چراغي جلوي راه طلبه نيست - چراغی جلوی راه طلبه نیست نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چراغی جلوی راه طلبه نیست - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


چراغي جلوي راه طلبه نيست

گرايش‌هاي تحصيلي در گفتگو با جمعي از طلاب

اشاره:

اين گزارش برگرفته از يك سلسله گفتگو با جمعي از طلاب جوان است كه با هدف
نظرخواهي پيرامون «گرايش‌هاي تخصصي» انجام شده است. نحوة انتخاب مسير علمي، حداقل
زمان دورة عمومي، ورود به مراكز تخصصي و مؤسسات و ... از جمله مواردي است كه در اين
گفتگوها مورد بحث قرار گرفته است. پيش از انجام اين گفتگوها بر اين باور بوديم كه
حل و تنقيح مسئله تخصّصي شدن و انتخاب گرايش تحصيلي، در گرو روشن شدن هويت حوزه به
طور عام و هويت علمي طلاب به طور خاص مي‌باشد. نتايج حاصل از اين گفتگو‌ها و آشنا
شدن با نگرش‌ها و دغدغه‌هاي طلاب جوان، اين باور و فرض ما را تا حد قابل قبولي
تأييد كرد.

در مورد انتخاب روش گفتگو بايد توضيح دهيم كه از نظر محققان علوم اجتماعي در بين
روشهاي جمع‌آوري اطلاعات (مشاهده، پرسشنامه، مصاحبه و ...) روش مصاحبه عليرغم
مشكلات و دشواريهايي كه دارد يكي از مطمئن‌ترين و بهترين شيوة جمع‌آوري اطلاعات
مي‌باشد. ارتباط مستقيم، آزادي عمل براي مصاحبه شونده و ... از محاسن اين روش
مي‌باشد. اضافه بر اين كه در موضوعاتي كه به نوعي جنبه عاطفي و ديني نيز دارند،
استفاده از روش مصاحبه مناسب‌تر به نظر مي‌رسد. در انجام اين نظر‌خواهي از شيوة
گفتگو استفاده كرديم. تمامي اسناد اين مجموعه مصاحبه‌ها در معاونت پژوهشي موجود
است. از همين رو، ما نيز در آيندة نزديك ادامة اين بحث را طي يك تحقيق دقيق آماري
پيگيري خواهيم كرد. انشاءالله.

بهر حال خواندن نظرات و دغدغه‌هاي اين دوستان براي ما كه خيلي مفيد بود... .

* * *

- « آقا، بايد تا قبل از تموم شدن سطح دو، تكليف خودت را مشخص كرده باشي ».

- « همه كه نبايد مبلغ بشن. ما محقق هم مي‌خواهيم ».

- « امروز ديگه جامع معقول و منقول معني نداره. اون مال وقتي بود كه 16 سالگي
مجتهد مي‌شدند ».

- « مي‌دوني اگه همين روش اجتهادي كه توي باب طهارت و صلا انجام شده، به علوم
انساني هم بره چي مي‌شه؟ خُب چه كسي بايد اين كار رو بكنه؟ دانشگاه؟! »

- ...

