شفاعت - شفاعت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شفاعت - نسخه متنی

محمد غفوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شفاعت

محمد غفورى

اشاره

در زمينه شفاعت دو برداشت انحرافى در جامعه وجود دارد:

1. گروهى آن را اقدامى بى‏حساب و كتاب و نوعى پارتى بازى در نظام آفرينش مى‏دانند و لذا آن را به طور كلّى انكار مى‏كنند.

2. جمعى آن را اختيارات و اقداماتى فوق قانون الهى براى صالحان مى‏شناسند و به اميد آن راه گناه و ظلم را بر روى خويش گشوده مى‏بينند.

اين دو تلّقى، نادرست و در حقيقت دو سوى افراط و تفريط در مسأله «شفاعت» است. در اين مقاله ادّله منكران شفاعت و مفهوم درست آن را مى‏خوانيم:

شبهه‏هاى منكران

1. شفاعت با بعضى از آيات قرآن كريم سازگار نيست؛ از جمله:

«وَاتقوا يوماً لاتجزى نفسٌ عن نفسٍ شيئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤخَذُ مِنْها عَدْلٌ و لا هُم يُنْصَرُون»؛1 و بترسيد از روزى كه انجام ندهد كسى براى كسى چيزى را و نه از كسى شفاعتى پذيرفته شود و نه بَدَلى از او قبول گردد و نه ايشان يارى شوند.

در آيه فوق، صراحتاً شفاعت رد شده است. همين مضمون در آيه ديگرى تكرار شده است.

«واتقوا يوماً لاتجزى نفس عن نفسٍ شيئاً و لا يقبل منها عدل و لا تنفعها شفاعة و لا هم ينصرون».2

2. شفاعت منجر به ظلم مى‏شود. خداوند بارها در قرآن متذكر شده است هركس كه عملى انجام دهد، كم يا زياد، خوب يا بد، سزاى عملش را خواهد ديد؛ «و من يعمل مثقال ذرّةٍ شرّاً يره»3. انسان‏ها مساوى و در يك درجه نيستند؛ «هل يستوى الّذين يعلمون والّذين لايعلمون».4

اگر دو نفر مرتكب گناهى شوند ولى يكى مورد شفاعت و عفو قرار گيرد و ديگرى عذاب شود، ظلم است. اگر انسان صالح و انسان گنهكار، هردو وارد بهشت شوند، پس چه تفاوتى است ميان عمل خير و عمل شر؟ اين رفتار با عدالت الهى سازگار نيست.

3. شفاعت با اصل قرآنى «و ان ليس للانسان الاّ ما سعى»5 منافات دارد. اين اشكال نيز مشابه مورد قبل است، كه توضيح آن گذشت.

4. اعتقاد به شفاعت موجب تجّرى و تشويق به گناه است. چنين عقيده‏اى موجب گستاخى انسان در ارتكاب گناهان و مقيّد نبودن به مرزهاى حلال و حرام مى‏شود. شفاعت موجب مى‏شود كه انسان گناهان خود را كوچك شمارد يا ناديده گيرد. در نتيجه، اين اعتقاد، انسان را به تباهى و جامعه را به فساد و انحطاط مى‏كشاند؛ همانند اين عقيده كه مى‏گويد:




  • حاجب اگر معامله حشر با على است
    من ضامنم تو هرچه بخواهى گناه كن



  • من ضامنم تو هرچه بخواهى گناه كن
    من ضامنم تو هرچه بخواهى گناه كن



5. لازمه شفاعت، منفعل شدن و تحت تأثير قرار گرفتن خداوند در مقابل «شفيع» و تغيير حالت از خشم به رحمت است و تغيير حالت، منافى با ذات وجود الهى است؛ چرا كه «لامؤثّر فى الوجود الاّ اللّه؛ خداوند در همه چيز تأثير مى‏گذارد ولى هيچ چيز در خدا اثر گذار نيست». شفاعت به منزله اثر گذاشتن شفيع و تأثير پذيرى خداست.

6. اعتقاد به شفاعت، شرك به خداست. هيچ موجودى غير از خدا حقّ بخشيدن مجرم و خطاكار را ندارد. اگر براى ديگران نيز چنين حقّى و قدرتى قائل شويم، شرك به خدا ورزيده‏ايم؛ چون ديگران را هم در بخشيدن، شريك و در عرض خدا قرار داده‏ايم.

