غيرت مندي از منظر نبوي - غیرت مندی از منظر نبوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غیرت مندی از منظر نبوی - نسخه متنی

سید علی نقی میرحسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غيرت مندي از منظر نبوي

سيد علي نقي مير حسيني

در تدوين اين مقاله از منابع مختلف، به ويژه کتاب «غيرتمندي و آسيبها» اثر جناب آقاي محمود اکبري استفاده شده است.

غيرت چيست؟

غيرت در لغت، به معناى نفرت انسان از مشاركت ديگران در امور مورد علاقه‏اش است. 1 به عبارت ديگر، غيرت به معناى دفاع از چيزى محبوب در برابر هرگونه دستبرد و تجاوز است. سرچشمه اين واكنش انسان، ممكن است حميّت، تعصّب و تغيّر باشد.

در تعريف اصطلاحى غيرت، اختلاف چندانى بين نخبگان علم اخلاق وجود ندارد. آنچه در زير مى‏آيد، برخى از همين تعاريف عالمان علم اخلاق است:

ملا احمد نراقى مى‏گويد: «غيرت از شرايف ملكات و فضايل صفاتى است كه آدمى نگاهبانى كند دين خود را و عِرْض خود و اولاد و اموال خود را، و از براى محافظت و نگاهبانى هريك، طريقه‏اى است كه صاحب غيرت و حميّت، از آن تجاوز نمى‏كند».2

علامه طباطبايى در تفسير الميزان گفته است: «غيرت عبارت است از دگرگونى انسان از حالت عادى و اعتدال؛ به طورى كه انسان را براى دفاع و انتقام از كسى كه به يكى از مقدّساتش ـ اعم از دين، ناموس و يا جاه و امثال آن ـ تجاوز كرده، از جاى خود مى‏كند. اين صفت غريزى، صفتى است كه هيچ انسانى به طور كلّى از آن بى‏بهره نيست. پس غيرت يكى از فطريات آدمى است و اسلام هم دينى است كه بر اساس فطرت تشريع شده و آن امور فطرى را تعديل مى‏كند. آن تعدادش را كه در حيات بشر لازم و ضرورى است، معتبر و واجب مى‏سازد و آنچه غير ضرورى است، حذف نموده، از اعتبار مى‏اندازد».3

آن عالم وارسته در جاى ديگر مى‏نويسد: «اولاً، اسلام مسئله غيرت و تعصّب را باطل معرفى نكرده، بلكه اصل آن را حفظ نموده؛ زيرا غيرت ريشه در فطرت انسان دارد و اسلام هم دين فطرت است؛ ولى در جزئيات آن، دخالت كرده و فرموده است: آن قدر از غيرت و تعصّب كه مطابق با فطرت است، حقّ، و شاخ و برگى كه اقوام به آن داده‏اند، باطل است.

ثانياً، همين وديعه فطرى - يعنى غيرت - را از هر سويى به سوى خداى متعال برگردانيده و سپس موارد بسيارى را در يك قالب كه همان توحيد مى‏باشد، ريخته است. به عبارت واضح‏تر، هرجا كه تعصّب ورزيدن خداپسندانه باشد، بايد تعصّب ورزيد و هرجا كه موجب خشنودى خدا نباشد، نبايد غيرت ورزيد».4

شهيد مطهرى در توضيح سخن على (عليه السلام) كه فرمود: «انسان شريف و غيور، هرگز زنا نمى‏كند»،5 مى‏نويسد: «غيرت يك شرافت انسانى و يك حساسيت انسانى نسبت به پاكى و طهارت جامعه است».6

وى در جاى ديگر در پاسخ به اعتراض كنندگان به غيرت مى‏نويسد: «پيشنهاد اينكه انسان به عنوان مبارزه با خودخواهى، غيرت را كنار بگذارد، درست مثل اين است كه پيشنهاد شود غريزه علاقه به فرزند - به طور كلّى مطلق حسّ ترحم و عاطفه انسانى - را به عنوان اينكه يك ميل انسانى است، ريشه‏كن نماييم؛ در صورتى كه اين [غيرت ]يك ميل نفسانى در درجات پايين حيوانى نيست؛ بلكه يك احساس عالى بشرى است».7

از آنچه گذشت، به دست مى‏آيد كه غيرت به معناى نگاه مسئولانه و نگهبانى آگاهانه از حريم دين، خانواده، قانون و كشور است.

