ترديد در اصل هويت
!درآمدي بر تبيين اجمالي الگوي شناخت هويت
اشاره:
نوشته حاضر حاصل گفتگوي «خشت اول» با جناب آقاي كافي، عضو گروه جامعه شناسيپژوهشگاه حوزه و دانشگاه، عضو هيئت علمي همايش هويت و گسست نسلها است كه در سال
1383 توسط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه با همكاري جهاد دانشگاهي برگزار شده است. آقاي
كافي در زمينه مسأله هويت و گسست نسلها صاحب مقالات علمي هستند و در اين باب
حرفهاي زيادي براي گفتن دارند.
ايشان مجموعه نوشتهها، سؤالات و دغدغههاي ما را دربارة مسأله هويت طلاب به دقت
مطالعه كردند و دعوت ما را براي گفتگو پذيرفتند.
حاصل اين گفتگوي فعّال بيان مقدماتي، به منظور ارائه الگوي مطالعه و بررسي
كارشناسي اين مسأله است.
خشت اول: با توجه به حوزه تخصصي شما و مطالعاتي كه دربارة مسأله «هويت»
داشتهايد؛ اگر موافق باشيد بحث را از گفتگو دربارة برخي مفاهيم شروع كنيم. مفاهيمي
كه تنقيح آنها، ابعاد مسأله را روشنتر ميسازد.
در اين فرصت بهتر است دربارة موضوعاتي كه مطرح كرديد تأملات بيشتري داشته باشيم.
اگر در اين تأملات، الگوي مفيدي بدست آمده تأييد در نوبتهاي بعدي، مطابق با آن،
بررسيهاي خود را ادامه دهيد.
اولين تأمل در مورد اصل وجود مفهومي به نام «هويت» است كه آيا اصلاً چيزي به نام
«هويت» وجود دارد يا نه؟ تا شما به دنبال آن باشيد، ايجادش كنيد، يا از آن گزارش
دهيد كه در حال انحراف يا بحران به سر ميبرد. امروزه در اين زمينه نظرات متعدد و
متكثري وجود دارد.
قبل از اينكه بگوييم «هويت» چيست، بايد بپرسيم آيا چيزي به عنوان «هويت» وجود
دارد يا نه؟ در پاسخ اين سؤال بايد منظر فلسفي و معرفتشناسي را در نظر بگيريم. اين
اولين سؤال من است و پاسخ آن هر چه باشد مبناي كار ما است. چون اين پرسش و پاسخ جزو
بحثهاي فلسفي و بنيادي است كه ما قصد داريم تحليلهاي اجتماعي خودمان را بر مبناي
آن ارائه دهيم. اگر كسي گفت «هويت» وجود ندارد، مسلماً در مورد چيستي آن بحثي
نخواهد داشت و اگر گفت چيزي به عنوان «هويت» وجود دارد، آنگاه از چيستي و ماهيتش
بحث ميكند. فرقي نميكند كه ما مسأله «هويت» را بخواهيم در مورد «جوان» طرح كنيم
يا در مورد «طلبه».
بعضي از صاحبنظران علوم اجتماعي بر اين باورند كه در دوران «سنّت» چيزي به
عنوان «هويّت» وجود داشت، ولي در دوران «مدرن» و «پست مدرن» چيزي به نام «هويت»
وجود ندارد. پس اگر بخواهيد چيزي را به عنوان «هويت» حفظ كنيد، در واقع ميخواهيد
ساختارهاي يك جامعة سنتي را حفظ كنيد. اما اگر بگوييد جامعة مدرن و يا پست مدرن
داريم و در درون اين جامعه چيزي به عنوان «هويت» داريم اين يك پارادكس است.
بنابراين اگر باورمان اين باشد كه مفهوم هويت وجود دارد؛ يعني ميخواهيم عالِم
سنتي را حفظ كنيم و ساختارهاي سنتي يا به تعبير خودمان آن «زي طلبگي» را در حوزه
حفظ كنيم. اما اگر گفتيد دنياي امروز تحول پذير است و حوزهها هم بخشي از اين دنيا
هستند؛ بنابراين ديگر چيزي به نام «هويت» در حوزه مطرح نميشود.
خشت اول: به نظر شما آيا دغدغههاي ما با عنوان پيشنهادي ما تطابق دارد؟
پيشفرض مهمي را مطرح كرديد. بعضي از چيزهايي كه در نوشتههاي شما ديدم، مربوط به
مسأله «هويت» نيست، بلكه سردرگميهايي مربوط به حوزه آموزش است. مثلاً اينكه به
عنوان طلبه و روحاني چه كار بايد بكنيم؟ آيندةمان چيست؟ ... اينها بحث «هويت»
نيست، بلكه مشكلات نظام آموزش و پژوهش و عدم برنامهريزي است.
حوزه نظامي دارد كه بعضاً اختلالات آموزشي و پژوهشي در آن وجود دارد. ما
ميتوانيم نظام آموزشي پژوهشي خيلي قوي داشته باشيم، در حالي كه افراد تحت اين
نظام، افراد بيهويتي باشند. از طرف ديگر ميتوان آدمهايي با هويت قوي يافت كه تحت
نظر يك نظام آموزشي و پژوهشي بسيار ضعيف قرار گرفتهاند و سرگردان هستند.
دومين بحث اين است كه اصلاً مسأله «هويت» - در فرض وجود - يك مقولة ثابت است يا
متغير؟ سؤال عمده جامعهشناختي اين است كه «هويت» معطوف به تداوم و استمرار است يا
تغيير و تحول؟ اگر گفتيم ثابت است و تداوم دارد، اتخاذ اين مبنا ما را به شاخصههاي
جامعة سنتي برميگرداند. ولي اگر بر اين باور بوديم كه خوبيِ «هويت» به پويايي،
تحرك، تغيير و روزآمدي آن است، بسياري از اين حرفها تغيير ميكند، و شايد
«بيهويتي»، ديگر معناي دقيقي نداشته باشد... .
