيرد و باعث رواج كينه توزى، عصيان‏گرى و بى‏امنيتى در جامعه مى‏شود.

گاه اين واژه به معناى برخورد قاطع و تمام عيار امّا منطقى و شايسته، قلم‏داد مى‏شود و از آنجا كه به دور از تسامح و تساهل يا نرمى است، خشونت مى‏گويند. همانند سخن رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم درباره على عليه‏السلام ، كه در پاسخ به اعتراض اصحاب نسبت به قاطعيت و عدم گذشت او در تقسيم خودسرانه غنايم توسط برخى، فرمود:

«فانّه خشنٌ فى ذات اللّه غير مداهن فى‏دينه2؛ على داراى صلابت و قاطعيّت نسبت به اجراى احكام الهى است.»

لعن و نفرين به عنوان «برائت»، يكى از شروط «تقرّب» است؛ همان گونه كه در زيارت امام حسين عليه‏السلام مى‏گوييم:

«يا ابا عبداللّه! انّى اتقرّب الى اللّه و الى رسوله و الى اميرالمؤمنين و الى فاطمة و الى الحسن و اليك بموالاتك و بالبرائة ممّن قاتلك و نصب لك الحرب و بالبرائة ممّن اسّس اساس الظّلم ...»3

اى حسين! من تقرّب مى‏جويم به خدا و به رسول او و به اميرمؤمنان و به فاطمه زهرا و به حسن مجتبى و به تو، به وسيله موالات و دوستى تو و به وسيله برائت و بيزارى جستن از هركس كه با تو جنگيد و جنگ را عليه تو برپا ساخت و به وسيله برائت جستن از هركس كه پايه ظلم و ستم را درباره شما نهاد....

برائت از امتيازهاى مكتب اسلام است؛ زيرا تأكيد بر مرز دوستى‏ها و دشمنى‏ها مى‏شود تا پيروان اين آيين با نمايان ساختن اين مرزها، «حبّ» و «بغض» خود را آشكار سازند و هماره بين حقّ و باطل، خير و شرّ، عدل و ظلم و حسين و يزيد، يك طرف را برگزينند كه:

«فمن يكفر بالطّاغوت و يؤمن باللّه فقد استمسك بالعروة الوثقى...»4

هركس به طاغوت كفر ورزيد و به خداوند ايمان آورد، همانا به دستگيره مستحكم الهى، كه هرگز گسسته نخواهد شد، چنگ زده است.

با اين نگرش، به خوبى درمى‏يابيم كه «ايمان به خداوند» و قرار گرفتن در صراط هدايت و رستگارى، با انجام مقدمه‏اى كه «كفر به طاغوت و نفى طاغوتيان» است، صورت مى‏پذيرد و هريك از خدا باوران بايد در درون خود، «كفر نسبت به طاغوت» و «ايمان نسبت به اللّه» را داشته باشند؛ زيرا:




  • كفر و ايمان، قرين يكدگرند
    هر كه را كفر نيست، ايمان نيست



  • هر كه را كفر نيست، ايمان نيست
    هر كه را كفر نيست، ايمان نيست



اين بينش ناب، تجلّى‏بخش حقيقتى است كه در آن فرهنگ تولّى و تبرّى5، به معنى دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا، به عنوان «گرايش و گريز» در عرصه «انديشه‏هاى آسمانى» و در شيوه‏هاى رفتارى ـ فردى و اجتماعى ـ نمود مى‏يابد تا هريك از دين باوران متعهد، مرزهاى دوستى و دشمنى را كه باعث تقويت يا تضعيف آرمان‏هاى آسمانى مى‏شود، حفظ نمايند و در نگاه دوستان و دشمنان، برجسته سازند؛ همان گونه كه اين شيوه را در پاسدارى از اموال و دارايى خويش نسبت به ديده‏ها و دل‏هاى اطرافيان به كار مى‏گيرند.

بى‏ترديد اين بينش و شيوه بر اساس فطرت و خرد است و خدا جويان را افرادى آرمان گرا، صاحب نظر و ارزشى تجلّى مى‏دهد تا هرگز در سياهى لشكر دشمن قرار نگيرند و زبونانه «تساهل و تسامح» و استراتژى «لبخند و صلح و سلام» را بهانه بى بهانگى خويش قرار ندهند.