ريشه غيرت‏

در مورد ريشه غيرت نيز ديدگاه‏هاى مختلفى وجود دارد: حضرت على (عليه السلام) ريشه غيرت را شجاعت8، ملا احمد نراقى شجاعت و قوّت نفس9، علامه طباطبايى فطرت10، و شهيد مطهرى احساس و عاطفه بشرى11 مى‏دانند.

غيرتمندترين رسول الهى

با نگاه به تاريخ بشريت، به خيل عظيم غيرتمندانى بر مى‏خوريم كه در رأس آنان سلسله انبياى الهى و امامان معصوم: قرار دارند. بدون ترديد غيرت پيامبران خدا پرتوى از غيرت الهى است كه در ميان جوامع انسانى به ثمر نشسته است. آن‏گاه نوبت به انسان‏هاى پاك، مؤمن و فرهيخته‏اى مى‏رسد كه از آغاز تاريخ تاكنون در صف غيرتمندان جاى گرفته و در اين مسير خطرزا، ايفاى وظيفه و اداى مسئوليت كرده‏اند.

اين نوشتار از ميان اين سلسله به غيرتمندى آخرين پيامبر الهي، مى‏پردازد.

اندازه غيرت رسول خدا(ص) چقدر بود؟ اين سؤالى است كه پاسخ آن در كلمات گهربار خود رسول خدا(ص) آمده است. آن حضرت در وصف غيرتش فرمود: «كانَ اَبى‏ ابراهِيمَ غيوراً، و انا اَغْيَرُمِنه ...؛ پدرم ابراهيم خليل بسيار غيرتمند بود و من از او غيرتمندتر هستم...».12

برجسته‏ترين شاگرد پيامبر؛ يعنى على (عليه السلام) نيز در وصف غيرت رسول خدا(ص) فرمود: «كانَ النَّبِىُّ لايَغْضِبُ لِلدُّنيا، فَاِذا اَغْضَبَهُ الْحَقُّ لَمْ يَعْرِفْهُ اَحَدٌ وَ لَمْ يَقُمْ لِغَضَبِهِ شَى‏ءٌ حَتَّى يَنْتَصِرَ لَهُ13؛ پيامبراكرم‏(ص) چنان بود كه هيچ گاه براى امور دنيوى خشمگين نمى‏شد، ولى اگر به خاطر حق به خشم مى‏آمد، هيچ كس او را نمى‏شناخت و هيچ چيز او را آرام نمى‏كرد تا داد آن را بستاند».

با كمترين تأمّل در تاريخ اسلام و نگاه گذرا به حيات پربار آن بزرگوار، ميزان و ابعاد ديگرى از غيرتمندى و غيرت‏ورزى پيامبر(ص) روشن مى‏شود. در ذيل، چند برگ از تاريخ زرّين آن حضرت را مى‏خوانيم:

1. غيرت، دليل رهايى از اسارت‏

از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: جمعى از اسيران دشمن را به حضور رسول خدا(ص) آوردند. آن حضرت بنا به صلاح و مصلحت، دستور اعدام آنها را صادر كرد؛ ولى از آن جمع، يكى از آنان را آزاد كرد. وى كه از رفتار پيامبر(ص) به شگفت آمده بود، پرسيد: چرا مرا آزاد كردى؟

پيامبر خدا(ص) فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه تو داراى پنج خصلت هستى كه خدا و رسولش، آنها را دوست دارند. آن خصلت‏هاى پنج‏گانه عبارتند از:

1. غيرتمندى براى همسر و خانواده؛

2. سخاوت؛

3. نيك خُلقى؛

4. راستگويى؛

5. شجاعت.

وقتى كه آن اسير اين مطلب را شنيد، به حقّانيت دين پيامبر(ص) يقين كرد و اسلام آورد و با تلاش و ايثار توانست خود را به مراتب بالاى ايمان برساند. او سرانجام، در يكى از جنگ‏ها در ركاب پيامبر اسلام شهد شهادت نوشيد.14

2. غيرت، عامل حضور در پيمان حلف الفضول‏

شركت و حضور آن رسول غيرتمند در اوان جوانى در پيمان «حلف الفضول» - كه يك پيمان دفاعى مربوط به زمان جاهليت بود - نيز نشانگر غيرت دينى و اجتماعى آن حضرت است. اين پيمان براى دفاع از مظلومان جامعه منعقد شد. علت پيدايش اين پيمان آن است كه 20 سال قبل از بعثت، مردى وارد مكه شد. در دستش متاعى بود كه قصد فروش آن را داشت. فرد زورگو و ستمگرى به نام «عاص بن وائل» آن را خريد، ولى پولش را نپرداخت. مشاجره بين آن دو بالا گرفت و ناله مرد مالباخته بلند شد. از همان لحظه، جمعى از جوانان غيرتمند شهر با ديدن اين حادثه تلخ، پيمان بستند تا حقوق مظلومان را از ستمگران بستانند. يكى از آن جوانان غيرتمند، رسول‏اكرم‏(ص) بود.15