سومين نكته اين كه بر مبناي پذيرش وجود هويت و باور اينكه فيالجمله، هويت امر
ثابتي است، بحث عمده ديگري پيش ميآيد كه اگر هويت ثابت است، تمام عناصر آن نيز
ثابت است يا بخشي از عناصر آن؟ چه بخشي از عناصر هويت ثابت و چه بخشي متغير است و
تا كي و تا كجا ميتواند متحول شود؟
خشت اول: اگر وقتش رسيده باشد اجازه دهيد سؤال كنم كه تمايل شما به كدام
مبنا بيشتر است؟
نظر سوم را قبول دارم. يعني هويت را ميپذيرم، ثباتش را اجمالاً ميپذيرم، ولي نه
در همة جنبهها، بلكه بخشهايي از آن قابل تغيير است. و بخشهايي از آن ثابت. اگر
فرصتي پيش آمد بايد اين مبنا مستدل شود و اين تفصيل تبيين گردد.
خشت اول: پس بر مبناي شما بايد تداخل هويتها در اجتماع معنا داشته باشد.
چون هويت به طور مطلق مقولهاي مستمر و ثابت نيست، لذا هويتهاي متعددي در بخشهاي
مختلف همپوشاني دارند و در بعضي از موارد احتمالاً تنافي دارند.
به طور كلي آدمها ميتوانند هويتهاي متعدد داشته باشند. براي مثال منافاتي ندارد،
كسي طلبه باشد و هويت طلبگي داشته باشد و پزشك، مهندس و يا ... هم باشد. اين مسأله
تا جايي كه تعارضي به وجود نيايد، مشكلي ايجاد نميكند، ولي گاهي بين اين هويتها
تعارض ايجاد ميشود، آنجا بايد چه كنيم؟ اين مسأله تحت عنوان «تعارض هويتي» مطرح
ميشود و يك بحث روانشناسي يا به طور دقيقتر، «روانشناسي اجتماعي» ميطلبد، كه در
هنگام تعارض هويتها چه بايد كرد.
در حالت كلي هويتها هم به صورت طولي و هم به صورت عرضي قابل جمع هستند. ما هويت
انساني، هويت ايراني، هويت شهري يا فرهنگ قومي خاصي داريم. هويت طلبگي، كارمندي،
پزشكي، روانشناسي و ... داريم. كه بعضي ميتوانند در طول و بعضي در عرض با يكديگر
جمع شوند.
چهارمين نكتهاي كه ميخواهم خدمتتان عرض كنم اين است كه آيا هويت يك بحث
اكتشافي است كه بايد كشفش كنيم، يا يك بحث ايجادي است يا اينكه يك تحليل و ماهيت
سومي دارد. اگر گفتيد كشف است، دست و پازدن ممنوع ميشود.
اگر هويت را ايجادي بدانيد، يعني ميخواهيد خط و جهت به آن بدهيد، برجستهاش
كنيد و آن را كنترل كنيد. در حاليكه اگر مبناي شما كشف بود اصلاً اين مطلب معني و
مفهوم پيدا نميكرد. اگر الگوي سوّمي بود علي القاعده بايد ببينيم كه الگوي ما چه
اقتضائي دارد.
تأمل پنجم اين است كه مسألة «هويت طلاب» دغدغه چه كسي است؟ دغدغة خود طلاب است
يا علماء و فضلاء حوزه، يا دولتمردان سياسي؟ من در همايش «هويت و نسل جوان» طي يك
مقاله به طور مفصل به اين مسأله پرداختهام و تفاوت هر رويكرد را بيان كردهام.
اگر خود جوان اين دغدغه را داشته باشد، به گونهاي به مسأله نگاه ميشود و اگر
دغدغة علماء و فضلاء باشد، طوري ديگر و اگر مسألة حاكمان باشد، به گونهاي ديگر.
اين مهم است كه اين مسأله از كجا به ذهن شما آمده؟
خشت اول: آشفتگيهايي كه در بين طلاب جوان ديدهايم، ما را به سوي اين
بحث كشانده است. و به نظر ما اين مسأله در درجة اول مسأله طلبة جوان است.
پس زمينهاي براي شما وجود داشته، اما اين زمينه از كجا آمده؟ اكثر مسؤولين كشوري
وقتي ميخواهند براي طلاب حرف بزنند، بر اين مسأله متمركز ميشوند. شايد اين مطلب
اين زمينهها را در شما ايجاد كرده باشد. اين احتمال را نميدهيد؟ برخي معتقدند علت
اين تأكيد مربوط به ارتباط قدرت و دانش است. به هر حال اين كه مسأله «هويت» دغدغة
چه كسي است، مهم است، چون بايد از منظر خاص خودش به مسأله نگاه شود تا مفيد باشد.
نكته بعدي اين است كه اگر باور كرديم هويت وجود دارد و بخشي از آن ثابت است،
گاهي بايد به تغيير آن به سوي تعالي كمك كنيم. يكي از كارهاي تمام انبياء(ع)، تغيير
«هويت جوان» در مسير تعالي بوده است.
ما اين دغدغه را نداريم كه اگر يك نكته باطلي در انديشهها و هويت و نسل گذشته
وجود داشت به دنبال تغيير و تصحيح آن باشيم، بلكه ميگوييم چون مربوط به سنتهاست،
همين خوب است. اين اصرار به نحو كلي چه لزومي دارد؟ يكي از كارهاي هر دين، البته
دينهايي كه پويايي و تحرك خود را حفظ كردهاند، ايجاد تغييراتي به منظور نيل به
وضعيت بهتر است. البته ممكن است اين تغييرها براي گروهها و صنفهايي مشكلساز باشد و
بخواهند هويت ثابت باشد و تغيير نكند. بايد هر كاري كه لازم است تا طلبه بتواند
وظيفهاش را خوب انجام دهد ولو اينكه هويت او در ظاهر تغيير كند انجام دهيم.
