مائدههاى آسمانى
احمد لقمانىبينش مائدهاى آسمانى است كه از آن سوى هستى بر آغوش انديشهبرخى فرو مىريزد و كام باورهاى فكرى، فرهنگى آنان را شهدشيرين عشق و دلدادگى مىبخشد. آنان كه از اين لطف الهى بهرهاىبردهاند زندگى را بسان مدرسهاى مىدانند كه «معلم اول» آنپروردگار مهربان است. و در پرتو تربيت ربانى خداوند، حضرتمحمد(ص) «معلم ثانى» اين مدرسه است.از آغازين روزهاى پرورش و نخستين لحظههاى آموزش در اينآموزشگاه، سه كتاب به عنوان كتابهاى مدرسه معرفى مىشود كهبايد همگان يكايك صحيفههاى آنان را با ژرف نگرى فراوان مطالعهكنند. كتاب نخست «كتاب نفس» است و در پى آن كتاب آسمانى«قرآن» و در پايان كتاب «هستى» آن جا كه غبار هواها وهوسها از ديدگان آدمى كنار رود، جايگاه برتر و قله قداست،«علم» «معلم» و «عالم» شعاعى چشمگير در گستره نگاهمىافروزد و سراى دل و ديده را با روشنايى بينش، آئينههايى ازمعرفت مىنشاند.در اين مقال بر آنيم نگاهى نو به بلنداى «علم و معلم»نماييم و از عرصه بركات دانش و دانايى، ارمغانهايى نصيب خويشسازيم.معلم كيست؟ علم چيست؟
«معلم» واژهاى است مقدس كه انسانهاى سبز سيرت با شناختىارجمند و ژرف در پى تحقق معناى آن بر مىآيند و معلمى نه تنهاشغل نيستبلكه عرصه شوق و عشق بوده كه پيام آوران و رسولانالهى اين منصب را دارا بودهاند(1) و حتى پروردگار مهربان نيزمربى و معلم بشريتبوده است.(2) از ديگر سو آدم نخستين دانشآموز مدرسه خلقتبود كه با تعليم الهى «اسماء» را فراگرفت(3) و پس از اين مرحله، فرشتگان نا خشنود از مقام آدم، سرتسليم فرود آوردند و بر آستان عظمت انسانيت تواضع نمودند.(4)(و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم علىالملائكه...)(5) آنجا كهلغزشهاى آدمى راه هموار بندگى را بيراهه مىكند آنچه صراطمستقيم هدايت انسان است دانش و دانايى است كه از بلنداى رحمتمعلمى دلسوز بر آستان وجود ريزان شود و خارو خاشاك هوسها رابر طرف نمايد. (فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هوالتواب الرحيم.)(6) ار مغان آن علم و ا ين معلم سلامت قلب،آرامش خاطر و بينش آفرين گستره عقل و انديشه خواهد بود. معلمپيام آور هدايت است كه ره آورد سخنان سبز او، نگاهى نو بهآفرينش(7)، بصيرتى بيشتر براى ستيابى به حقيقت(8) و نسيمىصفا بخش در عرصه فكر و فرهنگ و فرزانگى(9) خواهد بود. شخصيتىوالاگوهر كه بايد فراتر از واژهها و گفتهها به او گفت:اى آفتاب آئينه دار جمال تو مشك سياه مجمر گردان خال تو(10) وعلم همچون خورشيدى است كه هر ديدهاى توان نگاه به عظمت هستىآن را ندارد، از اين رو شعاعى اندك از آفتاب درخشان او رامىتوان درك نمود (العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء)(11) واينك باهم در اين سراى روشنىبخش، صحيفههايى از ارزش و قداستاين لطف الهى را مطالعه مىكنيم:گام آغازين در راه شناخت اسلام ناب محمدى «علم» است كه انسانبدون دانش در ضلالت و ظلمتبسر مىبرد و پاى در خرابههاى هلاكتآفرين مىنهد.(12) برتراز اين سخن آن است كه نا آشنايان بادانش و دانايى، از القائات شيطانى ايمن نبوده و حقايق دين رااز شبهات باز نمىشناسند. از اين رو هماره در گمراهى نادانىحيران و سرگردان خواهند بود.