3. غيرت، منشأ غزوه بنى قينقاع‏

تاريخ اسلام و دفتر زندگانى پربار رسول اكرم‏(ص) از صحنه‏هاى غيرت و غيرت ورزى آن حضرت و ساير مسلمانان آكنده است. يكى از اين صحنه‏ها، غزوه بنى‏قينقاع است. «قينقاع»، نام طايفه‏اى از يهوديانى است كه در مدينه زندگى مى‏كردند.

يك روز، بانوى مسلمانى در بازار بنى‏قينقاع نشسته بود. يک يهودى پايين پيراهن وى را بدون اينكه متوجه شود، به بالا سنجاق كرد. وقتى آن زن برخاست، قسمتى از بدنش آشكار شد. يهوديان حاضر با خنده‌هاى خود به مسخره كردن آن زن مسلمان پرداختند. فرياد آن زن مسلمان بلند شد. از آنجا كه اين كار، نوعى تحقير و دهن كجى به عفّت مسلمانان محسوب مى‏شد، يكى از مسلمانان غيرتمند، به آن يهودى حمله كرد و او را كشت. يهوديان حاضر نيز به آن مرد مسلمان هجوم بردند و او را به شهادت رساندند. اين، آغاز بروز جنگ «بنى قينقاع» شد.16

4. غيرت، عامل تبعيد ستمگران

حَكَم ابن ابى‏العاص (پدر مروان و عموى عثمان) بعد از فتح مكه، به ظاهر مسلمان شد. روزى پيامبر(ص)، در يكى از حجره‏هايش با حضرت على (عليه السلام) نشسته بود. حَكم از شكاف در به داخل آن حجره مى‏نگريست و دزدانه به سخنان پيامبر(ص) و ديگر افراد داخل حجره گوش مى‏كرد. پيامبر(ص) كه متوجه شده بود، به حضرت امير (عليه السلام) فرمود: برو او را بياور. آن حضرت بيرون آمد و گوشِ حَكم را مثل بز گرفت و كشيد و او را به داخل برد. پيامبر(ص) بعد از لعنت كردن حَکم، او را به طائف تبعيد كرد. او در عصر خليفه اوّل و دوم نيز در تبعيد بود، ولى در زمان خليفه سوم و با وساطت وي به مدينه بازگشت.17

ايمان، نشانه غيرتمندى‏

از منظر رسول خدا(ص)، «ايمان» مهم‏ترين و برجسته‏ترين علامت و نشانه غيرتمندى است. آن حضرت در كلام كوتاه و پرمعنايى به اين مطلب چنين اشاره كرده است: «اِنَّ الغَيْرَة مِنَ الايمان؛ همانا غيرت از ايمان است».18 و نيز در جاى ديگر فرمود: «الغَيرَةُ مِنَ الايمانِ وَالْبَذاءُ مِنَ النِّفاقِ؛ غيرت، نشانه ايمان، و فحاشى و بد دهنى، علامت نفاق است».19

در اسلام، اولين گام ايمان است. اولين سخنى كه يك تازه مسلمان بايد بر زبان جارى كند، سخنى در باب ايمان و پذيرش دين مبين اسلام است. از نزديكى و قرابت ميان ايمان و غيرت، مى‏توان به اهميّت غيرت و غيرت‏ورزى نيز پى برد. مؤمن غيرتمند، مايه عزّت و افتخار است. علاوه بر اينكه اين گونه افراد را ديگران دوست دارند، خداى متعال نيز دوست دارد. در اين مورد رسول خدا(ص) فرمود: «اِنَّ اللَّهَ تَعالى‏ يُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الغَيُورَ؛ به راستى كه خداى متعال از ميان بندگانش، غيرتمندان را دوست دارد».20