آموزه‏هاى دينى؛ خشونت يا محبّت؟!

با هم، نگاهى نو و معرفت آفرين به مجموعه معارف ناب محمدى مى‏كنيم و پاسخ‏هاى خود را به دست مى‏آوريم:

1. لعن و نفرين، آغاز يا پايان راه؟

با گذرى بر جلوه‏هاى اعتقادى و اخلاقى، به خوبى درمى‏يابيم كه هرگز در مرحله نخست رويارويى با دشمنان، سخن از لعن و نفرين مطرح نمى‏شود بلكه تعامل، مفاهمه، گفت و گو و عرضه افكار و انديشه‏ها به گونه‏اى مستدل، منطقى و دلپذير مورد نظر قرار مى‏گيرد. از اين رو، خداوند به رسول سعادت آفرين خود مى‏فرمايد:

«ادع الى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن»6

(اى رسول ما!) به سوى خداوند با سخن متقن و حكمت‏آميز و موعظه پسنديده و نيكو و (در پايان) آنها را با مجادله و گفت و گوى پسنديده و بهتر، دعوت نما.

از آن سو پيروان پيامبر خود را، به اعتدال و سنجيده سخنى توصيه مى‏كند و آنان را از هر گونه زشتى گفتار برحذر مى‏دارد و مى‏فرمايد:

«و لاتسبّوا الذّين يدعون من دون اللّه فيسبّوا اللّه عدواً بغير علم»7

به كسانى كه غير خدا را پرسش مى‏كنند و (بت‏ها را) مى‏خوانند، توهين نكنيد؛ چرا كه آنان نيز به خداى شما از روى دشمنى و به دور از آگاهى، اهانت مى‏كنند.

اين بينش روشن نسبت به استحكام باورهاى دينى و استفاده از راهكارهاى اصولى و خردمندانه در برخورد با مخاطبان، موجب گرديد كه در جنگ‏هاى مختلف ـ كه فرمانده كلّ قوا شخص «معصوم»، يعنى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم يا امام عليه‏السلام بوده است ـ هرگز اجازه شروع درگيرى و قتال صادر نشود و پيش از هرگونه جنگ و ستيزى، «اتمام حجّت» به معناى ارايه انديشه و عرضه فكر و فرهنگ، در اولويت قرار گيرد.

و گاه زيان‏هاى قبلى از سوى دشمن ناديده گرفته مى‏شده است تا راه دعوت به سوى سعادت باز و پرنور بماند؛ همانند جنگ خيبر كه پس از بارها ناكامى مسلمين، آنگاه كه رسول خدا تصميم گرفت اميرمؤمنان على عليه‏السلام را فرمانده سپاه براى حمله به دشمن نمايد، با چشم پوشى از صدمات و لطمات وارده از ساكنان خيبر، رو به فرمانده رشيد و بصير خود كرده و فرمود:

«يا على! فواللّه لاَن يهدى اللّه بك رجلاً واحداً خيرٌ لك ان تكون لك حُمُرالنّعم؛»8

على جان! به خداوند سوگند! اگر پروردگار به وسيله تو يك نفر ـ از يهوديان خيبر ـ را هدايت كند، براى تو از شتران ارزشمند سرخ موى بهتر خواهد بود.

2. «استقبال» يا «مقابله» با خشونت؟!

نگرشى جامعه شناسانه، بيانگر اين حقيقت ارزشمند است كه آموزه‏هاى اسلام، «استقبال» از لعن و نفرين يا سبّ و توهين را مردود و ناپسند مى‏شمرد و «مقابله» با آن را به عنوان عامل بازدارنده اجتماعى، حفظ ارزش‏ها و هنجارهاى حقيقى جامعه و ارايه الگوهاى شايسته براى نسل‏ها و عصرهاى آينده ضرورى مى‏داند.

