رسولان غير معصوم
بررسي هويت طلبه در گفتگو با استاد صفايي بوشهري
اشاره:هر وقت از استادي دربارة هويت طلبگي سؤال ميكرديم، بدون هيچ تأملي، تنها آية
معروف «نفر» را برايمان تلاوت مينمود. اما پاي سخن حجت الاسلام و المسلمين صفايي
بوشهري كه نشستيم، ايشان با استفاده از منابع ديني، با رويكردي عميق به بررسي مقولة
هويت طلبگي پرداختند كه توجه به آنها براي طلبة جوان آرامشبخش است.
خشت اول: به نظر شما اصطلاح «هويت» به چه معناست؟
هويت يعني «مجموعه خصوصيات دروني و بيروني سازمان يافته يك شيء يا يك گروه» كه
با آن از ديگر اشياء و گروهها جدا و ممتاز ميگردد.
هويت مصدر جعلي «هو» است. يعني كيستي يك شيء. اين شيء ميتواند يك موجود واحد
باشد و ميتواند يك گروه باشد. مثلاً «هويت شخصي» همان شجره نامه فردي و ملي شخص
است كه به طور معمول در شناسنامه ذكر ميشود. و «هويت گروهي» يا «صنفي» يك عنوان
اعتباري است كه از هويت افراد درون آن گروه منتزع شده است. يعني هويت و جوهره
اعتقادي، فرهنگي، علمي و آئيني يك مجموعه كاري و صنفي به هم پيوسته؛ كه با مطالعه
پشينه تاريخي آن صنف ميتوان بدان معرفت پيدا كرد.
اگر بخواهيم به شكل منطقي اين معنا را مورد دقت قرار دهيم، گاهي ما از ساختار
ماهوي يك شيء سؤال ميكنيم يعني اين شيء داراي چه جنس و فصلي است و در افق كلان
نظام تكوين نقطه اشتراكش را با ديگر موجودات بررسي ميكنيم و تحت عنوان جنس
ميآوريم و نقطه افتراق آن با همان موجودات مشترك را كشف ميكنيم و تحت عنوان فصل
ميآوريم و گاهي از ساختار ماهوي به اضافه خصوصيات و صفات جوهري دروني و بروني آن
مورد دقت قرار ميدهيم كه وجود خارجي او را از ديگر موجودات همماهيت جدا ميسازد و
هويت را ميتوان به اقسام مختلف مثل هويت شخصي، هويت شخصيتي، هويت صنفي و ... تقسيم
كرد اما ماهيت، همان جوهرة ذاتي مقوّم يك شيء است.
پس هويت يعني «مجموعه خصوصيات دروني و بيروني سازمانيافته يك شيء يا يك گروه»
كه با آن از ديگر اشياء و گروهها جدا و ممتاز ميگردد.
خشت اول: بنابراين تعريف، هويت فردي و گروهي ميتواند به ما كمك كند تا مرز
بين گروهها و افراد را بهتر درك كنيم.
بله شما ميتوانيد هويت يك گروه را حدّ و مرز آن گروه بدانيد. كه اين مرز دو
خصوصيت عمده دارد. يكي اينكه فارق و تميز دهنده يك فرد و يا يك گروه است. اين بُعد
عدمي هويتي است؛ يعني الف، ب نيست. يكي هم جامع و بُعد ثبوتي است كه مجموعاً مبيّن
خصوصيات ذاتي هويت يك شيء، ميباشد. بايد در تعريف هويت، مراعات جامعيّت و مانعيت
بشود، همانطور كه در تعريف ماهيت، چنين چيزي ضروري بود.
خشت اول: بنابراين ما به دنبال يك فصل ميگرديم كه يك صنف را از صنف ديگر
جدا كند. آيا ميتوان نقش و كاركردهاي خاص هر صنف را به عنوان شاخصه آن صنف تعريف
كرد.
نقش و كاركرد يكي از عوارض خاصي هست كه بر يك نوع وارد ميشود و باعث ميشود تا
صنف خاصي تشكيل شود.