شناخت غيرتمندان‏

انسان‏هاى غيور با افراد بى‏تفاوت و بى‏درد و آسايش‏طلب، تفاوت‏هايى دارند. با توجه به ويژگى‏هايى، مى‏توان آنها را از يكديگر تفكيك و جدا كرد. غيرتمندان در مقابل بدعت‏ها و گناهان حسّاسيت دارند. در سرپوش نهادن انحرافات و كج‏روى‏ها - به ويژه انحرافات دينى و ناموسى - اهل گذشت، معامله و مسامحه نيستند و براى خنثى سازى بدعت بدعتگزاران همواره مى‏كوشند؛ ولى بى‏غيرتان بى‏درد، در چنين مواردى خودشان را به درد سر نمى‏اندازند و به سادگى از كنار بدعت‏ها مى‏گذرند و براى توجيه رفتار خود، عبارت ناصحيح «عيسى به دين خود و موسى به دين خود» را به كار مى‏برند. رسول خدا(ص) مخالف اين نوع فكر و انديشه است و هر نوع تأييد گناهكاران را مدد رسانى در جهت نابودى دين بر‌مى‏شمارد. در اين مورد، امام صادق (عليه السلام) از آن حضرت نقل كرده است: «مَنْ تَبَسَّمَ فى‏ وَجْهِ مُبْتَدِعٍ فَقَدْ أَعانَ عَلى‏ هَدمِ دينِهِ؛ كسى كه به صورت فرد بدعتگزار تبسّم كند، به نابودى و تباهى دينش كمك كرده است».21

اقسام غيرت

حال كه از منظر رسول اعظم‏(ص)، با چهره غيرتمندان آشنا شديم، مناسب است كه به اقسام غيرت نيز اشاره كنيم.

1. غيرت ناموسى‏

يكى از مهم‏ترين وظايف انسان‏هاى غيرتمند، محافظت و مراقبت از ناموس و حريم خانواده است. به عبارت ديگر، يكى از مهم‏ترين چيزهايى كه منجر به تباهى و آسيب‏ديدن ناموس افراد مى‏شود، حضور نابجاى زنان و دختران در كوچه‏ها و خيابان‏هاست. هرچند امروزه اين پديده، «تساوى حقوق زن و مرد» ناميده مى‏شود و مخالفت با آن جرم است، اما اين حقيقتى انكارناپذير است كه حضور غير ضرورى زنان و دختران، آن هم با پوشش نامناسب، در انظار عمومى، سبب گمراهى و انحراف خود و ديگران، و در نتيجه موجب عذاب اخروى مى‏شود. به عبارت ديگر، هر گام آنان همانند تير سهمگين و زهرآلودى است كه بر قلب افراد جامعه نشانه مى‏رود.

2. غيرت و تعصّب دينى‏

در جمله‏اى كوتاه، غيرت و تعصّب دينى به اين معنا است كه انسان، دين و ديانت را به عنوان چيزى محبوب و مورد علاقه خود به حساب آورد و آن‏گاه از حريم آن دفاع كند و در مقابل حرمت شكنان و متجاوزانِ به آن بايستد. به عبارت ديگر، تا غيرت دينى نباشد، نه امر به معروف و نهى از منكر معنا مى‏يابد و نه دفاع از دين، حفظ حدود الهى، محافظت از حلال، دورى از حرام، مبارزه با گناه و بدعت و... مفهوم پيدا مى‏كنند. با توجه به اين نكته اساسى است كه اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود: «... فَاِذا حَضَرَتْ بَلِيَّةٌ فَاجْعَلُوا اَمْوالَكُم دُونَ اَنْفُسكُمْ، وَ اِذا نَزَلَتْ نازِلَةٌ فَاجْعَلُوا اَنْفُسَكُمْ دُونَ دينِكُمْ، وَاعْلَمُوا اَنَّ الْهالِكَ مَنْ هَلَكَ دِينُهُ وَالحَريبَ مَنْ حُرِبَ دينُهُ22؛ آن‏گاه كه حادثه‏اى پيش آمد، اموالتان را سپر جانتان قرار دهيد و در حفظ آن بكوشيد؛ اما اگر حادثه‏اى پيش آمد كه دينتان در معرض خطر قرار گرفت، جانتان را فداى دينتان سازيد؛ زيرا كسى كه دينش از بين برود، نابود است. و غارت زده كسى است كه دينش به غارت برود».

و نيز آن امام همام، رسول خدا(ص) را به عنوان الگوى «غيرت دينى معرفى نموده، مى‏فرمايد: «كانَ النَّبىُ‏ لا يَغْضِبُ لِلدُّنْيا، فَاِذا اَغْضَبَهُ الْحَقُّ لَمْ يَعْرِفْهُ اَحَدٌ، وَ لَمْ يَقُمْ لَغَضَبِهُ شَى‏ءٌ حتّى ينتصرله23؛ پيامبراكرم‏(ص) چنان بود كه هيچ گاه براى امور دنيايى خشم نمى‏كرد، اما اگر براى حقّ خشم مى‏كرد، كسى او را نمى‏شناخت و چيزى او را آرام نمى‏كرد».