به يقين اين شيوه، نماد برجسته‏اى از «ارحمُ الراحمين»بودن خدا و «رحمةٌ للعالمين» بودن رسول خداست تا صالح و ناصالح، يكسان تلّقى نشوند و «پاكان» و «ناپاكان» پاداش و كيفر خود را در امروز و فرداى زندگى به خوبى بنگرند.

پروردگار حكيم با چنين نگاهى «قصاص» را ـ كه گاه ظاهرى ناراحت كننده داردـ «مرگ و نيستى» نمى‏داند، بلكه «حيات و هستى» براى جامعه معرفى مى‏كند و مى‏فرمايد:

«ولكم فى القصاص حيوةٌ يا اولى الابصار»9

و براى شما (دين باورانِ خداجو) قصاص، مايه حيات و زندگى است اى صاحبان عقل و انديشه!

آنان كه شناخت جامعى نسبت به حوادث تلخ و شيرين جامعه دارند، به خوبى از تأثير قصاص ـ به عنوان جواب خشونت ـ آگاهى داشته و آن را باعث مصون ساختن خانواده‏ها از آثار زيانبار زشتى‏ها و بدى‏ها مى‏شمرند.

3. نمادها و نمودهاى عشق

هرگاه عشق و احساس انسان به فعليّت برسد، دو نماد مى‏يابد:

الف) عشق و ارادت به آنچه متصل به محبوب است.

ب) تنفّر و بيزارى نسبت به تمامى بدى‏ها و زشتى‏ها از نظر محبوب.

تجلّى اين دو در نگاه مريدان و علاقمندان موجب مى‏شود كه در بخش نخست، احترام، قداستِ اجزاء و لوازم زندگى و محبّت دوستان در وجود ما نمايان شود و در بخش ديگر، نسبت به بدى‏ها و دشمنى‏هايى كه با دوستان مى‏شود، بى‏تفاوت و بى‏احساس نباشيم؛ بلكه گاه با سكوت و گاهى با لعن و زمانى با فرياد و شيون، برائت و بيزارى خود را نشان دهيم؛ همان گونه كه در برابر كينه توزان و مخالفان با ارزش‏ها و آداب و رسوم برجسته فاميلى و خانوادگى، ناراحتى و خشم خود را نمايان مى‏كنيم.

4. تشويق و تكذيب؛ واكنشى فطرى

حسّ فطرى انسان و واكنش درونى افراد، تمجيد و سپاس از كارهاى شايسته و تكذيب و پرخاش در برابر افعال ناشايست است. اين، شيوه هميشگى افراد با هر مكتب و مرام و يا دين و آيين است كه در حالت اعتدال، نوعى عكس العمل و واكنش درونى را نسبت به افعال بيرونى در خود احساس كنند.

به ديگر سخن، لعن و نفرين دين‏باوران به ظالمان، هرگز به عنوان «عمل» و «كنش» محسوب نمى‏شود، بلكه عكس العمل و واكنشى است كه در اثر ستم ستمكاران در احساس و انديشه خود مى‏يابند؛ همان گونه كه قرآن كريم نقض عهد تبهكاران را نسبت به ارزش‏هاى الهى و انسانى باعث لعن خداوند، و سيه‏دلى آنان مى‏شمرد و مى‏فرمايد:

«فبما نقضهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسية»10

چنان كه در سخنى ديگر انحراف دل‏هاى منحرفان را بازتاب چرخش اوليّه آنان از صراط مستقيم سعادت معرفى مى‏كند: «فلمّا زاغوا ازاغ اللّه»و فراموشى ياد خداوند ـ به عنوان عامل اميد و اطمينان و ايمان ـ را علّت فراموشى خود بيان مى‏نمايد: «نسوا اللّه فانساهم انفسهم»11

به عبارت ديگر، «هدايت» داراى سه نوع است:

تكوينى، تشريعى و پاداشى.

اما ضلالت و گمراهى تنها پاداش است. زيرا بازخورد گفتار، پندار و رفتار گمراهان و سيه‏روزان، ضلالت و گمراهى آنان است؛ همان گونه كه نصرت خداوند براى برخى پاكان، به خاطر نصرت دين خداوند از سوى آنان است: «اِنْ تنصروا اللّه ينصركم و يثبّت اقدامكم»12

5. لعن و نفرين؛ خشونت يا عدالت؟!