خشت اول: اين عوارض را چه كسي بايد تعريف كند؟
اگر يك صنف تأسيسي باشد، هويتش را مؤسسش تعريف ميكند و اگر غير تأسيسي باشد،
خود وجود آن صنف، خودش را به مرور زمان تعريف ميكند. و ممكن است در طول تاريخ، اين
تعريف تصحيح يا تكميل شود يعني هويتشان تغيير يا تكميل ميشود. مثلاً ساكنين كنار
دريا نياز به غذا پيدا ميكنند، ميبينند در دريا هم ماهي هست. شروع به ماهيگيري
ميكنند. اين آقا شروع ميكند، آن آقا شروع ميكند، بعد اينها كه كنار هم قرار
ميگيرند تشخيص ميدهند كه بايد با هم تعامل و همكاري داشته باشند، ماهيها را به
شكل خاصي صيد كنند، در يك جا جمع كنند، با قيمت خاصي بفروشند، ... اين ميشود صنف
تعيّني.
خشت اول: حالا صنف روحانيت، صنفي تعيّني است يا تعييني؟
هويت روحانيت از ديدگاه بنده تعييني است. يعني ذات اقدس باري تعالي و حضرات
معصومين(عليهم السلام) جهت هدايت انسان به معناي عام، گروهي را تأسيس كردند. همان
طور كه هويت صنفي انبياء و حضرات ائمه(عليهم السلام) تأسيسي هستند، هويت روحانيت
ديني هم تأسيسي است. اما مؤسس صنف انبياء و ائمه خداست و مؤسس صنف روحانيت اينكه در
يك مجموعه نظام يافته و متشكل باشند، انبياء و حضرات معصومين(عليهم السلام) هستند.
هر چند اگر بخواهيم به نظر مرآتي نگاه كنيم سر انجام، مؤسس اصلي خداست. شاهد بر اين
مدعا آيه شريفه «لو لا نفر من كلّ فرقةٍ طائفةٌ ليتفقّهوا في الدّين»
ميباشد كه در آن انگيزه تشكيل صنف روحانيت بيان شده است.
خشت اول: اگر وضع را تعييني و داراي يك حقيقت مشخص بدانيم چگونه ميتوان
تغييراتي كه در كاركردها و نقشهاي روحانيت در طولِ حيات صنفي خود داشته تفسير كرد؟
به نظر ميرسد اگر اين تغييرات به خوبي تحليل نشود و قاعده كلي و ملاك اصلي به
دست نيايد كه كداميك از اين كاركردها مشروع است و كداميك خروج از اين صنف است، طلاب
جوان دچار سردرگمي خواهند شد.
هويت صنفي انبياء يك هويت واحد و يك حقيقت نوراني است. كما اينكه هويت صنفي
حضرات معصومين(عليهم السلام) نيز همينگونه است. روحانيت هم همين است. يك حقيقت
صنفي واحد دارد كه اين هويت در هر زمان و مكان تجليات مختلفي دارد. انبياء و
معصومين هم اينگونه بودند. اما اگر كسي آمد خارج از هويت حقيقي صنفي خودش اقدام
كرد، خارج از صنف، حركت كرده است. مثلاً يك روحاني، كاري خلاف شأن روحانيت انجام
داد. اين فرد در آن حيطة عملكردي، مجازاً روحاني است. تظاهر به روحانيت ميكند. در
زماني كه آن كار خلاف شأن را انجام ميدهد، ديگر روحاني نيست. روحانيت يك حقيقت
صنفي واحد دارد و اين طور نيست كه در طول زمان، اين حقيقت تغيير كند. اما اين حقيقت
مشخص در طول زمان، تجلياتش مختلف ميشود. حال اينكه چه كاري خلاف شأن روحانيت است
بايد دقيقاً ملاك كلي آن را مشخص كنيم.
خشت اول: پس از بيان اين مقدمات، چگونه ميتوان هويت روحانيت را ترسيم كرد؟
بايد دامنه تحقيق در اين بحث، نظام سراسر اتقان و هدايت عالم خلقت تعيين شود و
هويت صنفي و جايگاه ارزشي روحانيت، اينگونه مورد مداقّه قرار گيرد. خداوند، جهان را
براي انسان خلق كرد و فرمود: «هو الذي خلق لكم ما في الارض جميعاً» و «الم تر و ان
الله سخر لكم ما في السموات و في الارض» و «سخّر لكم ما في السموات و ما في الارض
جميعاً منه». همچنين انسان را براي رسيدن به مقام عبوديت آفريد و فرمود: «و ما خلقت
الجن و الانس الا ليعبدون». و رسيدن به مقام عبوديت را علت و فلسفه آفرينش انسان
قرار داد. عبوديت يعني دين فهمي، دين مداري و دين رفتاري. يعني شخص، دين را بفهمد،
سير ديني را از غير ديني تشخيص دهد، در مدار دين حركت كند و در بحرانها، راه منطبق
بر دين را انتخاب كند.
