نيازهاي جهاني، نقشهاي جهاني
گفتوگو دربارة مطالبات كلان از حوزه و طلاب جوان
اشاره:حوزة علميه نهادي است كه بايد در سطح بينالمللي، انتظارات مختلف از مذهب شيعه
را پاسخگو باشد و همچنين نقشهاي جامعهپردازي و تمدنسازي خويش را درككرده و براي
انجام آنها برنامهريزي نمايد.
آشنايي طلاب جوان با اين منظر، ميتواند سبب خودباوري آنها و وقوف به گسترة
نيازها شود. اين آشنايي به همراه راهبري بزرگان و نخبگان ميتواند باعث ارتقاي نشاط
و انگيزة طلاب جوان شود و گوهري است كه حوزه به آن نياز دارد.
در پي اين تأملات، به سراغ حجتالاسلام و المسلمين احمدي از مسئولان مجمع جهاني
اهلبيت و مسئول گروه فرق و اديان معاونت تبليغ حوزه رفتيم. ايشان در حوزة مسائل
كلان تبليغي خارج از كشور تجربيات و اطلاعات فراواني دارد. مطالعة گفتوگوي ما با
ايشان دربارة نيازها، انتظارات و آسيبهاي حوزه ميتواند محل تأمل خوبي براي دوستان
جوان باشد.
خشت اول: كلاننگري علمي و اجتماعي چه تأثيري در شناخت هويت طلاب جوان
دارد؟ اين شناخت چگونه حاصل ميشود و چگونه بايد آن را به طلاب جوان و متوليان
انتقالداد؟
جاي باحثي كه گفتيد، در حوزه خالي است. طلبه با انرژي جواني وارد حوزه ميشود و در
ابتدا مدتي سردرگم است. بعد از مدتي هم كه فهميد چه كار بايد كند، ديگر انرژي برايش
نمانده، مگر اينكه به صورت فردي كار كند. برخي از اين افراد كه در جواني فهميدند
چهكار كنند، كارهاي خوبي انجام دادند: الميزان، يك كار فردي است. آقابزرگ تهراني،
علامه جعفري، شهيد مطهري و... از جمله اين افرادند. در آن موقع، كار گروهي هنوز در
حوزه رايج نبود. البته اكنون هم خيلي فرق نكرده است. بهجز عدهاي محدود از طلبهها
كه به طور فردي كارهايي كردهاند، مابقي درمانده ميشوند و دائم خود را سرزنش
ميكنند كه چرا خود را آماده نكردم؟ من كه اينهمه درس خواندهام و....
به نظر من اين سرزنش اشتباه است. عمدة اين نقايص به متوليان حوزه برميگردد كه
بر اساس نياز، طلبه را آماده نكردهاند. ببينيد طلبه مثل يك توپچي است كه بايد به
او گرا داده شود تا او بتواند هدفگيري كند؛ وگرنه من نقاط كور را ميزند؛ چه بسا
خودي را بزند.
طلبهاي كه با همان ذهنيت دبيرستان و منطقه و محل و شهر خود وارد حوزه شده و بعد
از ورود به درستي با فضاي بومي، علمي و معنوي حوزه مأنوس نشده، حالا بعد از ده سال
بر اساس همان نياز و ذهنيتهايي كه در ذهنش هست، پشت توپ نشسته و خودي را ميزند.
دقت كنيد كه او خود هم نميداند كه خوديها را ميزند! شايد هم ميداند، ولي غافل
است.
با يك مثال ديگر بحث را ادامه ميدهم. طلبة ما مثل يك ورزشكار مبتدي است كه به
او گفتهايم خودت را براي مبارزه با حريف آمادهكن، ولي حريف را براي او تعريف
نكردهايم. نه تنها هدف را روشن نكردهايم، بلكه روش تمرين و آمادهسازي را هم
بهصورت سربسته به او گفتهايم؛ او بعد از ده سال ميگويد: ميدان مبارزه كجاست؟
كدام دانشگاه، كدام شهر و... ؟ ميرود و وارد ميدان ميشود و با چهار سؤال از پاي
درميآيد و خود را به باد انتقاد ميگيرد. ولي انصاف اين است كه متوليان غافل
بودهاند، زيرا به او تمرين صحيحي ندادهاند.