نيز آن حضرت بعد از نكوهش و باطل دانستن تعصّبات ضدّ ارزشى، تنها تعصّب دينى را مى‏ستايد: «اِنْ كُنْتُمْ لا مَحالَةَ مُتَعَصِّبينَ، فَتَعَصَّبُوا لِنُصْرَةِ الْحَقِّ وَ اِغاثَةِ الْمَلْهُوف24؛ اگر از تعصّب ورزيدن ناگزيريد، پس در يارى كردن حق و دادخواهى از ستمديده، تعصّب ورزيد».

نيز آن حضرت، ارزش و جايگاه غيرت دينى را از زبان رسول خدا(ص) اين‏گونه بيان مى‏كرد: «اَمَرَنا رَسُولُ اللَّهِ اَنْ نَلْقىَ اَهْلَ المَعاصى بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّةٍ25؛ رسول خدا(ص) ما را مأمور ساخت كه با روى گرفته و خشمگين با اهل معصيت برخورد كنيم».

اكنون كه غيرت و تعصّب دينى؛ يعنى سكوت نكردن در مقابل گناهان، اين همه ارزش دارد، پس زيبنده است كه در برابر ارتكاب گناهان سكوت نكنيم؛ زيرا «مقتضاى غيرت دينى است كه در حفظ آن از بدعت‏هاى بدعتگزاران و ادّعاى باطل كنندگان آن بكوشيم و كسانى را كه از دين برگردند (مرتدّين)، قصاص كنيم و اهانت و سبك شمردن دين و شبهات منكران را دفع و ردّ نماييم و در ترويج و نشر احكام دين تلاش كنيم و در بيان حلال و حرام دين سعى بليغ نموده، در امر به معروف و نهى از منكر مسامحه نكنيم».26

3. غيرت منفى و زيانبار

مى‏توان غيرت را به دو بخش مثبت و منفى تقسيم كرد. غيرت مثبت، يعنى استفاده و بهره‏بردارى صحيح از اين صفت ارزشمند؛ اما غيرت منفى، آن است كه انسان غيرتش را در جاهايى كه نياز نيست، به كار گيرد؛ مثلاً شخصى زن و فرزندش را به سبب سوءظن و بدگمانى تحت فشار قرار دهد و اين عمل خود را غيرت بنامد.

نبايد از ياد برد كه افراط و تفريط در هركارى، ناپسند و ناكارآمد است و چه بسا نتيجه معكوس در پى داشته باشد. از اين رو، برخى از روايات، حسّاسيت، سوءظن و غيرت بيجا را محكوم و ناپسند دانسته‏اند كه از جمله مى‏توان به روايات زير اشاره داشت:

پيامبر بزرگوار اسلام‏(ص) فرمود: «مِنَ الغَيْرَةِ ما يُحِبُّ اللَّهُ وَ مِنْها ما يَكْرَهُ اللَّهُ، فَاَمَّا ما يُحِبُّ فَالغَيْرَةُ فِى‏الرَّيْبَةِ وَ اَمَّا ما يَكْرَهُ فَالْغَيْرَةُ فِى غَيْرِ الرَّيْبَةِ27؛ غيرتى وجود دارد كه خدا دوست دارد، و غيرتى نيز هست كه دوست ندارد. غيرتى كه خدا آن را دوست دارد، غيرت در ريبه و شك است؛ و غيرتى كه دوست ندارد، غيرت نشان دادن در جايى است كه ريبه و شك وجود نداشته باشد».

نتيجه رواج بى‏غيرتى

غيرت، حكم سيستم دفاعى بدن را دارد كه هرگاه به عللى از بين برود، دين و ديانت با تمام ارزش‏هايش آسيب جدّى مى‏بيند؛ زيرا بى‏غيرتى و بى‏تفاوتى در برابر بدعتگزاران و كسانى كه در صدد مخدوش ساختن فرهنگ دينى هستند، زمينه جرئت و جسارت به گناه را بيشتر مى‏كند و موجب زدودن ارزش‏ها در سطح جامعه مى‏شود. امام صادق (عليه السلام) از پيامبر خاتم‏(ص) نقل مى‏كند كه آن حضرت خطاب به مردم فرمود:

«چه مى‏كنيد زمانى كه زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق گردند و شما امر به معروف و نهى از منكر را ترك كرده باشيد؟»