7. شفاعت نوعى باندبازى، پارتى بازى و قبيله گرايى است. همت گروه‏ها و قبايل در اين است كه بستگان و هواداران خود را از گرفتارى‏ها برهانند. از شفاعت هم همين معنا استفاده مى‏شود و شفيعان، افرادى خاص را شفاعت مى‏كنند، مثلاً ائمه عليهم‏السلام شيعيان را مورد شفاعت خود قرار مى‏دهند.

8 . آيا فرقى ميان گناهان و خطاها در شفاعت وجود دارد؟

9. آيا ممكن است دونفر كه شرايط مساوى دارند، يكى شفاعت شود و ديگرى نشود؟

10. آيا هر مجرم و خطاكارى لياقت شفاعت شدن را دارد؟ آيا شفاعت كردن چارچوب و قانون معينى دارد؟

11. چه كسانى مى‏توانند شفيع ديگران باشند؟ خصوصيات و شاخصه آنها چيست؟

12. شفاعت، اسقاط كيفر است يا ترفيع درجه و يا هردو؟

پاسخ به شبهات

شفاعت داراى دو قسم است:

1. ظالمانه؛ 2. عادلانه.

«شفاعت ظالمانه» برهم زننده قانون و وسيله‏اى است كه مجرم توسط آن، از حكم الهى جلوگيرى مى‏كند.

بسيارى از عوام، شفاعت انبيا و ائمه عليهم‏السلام را چنين مى‏پندارند و تصوّر مى‏كنند كه شفيعان، افراد با نفوذى هستند كه در دستگاه خدا اعمال نفوذ كرده، قانون خدا را نقض مى‏كنند و اراده خدا را تغيير مى‏دهند.

اين باور، شرك به ربوبيّت خداى متعال است. آياتِ نافى شفاعت نيز، ناظر بر اين شفاعت هستند:

«لاتجزى نفس عن نفس شيئاً و لا يقبل منها شفاعة»6، «يا ايهاالذين آمنوا انفقوا ممّا رزقناكم من قبل ان يأتى يومٌ لا بيعٌ فيه و لا خُلَّةٌ و لا شفاعةٌ»؛7 اى اهل ايمان! از آنچه نصيب شما كرديم، انفاق كنيد، پيش از آن كه روزى بيايد كه نه كسى براى آسايش خود چيزى مى‏تواند بخرد و نه دوستى و شفاعتى به كار مى‏آيد.

«شفاعت عادلانه» حافظ و تأييد كننده قانون است و در آن، استثناء و تبعيض بين افراد و نقض قانون وجود ندارد و مستلزم غلبه بر اراده قانونگذار نيست. تفاوت ديگر شفاعت عادلانه و ظالمانه در اين است كه اوّلاً: شفاعت عادلانه از خدا شروع و به گنهكار ختم مى‏شود ولى شفاعت ظالمانه از مجرم شروع مى‏شود و نقطه شروع آن نيز هواهاى نفسانى است كه آثار آن تباهى فرد و جامعه است و پايانى جز هلاكت و عذاب آخرت نخواهد داشت؛ ثانياً: در شفاعت عادلانه خداوند براى شفاعت وسيله برمى‏انگيزد و وسيله بودن شفيع از ناحيه خدا و با اذن اوست (ر.ك: مائده/ 35) ولى در شفاعت ظالمانه مجرم و عاصى وسيله را واسطه قرار مى‏دهد.

شفاعت عادلانه بر دو قسم است:

1. شفاعت «رهبرى»؛ 2. شفاعت «مغفرت».

شفاعتِ رهبرى

همان گونه كه اعمال انسان در جهان ديگر تجسّم عينى مى‏يابد، «روابط» انسان‏ها نيز صورت ملكوتى پيدا مى‏كند؛ مثلاً كسى كه سبب هدايت انسانى ديگر مى‏شود، در ميان آنها رابطه رهبرى و پيروى، عينى مى‏شود و هادى به عنوان «پيشوا»، و هدايت يافته به عنوان «پيرو» تلّقى مى‏شود. همچنين است رابطه گمراه كننده و گمراه شونده. قرآن كريم در اين باره مى‏فرمايد:

«يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِم»8؛ در قيامت هر كسى با پيشواى خودش (يعنى با همان كسى كه عملاً الگو و الهام بخش او بود) محشور مى‏گردد.