اين گرا دادن و تمرين دادن، همان نيازسنجي است. كتابها و متون درسي بايد متناسب
با نياز باشند. آيا كتابهايي كه اكنون تدريس ميشود، پاسخگوي مسائل اعتقادي هست؟ در
سيرة بزرگان ما اينگونه بوده كه ائمه و بزرگان، بر اساس نيازِ زمانه برنامهريزي
ميكردند. همين نابساماني باعث ميشود كه برخي طلاب جذب مؤسسات و مراكز غيرحوزوي
شوند، يا درس را رها كنند و....
گاهي ما با حوزة قم و نجف و ايران و سوريه كار داريم، گاهي هم حوزة شيعه را
بهطور كلان ميبينيم. به عبارتي يك وقت نگاهِ منطقهاي و محلي داريم و يك وقت نگاه
جهاني و فرا منطقهاي. اگر بخواهيم بحث حوزة شيعه را بررسي كنيم، بايد فرامنطقهاي
به موضوع نگاهكنيم. با نگاه حوزة قم نميشود به حوزة نجف و پاكستان و سوريه
پرداخت. اكنون بيش از صد مدرسة علميه در پاكستان داريم. بايد زاوية ديد وسيعي داشت
و منفعت عامي را در نظر داشت. براي تشكيل نظام فراگير شيعي، حوزة شيعه، به دو نوع
طلبه نياز دارد: مبلغ عام و مبلغ خاص. هر يك از اينها، دو شاخه ميشود: درون كشور
و بيرون كشور.
اكنون در دنيا زبان اسپانيولي جزء زبانهاي مطرح جهان است، ولي ما براي مسلمانان
اسپانيوليزبان، چند طلبه تربيت كردهايم؟ در بنگلادش 147 هزار مسلمان زندگي
ميكنند. پاكستان 160 ميليون مسلمان دارد، كه 40 ميليون آنها شيعهاند. اندونزي 175
ميليون مسلمان داريد. همة اين مسلمانان و شيعيان به عالِم دين نياز دارند. بر اساس
اين نيازها بايد برنامهريزي كرد. طلبههاي مستعد را بايد براي اين ميدانها
آمادهكرد. طلبههاي خوزستاني، بوشهري و سيستاني بايد به كشورهاي گرمسير، و
طلبههاي مشهدي به كشورهاي آسياي ميانه، و طلبههاي آذري به آذربايجان و تركيه
اعزام شوند. البته طبيعي است كه اين كار بايد با دقت و احتياط و رعايت مسائل امنيتي
و ديپلماسي، و با هماهنگي سازمانهاي مربوط انجامگيرد، وگرنه نتيجه عكس ميشود و
طلبه بهجاي تأثيرگذاري، خودش اثر ميپذيرد!
خشت اول: به عبارتي ميفرماييد اگر متوليان، براي طلبة جوان چشماندازي
وسيعتر از سطح حوزههاي داخل كشور را ارائهكنند و جايگاه و هويت او را جهاني
ببينند و بهجاي سازمان محدود روحانيت و هويت محدود روحاني، سازمان جهاني شيعه و
تشكّل شيعه را مد نظر قرار دهند، يقيناً هدف طلبه، كلان و انگيزهاش قويتر ميشود.
يعني تا زماني كه طلبه در محدودة حجره و مدرسه و قم ميانديشد، نقشها و
مأموريتهاي فراملّي و جهاني به ذهنش خطور نميكند؛ ولي اگر غايت و هدف او
تمدنسازي و جامعهپردازي شد، نگاه او به تبليغ، تدريس، پژوهش و همة شئوناتي كه به
طلبه مربوط است، متحول خواهدشد. اگر طلبه بداند كه از سوي سازمان جهاني شيعه، پاسخ
به يك نياز بينالمللي به او سپرده شده است، بدون شك، خواندن فقه و اصول را طوري
تنظيم ميكند كه به آن هدف و آن نياز نزديكتر باشد.