هر كدام از ما بارها و بارها نظير اين صحبت‌ها را شنيده و احتمالاً ساعت‌ها
انديشيده‌ايم. هر بار نظرمان تغيير كرده و شايد هنوز هم به جمع‌بندي نرسيده باشيم.
حقيقت اين است كه بحث « گرايش‌هاي تخصصي » از مدت‌ها پيش مطرح بوده و امروزه ظاهراً
شكل جدي‌تري به خود گرفته است. براي بررسي اين موضوع يك تيم از طلاب جوان، نگرش
دانش پژوهان حوزه را نسبت به گسترة فعاليت‌هاي حوزه و انتخاب گرايش تحصيلي مورد
مداقّه قرار داده‌اند. اين تيم پس از انجام يكسري مطالعات كتابخانه‌اي و تحقيق در
پيشينة موضوع، سؤالاتي را تنظيم كردند كه به انجام مصاحبه‌هايي با يك گروه از طلاب
جوان انجاميد. مصاحبه شوندگان از سه سطح علمي مختلف و طيف‌هاي گوناگون انتخاب شده
بودند. نتايج حاصل از اين گفت‌وگوها كه بالغ بر 100 ساعت بود، افق‌هاي جديدي را پيش
روي ما مي‌گشايد. اين مسأله در ميان طلاب پايه‌هاي 6 تا 10 بيش از هر زمان ديگر
خودنمايي مي‌كند. و البته سيل تبليغات مؤسسات و مراكز تخصصي نيز بي‌تأثير نيست. هر
چند برخي از مصاحبه شوندگان معتقدند: «ذهن طلاب به طور عميق با اين بحث درگير نيست
يا اينكه ديرتر از زمان لازم با اين بحث مواجه مي‌شوند» و البته اكثر ايشان، ميزان
دغدغه طلاب را كافي نمي‌دانند. جالب اينكه از نظر يكي از طلاب، «ورودي نسبتاً زياد
و ثمردهي كم، نشانه ضرورت بالاي اين بحث است».

* * *

اگر پاي صحبت برخي علماي قديمي و بزرگان با سابقه نشسته باشيد، تكيه ايشان بر
روش سنتي تحصيل حوزوي به گوشتان خورده است تا جايي كه حتي خروج از مسير مشخص آموزش
در حوزه را انحراف از مسير طلبگي مي‌دانند. از نگاه اين بزرگان، طلبه فاضل كسي است
كه بيست الي سي سال، شبانه روز در تحصيل فقه و اصول و فلسفه (به روش رايج) تلاش كند
و آنگاه خود را براي پاسخگويي به نيازهاي جامعه معرفي نمايد. بعيد نيست كه نام بردن
از مؤسسات جنبي و رشته‌هاي تخصصي در محضر اين بزرگان با بي‌رغبتي و بعضاً عتابهاي
دلسوزانه نيز همراه باشد. از سوي ديگر جمع قابل توجهي از فضلاي حوزه و برخي علماء و
بزرگان با تجربه، روش‌هاي جديدتري را براي تحصيل در حوزه پيشنهاد مي‌كنند و البته
همه آنها به حداقل‌هايي از مشتركات طلبگي قائل هستند. ماحصل اين قدر مشترك، فهم
مباني دين و قوه استنباط از متون را شامل مي‌شود. تأكيد بر اخلاق و معنويات هم كه
هميشه جايگاه خودش را داشته و دارد.

معمول مصاحبه شوندگان از نگاه طيف دوم حمايت كرده‌اند: «ابتدا بايد دين را
همانگونه كه از لسان معصومين(ع) صادر شده فهميد و بعد كه به اجتهاد رسيديم، علوم
جديد را بررسي كنيم و گزاره‌هاي آن را مورد قضاوت قرار دهيم»، «قوه اجتهاد تا تجزّي
براي بررسي مشكلات، مگر كسي كه به لحاظ استعداد توانايي‌اش را نداشته باشد چراكه
طلبه بدون قوه اجتهاد بي‌معناست، سپس تخصص به صورت لجنه‌هايي كه مشكلات را با
استفاده از منابع، مرتفع سازند»، «در حد آشنايي با فقه و اصول با علوم اسلامي آشنا
شوند و بعد بر اساس لايه‌اي كه براي ارتباط با اجتماع مشخص مي‌كنند، به غور در
سؤالات با توجه به منابع و سرمايه‌هاي ديني بپردازند»، ... .