حال چون مفاد دين، يك برنامه عرشي و الهي است، اگر قرار باشد مفاد عبوديت به
جامعه بشري عرضه شود، ميبايست شخصي از نوع انسان آن را از عرش به ارض منتقل كند و
واسطه فيض و رحمت الهي باشد. اين شخص بايد فوق تمام افراد بشر و ممتاز در ابعاد
خداپسندانه باشد و رابطهاي ويژه با عرش داشته باشد و كسي جز پيامبران كه تربيت
يافتگان مدرسة عرشي خدايند و به مقام «فكان قاب قوسين أو أدني» دست يافتهاند،
قابليت پذيرش اين مسؤوليت را ندارند.
بعد از انبياء، حضرات معصومين(عليهم السلام) هستند كه اگر ايشان نباشند، جهان
دچار بحران هدايت و سپس گرفتار اضمحلال خواهد شد. آنان سرچشمه فيض و استمرار حيات
دنيوي جهان و كانون فروزان هدايت انسانند.
بعد از حضرات معصومين، در زمان غيبت و حتي زمان ظهور، به دليل وسعت جغرافيايي
بلاد اسلامي، واسطة فيض هدايت انسان، روحانيت و علماي دين هستند كه مفادّ عبوديت و
راه سعادت دنيايي و فرادنيايي را به جامعه بزرگ و رو به گسترش انساني عرضه ميكنند.
در احاديث بسياري ميبينيم كه فرشتگان در خدمت علماء و دانشوران ديني، بال
ميگسترانند و تمام عالم حتي ماهيان درياها براي معرفت جوي ديني، دعا و استغفار
ميكنند. اين بدان خاطر است كه خلقت و بقاي تمام موجودات، در گرو فلسفه خلقت انسان
يعني «عبوديت» است و روحانيت جزئي از مجموعه عرضه كنندگان مفاد عبوديت و استقرار
نظام ديني در جهان است.
بنابراين هويت طلبه، همان هويت انبياء(عليهم السلام) است اما به شكل غير
معصومانه. انبياء مطالب را از عرش دريافت ميكنند و علماء از عرشيان.
خشت اول: آيا تمامي مأموريتهاي ائمه به طلاب و روحانيت واگذار شده است؟
حضرات ائمه(عليهم السلام) داراي دو بُعد هستند. يكي بُعد عرشي و ارتباط با ذات
اقدس باري تعالي و ديگري بُعد ارضي و هدايتي. در بُعد عرشي ما نميتوانيم بگوييم
روحاني و سازمان روحانيت بايد وظيفه امام(عليه السلام) و انبياء(عليهم السلام) را
انجام بدهد يعني متصل به وحي شود. و هيچ وقت هم نه يك روحاني و نه سازمان روحانيت
چنين ادعايي نكرده است. به همين جهت در حوزه اخذ و فهم دين روحانيت از منبع لفظي كه
كتاب و سنت است و از منبع غير لفظي كه عقل است، استنباط احكام ميكند. و در حيطه
هدايت انسانها در زمان غيبت و حتي حضور ائمه به خاطر وسعت جغرافيايي بلاد اسلامي،
اين كار را در چند بخش به روحانيت واگذار كردند. يكي در بخش تبليغ و هدايت و رساندن
مفاد دين به جامعه، بخش ديگر در خصوص الگوي ديني بودن براي جامعه، و سوم ايجاد
حكومت ديني و برقراري يك نظام ديني، و در بعد چهارم ارتقاء فرهنگ ديني در جامعه و
دفاع فرهنگي از دين در مقابل هجمه فرهنگي جبهه دينستيز، همه اين كارها را حضرات
معصومين(عليهم السلام) وقتي حضور داشتند انجام ميدادند و در زمان غيبت به روحاني
واگذار كردند.
خشت اول: آيا تمام اعضاي صنف روحانيت موظفند تمام وظايف ائمه و انبياء را بر
عهده بگيرند يا روحانيت يك صنف و گروه است كه هر عضوي از آن بايد يك جزء از مجموعه
وظايف حوزه را انجام دهد؟
روشن است كه اين مأموريتهايي كه ذكر شد آنگاه محقق ميشود كه يك روحاني به مقام
فهم دين، نورانيت ايمان و عمل ديني و عروج فرادنيايي دست يابد. البته اين از
موهبتهاي ويژه خداست كه شهباز سعادت آن فقط بر سر برخي در ادوار تاريخ مينشيند.