ببينيد وقتي يك تيم كوهنوردي براي صعود به قلهاي برنامهريزي ميكند، يكي از
مسئوليتهاي مدير تيم، آن است كه اطلاعات لازم از جمله شناسايي منطقه، ارتفاع قله،
ميزان دما، فشار هوا و... را جمعآوري كرده باشد. حال اگر اين جمعآوري اطلاعات
انجام نشود، يا به درستي به اعضاي تيم، اطلاعرساني نشود، آنها يا بار زيادي
برميدارند و خسته ميشوند و وسط راه ميبُرند، و يا اينكه بار كم برميدارند و به
مقصد نميرسند. وضعيت طلبه جوان، همينگونه است. طلبه با ديدي نازل و محدود وارد
حوزه ميشود. شايد او ديده است در محل زندگيشان، عالِمي نبوده كه به مردم غسل و
نماز و طهارت ياد بدهد، پس تصميم ميگيرد كه عالِم شود و به جامعة شيعي خود
خدمتكند. مانعي ندارد، اين ميشود همان مبلغ عام، آنهم در داخل كشور. اما همين
مبلغ عام هم بايد داراي آن كلاننگري اجتماعي باشد تا بتواند اطرافيان خود را از
لحاظ فكري و فرهنگي ارتقا دهد.
خشت اول: چه كسي بايد اين نيازها را بشناسد؟ چه كسي بايد اطلاعات لازم را
به طلبه بدهد تا دامنة ديد او وسيعتر شود؟
بايد وارد صحنه شد و نيازها را شناخت. مثلاً اكنون در يكي از مناطق پاكستان،
زمينهاي شيعيان را به غارت ميبرند و تصاحب ميكنند. يك حقوقدان مسلط به زبان
منطقه نداريم كه بفرستيم تا از حقوق آنها دفاع كند. حال شما قضاوت كنيد كه آيا اين
حيطه از نقشهاي يك طلبه هست يا نه؟ مگر طلبه حافظ كيان شيعه و دين و ديانت شيعه
نيست؟ سازمانهاي مربوط بيايند و لجنههايي تشكيل دهند از ده طلبة آفريقايي و چند
ايراني، اروپايي، هندي و... تا با فرهنگ يكديگر آشنا شوند و از يكديگر تأثير مثبت
بپذيرند. اگر نيازها خوب شناخته شود، خيلي كارها ميتوانكرد.
خشت اول: بهفرض كه اين نيازها شناخته شد؛ اطلاعرساني به طلبه را چه كسي
بايد انجام دهد؟
اول مسئولان حوزه، دوم خود طلبهها. طلبهها هم بايد حركت كنند و نيازها را
بررسي كنند، نميشود نشست و منتظر بود.
از قديم ميگفتند در قم استاد هست اما شاگرد نيست، و در حوزة شهرستانها شاگرد
هست و استاد نيست. در قم عدة كثيري از اساتيد در علوم مختلف داريم، ولي همه شرايط
تدريس را ندارند. يكي از بزرگان كشور سودان آمده بود ايران، التماس ميكرد تا يك
طلبه كه بتواند به زبان عربي المنطقِ مرحوم مظفر را تدريس كند به ما بدهيد، تمام
امكانات را در اختيارش قرار ميدهيم و براي او كرسي شيعهشناسي راه مياندازيم.
ببينيد، طلبه ما كه المنطق را خوب بگويد ميتواند برود سودان و استاد دانشگاه بشود!
اوج نياز تشيع را حس ميكنيد؟
اكنون در دنيا چون يك كرسي درست و حسابي براي شيعهشناسي وجود ندارد، دانشجويان
مسيحي و يهودي براي تحقيقات خود به منابع و استادان بهايي رجوع ميكنند. در صربستان
چقدر تلاش كردند كه كرسي شيعهشناسي و كرسي زبان فارسي راه بيندازند. مقام معظم
رهبري هم خيلي بر فارسيشناسي تأكيد دارد و يكي از دلايل آن، رابطة قوي بين تشيع و
زبان فارسي است.
خشت اول: به نظر شما در كدام حوزههاي علوم ديني بايد وارد شد؟
حوزههاي مختلف، براي كاركردن جا دارند. اصول اعتقادات شيعه، عرفان شيعي،
سياستِ شيعه. مثلاً يكي از اصول اعتقادي ما شيعيان، اعتقاد به مهدويت است و اينكه
در آخرالزمان، حضرت وليعصر(عج) ظهور ميكند و احكام اسلام را اجرا ميكند. اگر
اعتقاد داريم كه سرانجامِ جهان، از آنِ متديّنان است، پس بايد قلههاي علمي جهان را
فتح كنيم تا جايگاهي براي سخنگفتن داشته باشيم.