در مورد پيشوايى فرعون، در قرآن چنين آمده است:

«يَقدُمُ قَومَهُ يَومَ القِيامَةِ فَأَورَدَهُمُ النّار»9؛ فرعون پيشاپيش پيروانش حركت مى‏كند، پس در آتش واردشان مى‏كند. همچنين پيامبران، امامان و ساير رهبران حق در قيامت، پيشوا و شفيع پيروانشان هستند.




  • او شفيع است اين جهان و آن جهان
    اين جهان در دين و آن جا در جنان



  • اين جهان در دين و آن جا در جنان
    اين جهان در دين و آن جا در جنان



قرآن نيز شفاعت كننده است. پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در مورد قرآن فرمود: «انّ القرآن شافعٌ مُشَفَّعٌ و ماحلٌ مُصَدَّق10؛ قرآن شفيعى است كه شفاعتش پذيرفته شده است و سعايت كننده‏اى است كه سعايتش پذيرفته مى‏شود.»

در حديثى مشهور نيز وارده شده است كه در قيامت سه چيز از دست انسان شكايت مى‏كند؛ از جمله قرآنى كه گرد و غبار روى آن بنشيند و تلاوت نشود.11 بنابراين كسى منكر شفاعتِ رهبرى نيست.

شفاعتِ مغفرت

شفاعتِ مغفرت به معناى وساطت در عفو و بخشش گناهان است. شفاعت، همان مغفرت الهى است. رحمت و غفران، زمانى كه به صاحب رحمت‏ها و خيرات ـ كه خداوند كريم است ـ نسبت داده شود، مغفرت خوانده مى‏شود. و زمانى كه به مجارى رحمت منسوب گردد، شفاعت ناميده مى‏شود. پس هر شرطى كه براى شمول مغفرت لازم باشد، براى شمول شفاعت هم لازم است. با اين قيد بسيارى از افراد كه لايق رحمت نيستند، از دايره شفاعت نيز خارج مى‏شوند. رحمت و مغفرت الهى نامحدود است ولى بعضى لايق آن نيستند و مشمول مغفرت و شفاعت قرار نمى‏گيرند. خداوند در اين باره مى‏فرمايد:

«اِنّ اللّه لايغفر ان يُشرك به و يَغفِر ما دون ذلك لِمَن يشاء»12؛ خدا شرك را نمى‏آمرزد و آنچه كه پايين‏تر از شرك است، براى هركس كه بخواهد، مى‏بخشد.

از آيه فوق استنباط مى‏شود كه يكى از شرايط لازم و ضرورى براى شفاعت، داشتن ايمان به يگانگى خداست.

شفاعت در قرآن

اصل شفاعت از نظر قرآن، ثابت و غير قابل انكار است. در مقابل آيات نفى شفاعت، آيات بسيارى وجود دارد كه شفاعت را اثبات مى‏كنند. بعضى از آيات، شفاعت را مختصّ خداوند مى‏دانند و شمارى ديگر شفاعت ديگران را با اذن خدا ثابت و مورد قبول مى‏دانند.

الف) آياتى كه شفاعت را منحصر به خدا مى‏داند:

1. «وَ اَنْذِرْ بِهِ الّذينَ يَخافُونَ اَنْ يُحشَرُوا اِلى رَبِّهِم لَيسَ لَهُم مِن دُونِهِ وَلىٌّ وَ لا شَفيعٌ لَعَلَّهُم يَتَّقُون»؛13 و آنان را كه از حضور در پيشگاه عدل خدا ترسان و هراسانند، به آيات خدا متنبّه ساز و بترسان، كه جز خدا آنها را ياورى و شفيعى نيست؛ باشد كه پرهيز كار شوند.

2. «لَيسَ لَها مِن دُونِ اللّهِ وَلٌّى وَ لا شَفيعٌ»14؛ در دو عالم هيچ كس را جز خدا دادرس و شفيعى نيست.

3. «ما لَكُم مِن دُونِهِ مِنْ وَلىٍّ وَ لا شَفيعٍ»15؛ شما را غير از او هيچ يار و مددكارى نيست.

4. «قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَميعاً لَهُ مُلْكُ السَّمواتِ وَالاَرْضِ ثُمَّ اِلَيْهِ تُرْجَعُونِ»16؛ بگو: شفاعت همه خلق با خداست كه سلطان زمين و آسمان‏هاست و پس از مرگ، بازگشت همه شما به سوى اوست.