سؤال شد: يا رسول اللّه! آيا چنين چيزى خواهد شد؟

فرمود: «آرى، بلكه بدتر نيز خواهد شد.» سپس فرمود: «چه خواهيد كرد آن‏گاه كه امر به منكر كنيد و نهى از معروف؟» سؤال شد: آيا چنين چيزى خواهد شد؟

فرمود: «بله، بدتر از آن هم خواهد شد». و سپس پرسيد: «چه مى‏كنيد آن‏گاه كه معروف را منكر و منكر را معروف بدانيد؟»28

ناگفته پيداست كه متأسفانه، امروز به سبب رواج بى‏تفاوتى‏ها و بى‏غيرتى‏ها، برخى از ارزش‏ها وارونه شده‏اند. حجاب و عفاف از هر سو، مورد هجوم قرار مى‏گيرد و غيرت و تعصّب دينى و ناموسى، خشونت و بربريت محسوب مى‏شود. بسيارى از فسادها و گناهان، رونق يافته‏اند و آشكارا انجام مى‏شوند. نه تنها برخى افراد از رونق و گرمى بازار گناهان ناراحت نمى‏شوند، كه بسيارى از فاسدان و بدعتگزاران، تشويق و ترغيب نيز مى‏شوند!

زمينه بى‏غيرتى‏

وقتى افراد با ديدن رنگ باختنِ ارزش‏ها و حاكم شدن ضد ارزش‏ها، جمله‏هايى چون: «به من ربطى ندارد، وظيفه من نيست، من چه كاره‏ام و...» را بر زبان مى‏آورند؛ اگر جامعه، به چنين سرنوشتى دچار شود، فرجام نامباركى در انتظار آن خواهد بود. رسول خدا(ص) رواج بى دينى را مهم‏ترين بلا و مصيبتى مى‏داند كه به سراغ اين گونه جوامع مى‏آيد. آن حضرت فرمود: «اِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِيفَ الَّذِى لا دِينَ لَهُ فَقِيلَ وَ مَاالْمُؤْمِنُ الضَّعِيفُ الَّذِى لا دِينَ لَهِ؟ قالَ الَّذِى لايَنْهى‏ عَنِ الْمُنْكَرِ29؛ به راستى كه خداوند به مؤمن ضعيفى كه دين ندارد، بغض مى‏ورزد. گفته شد: مؤمن ضعيفى كه دين ندارد، كيست؟ فرمود: كسى كه نهى از منكر نمى‏كند».

فرجام بى‏غيرتى

1. مورد غضب خدا قرار گرفتن‏

از پيامبر خاتم‏(ص) روايت شده است: «اِنَّ اللَّهَ لَيُبْغِضُ مَنْ يُدْخَلُ عَلَيْهِ فِى بَيْتِهِ فَلا يُقاتِلُ30؛ همانا خداوند مبغوض مى‏دارد آن كسى را كه بيگانه‏اى {با زور} وارد خانه‏اش شود و او با آن بيگانه نجنگد».

دچار خشم خداوند شدن، آثار نامطلوب اخروى و دنيوى دارد و مى‏تواند انسان را دچار سوء عاقبت كند و او را براى هميشه از سعادت محروم سازد.

2. لعن و قتل بى‏غيرت

پيامبراسلام‏(ص) مردانى را كه به عفّت و پاكى دختران و همسرانشان بى‏تفاوت‏اند، «ديّوث» ناميده و آن را لعن كرده و قتل آنان را روا داشته است: «لَعَنَ النَّبِىُّ الْمُتَغاِفلُ عَنْ زَوْجَتِهِ وَ هُوَ الدَّيُّوثُ وَ قالَ اقْتُلُوا الدَّيُّوث»31.

در حديث ديگر، بعد از سوگند به خداى متعال، خاطر نشان شده است كه: چند نفر، از جمله «ديّوث»، به علت نداشتن غيرت وارد بهشت نمى‏شوند: «... و لا ديّوث و هُوَ الّذى لايُغار...».32

3. نويد آتش جهنّم

طبق فرموده رسول خدا(ص) نه تنها افراد بى‏غيرت به بهشت نمى‏روند، بلكه حتى بوى آن به مشامشان نمى‏رسد: «اِنَّ الجنّةَ لَتُوجَدُ رِيحُها مِن‏ مَسِيرَةِ خَمسِ مِأَةِ عامٍ؛ وَ لا يَجِدُها عاقٌّ وَ لا دَيُّوثٌ33؛ همانا بوى خوش بهشت، از فاصله پانصد سال به مشام مى‏رسد، ولى به مشام عاق والدين و ديّوث نمى‏رسد».