نمونة ديگر، عرفان اسلامي است. اكنون در داخل و خارج از كشور، عرفانهاي بدون
شريعت بيداد ميكند، عرفانهاي بياساس. با توصيه به ذكر و نسخهپيچي براي افراد،
دكانِ عرفان، باز كردهاند. اين موضوع هم در داخل كشور، حتي درون حوزه، هست؛ و هم
در كشورهاي ديگر. چرا؟ چون عرفان ناب اسلامي معرفي نشده است. اگر آن عرفاني كه
امام(ره) ميفرمود بيانشود، عرفاني كه در آن انسان ديگر عزلتنشين و دور از جامعه
نيست، ديگر كسي سراغ اين عرفانهاي غلط نميرود.
به وفور پيش ميآيد كه در يك منطقة شيعهنشين از يك كشور سنيمذهب، ما حتي يك
روحاني شيعه نداريم كه نماز ميت يك شيعه را بخواند. دست آخر يك سنّي، نماز ميت يك
شيعه را ميخواند. ببينيد تا چه حدّ خلأ داريم. در كشور خودمان در برخي مناطق،
استاد سنّي به دانشجويِ شيعة ما اصول اعتقادات ميگويد! حال در قم طلبة ما تنها
كارش شده اينكه هر روز به مدت بيست سال مسير خانه تا درس را برود و برگردد. آخر
هم....
خشت اول: پيشنهاد شما چيست؟
به نظرم بايد يك بخش «مشاوره بينالملل» تشكيل شود. تعدادي از طلاب گزينش شوند
و براي آنها مشاورههاي مفيد گذاشته شود. از افراد با تجربه دعوتكنيم و برخي
نيازها را معرفيكنيم. آمار بدهيم و براي اين طلبه مسيري را طرّاحيكنيم كه بعد از
چند سال بتواند وارد اين ميدان شود. بايد بر اساس نيازهاي جامعة شيعي، يك استراتژي
تعريف كنيم، همچنين برنامههاي كوتاه مدت و بلند مدت. اگر طلبه بداند كه در كجاي
اين جهان ايستاده است و چه تواناييهايي دارد، ديگر سردرگم نميشود. وقتي كاركرد
خوبي از خود ارائهكرد و پاسخگوي نيازهاي جهاني شيعه شد، هويت او هم رشد ميكند و
تكميل ميشود.
متأسفانه جايگاه مشاوره در كشور و به خصوص در حوزه روشن نيست. كسي به طور جدي به
نيازسنجي نميپردازد. اكنون اعضاي محترم شوراي عالي حوزه بايد براي ده سال آيندة
طلاب برنامهريزيكنند و بر اساس آن برنامة آموزشي تدوينكنند؛ البته اگر قرار است
طلبه به جامعه خدمت كند؛ اگر هم قرار نيست آنچه را آموخته به جامعه ارائه كند كه
هيچ؛ مثل كاسبهاي قديم تهران و قم كه طلبه هم نبودند ولي تا حد زيادي متاجر و
مكاسب بلد بودند و ميرفتند پاي درس استاد، ولي كاري به مردم نداشتند و براي خودشان
بود. ولي طلبهاي كه لباس ميپوشد، يونيفُرمِ خدمت به جامعه شيعه را ميپوشد، بايد
به فكر نياز جامعه باشد. بايد به او آموزش متناسب با نياز جامعه را داده باشند تا
بتواند خدمتكند.
يك وقت ميخواهيم يك پزشك به منطقهاي اعزامكنيم، شايد خيلي فرق نداشته باشد كه
مسيحي باشد يا مسلمان. ولي اينجا بحث پزشك و مهندس نيست، نميشود يك روحاني مسيحي
را براي منطقه مسلماننشين فرستاد تا امور ديني آنها را ساماندهي كند!
خشت اول: در واقع چون نيازشناسي نيست، نيروسازي هم نيست.