«إذا أراد الله بعبدٍ خيراً فَقََّهَهُ في الدين». علماء در زمان غيبت سكانداران
قلوب شيعيان و دينداران هستند كه آنان را از انحطاط و سقوط در پرتگاه ابتذال و
دنياگرايي و انحطاط اخلاقي و رفتاري نجات ميبخشند. ائمه معصومين(عليهم السلام)
اين وظيفه را به روحاني واگذار كردند آن هم به يك فرد كه اي فرد روحاني! اي عالم!
شما بايد داراي اين ساختار محتوايي و ظاهري و عملكردي باشيد و جامعه را هدايت كنيد.
حالا چون جغرافياي بلاد اسلامي وسيع است، يك فرد كفايت نميكند. البته براي انجام
اين مجموعه كارها يك فرد كفايت ميكند، اما چون بلاد ديني گسترش دارد، ما افراد
زيادي ميخواهيم. لذا ما نميتوانيم بگوييم كه جزء جزء اين وظايف را تقسيم كنيم،
جزء اخلاقياش را بدهيم به يك روحاني و بگوييم تو متكفل اخلاق باش، جزء فهم دين را
بدهيم به ديگري و بگوييم تو متكفل فهم دين باش، به ديگري بگوييم تو متكفل اجراء باش
تا اين مجموعه روي هم ديگر يك واحد بشود. نه. خود فرد روحاني بايد داراي مجموعه اين
خصائص و امور باشد. فهم دين، تخلّق به اخلاق ديني، هدايت و تبليغ، اجراء و ... .
البته هر شخص روحاني به اندازه توانش بايد چنين شخصيتي پيدا كند اما اين دليل
نميشود كه ما بگوييم هر كدام از افراد نهاد روحانيت يك بخشي از وظايف ديني را
انجام دهند. هر فرد روحاني بايد كامل باشد.
يكي از مشكلات بحث تخصصي شدن در حوزه كه اكنون به بحراني تبديل شده، اين است كه
فرد، متخصص فلسفه است، ولي در حوزه ادبيات عرب ميگويد من بلد نيستم. يا شخصي متخصص
فقه است، اما اگر سخن از تفسير بگويي، ميگويد من متخصص فقه هستم، نميدانم. اينجا
ما بايد يك تعريف مناسبي از تخصص ارائه كنيم كه تخصص يعني شدت علميّت يك دانش پژوه
اسلامي در بخشي از معارف اسلامي، به طوري كه آن شخص در آن مجموعه معارف، تسلط كافي
دارد اما در يك بخش، تسلطش بيشتر است. نه اينكه در حوزههايي بيتسلّط باشد. والّا
اگر فردي متخصص در فلسفه باشد و برود در جايي كه اصلاً دين را نميشناسد، بخواهد
تبليغ دين كند، نميتواند. قرآن شناسي نميداند، سنت را نميتواند معرفي كند، فقه
را نميتواند تبيين نمايد، اخلاق را نميتواند بگويد. فقط چهارچوب هندسة فكري آنجا
را بر اين پايه ميريزد كه خدا واجب الوجود است و ديگر موجودات، ممكن الوجود! و اگر
ممكن الوجود بخواهد قوام پيدا كند و باقي باشد، بايد متصل به واجب الوجود باشد. اين
مطلب به تنهايي چقدر ميتواند كارآيي داشته باشد؟ و همين طور ساير تخصصهاي ديگر.
حضرت امام رضوان الله عليه را ملاحظه بفرماييد. هر جا نگاه ميكنيد، داراي وجودي
عرشي و نوراني است. در زمينه اعتقادي، اخلاقي، عملكردي، اسوه بودن براي جامعه، براي
ارتقاء فرهنگ جامعه، ... همه چيز دارد. ما وقتي ميخواهيم يك روحاني را تعريف كنيم
بايد تالي تلو معصوم باشد. آن هم در همه ابعاد مورد نياز.
لذا به نظر بنده هدف از سازمان روحانيت بايد تربيت روحانياي مثل امام(ره) باشد.