نكته بعد مطلبي درباره «هويت طلاب جوان» است. تعريف و تأملات در مورد «طلاب» را
به خود شما واگذار ميكنم. درباره «هويت» بحثي اجمالي داشتيم، اما اجازه دهيد
درباره مفهوم «جوان» كمي بيشتر صحبت كنيم. درباره مفهوم «جوان» امروزه تأملات زيادي
ميشود. در ساختار جوامع سنتي واژه يا مفهومي به عنوان «جوان» نداريم. پديدة
«جوان» يا «جواني» يك پديدة مدرن است. يعني اين واژه در دنيايي معنا دارد كه امروزه
براي ما درست كردهاند. در جوامع سنتي هر فرد پس از مدتي كه در كنار خانواده خود
زندگي ميكرد در دو مورد استقلال پيدا ميكرد، يكي استقلال اقتصادي و ديگري استقلال
زيستي. منظور از استقلال زيستي، بحث پيدا كردن شخصيت، بروز نيروي جنسي و بعد هم
تشكيل خانواده است. و همراه همين استقلال زيستي با يكي دو سال دير و زود، استقلال
مالي و اقتصادي هم پيدا ميكردند. و به سراغ زندگي ميرفتند. بنابراين مشكلي با
عنوان پديده يا دوران «جواني» وجود نداشت.
در دوران مدرن يا اكنون كه در آستانة دوران پست مدرن هستيم، بين استقلال زيستي و
استقلال مالي به تناسب جوامع مختلف يك دوره فاصله زماني ايجاد ميشود. در ايران سن
استقلال مالي حدوداً 25 الي 27 سال است و در خارج از ايران حدود 30 سال است. پس
دورة ما بين اين دو استقلال را به عنوان دورة «جواني» ميشناسيم كه ويژگيهاي خاص
خود را دارد. اين سردرگميها، بيهويتيها و چه كنم چه كنمها، همه مربوط به اين
دوره است. اكثر جوانهايي كه شغل پيدا ميكنند و ازدواج ميكنند، ديگر اين دغدغهها
از ذهنشان خارج ميشود.
خشت اول: يعني ديگر مشكلي ندارند؟
نه. در چرخة زندگي ميافتند. اگر مشكلي هم هست، در چرخة زندگي است. دغدغههايي
مانند اينكه من بايد چه كار كنم؟ ايراني بودن خوب است يا نه؟ اين هويت خاص را داشته
باشم يا نه؟ به سنتها و هنجارها و قواعد آباء و اجدادم پايبند باشم يا نه؟ همة اين
سؤالها برميگردد به اين دوراني كه گفتم. ولي بعد از آن ميبينيد كه همين جوان،
آدمي ميشود كه دوست دارد بچههايش هم طبق همين آداب و رسوم و ارزشهاي نسل خودش
رفتار كنند. همة آدمهايي كه در چرخة زندگي ميافتند، نسبت به ارزشها، هنجارها و
هويت محافظه كار ميشوند. در صورتي كه ممكن است خود اين فرد در دوران جواني به شدت
راديكال بوده است. يعني ميخواسته وضع موجود را تغيير دهد. ولي اكنون محافظه كار
شده است. لذا ميتوان بر اين باور بود كه همة نسلهاي ميانسال نسبت به سنتها و
ارزشها محافظه كار هستند.
خشت اول: علي الظاهر در مورد طلاب حوزه، سابقاً بين استقلال كاركردي و
توانايي نقش آفريني از يك طرف و مقدار حضور آنها در حوزه فاصله زيادي نبوده است.
يعني هر چه كه درس ميگرفتند به تناسب آن كاركرد هم داشتند. حس ميكردندميتوانند
كار مفيدي را با توجه به تربيت و تعليم حوزوي انجام دهند. اما هماكنون به دلائلي
بين مدت حضور طلبه جوان در حوزه و استقلال كاركردي او فاصله افتاده و يك خلاءي حس
ميشود. بنابراين در اين منطقة الفراغ ممكن است احساس رهاشدگي براي طلبه
جوان، نگرانيهايي را به وجود آورد.
اين دغدغه فقط براي جوانهاي حوزه نيست بلكه كليت روحانيت دچار اين دغدغه هستند.
خشت اول: تا زماني كه طلبه جوان به يك توانايي قابل توجه دست يابد اين
دغدغهها وجود دارد و تا وقتي كه نقشهايي را به تناسب ظرفيتها و استعدادهاي خود
نيافته، چنين حسي را دارد. آيا شما اين مطلب را قبول داريد؟
البته داوري دقيق اين مسأله به مبناي شما در بودن يا نبودن «هويت» برميگردد ولي
كليت آن را في الجمله قبول دارم. در گذشته طلبه در بين مردم كه ميرفت، انتظاراتي
كه مردم و جامعه داشتند برآورده مينمود. ولي اكنون تصور ميشود كه اين انتظارات
برآورده نميشود. و بين انتظارات و واقعيات فاصلههايي ايجاد شده است. اما قضاوت
نهايي در اين مورد نياز به كار كارشناسي بيشتري دارد.
به هر جهت پديدة جواني، پديدة جديدي است. بحث اين است كه آيا ما ميتوانيم مثل
اين يا متناظر با اين پديده كه در دنيا مطرح است در حوزهها هم مصداقي پيدا كنيم.