بله، دقيقاً همينطور است. بايد يك مركز منسجم، نيازها را شناسايي كند و آنها
را همواره بازگو كند. اگر اين اطلاعرساني مقطعي باشد، فراموش ميشود. ما كار زياد
كردهايم، ولي به جرئت نميتوانگفت همة اين كارها بر اساس نياز بودهاست. اكنون
بعد از سي سال كه از انقلاب ميگذرد، يك نفر نيامده است سازمان شيعه، حوزه قم و يا
حوزة نجف با سابقهاي چند صد ساله را معرفيكند. وقتي شما به دايرة المعارف
ايرانيكا (IRANICA) مراجعه ميكنيد، در مدخل شيعه ميبينيد كه چقدر عليه شيعه مطالب
نوشته شده است. دو سه سال است كه به نقد اين دايرة المعارف اقدامشدهاست،
آنهم يك كار فردي بوده است.
براي نيازسنجي بايد كار ميداني انجام شود، البته براي برخي از اين كشورها مثل
پاكستان، كار ميداني شروع شده است. بعد از اين نيازسنجيها بايد اين نيازها را
تبيينكرد و نتيجة اين نيازسنجيها را به طلاب و مسئولين منتقلكرد. خود اين تبيين
هم هنر ميخواهد.
يكي از راههاي تبيين خوب اين است كه اين فضا را از نزديك به طلاب نشان دهيم،
بياييم طلبه را به قلب نيازها ببريم. اردوهاي خارج از كشور برگزاركنيم. طلبهها
بروند در كشورهاي آفريقايي، پاكستاني، و حتي اروپايي و از نزديك نيازها را ببينند.
يا حداقل فيلمهاي مستند مخصوصي با اين هدف ساخته شود. اگر طلبهاي ببيند كه مثلاً
چقدر نياز است همين احكام و اصول اعتقادات و اخلاق به زبان اين منطقه ارائه شود،
آنوقت احساس نشاط و انرژي ميكند تا اينكار را انجام دهد.
خشت اول: در واقع به نظر شما نيازهاي خارج از كشور، يك حوزة ويژهاي از
نيازهاست و با اين نيازهاي رايج متفاوت است؟
بله. وقتي يك اقليت ديني مثلاً پنجاه هزار شيعه، در منطقهاي دورافتاده از يك
كشور چند ميليوني، زندگي ميكنند و به سختي از عقيدة خود دفاع ميكنند؛ حال اگر
طلبهاي وارد اين منطقه شد، با تمام وجود و دلسوزي به ياري همدين و همملك خود
ميرود، از اين كار خود لذت ميبرد و كاركرد خود را ميشناسد.
حدود ده سال قبل يك خانم جوان مجرد بهعنوان يك نيروي فرهنگي، از طرف يكي از
مؤسسات مسيحي انگلستان، به شمال پاكستان رفت و آنجا با معلمههاي شيعه همراه شد و
گفت: «اگر روشهاي آموزشي ميخواهيد، من يادتان ميدهم.» خودش هم با روسري بود،
تقريباً حجابي نداشت. ماهيانه مَبلغي پول از انگليس برايش ميآمد، او هم شروعكرد
به اين خانمهاي شيعه، امكانات دادن و كمككردن. ظاهراً دو سه ماه آنجا بود. در
بعضي از مدارس نفوذ كرد و نتيجهاش اين بود كه حجاب چادر را به مانتو و مقنعه
تبديلكرد.... آن خانم براي جامعه مسيحيت اينگونه سرمايهگذاري ميكند و از همه
چيز ميگذرد، چرا؟ دليلش اين است كه اگر اين شيعيان در اينجا قدرت بگيرند، در يك
نوار مرزي از اين سمت به كشمير وصل ميشوند و براي استكبار خطر دارد. در خيلي از
مكانها، شيعياني داريم كه در دفاع از اعتقادات خودشان دچار مشكل هستند.
به عنوان مثال در يكي از مناظرات علمي دربارة وهابيت و شيعه، كه بين يك عالم
شيعي و عثمان الخميص، از علماي وهابي انجام ميگيرد، آقاي عثمان الخميص با يك هيئت
71 نفره كارشناس كه در هتل مجاور سازماندهي شدهاند و از طريق كامپيوتر با ايشان
ارتباط دارند، پشتيباني ميشود. به نظر شما نتيجه چه ميشود و چه كسي مسئول است؟!