حالا بعضيها استعداد دارند و ميرسند و بعضيها هم پائينتر هستند. ولي نه اينكه
ما بياييم همه افراد را در يك بُعد بسازيم و تعالي تك بعدي مورد نظرمان باشد، هرچند
لازم است افرادي متخصص در علوم مختلف تربيت شوند به شكل موجبه جزئيه تا
نيازمنديهاي آموزشي، تحقيقي، و توليدي آن علم در حوزه معارف ديني را تأمين كنند. و
در همان نظام آموزش و تربيت همه جانبه هر كس متناسب با استعداد و درجه تكاملش به
كار گرفته ميشود. در اين ابعاد گاهي يك نفر درجه يك ميشود، گاهي درجه دو، گاهي
درجه سه و ... اما در اين مسير اگر پيش از پايان تربيت و آموزش لازم شد نيازي از
مراكز حكومتي را تأمين كنيم، جهت حفظ و اداره نظام، اشكال ندارد. آن، ضرورت است.
خشت اول: در حال حاضر توجه به اين مقوله در سطح حوزههاي علميه به چه ميزان
است؟
اشكال اساسي از اينجاست كه پرداختن به مسأله هويت روحانيت، ضرورت خود را در
حوزه پيدا نكرده است. هر انسان وقتي شغلي را انتخاب ميكند به طور طبيعي وارد دايرة
صنفي آن شغل ميشود. هر صنف هم داراي هويتي مشخص با دانش و مهارتهاي خاص و جايگاه
شخصي و اجتماعي و تاريخي ويژه و تعريف شده و در معرض آسيبها و ظرفيتها و
ظرافتهاي مخصوص خود ميباشد. لذا هر فرد قبل از انتخاب كار آينده بايد دربارة هويت
صنفي آن بيانديشد و هر چه بيشتر تعمق كند در آن صنف موفقتر خواهد بود. بنابراين هر
جوان جوياي معارف ديني و خواهان رسالت و ارشاد مردي در آغاز بايد هويت صنفي و
جايگاه ارزشي روحانيت را به طور شفاف و با تصويري صحيح و روشن پيش روي خود ترسيم و
به تصوير كشد. بنابراين تصويرگري شفاف از هويت روحاني بحث و ريشهاي براي تمام طلاب
است. مبادا كه در روند چارت كاري خود دچار بحران هويت شوند كه بحران گاهي به صورت
انحراف هويتي و گاهي به صورت تحير هويتي و گاهي هم به شكل بنبست هويتي تجلي و ظهور
پيدا ميكند. اصلاً بايد وقتي كه طلبه وارد حوزه ميشود، شناخت شفاف و تصوير روشني
از هويت صنفي روحانيت در دست داشته باشد و بايد آنان كه متناسب با هويت روحانيت
هستند وارد حوزه شوند و پذيرش گردند. لذا همه كس را راه نبايد داد، كساني كه اصلاً
شأنيت ورود به اين صنف را ندارند. خدا همه را كه براي رسالت و امامت انتخاب
نميكند. همه هم نميتوانند روحاني بشوند. من الان جوانهاي زيادي ميشناسم كه
اينها اصلاً نبايد ميآمدند حوزه ولو اينكه استعداد داشتند. آمدند و بعد از مدتي هم
يا به خاطر عدم همسنخي با هويت روحانيت و يا عدم معرفت به آن مشكلاتي برايشان رخ
داد، مشكلات فكري، مشكلات روحي، مشكلات جسمي، بحران هويتي پيدا كردند. بعد بريدند و
رفتند. شما بايد تصويري شفاف از مجموعه خصوصيات ساختاري و ويژگيهاي ممتاز روحانيت
در دست داشته باشيد و به ديگران بگوييد اگر ميخواهيد وارد شويد يا اگر ميخواهيد
بمانيد، حقيقت شما اين است. خارج از اين، «اسداً يرمي» است. يعني مجاز ميشويد و
مشكل پيدا ميكنيد.
خشت اول: داشتن هويت و شفاف بودن هويت روحانيت براي طلاب جوان چه ضرورت و
فايدهاي دارد؟
به نظر ميرسد پاسخ صحيح و مناسب به اين موضوع به طلاب جوان، انگيزه مضاعف و شور
و نشاطي دو چندان ميبخشد و ايشان را به سلوك و تحرك در وادي علم و اخلاق و هدايت،
واميدارد و در برابر راهكارهاي نآن آندروني و بيروني شياطين، مصون مينمايد.
اين امر موجب تقويت علم و ايمانشان ميشود. موجب رشد باورشان مي شود و ديگر دچار
بحرانهاي هويتي نميشوند. وقتي به او ميگويي چرا درس نميخواني؟ ميگويد همين
مقدار براي من بس است كه بتوانم منبر بروم. در حالي كه يك روحاني به واقع بايد خيلي
بالاتر از اين باشد كه الان طلاب ما فكر ميكنند. جايگاه ارزشي روحاني خيلي بالاست.