و ماحصل اين صحبت‌ها همان چيزي است كه به دو دورة عمومي و تخصصي مشهور شده و
مدل‌هاي كوچكي از آن نيز به طور آزمايشي در حال اجراست. البته اين كه دوره عمومي،
چه دروسي را تا چه حدي شامل باشد، خيلي مورد وفاق نيست. حتي يكي از دوستان، علاوه
بر خارج فقه و كفايه الاصول، چند واحد روان‌شناسي، چند واحد جامعه شناسي، عرفان
نظري در حد آشنايي پايه‌اي را هم جزو دروس دوره عمومي لازم مي‌داند. همچنين شيوة
رسيدن از دروس عمومي به گرايش تخصصي، نقطه عطفي است كه در برخي مصاحبه‌ها مورد
اشاره قرار گرفته است. اما آيا با توجه به مسير ارائه شده، مؤسسات كنوني در حد
انتظارند؟

اكثر قريب به اتفاق مصاحبه شوندگان، نظر مساعدي نسبت به وضع فعلي مؤسسات ندارند
هر چند كه بعضي از آنها، اصل وجود مؤسسات را ضروري مي‌دانند. علت اين نگاه منفي چند
چيز است؛ از جمله شيوة پرداختن به علوم جديد: « در اين مؤسسات به جاي اينكه
نظام‌هاي ديني را در مورد علوم انساني در بياورند، از دين براي نظام‌هاي غربيان
مؤيد مي‌آروند»، «بيشتر به تئوري‌هاي غربي و بدون نقد و بررسي و آن هم به شكل ناقص
يعني ضعيف‌تر از دانشگاه مي‌پردازند»، «علوم انساني را بدون اجتهاد مطرح مي‌كنند.
عموماً علوم انساني غربي را صرفاً با شواهدي از دين مطرح مي‌كنند بدون اينكه نظام
ديني را استخراج كنند » و در نهايت يكي از طلاب مي‌گويد: «بسياري از مؤسسات با اين
رويكرد، ضررشان بيش از سودشان است»!

دليل ديگري كه نظرات منتقد مطرح مي‌كنند، عقيم ماندن شناخت دين و حداقل‌هاي
طلبگي است: «مجموعه‌هايي كه از پايه 6 مي‌گيرند، با رسالت حوزه سازگار نيستند و
اشخاص، سطحي بار مي‌آيند»، «قابليت جمع بين مؤسسات و دروس متداول حوزه نيست. لذا
همين باعث مي‌شود كه يكي را انتخاب كنند»، «به حقيقت اسلام‌شناس پرورش نمي‌دهند»، «
معمولاً در رشته‌هاي علوم انساني ضعيف‌تر از دانشگاه‌اند و در مباني ديني، ضعيف‌تر
از دوره‌هاي عادي طلبگي». و البته دلايل ديگري هم گفته شده از جمله اينكه: «شخص
محوري در مؤسسات جلوي پيشرفت را گرفته. رأس مؤسسات معمولاً حد نهايت رشد مؤسسات
است».

بدبيني به مؤسسات تا جايي است كه در مقام پيشنهاد براي طلاب مستعدتر، مطالعات
بيرون از مؤسسه را مفيدتر مي‌دانند و براي تقويت مؤسسات نيز پيشنهاد تشكيل لجنه‌هاي
تخصصي براي تحقيق در شاخه‌هاي علمي مختلف و تعيين سرفصل‌ها و متون آموزشي آنها
ارائه شده است.

به نظر مي‌رسد معرفي جامع مؤسسات فعلي به همراه توضيح كلي پيرامون رشته‌ها و
اساتيد آنها، انتخاب طلاب را تسهيل مي‌كند. اين مطلب از سوي يكي از مصاحبه شوندگان
نيز مطرح شد: «گروه‌هايي علمي براي كار روي مؤسسات و رشته‌ها تشكيل شود و نتايج
آنها پس از محك در بين اساتيد فن، به طلاب ارائه شود».

* * *

اما در رابطه با بحث گرايش‌هاي تخصصي، مشكلات و ناهنجاري‌هاي مختلفي وجود دارد.
از مسائل پيرامون دروس حوزوي گرفته تا نظرات متشتت بزرگان تا مضيقه‌هاي معيشتي تا
... .