طلبه بايد با مشكلات خاص شيعيان در مسائل اجتماعي آشنا شود. وقتي يك روحاني با
تجربه براي تبليغ ميرود، چند طلبه پايينتر را با خود به تبليغ ببرد تا در آن محيط
قرار بگيرند و زاويه ديد آنها رشد كند. همينها باعث ايجاد جرقه در روح و ذهن طلبه
ميشود.
خشت اول: به نظر ميرسد در امر نيازسنجي نبايد به نيازهاي فعلي و موجود
اكتفا كرد. بايد بتوان نيازها و مسائل بيست سال آينده را تخمين زد و بر اساس آن
برنامهريزي كرد.
بله. اگر ما براي چند سال آينده، در نزد طلاب، فهرستي از نيازها را ترسيمكنيم،
يقيناً او نيز طوري برنامهريزي خواهد كرد كه براي آن ايام با استخوانبندي محكم
خود را آماده سازد.
بايد طلبه را متناسب با نيازهاي علمي و ديني كشور و جهان بورسيه كنيم. امروز در
دنيا، يك نفر را از كودكستان تحت تربيت قرار ميدهند تا به هدف خود برسند. مدرسة
فوتبال تيم منچستر، نوجوان آفريقايي را جذب ميكند و تحت تربيت مربيان خود قرار
ميدهد تا براي ده سال آينده آماده شود. اين يك مثال عيني است. چه عيبي دارد حوزه
هم چنين كارها و فكرهايي را داشته باشد. مركز جهاني با مركز مديريت، برنامهريزي
كنند و بگويند ما در سال، براي فلان كشور آفريقايي به ده طلبه نياز داريم. براي چند
سال هم طلبه را پشتيباني مالي و علمي كنند تا او زبانِ آن منطقه را فرابگيرد و جا
افتاده شود. انشاءالله بعد از ده سال ميبينيم كه در آفريقا، اقيانوسيه، اروپا و …
داراي كرسي شيعهشناسي هستيم.
خشت اول: يعني شما ميفرماييد كارگزاراني كه در معرض اين نيازها هستند،
يعني آنهايي كه در رده ارتباط حوزهها با بيرون هستند، بايد نيازهايشان را تبيين
كنند و اين نيازها را به تشكيلات حوزه سرريز كنند و بگويند ما امكانات را ميدهيم و
شما نيرو بدهيد، مانند ارگانها و نهادهاي مختلف ديگر كه افراد را بورسيه ميكنند.
چه بسا ممكن است شما بگوييد نيازي نيست ما طلبة ايراني را آموزش زبان بدهيم؛
ميرويم طلبة آفريقايي را ميآوريم، آموزش ميدهيم؛ اين هم عيبي ندارد. مهم اين است
كه پس از آموزش، محيط كاري براي شخص تعريف شود تا مخاطب خود را پيدا كند. بايد
حداقل يكي دو سال اول، هر ماه پنجاه دلار به او داده شود تا بتواند مخاطب خود را
پيداكند و خودكفا شود.
پس ببينيد يك موضوع نيروسازي داريم و يك موضوع استفاده از نيرو. يك موقع است ما
نيروسازي ميكنيم، ولي نيرو را وسط راه رها ميكنيم و او هم فرار ميكند و به
مراكزي كه او را تحويل ميگيرند، جذب ميشود. ما اكنون در دنيا، پزشكان بدون مرز
داريم. آيا مُبلغان شيعة بدون مرز هم داريم؟ جمعي از بچههاي طلاب جوانِ خوشذوق
بيايند و يك تشكلي را ايجاد كنند با عنوان مبلغان بينالملل. واقعاً هم بدون مرز
راه بيفتند، به هر جا كه احساس نياز كردند بروند و مثلاً مجمع جهاني هم موظف باشد
تأمينشان كند.