(13) و همين اينان از شناختارزشهاى اصيل ناتوان خواهند بود. آرى عالمان و خردوندان سروقامتان سبز سيرتى هستند كه از دانش و بينش بهرهاى وافرى دارندو در پرتو آن خير و شر و خوبيها و بديها را مىشناسند. همارهتسليم سخنان الهىاند. و از تسبيح، تحميد و سپاس الهى غفلتنشان نمىدهند. (ان الذين اوتوا العلم من قبله اذا يتلى عليهميخيرون للازقان سجدا)(14)دانش ابزار دنيا زدگى و پلكان دستيابى به نان و نام زود گذر نبوده، بلكه ارمغانى است ارزشمندكه ره آورد آن «شناخت آيات الهى» و «تاثير جاودان سخنانخداوندى» خواهد بود (و من آياته خلق السماوات و الارض و اختلافالسنتكم و الوانكم ان فى ذالك لايات للعالمين)(15) و علم آنانسرمايهاى است كه در پرتو شعاع روشنگران «حق و حقيقت» درفراز و نشيب زندگانى نمايان مىشود. (لتجدن اشد الناس عداوهللذين آمنوا اليهود و الذين اشركوا و لتجدن اقربهم موده للذينآمنوا الذين قالوا انا نصارى ذلك بان لهم قسسين و رهبانا وانهم لا يستكبرون)(16) و بدين سان از ذلت هميشگى و عذاب سهمگينالهى در امان مىمانند.(فبدل الذين ظلموا قولا غير الذى قيل لهمفانزلنا علىالذين ظلموا رجزا من السماء بما كانوا يفسقون)(17)و اين گونه انسانهاى سپيد سيرت و ارجمندى هستند كه در پرتوعلم خويش; مشعلى شعلهور براى شناخت ارزش علم و درك عظمتدانايى مىافروزند و شادمان و خرسند در راه تكامل و ترقى معنوىره مىسپارند. (قال ان الله اصطفيه عليكم و زاده بسطه فىالعلمو الجسم)(18) و هم اينان صاحبان «علم عشق» هستند و كسانى كهبر صخرههاى خودپسندى و غرور قرار دارند جز آوايى از منيت وخود پرستى در غوغاى حيات نصيب خود نمىسازند.«چه را» بخوانيم؟ و «چرا» بخوانيم؟
اينك كه در سراسر كشور عزيزمان ايران، رايحه روح پرور فكر وفرهنگ اسلامى به جان مىرسد و در قله قداست و رهبرى اين انديشه;انديشمندى فرزانه و دانشمندى فرهيخته قرار دارد، بسيار مناسبمىنمايد نگاهى به «بايدها و نبايدها»ى امروز و فردايمانافكنيم و لحظهاى سرشار از جاودانگى و عظمت را كه مىتواندبرايمان افتخار و سربلندى هميشگى فراهم سازد از دست ندهيم.پرسش نخست درباره علومى است كه بايد بخوانيم. سئوالى كه انبوهصاحبان دقت و تامل از آغازين سالهاى تحصيل خود را با آن روبرو مىبينند و هر ازگاهى دچار سرگردانى و ياس مىشوند.آرى دانستن پاسخ اين پرسش نسلى پويا، جوانانى پرسشگر وآيندهاى روشن نسبتبه ارزشهاى اصيل اسلامى و قداستهاى والاىانقلابى فراهم مىنمايد و سالهاى پس از پيروزى انقلاب را با همانشور و نشاط و هدف و انگيزه آسمانى پيوند مىدهد اجازه دهيدپاسخ ژرف و انسان ساز خود را از ناخداى انقلابمان و عزيز دلهاىپاك، حضرت آيت الله خامنهاى بشنويم:«امروز بايد به گونهاى باشد كه ورود به دانشگاه مثل ورود بهحوزه علميه باشد. همان گونه كه در حوزه علميه انسان معرفت ودين و تعبد مىآموزد در دانشگاه هم كسى كه وارد مىشود بايد اينارزشها را فراگيرد. حتى اگر از مبانى اسلامى و انقلابى فاصلههمدارد، وقتى به دانشگاه پا گذاشت، اين چهار سال يا پنجسالى كهدر دانشگاه هستبا مبانى اسلامى و انقلابى آشنا و متعبد شود،لذا به تربيت دينى و روحيه پرشور انقلابى جوانها در دانشگاهبايد اهميت فراوان داد و اين كار تنها با زبان انجامنمىگيرد.»(19) پس آن چه مىخوانيم بايد وجود ما را لبريز از«معرفت»، «دين» و «تعبد» كند و در پرتو آن روحيه پرشورانقلابى و ستم سوزى در نهادمان هر روز بيشتر از پيشتر شود.چنين دانشى چون در سراى دل مشعل افروزى كرد بنيان باورهاىآدمى تغيير مىيابد و رابطه عبوديتبا ربوبيت كوتاهتر وعاشقانهتر خواهد شد و الا سينه انسان، صندوقچهاى از زيور آلاتبدلى كه همان آوار الفاظ و انبار واژهاستخواهد بود و بر ظلمتو تيرگى قلب افزوده خواهد شد.روزى حجةالاسلام والمسلمين آقاى قرائتى از علامه طباطبايىمىپرسد:سال اول تحصيل نمازهايى با توجه و روحيهاى لبريز از معنويتداشتم، سال دوم كم رنگ شد و سال سوم كم رنگتر و... مگر علمروشنى افروز نيست كه فرمودهاند: (العلم نور يقذفه الله فى قلبمن يشاء؟) علامه طباطبايى در جواب مىفرمايد: آنچه عبوديت،روشنايى و معرفت همراه خود نياورد «علم» نيستبلكه «لفظ»است كه چندى در انديشه آدمى مىماند و بس ولى علم و دانش انسانساز است، نور آفرين است و تمامى تاريكىهاى را بر طرفمىكند.(20) پس از اين كه دانستيم «چه» را بايد بخوانيم بهپرسش دوم مىپردازيم كه:«چرا» بايد بخوانيم؟