«غرق شدن در دروس و جدا شدن از فكر براي آينده منجر به بحران شخصي در طلبه
مي‌شود»، «طلاب، اهداف دروس را نمي‌فهمند»، «طلاب فكر مي‌كنند در ده سال اول حوزه
با دين آشنا مي‌شوند حال آنكه صرفاً روش‌هايي را مي‌يابند تا آنها را در غور دين
پژوهي مانند فلسفه و كلام به كار گيرند. حتي كسي كه صرفاً مطالعات جنبي مانند كتب
شهيد مطهري دارد، از اين افراد، دين شناس‌تر است»، «بعضي راهشان را در همين فقه و
اصول سنتي مي‌دانند»، ... ، اينها همه صحبت‌هايي است كه حاكي از بي‌علاقگي طلاب به
متون و دروس حوزوي است. هرچند در مقابل، «عجله كردن به خصوص در نظام آموزشي» و «
بي‌اطلاعي از نقش علوم حوزوي» به عنوان آسيب‌شناسي مسأله طرح شده كه مي‌تواند از
علل تشديد بي‌علاقگي به دروس باشد. متأسفانه مشاوره‌هاي موجود در اين زمينه كافي و
جامع به نظر نمي‌رسد. گروهي با تعصب خاص، بر همان دروس سابق بدون توجه به علوم جديد
تأكيد دارند و گروهي گويا با اساس فقه و اصول مشكل پيدا كرده‌اند! اينكه چه ارتباط
منطقي بين اجتهاد در دروس حوزي و پرداختن به رشته‌هاي علوم جديد وجوددارد، به درستي
تعيين نشده و همين باعث عجله برخي از طلاب براي فرار از دروس موجود و حضور در
كلاس‌هاي علوم جديد است. شايد بخش مهمي از ايرادات وارده از سوي مصاحبه شوندگان به
مؤسسات، به همينجا برمي‌گردد.

در هر حال تشتت موجود بين نظرات بزرگان و مشورت‌هاي بعضاً متضاد، سردرگمي طلاب
را افزون‌تر كرده و آنها را در انتخاب مطمئن، ناموفق مي‌گذارد. حتي به قول يكي از
دوستان: «بعضي از طلبه‌ها چشم بسته، جاهاي مختلف مي‌روند».

به نظر مي‌رسد شناخت تيپ‌هاي مختلف فكري در حوزه و معرفي مشخصه‌هاي آنها، طلاب
جوان را در يافتن شخصيت‌هاي مشاور كمك كند و هر يك را به سمت مشاوراني كه با كليت
ايده‌آل‌ها و اهداف آنها همراه هستند، سوق دهد. هرچند يكي از مصاحبه‌شوندگان
مي‌گويد: «بزرگان حوزه كمتر به طلاب براي مشورت‌هاي سرنوشت ساز، فرصت مي‌دهند». اين
موضوع موجب مراجعه آنها به مشاوران دسته دوم و سوم شده كه بعاً با اصل مسأله آشنايي
دقيقي ندارند: «چراغي جلوي راه طلبه نيست»، «بچه‌ها تا پايه 6 سراغ مديران و اساتيد
مدارس مي‌روند و جواب‌هايي گير مي‌آورند كه راهگشا نيست».

از ديگر مشكلات مطرح، نظام آموزشي حوزه است كه به جاي محقق پروري،‌مانند
دبيرستان درس مي‌دهد و آفت نظام نمره‌اي هم بر آن افزوده شده است. حال اينكه براي
نظام آموزشي پژوهش محور، چه ملزومات و شرايطي لازم است و چه افق‌هايي را بايد
پيمود، خود بحث مفصلي است كه از موضوع اين تحقيق، خارج بوده است.

مشكلات ديگري نيز عنوان شده كه فهرست‌وار از اين قرارند: «به جاي افراد رهبر و
فعال، افراد ضعيف وارد حوزه مي‌شوند (ضعف پذيرش)»، «افت بار معنوي»، «حوزه و كاركرد
طلبه درست تعريف نمي‌شود»، «مشكلات معيشتي طلاب باعث مي‌شود كه درست وقت نگذارند»،
«خيز سكولاريسم در طلبه‌ها و بي‌تفاوتي نسبت به خيلي از گزاره‌ها»، ... كه البته هر
يك از اينها مي‌تواند موضوع ويژه يك يا چند شماره از خشت اول باشد.