ما حقوقدان پيرو اهلبيت(ع) ميخواهيم، آنهم بدون مرز. چرا كه در هر نقطهاي
از دنيا غائلهاي بهپا ميشود و حق شيعه پايمال ميشود و كسي هم نيست از حق آنها
دفاع كند. فكر ميكنيد چرا ما هنوز مشكل مسجد بابري و امثال اينها را داريم. اكنون
در انگلستان به محض ايجاد مشكل برونمرزي، فلان تشكيلاتِ بدون مرز بلند ميشود و با
كلي تبليغات رسانهاي به آن منطقه ميرود و مشكل را حل ميكند.
به نظرم بايد لجنههاي مشترك بين دو يا چند كشور بنشينند و برنامهريزي كنند.
لجنة طلاب ايراني و پاكستاني بنشينند و تشكلهاي فرهنگي-تبليغي راهاندازي كنند.
نيازها را بشناسند، و خود را آمادهكنند.
يكي از مشكلات موجود نگاه مردم و توقع آنها از طلبه است. از طلبه توقع يك فردِ
جامعِ معقول و منقول را دارند. در حالي كه اگر طلبه را بهصورت موضوعي پرورش دهيم،
خيلي بهتر است. اشكال ندارد كه طلبهاي باشيم، با مسئوليت محدود؛ مثل بسياري از
شركتها عبارت «مسئوليت محدود» توقعها را هم محدود ميكند. اكنون از من طلبه سؤال
ميكنند و توقع دارند سؤالشان در هر زمينهاي بود، پاسخگو باشم. در صنفهاي ديگر
اينگونه نيست. در فني و مهندسي و پزشكي همة گرايشها تخصصي است. اين مطلب منافاتي
با سعي و تلاش كافي طلبه ندارد، بله اگر كسي شبهه كلامي دارد، طلبه بايد سعي كند تا
حدّي كه در شأن يك طلبه هست، آن را بداند؛ در غير اينصورت يا بايد متخصص و اهل فن
را معرفي كند، يا كتاب و مرجع. البته يك بيهمتي هم در طلبهها مشاهده ميشود كه
انصافاً اين ديگر مربوط به مسئولين حوزه نيست؛ در همين مبحث پاسخ به شبهات، مسئولين
زحمات خوبي كشيدهاند، ولي در همين دارالشفا و فيضيه، از اين طلبهها بپرسيد كه من
فلان شبهة قرآني يا كلامي را دارم، به كجا مراجعه كنم؟ خيلي از طلبهها از زحمات
مسئولين و تشكيل مراكز پاسخ به شبهات بياطلاعاند. ضعف در اطلاعرساني هم وجود
دارد.
در نمايشگاه بينالمللي كتاب، كتابها و سايتهاي مسيحيت، ترويج و تبليغ ميشود.
ما يك نفر هم نداريم كه حتي با يك كاغذ كوچك دربارة مراكز پاسخ به شبهات،
اطلاعرساني و معرفي كند.
حوزه ما يك مديريت كلان نياز دارد. البته به عينه شاهد هستيم كه بزرگان با تمام
وجود مشغولاند. اما اين كار با يك نفر و چند نفر حل نميشود. نگاه كلان و
آيندهنگر و نظاممند وجود ندارد. در اين راه بايد طلاب جوان بهكارگرفته شوند.
يكي از اشكالاتي كه در سطح عمومي طلاب مشاهده ميشود، اين است كه طلبه تصور
ميكند كه بايد بعد از ورود به نظام طلبگي با جامعه و اطرافيان خود قطع رابطهكند و
تمام فضاي ذهني خود را از ارتباطات قبلي و مسائل جامعه، خالي كرده و دور همه چيز را
خط بكشد؛ مثلاً به اين دليل كه شأن او بالاتر از جامعه است! اين كار درست نيست و
آفات زيادي دارد. اين طلبه بايد به اين ارتباطات، رنگ و بوي معنوي بدهد و نبايد
خودش را از جامعه دور كند. او با اين كار در واقع صورت مسئله را پاك ميكند. قبل از
طلبگي با اهالي محل، كاسب محل، جوانان محل، ارتباط داشته است؛ يكدفعه اين ارتباط
را بريده است، مردم هم ميگويند: «آقا طلبه شده، ديگر سراغ ما نميآيد!»
اين طلبه، بهتدريج زاويه ديدش هم عوضميشود و از مسائل عرفي جامعه بياطلاع
ميشود. ارتباطش با جوانان و دوستانِ جوانش قطعميشود. حتي گاهي ارتباط فاميلي را
هم قطعميكند.