پاره‏اى گويندگان و نويسندگان، نگاهى يك سويه به احكام الهى دارند و هماره از روزنه‏اى مخصوص و محدود به وقايع مى‏نگرند. اينان جلوه ظاهرى لعن را ديده و به دور از كلان‏نگرى، آن را خشونت تلقى مى‏كنند، در حالى كه فرهنگ برائت و اظهار لعن نه تنها «خشونت» نيست بلكه «عدالت» است.

در زيارت عاشورا، فرازى اين چنينى به چشم مى‏خورد كه در آن مى‏خوانيم:

«فلعن اللّه اُمَّةً اسّست اساس الظلم والجور عليكم اهل‏البيت...»13

[ مصائب امام حسين عليه‏السلام و خاندان پاك و اصحاب تابناك او به گونه‏اى عظيم و بزرگ بود كه بر ما و بر همه اهل اسلام و در آسمان‏ها و بر جميع اهل آسمان‏ها سنگين بود.] پس خداوند لعنت كند گروهى را كه اساس ظلم و ستم را بر شما اهل بيت، بنيان نهادند...

صاحب نظران، حرف « ف » در «فَلَعَنَ اللّهُ» را فاء تفريع مى‏نامند؛ يعنى چون چنان كردند، پس لعنت خداوند بر آنان باد.

به ديگر سخن، لعن ما خشونت نيست بلكه جواب خشونت آنان است.

در فرازهاى ديگر زيارت عاشورا به خوبى ره‏آورد اعمال خشونت‏بار آنان، لعن و نفرين پيروان معصومان عليهم‏السلام دانسته شده است:

«لعن اللّه امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم الّتى رتّبكم اللّه فيها و لعن اللّه امة قتلتكم و لعن اللّه الممهّدين من قتالكم برئت الى اللّه و اليكم منهم و من اشياعهم و اتباعهم و اوليائهم يا اباعبداللّه.»

همان گونه كه در بخشى از اين زيارت، به خوبى غيرت و خروش دينى شيعيان در برجسته سازى مرزهاى انديشه و عشق آسمانى آشكار مى‏شود و لعن آنان نشان خاكسترى نبودن يعنى دورى از بى‏تفاوتى و بى‏احساسى آنان محسوب مى‏گردد:

«لعن اللّه امة اَسْرَجَتْ و الجَمَتْ و تنَقَّبَتْ لقتالك»

خداوند لعنت كند گروهى را كه بر اسبان خود زين گذاشتند و بر آنان لجام نهادند و نقاب زدند [و آماده [جنگ با تو شدند.

بدون شك اين شيوه روشنگر، برگرفته از آيات روح‏پرور قرآن مجيد است؛ آنجا كه لعن به كافران را به خاطر كفر آنان بيان مى‏كند: «لعنهم اللّه بكفرهم»14 و «اصحابُ السّبت» يعنى فرمان شكنان روز شنبه در بين يهوديان را براى دستيابى به درآمد ماهيگرى لعن مى‏كند و علت آن را، نافرمانى آنان مى‏شمرد: «كما لعنّا اصحاب السّبت»15 از اين رو، اهل سنّت نيز لعن و نفرين به قاتلان و ظالمان كربلا را به خاطر جنايات فجيع آنان جايز مى‏شمرند.

ابن حجر حنبلى در كتاب «الصواعق» مى‏نويسد:

«از امام احمد حنبل در مورد لعن يزيد سؤال شد، او در پاسخ گفت: چگونه لعنت نشود كسى كه خداوند او را در قرآن لعن نموده است؛ آنجا كه مى‏فرمايد:

«فهل عسيتم ان تولّيتم ان تفسدوا فى‏الارض و تقطعوا ارحامكم اولئك الذين لعنهم اللّه»؛ و چه گناه و قطع رحمى بالاتر از آنچه كه يزيد انجام داد.»