4. رفتار خصمانه با بى‏غيرتان‏

با نگاهى به روايات مربوط به بى‏غيرتى، درمى‏يابيم كه اين صفت رذيله، چنان مورد خشم و انزجار پيشوايان معصوم:بوده كه برخى از آن بزرگواران، فرمان جنگ و ستيز با بي‌غيرتان را صادر كرده‏اند. اين سخن قاطعانه و انعطاف‏ناپذير رسول خدا(ص) يكى از همين روايات نورانى است: «جَدَعَ اللَّهُ اَنْفَ مَنْ لايَغارُ مِنَ المُؤمِنينَ وَ المُسلِمِين34؛ خداى متعال بينى كسى را كه (به حريم خويش) غيرت نورزد، قطع مى‏كند» و نيز فرمود: «... وَ ارْغَمَ اللَّهُ اَنْفَ مَنْ لايغار35؛ و خداوند بينى بى‏غيرت را به خاك مى‏مالد».

راستى، برخورد چنين قاطعانه با بى‏غيرتان، به چه دليل است؟ راز اين خشم مقدس و رفتار قاطعانه، اين است كه وقتى كسى دچار بى‏غيرتى شد، داراى صفات منفى و نابخشودنى مى‏شود و بهترين راه اصلاح چنين فردى، ستيز با او است؛ زيرا چنين كسى با در پيش گرفتن بى‏غيرتى، سبب خشم خداى متعال را فراهم كرده است.

درمان بى غيرتى‏

بى‏غيرتى و بى‏تفاوتى، در واقع نوعى بيمارى روحى و روانى است كه مانند ديگر امراض، قابل درمان است. شكوفاسازى غيرت، بهترين نسخه درمان اين بيمارى است. افراد بى‏غيرت با تمرين و آگاهى، مى‏توانند به شكوفاسازى غيرتِ از دست رفته خويش بپردازند. در حكايت زير، ملاحظه مى‏كنيد كه چگونه رسول خدا، غيرت جوان عرب را بر مى‏انگيزد:

جوانى خدمت رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: اى پيامبر خدا! آيا به من اجازه مى‏دهيد، زنا كنم؟ با گفتن اين سخن، فرياد مردم بلند شد و از گوشه و كنار به او اعتراض كردند؛ ولى پيامبر(ص) با خونسردى و ملايمت فرمود: نزديك بيا. جوان نزديك‏تر آمد و در برابر پيامبر(ص) نشست. حضرت با محبّت از او پرسيد: آيا دوست دارى با مادر تو چنين كنند؟ گفت: نه، فدايت شوم! پيامبر(ص) ادامه داد: همين طور مردم نيز راضى نيستند با مادرشان چنين شود. آن‏گاه حضرت فرمود: آيا دوست‏دارى با دختر تو چنين كنند؟ جوان گفت: نه، فدايت شوم! حضرت فرمود: همين گونه مردم درباره دخترانشان راضى نيستند. سپس حضرت از جوان پرسيد: آيا اين كار را براى خواهرت مى‏پسندى؟ جوان مجدداً انكار كرد. جوان در حالى كه شديداً از سؤال خود پشيمان شده بود، از پيامبر(ص) خواست تا در حقّش دعا كند. آن حضرت دست بر سينه او گذاشت و چنين دعا كرد:

«خدايا! قلب او را پاك گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلودگى به بى‏عفّتى نگاه دار».

مى‏بينيم كه پيامبر(ص) با تحريك و شكوفاسازى غيرت آن جوان، او را از عمل زشت پشيمان ساخت؛ به نحوى كه از آن پس، منفورترين كار در نزد آن جوان «زنا» بود.36

پيامبر و ردّ تساهل و تسامح‏

شايد برخى بپرسند: آيا بهتر نيست گناه افراد بى‏غيرت را ناديده بگيريم و با آنان به گونه محبت‏آميز رفتار كنيم؟ به عبارت ديگر، چرا در برخورد با آنها از شيوه تساهل و تسامح استفاده نمى‏كنيم؟

در اين مورد به گستردگى، شأنيّت و پيام گناه بايد توجه كرد. برخى گناهان فردى كه از روى جهل، خطا، نسيان و... انجام مى‏شود، قابل عفو و گذشتن است. از گناهان بزرگ‏تر نيز در مرحله اول مى‏توان با تساهل و تسامح برخورد كرد، اما با گناهى كه همه جامعه را تحت تأثير قرار مى‏دهد و ديگران را به سوى خود مى‏كشاند و يا كلّيت دين و نظام را تهديد مى‏كند، چگونه مى‏توان با تسامح و تساهل از كنار آن گذشت؟