مثلاً بگوييم ما از لحاظ جامعهشناسي يك دوراني را پيدا كردهايم كه اين دوران سبب
سردرگمي طلاب جوان ميشود ولي از آن زمان به بعد قسمتي از اين سردرگميها حل ميشود
و طلبه در روند و سير طبيعي خودش ميافتد.
اما تأمل ديگر اينكه ما در يك روند جهاني قرار گرفتهايم و آن روند تغيير و
تحولات سريع جهاني است كه اين روند جهاني را تحت عنوان «دوران گذار» تعريف ميكنند.
ضعفهاي موجود در جامعه ما نميتوانند به دور از اين تغيير و تحولات تحليل شود.
لاجرم حوزههاي ما هم در اين روند تغيير و تحول جهاني يا «دوران گذار» واقع هستند.
بخشي از اين دغدغههاي ما به خاطر اين است كه هنوز نميدانيم موقعيت جهاني ما چيست
و در جهان چه اتفاقي ميافتد؟ تغييراتي كه در 20 سال گذشته، در جهان رخ داده، مساوي
است با كل تغييراتي كه در طول تاريخ بشر بوجود آمده است. ما بايد رابطه دوران گذار
را با مسأله هويت طلاب جوان پيدا كنيم.
از اين قضيه نميشود غافل بود و در حوزه كنوني ما درها بسته نيست. اكنون بيشترين
مصرف اينترنت در قم است. جالب اين است كه بيشتر اين مصرف در بين طلاب است. در مورد
خوبي و بدي آن نميخواهم بحث كنم، شما نميتوانيد به اين پديده بيتوجه باشيد. طلاب
سايت كفر را هم ميخوانند و بعد ميبيند اين چيزهايي كه در حوزه ميخوانند جوابگوي
نيازهاي او نيست و به او اجازه نميدهد كه در مورد مسائل مختلف جهاني فكر كند. به
نظر ميرسد جهاني شدن را بايد در كنار بحث هويت ديد. بحث تغييرات و جهاني شدن و
اينكه ما تا كجا ميتوانيم با روند جهاني شدن پيش برويم و كجا بايد مقاومت كنيم يكي
از بحثهاي اساسي است.
خشت اول: پرداختن به اين تأملاتي كه حضرت عالي فرموديد و تبيين و توجيه
آنها مجال بيشتري ميخواهد كه اگر موافق باشيد در فرصتهاي بعدي دربارة آن گفتگو
خواهيم كرد. به نظر حضرت عالي چه عواملي در شكل دهي هويت طلاب نقش دارند؟
همان طور كه گفتيد مسأله مهم ديگري كه لازم است روي آن گفتگو شود عوامل هويت دهنده
طلاب جوان است، اولاً بايد بحث شود كه ما به چه چيزهايي ميگوييم عوامل هويت دهنده،
آنگاه عوامل را بشماريم. من فقط در اين فرصت براي اين عوامل چند مثال ميزنم. بيشتر
مثالهايي را ذكر ميكنم كه در حوزه در مورد آنها كار نشده است. تعريف عوامل هويت
دهنده نيز در خلال آنها بدست ميآيد.
يكي از عناصر و عوامل هويت بخش طلاب اشتغال و كار است. ما به طلبهها اجازة كار
و فعاليت نميدهيم، گاهي اوقات حتي كار متناسب با شأن طلبهها. طلابي كه كاري
متناسب با فضاي طلبگي دارند، شخصيت مبرّز و ساخته شدهتري نسبت به طلبههاي ديگر
پيدا ميكنند. مثلاً از بين طلبهها آن درصدي كه مثلاً تدريس ميكنند، شادابتر
هستند و معلوم است كه مقوله كار و فعاليت ميتواند در هويت طلبگي تأثير زيادي
بگذارد.
خشت اول: بُعد اقتصادي آن كه مدنظر شما نيست؟
نه. منظورم فقط بُعد اقتصادي اين ماجرا نيست. حتي اگر در مدارس به صورت غير انتفاعي
كاري كنيم كه طلاب از ابتدا به نحوي در فعاليتهاي فوق برنامه متناسب مشاركت كنند،
نتايج ارزندهاي بدست ميآيد. در دانشگاه كه ميرويد اقسام و انواع گروهها با
كاركردهاي مختلف را ميبينيد. انجمن، بسيج، ... بولتن درست ميكنند، بيانيه صادر
ميكنند و به نحوي دانشجو را به عرصه فوق برنامههاي مؤثر در شكلدهي و رشد
شخصيتياش ميكشانند و حساسيتهاي اجتماعي و سياسي خودجوشي او را برميانگيزند و
... .
خشت اول: يعني به نحوي تمرين مشاركت اجتماعي ميكنند.
بله. مثلاً ورزشهاي دست جمعي دارند، جشنهاي دست جمعي دارند. در حوزهها
كه ميآييد يك لَخْتي و رخوت وجود دارد و هر كسي براي خودش مشغول است. بعضي اصلاً
زيبايي حوزه را به اين ميدانند كه طلبهها گوشهنشين و كنارهگير باشند. در اين
فضا اگر طلبهاي ارتباطات خوبي فقط با يكي دو تا از همحجرهايهايش داشته باشد،
خيلي موفق ارزيابي ميشود.
خشت اول: به نظر شما اين مسأله چه اتفاقاتي را پديد ميآورد؟
اين مطلب باعث سرگرداني طلاب در حوزهها ميشود. بايد در مقاطع مختلف
براي طلاب فعاليتهايي كه به افزايش مهارتهاي اجتماعي و تمرين كارهاي جمعي
ميتواند كمك كند تعريف شود. با اين كار ميتوانيم در هر مقطعي، هدف هويتي خاصي را
كه از آنها انتظار داريم به آنها ببخشيم. البته باز پيشفرض اين مطلب اين است كه
هويت يك بحث ايجادي باشد.