عرض كردم كه در ملكوت، او را به عنوان «عظيم» كه نام خداست، ميشناسند.
امير المؤمنين روحي فداه به كميل بن زياد ميفرمايند: «ما من حركةٍ الا و أنت
محتاج فيها إلي معرفة» و امام صادق(عليه السلام) نيز در اين باره كلامي مهم بيان
داشتهاند: «العامل علي غير بصيرةٍ كالسائر علي غير الطريق. لا يزيده سرعة السّير
الّا بُعداً».
يك حركت مادي ساده هم نيازمند شناخت اوليه و شناخت هدف، مسير، روش و خودشناسي
است تا شخص بتواند با بصيرت متناسب با تمام توان خود در مسير مستقيم و بدون اعوجاج
و در اسرع وقت با روشي نتيجه بخش به هدف تعيين شده حقيقي دست يابد. بنابراين پرواضح
است كه حركتهاي پيچيده و دامنهدار معنوي مثل تحصيل علوم به ويژه معارف ديني با
گسترهاي وسيع و عميق نياز بيشتري به انديشيدن مقدماتي و مراقبتهاي بعدي جهت
نتيجهبخش بودن حركت دارند.
مطالعه در تاريخ علماي حوزه نشان ميدهد كه بزرگان و تأثيرگذاران در حوزه، كساني
بودهاند كه تصويري صحيح و شفاف از هويت روحانيت داشتهاند و با انتخاب اين راه و
ايمان به آن در فضاي سراسر نور آن گام نهادهاند.
سوتيتر:
هويت گاهي تعييني است و گاهي تعيّني. هويت تعييني يعني يك فرد يا يك گروه بيايند
يك صنف را اختراع كنند. همين هويت آن صنف را تعريف ميكنند ... اما اگر صنف، تعيّني
باشد، يعني به مرور زمان ايجاد شده باشد، ... هويت صنفي خود به خود شكل ميگيرد و
معنا پيدا ميكند.
مؤسس
صنف روحانيت كه در يك مجموعه نظام يافته و متشكل باشند، انبياء و حضرات معصومين
هستند.
روحانيت، يك حقيقت صنفي واحد دارد و اين طور نيست كه در طول زمان، اين حقيقت تغيير
كند. اما اين حقيقت مشخص در طول زمان، تجلياتش مختلف ميشود.
بعد
از حضرات معصومين، در زمان غيبت و حتي زمان ظهور، به دليل وسعت جغرافيايي بلاد
اسلامي واسطه فيض هدايت انسان، روحانيت و علماي دين هستند كه مفادّ عبوديت و راه
سعادت دنيايي و فرا دنيايي را به جامعه بزرگ و رو به گسترش انساني عرضه ميكنند.
هويت
طلبه، همان هويت انبياء و ائمه(عليهم السلام) است اما به شكل غير معصومانه. انبياء
مطالب را از عرش دريافت ميكنند و علماء از عرشيان ... روشن است كه اين فهم آنگاه
محقق ميشود كه روحاني به مقام فهم دين، نورانيت ايمان و علم ديني و عروج فرادنيايي
دست يابد.
ما
نميتوانيم جزء جزء اينها را تقسيم كنيم، جزء اخلاقياش را بدهيم به يك روحاني و
بگوييم تو متكفل اخلاق باش، جزء فهم دين را بدهيم به ديگري و بگوييم تو متكفل فهم
دين باش، به ديگري بگوييم تو متكفل اجراء باش. نه. خود فرد روحاني بايد داراي اين
مجموعه خصائص و كامل باشد.
اينجا ما بايد يك تعريفي از تخصص ارائه كنيم كه تخصص يعني شدت علميّت يك دانش پژوه
اسلامي در بخشي از معارف اسلامي به طوري كه آن شخص در آن مجموعه معارف، تسلط كافي
دارد اما در يك بخش، تسلطش بيشتر است. نه اينكه بي تسلط باشد.
8.
اصلاً طلبه كه وارد حوزه ميشود، شناخت شفاف و تصوير روشني از هويت صنفي روحاني
ندارد. لذا همه كس را راه ميدهند. كساني كه اصلاً شأنيت ورود به اين صنف را
ندارند.
9.
درس نميخواند، ميگويي چرا؟ ميگويد همان براي من بس است ديگر. بتوانم بروم منبر.
در حالي كه يك روحاني به واقع بايد خيلي بالاتر از اين باشد كه الان طلاب ما فكر
ميكنند.