شايسته است در اين زمينه نيز گذرى بر كلام و سيره رسول خدا(ص) كنيم. رسول خدا(ص) با اهل كفر، نفاق و بدعتگزاران، به شيوه تساهل و تسامح رفتار نمى‏كرد. احتجاجاتى كه از آن حضرت به دست ما رسيده، گوياى اين انعطاف ناپذيرى است. به اين نمونه توجه كنيد:

جمعى از نمايندگان قبيله ثقيف، خدمت پيامبر(ص) آمدند و گفتند: با سه شرط با شما بيعت مى‏كنيم: نماز نخوانيم، بت‏هايمان را با دست خود نشكنيم، و اجازه دهيد تا يك سال بت لات را عبادت كنيم. پيامبر(ص) فرمود: «دينى كه در آن ركوع و سجود نباشد، به كار نمى‏آيد. اما اگر شما شكستن بت‏ها را با دست خودتان دوست نداريد، ما اين كار را انجام مى‏دهيم. در مورد عبادت بت لات نيز هرگز چنين اجازه‏اى به شما نمى‏دهم.»37


1. اَلْغَيْرَةُ نَفْرَةٌ طَبِيعِيَّةٌ تَكُونُ عَنْ بُخْلِ مُشارِكَةِ الْغَيْرِ فِى أَمْرٍ مَحْبُوبٍ لَهُ (ر.ك: مجمع البحرين، ج 3، ص 432).

2. معراج السعاده، ص 164.

3. تفسير الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوي همداني، ج 4، ص 280.

4. همان، ص 674 (با اندكى تغيير).

5. ما زَنى‏ غيورٌ قطُّ (ر.ك: غررالحكم و دررالکلم، ص 259، ح 5534؛ مستدرك الوسائل، ج 14،ص 331).

6. مسئله حجاب، ص 64.

7. همان، ص 62.

8. ثمرة الشّجاعة الغيرة، (ر.ك: غررالحكم و دررالكلم، ص 259، ح 5527).

9. معراج السعاده، ص 163 و 164.

10. ترجمه تفسير الميزان، ج 4، ص 674.

11. مسئله حجاب، ص 64.

12. وسائل الشيعه، ج 20، ص 154، ح 25288.

13. المحجة البيضاء، ج 5، ص 303.

14. خصال، شيخ صدوق، ج 1، ص 313.

15. فروغ ابديت، ج 1، ص 184؛ سيره رسول خدا، رسول جعفريان، ج 1، ص 169.

16. سيره رسول خدا، ج 1، ص 503.

17. سقيفه، علامه سيد مرتضى عسكرى، ص 156.

18. وسائل الشيعه، ج 20، ص 154، ح 25289.

19. مستدرك الوسائل، ج 14، ص 234؛ بحارالانوار، ج 68، ص 342. در بعضى منابع به جاى كلمه «النّفاق» واژه «الجَفاءِ» آمده است. (ر.ك: بحارالانوار، ج 100، ص 250، ح 44).

20. كنزالعمال، ج 3، ص 386، ح 7070.

21. سفينةالبحار، ج 1، ص 63.

22. اصول كافى، ج 2، ص 216.

23. المحجةالبيضاء، ج 5، ص 303.

24. غررالحكم و دررالكلم، ص 69، ح 981.

25. اصول كافى، ج 5، ص 59، ح 10؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 144، ح 21194.

26. علم اخلاق اسلامى، ج 1، ص 325.

27. كنزالعمّال، ج 3، ص 385، ح 7067.

28. بحارالانوار، ج 97، ص 74، ح 14.

29. وسائل الشيعه، ج 16، ص 122.

30. مستدرك الوسائل، ج 11، ص 99.

31. بحارالانوار، ج 76، ص 116.

32. همان.

33. من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 444.

34. وسائل الشيعه، ج 20، ص 237، ح 25525؛ اصول كافى، ج 5، ص 536،ح 4.

35. بحارالانوار، ج 100، ص 248، ح 33.

36. تفسير نمونه، ج 3، ص 42، به نقل از تفسير المنار.

37. غيرتمندى و آسيب‏ها، محمود اكبرى، ص 60، به نقل از رسالت خواص، سيد احمد خاتمى، ص 137.


/ 1