علاّمه تفتازانى حنفى نيز با صراحت به يزيد لعن مى‏فرستد و در كتاب «شرح العقايد» مى‏نويسد: «حقيقت اين است كه رضايت يزيد به قتل حسين عليه‏السلام و شاد شدن او بدان خبر و اهانت كردن وى به اهل بيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از اخبارى است كه در معنا متواتر است؛ هرچند كه تفاصيل آنها تك تك است، ولى توافقى درباره مقام يزيد بلكه درباره ايمان او ـ كه لعنت خدا بر او و يارانش بادـ نداريم.»

امام شوكانى، دانشمند سنّى مذهب، صريح‏تر از علاّمه تفتازانى به تشريح فجايع خونبار عاشورا مى‏پردازد و در كتاب «نيل الاوطار» مى‏گويد:

«به تحقيق عده‏اى از اهل علم افراط كردند و حكم نمودند كه حسين، نوه پيامبر، نافرمانى يك آدم شرابخوار و دائم الخمر را نموده است و حرمت شريعت يزيد بن معاويه را هتك كرده است. خدا لعنتشان كند، چه سخنان عجيبى كه از شنيدن آنها مو بر بدن انسان راست مى‏شود.»

جالب توجه آنكه ابن خلدون ـ انديشمند بزرگ اهل سنّت ـ در كتاب «مقدمه» و ابن عماد، فقيه حنبلى در «شذرات الذهب» و ابن جوزى حنبلى، با نگاهى شايسته به شخصيّت امام حسين عليه‏السلام نگريسته‏اند و با شفافيّت بسيار، يزيد را فردى دائم الخمر و قمارباز و قاتل فرزند رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم دانسته‏اند كه سزاوار لعن و نفرين است.

امام شافعى كه در «دوستى اهل بيت» زبانزد است، با سروده زيباى خود، بينش خويش را آشكار مى‏كند و مى‏گويد:

«حسين كشته‏اى است بدون جرم و گناه كه پيراهن او به خونش رنگين شد؛ اگر گناه من دوستى اهل بيت پيامبر است، پس گناهى است كه من از آن توبه نمى‏كنم. اهل بيت پيامبر در روز محشر شفيعان من هستند و اگر نسبت به آنان بغضى داشته باشم، گناه نابخشودنى است.»

اين نگرش منصفانه در بين برخى از عالمان اهل سنّت، موجب شده است مفسّرى برجسته چون آلوسى در تفسير «روح المعانى»، ضمن اشاره به ديدگاه امام محمد غزالى نسبت به لعن و نفرين قاتلان امام حسين عليه‏السلام ، بگويد:

«تا زمانى كه چشمى براى مصائب حسين عليه‏السلام مى‏گريد، بايد به قاتلان او لعن كرد كه چنين جنايت عظيمى را در كربلا مرتكب شدند.»

علاّمه اقبال لاهورى نيز در شعرى شعورآفرين، قيام امام حسين عليه‏السلام را ترسيم مى‏كند و مى‏گويد:




  • رمز قرآن از حسين آموختم
    تار ما از زخمه‏اش لرزان هنوز
    اى صبا، اى پيك دور افتادگان
    اشك ما برخاك پاك او رسان



  • ز آتش او شعله‏ها افروختم
    تازه از تكبير او ايمان هنوز
    اشك ما برخاك پاك او رسان
    اشك ما برخاك پاك او رسان



حكيم سنايى، شاعر و عارف معروف ايرانى، علت لعن شيعيان شيفته را با ظرافت بسيارى به نظم كشانده است و مى‏سرايد:




  • داستان پسر هند مگر نشنيدى
    پدر او دُر دندان پيمبر بشكست
    او به ناحق، حق داماد پيمبر بگرفت
    بر چنين قوم، تو لعنت نكنى، شرمت باد
    لَعَنَ اللّهُ يزيداً و عَلى آلِ يزيد



  • كه از او و ز سه كس او به پيمبر چه رسيد؟!
    مادر او جگر عمّ پيمبر بمكيد
    پسر او سر فرزند پيمبر ببريد
    لَعَنَ اللّهُ يزيداً و عَلى آلِ يزيد
    لَعَنَ اللّهُ يزيداً و عَلى آلِ يزيد



6. تأثير تربيتى لعن و برائت

«عشق به خوبى و تنفّر از بدى‏ها» در ذات و سرشت انسان‏ها نهفته است و هر فردى را با هر نوع گرايش فكرى ـ فرهنگى به سوى آرمانى والا هدايت مى‏كند.