پيش از هر سخن، نگاهى معرفت آموز به آيات نور آفرين قرآنمىافكنيم و فلسفه دانش پژوهى و شيفتگى علم را جويا مىشويم؟قرآن كريم در فرازهاى گوناگون بين «آفرينش و ربوبيتباعلم»(21) رابطه ويژهاى بر قرار كرده و افزون بر «تشويق بهفهم و علم»(22)، «اهميت علم و ايمان»(23) و «دانايى وادراك»(24) را گوشزد مىنمايد. پس از آن «ارزش انسان را بهداناييها و اعمال پسنديده و صالح»(25) وى مىداند. به ديگرسخن در نگاه قرآن، انسان خليفهاللهى است كه پروردگار مهرباناو را براى خود آفريده است و تمام هستى را در اختيار وى نهادهتا برترين بهرهها را از آنان برد اما خويشتن خويش را دراختيار خالق خود قرار دهد (اصطنعئك نفسى) به انسانى كه خداونداز جان و جاودانگى خود در او دميد (نفخت فيه من روحى) تا درسراى ابديت هماره زنده بماند. و در پرتو حيات ربويى آراميابد. اين سرفرازترين مخلوق هستى بايد شيوه روزاروز او«دانستن» و «آگاهى يافتن» باشد تا اين راه روشن را باچلچراغ دانايى و بينايى، بيشتر نمايد و به شاهراه هدايت وصراط مستقيم عبوديت پاى نهد كه اين مهم آرمان آفرينش و نقطهپايان زندگى زود گذر است كه آغازى مبارك و خجسته در پى دارد وريزش رحمت آن هماره تداوم خواهد داشت.حسن ختام اين مقال را با واژههاى زمردين رهبر فرزانه انقلابزينت مىبخشيم: «خصوصيات نظام جمهورى اسلامى اين است كه دستگاهانسان سازىاش بايد صحيح حركتبكند و انسانى مناسب با هدفهاىاين نظام بسازد. و الا اگر ما بخواهيم فقط يك عالم منهاىآرزوهاى مقدسى كه يك ملت و به ويژه مسلمين دارند، بسازيم، بهتر آن است كه دانشجويانمان را گروه گروه روانه كشورهايىكنيم كه دستگاههاى علمى خيلى مجهزتر و مدرن تر از ما دارند.بلكه هدف اين است كه اداره كشورمان از لحاظ فكرى و فرهنگى بهدست انسانهاى صالح باشد و در جهت هدفهاى خود حركت كند و ايننخواهد شد مگر وقتى كه انسانها خود هدفهايشان را بشناسند وآنها را قبول داشته باشند. (26)1- معلمى شغل انبياست. (امام خمينى)2- بقره، 239; الرحمن، 4.3- بقره، 31.4- تفسيرالكبير، ج 2، ص 193; كشف الاسرار، ج 10، ص 27; مجمعالبيان، ج 9، ص 379.5- بقره، 31.6- آل عمران، 37.7- بقره، 239.8- آل عمران، 7.9- اعراف، 116.10- حج، 52.11- حافظ، (شرح جنون، ص 521) 12 تفسير الميزان، ج 5، ص308; تفسير ملاصدرا، ج 3، ص 221.13- حج، 52; تفسير الميزان، ج 5، ص 308.14- اسراء، 107.15- روم، 22; تفسير نمونه، ج 13، ص 252; ج 5، ص 353.16- مائده، 82.17- بقره، 59; تفسيرالكاشف، ج 5، ص 211; ج 4، ص 492; تفسيراحسن الحديث، ج 11، ص 69; تفسيرالجديد، ج 7، ص 120.18- بقره، 247; تفسيرالمنار، ج 4، ص 219; التحرير، ج 23، ص349; تفسير كشف الاسرار، ج 2، ص 51; تفسيرالكبير، ج 17، ص 42.19- فرهنگ و تهاجم فرهنگى، ص 354 و 355.20- حجهالسلام قرائتى در حوزه علميه قم.21- حجر، 86.22- نساء، 78; تفسيرالكبير، ج 2، ص 179; تفسيرالمنار، ج 4، ص219; كشف الاسرار، ج 2، ص 51.23- مائده، 32.24- انعام، 65; تفسير نمونه، ج 7، ص 332.25- غافر، 57; تفسيرالميزان، ج 19، ص 269; جامع البيان، ج 3،ص 182.26- فرهنگ و تهاجم فرهنگى، ص 352 و 353.