آيات فوق، شفاعت را منحصر در خدا دانسته و براى ديگران حقّى و قدرتى در شفيع شدن قائل نشده است. واقعيت اين است كه اين آيات با آيات بعدى منافات ندارند و قابل جمع هستند، چون اگر شفاعت ديگران با اذن خداوند باشد، در حقيقت شفيع واقعى ذات خداوند است، نه كسى ديگر. آيات بعدى گواه اين معنا هستند.

ب) آياتى كه شفاعت ديگران را به اذن الهى مى‏پذيرد:

1. «من ذا الذى يشفع عنده الاّ باذنه»17؛ چه كسى جرأت دارد كه در پيشگاه خدا به شفاعت برخيزد، مگر با اذن و فرمان او.

2. «وَ لا يَمْلِكُ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُون»18؛ و غير از خداى يكتا آنان را كه به خدايى مى‏خوانند، قادر بر شفاعت كسى نيست، مگر كسانى كه بدانند و بر توحيد حق گواهى دهند.

3. «وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِى السَّمواتِ لا تُغْنى شَفاعَتُهُم شَيْئاً اِلاّ مِنْ بَعْدِ اَنْ يَأْذَنَ اللّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى»19؛ و چه بسا از فرشتگان در آسمان‏هاست كه شفاعتشان سودمند نيست جز به امر خدا و بر آن كسى كه خدا بخواهد و از او خشنود باشد.

4. «ما مِنْ شَفيعٍ اِلاّ مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ»20؛ هيچ كس شفيع و واسطه نخواهد بود، مگر به رخصت او.

5. «لايَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنِ‏التَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»21؛ در آن روز هيچ كس مالك شفاعت نخواهد بود، مگر كسى كه از خداى مهربان عهدنامه [توحيد] دريافته است.

6. «يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنْ اَذَنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَولاً»22؛ در آن روز شفاعت هيچ كس سود نبخشد، جز آن كس كه خداى رحمان به او اجازه شفاعت داده و سخنش مورد پسند او گرديده است

7. «لايَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِن خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ»23؛ هرگز آن مقرّبان درگاه الهى از احدى، جز كسى كه خدا از او راضى است، شفاعت نكنند و آنها دائم از خوف قهر خدا هراسانند.

8. «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ اِلاّ لِمَنْ اَذِنَ لَهُ»24؛ و شفاعت كسى، جز آن كه خدا به او اذن شفاعت داده است، سودمند نيست.

آيات مذكور همگى اتفاق نظر دارند بر اين كه: هيچ موجودى حقّ شفاعت از كسى را ندارد و اگر شفاعت هم بكند، سودمند نخواهد بود، مگر شفاعت كسانى كه خداوند به آنها اذن داده است.

بنابراين شفاعت چه با واسطه باشد و چه بى‏واسطه، در هردو صورت، شفيع واقعى و اصلى، خود خداوند رحمان است. اگر اذن و اجازه‏اى از طرف او نباشد، شفاعتى صورت نمى‏گيرد و يا چنين عملى به حال هيچ كس سودى نخواهد داشت. و اين مطلب همان معناى آيه « قل للّه الشفاعة جميعاً» است كه شفاعت را منحصر در ذات اقدس الهى مى‏داند.

چه كسانى مى‏توانند شفاعت كنند؟

در آياتى كه گذشت، صفات شفاعت كنندگان ذكر شد؛ آنهايى كه به توحيد و يگانگى خدا ايمان دارند، كسانى كه از خدا عهدنامه توحيد و يكتاپرستى دريافت كرده‏اند، آنانى كه سخنشان مورد پسند خدا قرار گرفته است و آنها كه مقرّب درگاه الهى هستند، از ديدگاه قرآن شايستگى شفاعت كردن را دارند.

در طول تاريخ، چه كسانى بيشتر و بالاتر از ملائك، پيامبران و اوصياى آنها بر يگانگى خدا شهادت داده‏اند؟! كدامين گروه از خلق خدا بهتر از فرشته‏ها، انبيا و جانشينان آنها عهدنامه توحيد گرفته‏اند، بر آن پايدار مانده‏اند و بر آن استقامت كرده‏اند؟! چه كسانى در تقرّب به خدا از فرشتگان، پيامبران و اوصياى آنها سبقت گرفته‏اند؟!