اين ويژگى برجسته موجب مى‏شود كه هميشه و هر حال روحيه الگوپذيرى و اسوه يابى در ما تجلّى نمايد و براى ماندگار كردن خويش همانند محبوبان عمل كنيم و نيازهاى گوناگون روحى و جسمى خود را به طور شايسته و بايسته‏اى پاسخ دهيم.

فرهنگ برائت و سنّت لعنت در بين دين باورانِ صاحب بصيرت، زمينه ساز نعمتى ناپيدا مى‏شود كه از آغاز تا فرجام زندگى خويش را به خوبى‏ها آراسته سازند تا سلام و درود نسل‏ها و عصرهاى بعدى را نصيب خود سازند و با دورى از هرگونه زشتى و ناپاكى، خويش را از لعنت و نفرين همگان رها نمايند. و اين، بزرگ‏ترين تأثير جاودان و ماندگار براى لعن به ظالمان تاريخ محسوب مى‏شود.

7. سلام‏هاى آغازين؛ بيان معيارهاى بنيادين

از آنجا كه سخن از بنيان آموزه‏هاى آسمانى اسلام بر خشونت و لعنت يا مهربانى و رحمت است، بار ديگر «زيارت عاشورا» را مى‏گشاييم تا پاسخ خود را از فرازهاى فروزان اين زيارت برگيريم. در آغاز اين زيارت، هفت سلام مى‏خوانيم و مى‏گوييم:

السّلام عليك يا اباعبداللّه

السّلام عليك يابن رسول اللّه

السّلام عليك يا خيرة اللّه و ابن خيرته

السّلام عليك يابن اميرالمؤمنين و ابن سيّد الوصيّين

السّلام عليك يابن فاطمة الزّهراء سيّدة نساء العالمين

السّلام عليك يا ثاراللّه و ابن ثاره والوتر الموتور

السّلام عليك و على الارواح الّتى حلّت بفنائك

پس از آن، سلام ديگرى مى‏دهيم و مى‏گوييم:

«عليكم منّى جميعاً سلامٌ اللّه ابداً ما بقيتُ و بقى الليل و النّهار»

در پى آن، سخن از مصائب جانسوز و سختى‏هاى سهمگين روز عاشورا به ميان مى‏آوريم و به خاطر آنها، به ظالمان و غاصبان لعن و نفرين مى‏كنيم.

با مرور اين چنينى بر زيارت و فرازهاى درس‏آموز آن درمى‏يابيم كه بنيان بينش‏ها ونگرش‏هاى اعتقادى، فكرى و فرهنگى در اسلام پيش از لعنت و ذلّت، رحمت و مغفرت است كه در سلام‏هاى پى‏درپى تأكيد شده است؛ همان گونه كه در سخنان معرفت آفرين پيشوايان معصوم بدين نكته ارزنده اشارات فراوانى به چشم مى‏خورد.

پيام آور رحمت، حضرت ختمى مرتبت، به پيروان روشن بين خود مى‏فرمود:

«لا ينبغى للمؤمن ان يكون لعّانا16... ان استطعت الاتلعن شيئاً فافعل؛17 سزاوار نيست براى فرد مؤمن كه پى در پى ديگران را لعن نمايد... اگر (پديده‏ها و حوادث به گونه‏اى است كه) مى‏توانى هيچگاه لعن و نفرين نكنى، اين گونه عمل كن.»

اما در سخن ديگر، بندگان درهم و دينار و جاه و جيفه دنيا همانند پيمان شكنان عاشورا را، دو بار لعنت كرد و فرمود:

«ملعونٌ معلونٌ مَنْ عبد الدّينار و الدّرهم؛18 لعنت باد، لعنت باد بر كسى كه (ارزش‏ها و آرمان‏هاى الهى را زير پا بگذارد و براى رسيدن به هدف‏هاى شيطانى و ناپايدار دنيوى) بنده دينار و درهم شود.»