يكي از فعاليتهاي متناسب با طلاب، بحث «نوشتن» است. ميتوانيم يك سري بولتنها
و مجلات داخلي تعريف كنيم و طلبهها را تشويق كنيم كه براي آن قلم بزنند و اهل قلم
شوند. چرا اين همه طلبهها در حوزه فعاليت ميكنند، امّا آنهايي كه اهل قلم ميشوند
خيلي كم هستند. شايد به خاطر اينكه معمولاً فقط اجتهاد را به عنوان تنها خروجي رسمي
و مشروع و ارزشمند حوزه در نظر ميگيريم. و مقاصدي مانند نوشتن را جزئي و فرعي
ميدانيم و به طور يك دغدغه و ضرورت اصلي براي ما معنا ندارد وگرنه تاكنون تعداد
زيادي از ژورناليستهاي جامعه بودند.
بايد اين محيط رشد را براي آنها فراهم كرد. البته در مقاطع مختلف ميشود كارهاي
مختلفي تعريف كرد. اين كار ميتواند بسيار تأثيرگذار باشد. كارهاي دسته جمعي، اردو،
... كارهايي كه در دنيا تجربه شده و نقشآفرين بودهاند، در اين زمينه تنها چيزي كه
در حوزه وجود دارد؛ البته براي خود حوزه هم نيست و از جامعه گرفتيم؛ بحث
عزاداريهاي دسته جمعي است و چيز خاص ديگري نداريم. چه بسا اين طلبه اگر در مسجد
محلةشان هم بود همينگونه فعاليتها را داشت. يعني اين مجال و موقعيت را حوزه به او
نداده است بلكه از فرهنگ جامعه بدست آورده است. حوزه در اين مورد كاري قابل توجه
انجام نميدهد. به تعبيري حوزه طلاب را اجتماعي بار نميآورد.
براي مثال شما خودتان و هويتتان را با چه چيزي تعريف ميكنيد؟ اگر كسي به شما
بگويد چه كاره هستيد چه ميگوييد؟ اولين مؤلفهاي كه براي تعريف خودتان ميگوييد،
شغلتان است. در جامعة امروز اگر از بين بخش اندكي كه در جامعه شما را به عنوان طلبه
ميپذيرند بيرون برويد شايد خجالت بكشيد كه بگوييد «من طلبه هستم». اين واقعيت تلخ
است ولي به هر حال وجود دارد. ولي به محض اينكه حتي پائينترين سطح حوزه را درس
بدهيد، يعني مثلاً جامع المقدمات را بگوييد، ميگوييد مدرس حوزه هستم و حتي اگر
برود ضعيفترين درسهاي معارف دانشگاه را بگوييد ميگوييد من استاد دانشگاه هستم.
چون اين مطلب براي او هويت ايجاد ميكند.
اكثر چتهاي طلبهها را كه ببينيد وقتي از او ميپرسند چهكارهاي؟ نميگويد من
طلبهام. چون اخيراً من دربارة مسأله جامعهشناسي چت در ايران كار ميكنم خودم شاهد
بودم كه نميگويد من طلبه هستم. ولي اگر جامع المقدمات را بگويد، ميگويد من مدرس
حوزه هستم يا مدرس دانشگاه هستم. ميگويد من نويسندهام. حالا چه مينويسد؟ ممكن
است در يك بولتن كوچك داخلي بنويسد، ولي خود اين مطلب براي او هويت ميآورد. به هر
صورت بايد راهكارهايي پيدا كنيم كه براي طلبه ايجاد هويت كند. منظور كار خلاف شأن
حوزه نيست، بلكه در همان حيطه وظايف و رسالتهاي حوزههاي ديني، هويتهاي جديد
سازگار با دنياي مدرن. بخش عمدة اين رسالت به عهده متوليان و نخبگان حوزه است.
خشت اول: به نظر شما متوليان حوزه در اين مورد چگونه فكر ميكنند؟
ممكن است حتي اين حرفها را بعضي از بزرگان حوزه از شما نپذيرند، ولي به هر حال
واقعيت است. طلبة فاضلي را ميشناسم كه در حيطه جامعهشناسي در حوزه علميه و براي
حوزه علميه روزي 16-15ساعت كار علمي ميكند. او ميگفت اگر درس خارج فقه نروم،
ميگويند نميتواني شهريه بگيري. گويي تنها تعريف و هويت طلبگي اين است كه طلبه
كلاس فقه رود و مباحثه فقه كند. حالا براي مثال هر چه اين طلبه فاضل دربارة مسأله
«جوان» در اين مملكت كار ديني و مطالعات ديني انجام دهد، اصلاً احساس نياز نميشود
در حالي كه جامعه علمي، پشتيباني علمي اين مسائل را از حوزه انتظار دارد. ميگفت
مقاله ميدهم، مطالعه ميكنم، مينويسم، تدريس ميكنم. اما حوزه كاري به اين خدمات
ديني من ندارد. ممكن است در گذشته چنين انتظاراتي از حوزه نبود، اما امروز، انتظار
هست. امروز طلاب در تمام سطوح ساختاري جامعه دست گذاشتهاند - كه من با اين مخالف
هستم - وقتي در جايي باشيد ايجاد انتظار ميكنيد و بايد جوابگو باشيد. شما از
نيروهاي انتظامي و ارتش و سپاه و ... بگيريد تا در بحث دانشگاهها، آموزش و پرورش و
اكثر وزارتخانهها، طلاب به عنوان متوليان فرهنگي، ديني ميروند،گاهي تخصص هم
ندارند. ادعاها هم گاهي بالا است، بعضي چهار سال ميروند سرخورده ميشوند و
برميگردند. به هر حال اين مباحث تبعات وضعي خود را خواهد داشت براي آن بايد
تدبيرهاي عملي انديشيد.