واضح و روشن است كه عرشيان هميشه در حال تسبيح و تقديس خالق جهان و جهانيان هستند. منتخبين و فرستادگان خدا در زمين هم هميشه بهترين، شايسته‏ترين و بى‏نظيرترين انسان‏هاى زمان خود بوده‏اند. همين برترى آنها از نظر خصال اخلاقى و كمالات انسانى سبب گزينش آنها از طرف خداوند است. بنابراين فرشتگان، پيامبران، سپس جانشينان آنها از طرف خداوند حقّ شفاعت دارند.

علاوه بر سه گروه شفيعان كه در قرآن مطرح شده است، در روايات عالمان، شهيدان، صالحان و گروه‏هاى ديگر به عنوان شفيع روز قيامت نام برده شده است، كه به تعدادى از اين روايات اشاره مى‏شود.

حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم قرآن را شفيع روز جزا مى‏داند: «اِنَّ القرآن شافِعٌ مُشَفَّع25؛ قرآن شفيعى است كه شفاعتش قبول شده است.»

آن حضرت در مورد شفاعت علما مى‏فرمايد: «و انّ لطالب العلم شفاعة كشفاعة الانبياء26؛ جويندگان دانش همانند پيامبران حق شفاعت دارند.» نيز فرمود: «اذا كان يوم القيامة جمع اللّه العلماء فيقول لهم... فانّى قد غفرتُ لكم ذبوبكم و قبلت اعمالكم و لكم فى‏الناس شفاعة مثل شفاعة انبيائى27؛ در روز قيامت، خداوند علما را جمع مى‏كند و مى‏فرمايد: ...من گناهان شما را بخشيدم. اعمال شما را قبول كردم و شما هم مثل پيامبران اجازه شفاعت انسان‏هاى ديگر را داريد.»

آن حضرت در باره شفاعت كنندگان فرمود: «ثلاثة يشفعون الى اللّه عزّوجلّ فيشفعون الانبياء ثم العلماء ثم الشهداء28؛ سه گروه نزد خداوند شفاعت مى‏كنند: پيامبران، عالمان و شهيدان.»

پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم شفاعت مؤمنان را چنين بيان مى‏كند: «الشفاعة للانبياء والاوصياء و المؤمنين و الملائكة29؛ پيامبران، جانشينان آنها، مؤمنان و ملائك مى‏توانند شفيع و واسطه در بخشش قرار گيرند.»

مؤمنان براى دوستان خود شفاعت مى‏كنند؛ امام صادق عليه‏السلام فرمود: «انّ المؤمن ليشفع لحميمه30؛ مؤمن براى دوست و خويشاوند خود شفاعت مى‏كند.»

همسايه‏ها شفيع هم مى‏شوند؛ امام صادق عليه‏السلام فرمود: «انّ الجار يشفع لجاره و الحميم لحميمه31؛ همسايه براى همسايه و دوست براى دوست شفاعت مى‏كند.»

فرزندان خردسال مسلمانان نيز شفاعت مى‏كنند. امام صادق عليه‏السلام فرمود: «ان اولاد المسلمون موسومون عنداللّه شافع و مشفع فاذا بلغوا اثنتى عشرة سنة كانت لهم الحسنات فاذا بلغوا الحلم كتبت عليهم السيئات32؛ فرزندان مسلمانان ـ اگر در سنّ كودكى از دنيا بروند ـ نزد خداوند بخشيده مى‏شوند و شفاعت كننده هستند و زمانى كه به سنّ دوازده سالگى برسند، اعمال نيك آنها به حسابشان منظور مى‏گردد و زمانى كه به سنّ تكليف برسند، اعمال خلاف آنها ثبت مى‏شود.»


1. بقره / 48.

2. همان، 123.

3. زلزله/ 8.

4. زمر / 9.

5. نجم / 39.

6. بقره / 48.

7. همان/ 254.

8. اسراء / 71.

9. هود / 98.

10. كافى، ج 2، ص 598.

11. تفسير عياشى، ج 1، ص 2.

12. نساء / 116.

13. انعام / 51.

14. همان / 70.

15. سجده / 4.

16. زمر / 44.

17. بقره / 255.

18. زخرف / 86.

19. نجم / 26.

20. يونس / 3.

21. مريم / 87.

22. طه / 109.

23. انبياء / 28.

24. سبأ / 23.

25. كافى، ج 2، ص 598.

26 و 27. ارشاد القلوب، ص 164 و 165.

28. خصال، ص156 و 157.

29. بحارالانوار، ج 8، ص 58.

30. همان، ص 41.

31. همان، ص 42.

32. كافى، ج 6، ص 3.


/ 1