آرى نگاه و نگرش زيبا و مهرآفرين به تمامى هستى و پديده‏هاى خلقت، رسالت نخست هريك از ماست، اما مرز و معيار آن، بايدها و نبايدهاى الهى در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى و اعتقادى است.

شيوه‏اى عقلائى و فطرى

فرهنگ نفرين و نفرت نسبت به دشمنان و مهر و محبّت به دوستان و خوبان، در همه زمان‏ها و در بين تمامى ملّتها ـ با توجه به آداب و رسوم هريك از آنان ـ وجود داشته است. بر افراشته نگاهداشتن بيرق‏ها و پرچم‏ها، زنده نگاهداشتن نام قهرمانان، افروخته ساختن مشعل‏هاى ياد بود و نامگذارى خيابان‏ها و ميدان‏ها، همه و همه، نمادى از بيدارى و بالندگى يك كشور و ارايه الگوهاى درس‏آموز به نسل‏هاى مختلف نسبت به دفاع از ارزش‏ها، مقدّسات و دلبستگى‏هاى يك مرز و بوم است.

بدون شك در كشورى كه اعتقادات قدسى و آسمانى وجود ندارد و براى ياد بود مظلومان و قهرمانان خويش دقيقه‏اى را به «سكوت» و يا لحظاتى را به «مارش مخصوص» و نواختن «آهنگى حماسى و پرخروش» اختصاص مى‏دهند؟ بلندترين فرياد را بر سر ستم پيشگان و خونخواران فرود مى‏آورند و بزرگ‏ترين پيام حق خواهى و عدالت‏طلبى را به تمامى مخاطبان خود مى‏دهند.

به راستى چنين آداب و رسومى كه با توجه به فرهنگ عمومى هر كشورى انجام مى‏شود، ترجمان «دوستى با دوستان» و «دشمنى با دشمنان» يك ملّت تلقّى نمى‏شود؟ و روشن‏تر از آن، نوعى عزم و انتخاب و بيدارى و پويايى ملّى براى حفظ و حراست از ارزش‏هاى مورد قبول هر جامعه به حساب نمى‏آيد؟

و آيا آنان كه مخالف لعن دشمنان هستند و براى اين نظر خود دلايل مختلفى ارايه مى‏كنند، با كسانى كه قصد ربودن دارايى يا در پى ضربه زدن به شخصيت اجتماعى آنها هستند، تنها و تنها با گُل و لبخند و شربت و شيرينى رو به رو مى‏شوند؟! آيا در نگاه آنها هيچ تفاوتى بين بهترين دلسوزان و بدترين دشمنان آنان وجود ندارد؟! يا اينكه «برائت» و «محبّت»، دو روش عقلانى و برتر از آن، فطرى است كه در نهاد يكايك افراد به وديعت نهاد شده است؛ چنانكه هرگاه اين گزينش عقلانى و فطرى در فردى از خانواده يا اجتماع وجود نداشته باشد، همگان به راه و رسم زندگى او انتقاد مى‏كنند و نسبت به دلايل وى، روى خوش نشان نمى‏دهند.


1. مجمع البحرين، ج 1، ص 650؛ كتاب العين، ج 4، ص 170.

2. الارشاد، ج 1، ص 172.

3. زيارت عاشورا ،ر.ك: بحارالانوار، ج 98، ص 293.

4. بقره/ 256.

5. ر.ك: الكافى، ج 1، ص 185 و 210.

6. نحل/ 125.

7. انعام / 108، ر.ك: تفسير المنار، ج 7، ص 697.

8. العمده، ص 149 و 157.

9. بقره/ 179.

10. مائده/ 13.

11. حشر/ 19، ر.ك: توبه/ 67؛ انعام/ 44؛ اعراف/ 51.

12. محمد/ 7.

13. بحارالانوار، ج 98، ص 237.

14. بقره/88.

15. نساء/ 46.

16. كنز العمّال، خ 8185، ر.ك: الكافى، ج 2، ص 326.

17. همان، خ 8192، ر.ك: كشف الغمّه، ج 2، ص 189.

18. وسايل الشيعه، ج 20، ص 350؛ بحارالانوار، ج 70، ص 319.


/ 1