نكتة ديگر اين است كه چه وجه تمايزي بين هويت طلاب و هويت ديگران وجود دارد. اين
هم جزو آن سؤالاتي است كه ميشود دربارة آن تأمل كرد. آيا هويت طلاب چيزي خارج و
غير از هويت جوانان ديگر است. بسياري از كارشناسان به اين مطلب باور دارند، كه
مفهوم هويت در جامعهشناسي در بحث شناخت قوميتها مطرح است. يعني ما «هويت قومي»
داريم ولي «هويت گروهي» نداريم. در جامعهشناسي گروهي بحث از هويت نيست بلكه بحث از
«منزلت و نقش» وجود دارد.
بنابراين بايد بحث كنيم آيا اصلاً تعريف هويت براي «گروه» معني دارد يا نه؟ يعني
آيا اصلاً ميتوانيم بگوييم هويت گروه رانندگان، هويت گروه پزشكان، هويت گروه
طلبهها. يا اينكه هويت مفهومي براي «قوم» است، مثل هويت ايراني، هويت كُرد.
به نظر ميرسد آنچه كه مد نظر ما در اين بحث است، در حوزه روانشناسي به عنوان
«شخصيت» از آن ياد ميشود و در حوزه جامعهشناسي به آن نقش و منزلت ميگويند. زي
طلبگي يعني شخصيت طلبگي نه هويت طلبگي. بعيد به نظر ميرسد كه بتوانيم از لحاظ
علمي. بحث هويت را در بين يك گروه مطرح كنيم. البته ميتوان اين عبارت را مسامحتاً
مطرح كرد، چرا كه ما دردمان را ميدانيم و عناوين براي ما مشير هستند.
وقتي بحث از «هويت» به ميان ميآيد، بحث دربارة مسألة قوم و مذهب است. مثلاً
ميگويند هويت ديني يا هويت ملي، هويت ايراني، هويت آسيايي و معمولاً در يك سطح
كلان از هويت بحث ميشود. وقتي از آن سطح كلان پايينتر ميآيند ديگر بحث «هويت»
مطرح نيست. چون هويت چيزي است كه عناصر و شاكلة خاصي دارد و اين عناصر در همة
افرادي كه در ايران زندگي ميكنند يا مسلمانان هستند، وجود دارد و خاص طلبهها يا
گروه خاص ديگري نيست.
در گروه طلبهها، يك سري انتظارات و هنجارها و ارزشهاي خاصي وجود دارد كه اين
شاخصهها، ويژگيهاي خاصي به افرادي به نام طلبه ميدهد و به هر حال آنها را از
بقيه جدا ميكند. ولي اين ويژگيها لزوماً هويتساز نيستند. وگرنه هويت طلاب همان
هويت مسلمان يا هويت ايراني است.
مثلاً اينكه در بحث هويت بحث گسست نسلها مطرح ميشد، به اين معناست كه هويت
ايراني زير سؤال ميرود يعني بعضي به فرهنگ غربي و جهاني شدن علاقمند شدهاند.
خشت اول: لطفاً دربارة اصطلاح نقش و منزلت توضيحاتي بيشتري بدهيد.
«نقش» يعني همان هنجارها و رفتارهايي كه ديگران از فردي انتظار دارند تا انجام
دهند و «منزلت» يعني آن پايگاهي كه آن فرد بايد آن نقش را در آن پايگاه اجراء كند.
مثلاً شما وقتي به خانه ميرويد يا فرزند هستيد يا پدر. يعني يا فرزند هستيد و
نقش فرزندي را بازي ميكنيد، مثلاً از پدرتان پول ميخواهيد. يا پدر هستيد و نقش
پدري را بازي ميكنيد و به فرزندتان پول ميدهيد. شما در جايگاه و منزلت پدر بودن
نقشهاي خاصي را به عهده ميگيريد.
«منزلت» پايگاهي است كه شما نقشهايتان را در آن انجام ميدهيد. سردبير مجله
ميشويد، اين پايگاه شماست. اين پايگاه ربطي به شخص شما ندارد بلكه اگر شما نباشيد،
شخص ديگري سردبير مجله ميشود. سردبيري يك پايگاه است. حالا شما در اين سردبيري
نقشهايي را بايد انجام دهيد. يعني به شما نقشهايي محول ميشود. اينكه چقدر
بتوانيد آنها را محقَق كنيد، بحث ديگري است.
در مورد حوزه هم، همينگونه است و ميتوانيم بگوييم كه حوزه يكسري پايگاه دارد و
اين پايگاهها متعدد است. پايگاه مرجعيت، تدريس، تبليغ، امام جماعت، نماز جمعهاي،
امام جمعهاي و... . بعد از انقلاب اين پايگاهها زياد هم شده است. من در اين
پايگاهها باشم يا نباشم مهم نيست. به هر حال اين پايگاهها در حوزه وجود دارد. گاهي
فردي الف در اين پايگاهها ميآيد و نقش ايفا ميكند و گاهي فرد ب
ميآيد قرار ميگيرد. اينكه چه كسي صلاحيت دارد اين نقشها و پايگاهها را براي حوزه
تعيين كند خود بحث بسيار مهمي است.
نكتة ديگري كه قابل تأمل است و بايد بحث شود، بحث تنوعطلبي جوان است. جوان
ماهيتاً تنوعطلب است و به نظر ميرسد اين تنوعطلبي يك هويت متنوعي را هم به دنبال
ميآورد. يعني شما هيچگاه نميتوانيد همة طلبهها را يك جور تربيت كنيد. مثلاً
وقتي 000/30 طلبة جوان داريد. اگر نگوييم 000/30 هويت مستقل داريم لااقل ميبايست
اصل تكثر و تعدد را پذيرفت. در اينجا بحث مهم اين است كه چگونه مسأله واقعي تنوع
طلبي طلاب را با هويت حوزه سازگار كنيم. اين تنوعطلبي مشكل زيادي را ايجاد ميكند
و در مسائل مختلف ميتواند وجود داشته باشد. آن چيزي كه به طور واضح ايجاد تنوع
ميكند، تنوعات سياسي است. اكنون در بين طلبهها هواداران سياسي مختلفي وجود دارد
كه اين تنوع در حوزه سياسي و در تمامي حوزهها تبعاتي و بايد آنها را شناخت.