* * *

«چه بايد كرد؟» سؤالي كه معمولاً پس از روشن شدن مسأله مطرح مي‌شود. هر چند
نبايد غافل بود كه در چنين مسائلي نمي‌توان براي همه طلبه‌ها، نسخه واحدي پيچيد.
اين نسخه با توجه به استعدادها و علاقه‌ها و اهداف، تغيير خواهد كرد. اما براي حلّ
كليت مسأله و بسترسازي جهت انتخاب صحيح و مطمئن، پيشنهادات مختلفي ارائه گرديد كه
بخش مهمي از آنها ضمن مباحث سابق مطرح شد و برخي ديگر عبارتند از: «الگويي از مدرسه
مطلوب ايجاد شود. شايد لازم باشد در ابتدا با چراغ خاموش، الگويي درست كرد و بعد آن
را به مديريت حوزه معرفي نمود»، «گروه‌هايي از طلاب در اختيار اساتيد پخته و فاضل
قرار گيرند و همه جنبه‌هاي اين گروه 20 - 25 نفره، كنترل شود»، «كساني كه به ثمردهي
مطلوب رسيده‌اند را تشويق و به جامعه طلاب معرفي كنيم تا الگوهاي زنده در اختيار
آنها قرار گيرد»، «بايد براي جذب استعدادها از قبل از حوزه شروع كرد تا انتخاب حوزه
در كنار دانشگاه براي نخبگان مطرح باشد»، «به جاي كثرت در توليد، افراد موج‌افكن
آفريد»، ... .

* * *

آيا در شرايطي كه مجموعه متوليان و كارگزاران حوزه، دست به گريبان مسائل روزمره
شده‌اند خود طلاب جوان نمي‌توانند پيرامون برخي مسائل بنيادين كه به آينده آنها
مربوط مي‌شود، بينديشند و تصميم بگيرند؟

سوتيتر:

1- اگر پاي صحبت برخي علماي قديمي و بزرگان با سابقه نشسته باشيد، تكيه ايشان بر
روش سنتي تحصيل حوزوي به گوشتان خورده است تا جايي كه حتي خروج از مسير مشخص آموزش
در حوزه را انحراف از مسير طلبگي مي‌دانند. از نگاه اين بزرگان، طلبه فاضل كسي است
كه بيست الي سي سال، شبانه روز در تحصيل فقه و اصول و فلسفه (به روش رايج) تلاش كند
و آنگاه خود را براي پاسخگويي به نيازهاي جامعه معرفي نمايد.

2- اكثر قريب به اتفاق مصاحبه شوندگان، نظر مساعدي نسبت به وضع فعلي مؤسسات
ندارند هر چند كه بعضي از آنها، اصل وجود مؤسسات را ضروري مي‌دانند. علت اين نگاه
منفي چند چيز است؛ از جمله شيوة پرداختن به علوم جديد.

3- متأسفانه مشاوره‌هاي موجود در اين زمينه كافي و جامع به نظر نمي‌رسد. گروهي
با تعصب خاص، بر همان دروس سابق بدون توجه به علوم جديد تأكيد دارند و گروهي گويا
با اساس فقه و اصول مشكل پيدا كرده‌اند! اينكه چه ارتباط منطقي بين اجتهاد در دروس
حوزي و پرداختن به رشته‌هاي علوم جديد وجوددارد، به درستي تعيين نشده و همين باعث
عجله برخي از طلاب براي فرار از دروس موجود و حضور در كلاس‌هاي علوم جديد است.

4- از ديگر مشكلات مطرح، نظام آموزشي حوزه است كه به جاي محقق پروري، ‌مانند
دبيرستان درس مي‌دهد و آفت نظام نمره‌اي هم بر آن افزوده شده است.




/ 1