خلاصه عرايض بنده اين شد كه بايد بهجاي سازمان محدود روحانيت، به سازمان جهاني
شيعه بينديشيم. اين كلاننگري، نقشها و كاركردهاي جهاني و بينالمللي را خلق و
طلبة جوان را مشتاق و پرنشاط ميكند. بر اساس نيازها بايد برنامهريزي كنيم تا
انشاءا... آن تئوري اصيل اسلام ناب محمدي و علوي در عالَم فراگير شود.
خشت اول: از وقتي كه در اختيار ما قرار داديد متشكريم.
از زحمات شما نيز تشكر ميكنم.
سوتيتر:
به نظرم بايد يك بخش «مشاوره بينالملل» تشكيلشود. تعدادي از طلاب گزينش شوند و
براي آنها مشاورههاي مفيد گذاشتهشود. از افراد با تجربه دعوتكنيم و برخي نيازها
را معرفيكنيم. آمار بدهيم. بايد بر اساس نيازهاي جامعه شيعي، يك استراتژي تعريف
كنيم، اگر طلبه بداند كه در كجاي اين جهان ايستاده است و چه تواناييهايي دارد،
ديگر سردرگم نميشود. وقتي كاركرد خوبي از خود ارائهكرد و پاسخگوي نيازهاي جهاني
شيعه شد، هويت او هم رشد ميكند و تكميل ميشود.
2) بايد طلبه را متناسب با نيازهاي علمي و ديني كشور و جهان بورسيه
كنيم. امروز در دنيا، يك نفر را از كودكستان تحت تربيت قرار ميدهند تا به هدف خود
برسند. مدرسة فوتبال تيم منچستر، نوجوان آفريقايي را جذبميكند و تحت تربيت مربيان
خود قرار ميدهد تا براي 10 سال آينده آمادهشود. اين يك مثال عيني است. چه عيبي
دارد حوزه هم چنين كارها و فكرهايي را داشته باشد.
3) طلبه مثل يك توپچي است كه بايد به او گرا دادهشود تا او بتواند
هدفگيري كند. منِ طلبه نشستهام پشت توپ، بايد يكي به من گرا بدهد، وگرنه من نقاط
كور را ميزنم، چه بسا خودي را بزنم.
4) اكنون در دنيا زبان اسپانيولي دومين زبان مطرح جهان است، ولي ما
براي مسلمانان اسپانيوليزبان، چند طلبه تربيت كردهايم؟ در بنگلادش 147 هزار
مسلمان داريم. در پاكستان 160 ميليون مسلمان داريم، كه 40 ميليون آن شيعهاند. در
اندونزي 175 ميليون مسلمان داريم. همة اين مسلمانان و شيعيان به عالِم دين نياز
دارند. بر اساس اين نيازها بايد برنامهريزي كرد.
5) طلبه با يك ديدي نازل و محدود وارد حوزه ميشود. شايد او ديده
است در محل زندگيشان، عالِمي نبوده كه به مردم غسل و نماز و طهارت ياد بدهد، پس
تصميم ميگيرد كه عالِم شود و به جامعة شيعي خود خدمتكند.
6) اگر غايت و هدف طلبه تمدنسازي و جامعهپردازي شد؛ نگاه او به
تبليغ، تدريس، پژوهش و همة شئوناتي كه به طلبه مربوط است متحول خواهدشد.
7) اكنون در دنيا چون يك كرسي درست و حسابي براي شيعهشناسي وجود
ندارد، دانشجويان مسيحي و يهودي براي تحقيقات خود به منابع و اساتيد بهايي رجوع
ميكنند.
8) يكي از مشكلاتي كه داريم، نگاه مردم و توقع آنها از طلبه است. از
طلبه توقع يك فردِ جامعِ معقول و منقول را دارند. اشكال ندارد كه طلبهاي باشيم، با
مسئوليت محدود؛ مثل بسياري از شركتها، مثلاً شركت مهندسي فلان با مسئوليت محدود.
يكي از اشكالاتي كه در سطح بعضي مدارس هم ديده ميشود در اين است
كه به طلبه القاء ميشود تا با جامعه و اطرافيان خود قطع رابطهكند.