يكي از مشكلاتي كه در جامعة ما از اول انقلاب تا بحال كمابيش وجود داشته، اين
است كه به قضايا تك بعدي نگاه ميكنيم. امروزه جامعهها، جامعههاي تك بعدي نيستند.
مثلاً در ايران دورهاي ميآيند بحث اقتصاد را اصل ميدانند، دورهاي ديگر بحث
فرهنگ را دورهاي ديگر بحث سياست را و دورهاي ديگر بحث ... . انگار قسم خوردهايم
هميشه تك بعدي به مسائل نگاه كنيم. جامعة امروز مثل كلافي است كه چند سر نخ دارد، و
هر كسي ميآيد، يكي از اين سرنخها را ميكشد و ميرود. بعد از اينكه يكي كشيده شد،
تا جايي ميرود و بعد دوباره گره ميخورد و به قول ما گره كور ميشود و ديگر به
راحتي باز نميشود. تحليل و تدبير جامعة امروز، نياز به تخصصهاي مختلف دارد.
تخصصهاي فرهنگي، سياسي، پژوهشي، آموزشي.
حوزهها هم امروزه به دور از اين بحث نيستند. يعني مسائل حوزه حل نميشود، مگر
اينكه يك نگاه كلان و جامع وجود داشته باشد. مسأله آموزش، معيشت، پژوهش، فرهنگ،
مشكلات در اجرائيات و ... همة اينها با هم تأثير مجموعهاي دارند. متأسفانه در
فرهنگ ما ايرانيها جامعنگري و كار دسته جمعي كم است. در بحث هويت حوزه هم بايد
وجوه متعدد را ديد، بخشي از آن به بحثهاي اقتصادي برميگردد، بخشي از آن به
بحثهاي روانشناسي بخشي ديگر به مسائل فرهنگي و اجتماعي، بخشي ديگر سياسي و ... .
حتي ساختار شهري نيز در اين بحث نقش دارد. شكلگيري ساختار شهر قم در اين مورد
تأثير گذار است. طلبهها كجا ساكن هستند. هيچ فكر كردهايد علماء چرا بايد فقط
اطراف حرم مطهر باشند. علما در محلههاي حاشيهاي شهر نيستند و به دو از مردمند.
همة علماء و فضلاء در جايي متمركز شدهاند. گاهي اوقات همين مطلب به ظاهر ساده
مشكلات عديدهاي ايجاد ميكند. پرسش اساسي اين است كه چه كساني بايد به اين مسائل
بيانديشند؟
خشت اول: مسلماً انديشيدن به برخي مسائل بنيادين نياز به زمينهسازي و
گذر زمان دارد. البته اگر بتوان از اين گذر زمان به نفع اين مسائل كمك گرفت.
يكي از چيزهايي كه به نظر من هويت ساز است، مقوله ارتباطات است. ارتباط علماء با
مردم است. ارتباطات طلبهها معمولاً ضعيف است. من در شهركي زندگي ميكنم كه همه
طلبه هستند. امسال سال سوم است كه در اين محله زندگي ميكنم. در اين مدت نه من به
يكي از اين همسايه گفتهام اسم شما چيست، نه يكي آمده از من پرسيده است تو كي هستي
و چه كارهاي؟ يعني ارتباطات بسيار پائين است. لذا وقتي طلبهها با اين سطح از
ارتباطات در جامعه وارد ميشوند، همين ضعف ارتباطي گاهي اثرات نامطلوبي دارد و گاهي
موارد زنندهاي ديده ميشود كه به شدت به پايگاه روحانيت لطمه ميزند.
ممكن است در حوزه اينگونه تعريف كنيم كه طلبه فقط بايد درس بخواند و فارغ از اين
مسائل باشند، حتي روزنامه نخواند، تلويزيون نبيند، چت نكند، اين كار را، آن كار را
نكند، خانة همسايه نرود، مهماني نرود، عيدهاي غير مذهبي مانند عيد نوروز نبايد شركت
كنند و ... .
درست است كه شب درسي حريم دارد ... و بالاخره اينگونه محدوديتهاي خاص در
برقراري ارتباطات يك شخصيت و هويت خاصي را ايجاد ميكند و طلبه ناگهان ميبيند كه
جامعه از او انتظارات ديگري دارد كه او در مورد هيچ يك آمادگي لازم را ندارد.
خشت اول: اگر امكان دارد الگوي مناسبي جهت مطالعه و بررسي مسأله هويت
طلاب را در اختيار مخاطبان ما قرار دهيد.
الگويي كه من براي مطالعه اين مسأله ارائه ميدهم يك الگوي چهار مرحلهاي است.
البته بنابر آنچه توضيح دادم من لفظ هويت را به طور تسامحي بكار ميبرم:
مرحلة اول كشف ويژگيهايي است كه سبب هويتسازي ميشود. به عبارت ديگر عناصر
هويت چه هستند؟ و ايا اين عناصر هويتساز طلاب با عناصر هويتساز در ديگران متفاوت
هست يا نه؟ اين يك مرحله از كار است كه نياز به كار ميداني دارد.
مرحلة دوم آسيبشناسي هويت طلاب و اين كه چه آسيبهايي اين هويت را رنج ميدهد.
مرحلة سوّم بررسي عوامل اين آسيبها است، يعني دنبال شناسايي عوامل باشيم.
و مرحلة چهارم ايجاد راهكار و الگوسازي براي شكل دادن يك هويت خاص براي طلبهها
كه مطلوب و مورد انتظار جامعه ديني ما باشد.
خشت اول: از وقتي كه در اختيار ما قرار داديد متشكريم.
من هم متشكرم.
سوتيتر:
1) آيا اصلاً چيزي به نام هويت وجود دارد يا نه؟ تا شما به دنبال آن
باشيد؛ ايجادش كنيد، يا از آن گزارش دهيد كه در حال انحراف يا بحران به سر ميبرد.
2) مسألة «هويت طلاب» دغدغه چه كسي است؟ آيا دغدغة خود طلاب است يا دغدغة
علماء و فضلاء حوزه، يا دغدغة دولتمردان سياسي؟
3) ما اين دغدغه را نداريم كه اگر يك نكته باطلي در انديشهها و هويت و
نسل گذشته وجود داشت به دنبال تغيير و تصحيح آن نباشيم، بلكه ميگوييم چون مربوط به
سنتهاست، همين خوب است.
4) در ساختار جوامع سنتي واژه يا مفهومي به عنوان «جوان» نداريم. پديدة
«جوان» يا «جواني» يك پديدة مدرن است. يعني اين واژه در دنيايي معنا دارد كه امروزه
براي ما درست كردهاند. در جوامع سنتي هر فرد پس از مدتي كه در كنار خانواده خود
زندگي ميكرد در دو مورد استقلال پيدا ميكرد، يكي استقلال اقتصادي و ديگري استقلال
زيستي.
5) حوزههاي ما هم در اين روند تغيير و تحول جهاني يا «دوران گذار» واقع
هستند. بخشي از اين دغدغههاي ما به خاطر اين است كه هنوز نميدانيم موقعيت جهاني
ما چيست و در جهان چه اتفاقي ميافتد؟ تغييراتي كه در 20 سال گذشته، در جهان رخ
داده، مساوي است با كل تغييراتي كه در طول تاريخ بشر بوجود آمده است. ما بايد رابطه
دوران گذار را با مسأله هويت طلاب جوان پيدا كنيم.
6) يكي از عناصر و عوامل هويت بخش طلاب اشتغال و كار است. ما به طلبهها
اجازة كار و فعاليت نميدهيم، گاهي اوقات حتي كار متناسب با شأن طلبهها. طلابي كه
كاري متناسب با فضاي طلبگي دارند، شخصيت مبرّز و ساخته شدهتري نسبت به طلبههاي
ديگر پيدا ميكنند. مثلاً از بين طلبهها آن درصدي كه مثلاً تدريس ميكنند،
شادابتر هستند و معلوم است كه مقوله كار و فعاليت ميتواند در هويت طلبگي تأثير
زيادي بگذارد.
7) طلبة فاضلي را ميشناسم كه در حيطه جامعهشناسي در حوزه علميه و براي
حوزه علميه روزي 16-15ساعت كار علمي ميكند. او ميگفت اگر درس خارج فقه نروم،
ميگويند نميتواني شهريه بگيري. گويي تنها تعريف و هويت طلبگي اين است كه طلبه
كلاس فقه رود و مباحثه فقه كند. حالا براي مثال هر چه اين طلبه فاضل دربارة مسأله
«جوان» در اين مملكت كار ديني و مطالعات ديني انجام دهد، اصلاً احساس نياز نميشود
در حالي كه جامعه علمي، پشتيباني علمي اين مسائل را از حوزه انتظار دارد. ميگفت
مقاله ميدهم، مطالعه ميكنم، مينويسم، تدريس ميكنم. اما حوزه كاري به اين خدمات
ديني من ندارد.
8) به نظر ميرسد آنچه كه مد نظر ما در اين بحث است، در حوزه روانشناسي
به عنوان «شخصيت» از آن ياد ميشود و در حوزه جامعهشناسي به آن نقش و منزلت
ميگويند. زي طلبگي يعني شخصيت طلبگي نه هويت طلبگي.
9) جامعة امروز مثل كلافي است كه چند سر نخ دارد، و هر كسي ميآيد، يكي
از اين سرنخها را ميكشد و ميرود. بعد از اينكه يكي كشيده شد، تا جايي ميرود و
بعد دوباره گره ميخورد و به قول ما گره كور ميشود و ديگر به راحتي باز نميشود.
تحليل و تدبير جامعة امروز، نياز به تخصصهاي مختلف دارد. فرهنگي، سياسي، پژوهشي،
آموزشي.
10) حتي ساختار شهري نيز در اين بحث نقش دارد. شكلگيري ساختار شهر
قم در اين مورد تأثير گذار است. طلبهها كجا ساكن هستند. هيچ فكر كردهايد علماء
چرا بايد فقط اطراف حرم مطهر باشند. علما در محلههاي حاشيهاي شهر نيستند و به دو
از مردمند. همة علماء و فضلاء در جايي متمركز شدهاند. گاهي اوقات همين مطلب به
ظاهر ساده مشكلات عديدهاي ايجاد ميكند. پرسش اساسي اين است كه چه كساني بايد به
اين مسائل بيانديشند؟
11) به نظر ميرسد بحث جهاني شدن را بايد در كنار بحث هويت ديد. در
حوزة كنوني ما درها بسته نيست. اكنون بيشترين مصرف اينترنت در قم است. جالب اين است
كه بيشتر اين مصرف در بين طلاب است. شما نميتوانيد به اين بحث بيتوجه باشيد.
طلاب، مطالب «سايتِ كفر» را ميخوانند و بعد ميبينند كه اين چيزهايي كه در حوزه
ميخوانند جوابگوي نياز او نيست.