امام صادق عليه السلام و منحرفان فکري - امام صادق (علیه السلام) و منحرفان فکری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام صادق (علیه السلام) و منحرفان فکری - نسخه متنی

محمدجواد مروجی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام صادق عليه السلام و منحرفان فکري

امام صادقعليه السلام و دگرانديشان

حاکمان بني عباس در ادامة سياست پيشينيان دربارة رهبران معصوم، نه تنها بر خلاف دستور رسول خدا( َص ) همچنان درب خانة اهل بيت را بسته نگه داشتند، بلکه شروع به چهره سازي و شخصيت‌‌هاي کاذب در برابر اهل بيت پيامبر کردند. و کار را به جايي رساندند که از کوچک‌ترين جريان انحرافي به شدت استقبال مي‌کردند. و در نهايت بسياري از اموال مسلمانان را که در اختيارشان بود، صرف ايجاد تشکيلات انحرافي و الحادي نمودند؛ به اين اميد که با اساس اسلام که در اهل بيت خلاصه شده بود، مقابله کرده باشند.

در دوران امام صادقعليه السلام گروه‌هايي از جمله: غاليان، مرجئه و اسماعيليه رشد بسياري داشتند که اين نوشتار، به ماهيت اين گروه‌ها و موضع‌گيري امام صادقعليه السلام مي‌پردازد.

1. غُلات و مُفَوّضه

از گروه‌هاي کج انديش و منحرفي که در زمان امام صادقعليه السلام ‌در ميان امت اسلامي ريشه دوانيده بودند، غاليان و مفوّضه بودند؛ يعني همان‌هايي که به خاطر فرار از مسئوليت ديني و انجام فرايض مذهبي، در دام بدترين گناهان افتاده و هم خود را گمراه کردند و هم ديگران را به گمراهي کشانيدند.

غُلات کيانند؟

به گفتة شهرستاني: غلات، همان‌هايي هستند که دربارة ائمة خويش غلو کرده و آنها را از محدودة بندگي و مخلوق بودن بيرون برده و حکم خدا را بر آنها بار کرده‌اند. گاه يکي از امامان را، به خدا تشبيه نموده و گاهي خدا را، به بندگان تشبيه کرده‌اند.[1]

همچنين علامه مجلسي مي‌گويد:

بدان که غلو نسبت به پيامبر و ائمة هدي:به اين است که کسي اعتقاد به خدا بودن آنها پيدا کند، و يا قائل شود به اين که آنها شريک خداوند در بندگي و خلق کردن و روزي دادن هستند، و يا اين که خداوند در آنها حلول کرده، و يا با آنها متحد گشته، و يا اين که بدون وحي و الهام از طرف خدا، علم غيب مي‌دانند، و يا اين که معتقد به نبوت امامان بوده و عقيده به تناسخ روح هريک در ديگري داشته، و يا بگويند معرفت هريک از پيامبران و ساير امامان جاي تمام طاعات و عبادات خدا را مي‌گيرد... و اعتقاد به هريک از اين موارد، الحاد و کفر و بي ديني و خروج از دين است. چنانچه ادّلة عقليه و آيات و اخبار بر آن دلالت دارند.[2]

شيخ صدوق ضمن تکفير اين گروه، آنها را پست تر از يهود و نصارا دانسته و در کتاب اعتقادات خود چنين مي‌نگارد:

اعتقاد ما دربارة غلات و مفوّضه اين است که اين گروه جزو کافران به خدا بوده و پست تر از يهود و نصارا و مجوس و قدريه[3] و حروريه[4] و تمام بدعت گزاران در دين و صاحبان هواهاي شيطاني و گمراه کننده مي‌باشند. زيرا هيچ گروه به اندازة اين دسته، خدا را کوچک نشمرده‌اند.[5]

گفت‌وگوي زراره و امام صادقعليه السلام

در يک گفت‌وگوي کوتاهي که زراره با امام صادقعليه السلام درباره مردي از فرزندان عبدالله بن سباء [6] ـ که قائل به تفويض بوده ـ داشت، حضرت خواستار بيان معناي تفويض از زراره شده و به او فرمود: تفويض چيست؟

گويد: عرض کردم، مي‌گويند: «خداوند، محمد و علي را آفريد، سپس امر خلقت را به آن دو واگذار کرد. پس، خلقت کردند و روزي دادند و زنده کردند و ميراندند.»

امام صادقعليه السلام فرمود: دروغ گفت دشمن خدا. پس، هرگاه به سوي او برگشتي، اين آيه را که در سورة رعد است، بر او تلاوت کن: )ام جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشابه الخلق عليهم، قل الله خالق کلّ شيء و هو الواحد القهّار(؛[7] «آيا آنها همتاياني براي خداوند قرار دادند و به خاطر اين که آنان همانند خدا آفرينشي داشتند، و اين آفرينش‌ها بر آنها مشتبه شده است. بگو: خدا، خالق همه چيز است و اوست يکتا و پيروز.»

زراره گويد: به دستور امام به طرف او رهسپار شده و آنچه را که آن حضرت فرموده بود، به او رساندم. هنگامي که اين جواب را از من شنيد، گويا سنگ در دهانش گذارده بودم و لال شده بود.[8]

واکنش امامعليه السلام در برابر غلات

از گفت و گويي که امام صادقعليه السلام با زراره داشت، به خوبي موضع آن حضرت در برابر اعتقادات و انديشه‌هاي باطل و انحرافي اين گروه، روشن گرديد. اما حضرت هرگز به اين گفت و گو بسنده نکرده، بلکه سخنان تند و افشاگرانه اي عليه آنها دارد. امام فرمود: «لعن الله الغلاة و المفوّضة فانّهم صغروا عصيان الله و کفروا به وأشرکوا و ضلّوا و أضلّوا فراراً من اقامة الفرائض و أداء الحقوق؛[9] خداي، لعنت کند غلات و مفوّضه را. زيرا آنها گناهان را کوچک شمرده و به خدا شرک ورزيدند و به خاطر فرار کردن از برگزاري فرايض و اداي حقوق، گمراه گشته و ديگران را به گمراهي کشانيدند.»

همچنين دربارة اين طايفه فرمود:

«انّ فيهم من يکذّب حتّي انّ الشّيطان ليحتاج الي کذبه؛[10] برخي افراد اين گروه آن‌چنان دروغ مي‌گويند که شيطان به ساخته‌هاي دروغين آنها نياز پيدا مي‌کند.»

امام صادقعليه السلام به چند مشخّصة آنها پرداخته است:

1. آنها را لعنت کرده و از آنجا که لعنت مؤمن روا نيست، معلوم مي‌شود که اين گروه اصلاً مؤمن نيستند؛

2. از عبارت «کفروا و اشرکوا» روشن مي‌شود که اين طايفه، مسلمان هم نيستند؛

3. اين گروه به سراغ هيچ واجب ديني نمي‌روند؛

4. آنها خدا را در نظر مردم کوچک کردند؛

5. اساس و شالودة اين طايفه را، دروغ تشکيل داده است؛

6. اين گروه سعي و تلاش‌شان بر اين است که ديگران را به گمراهي بکشانند.

هشدار امامعليه السلام به والدين

امام صادقعليه السلام هرگز به افشاي چهره و ماهيت غلات و مفوّضه بسنده نکرده؛ بلکه با يک هشدار جدّي به جامعة اسلامي، بويژه والدين، آنها را وادار ساخته تا شديداً مراقب جوان‌ها و فرزندان خود باشند تا فريب اين گروه را نخورند.

ايشان در سخنان بسيار مهمّي به فضيل بن يسار فرمود:

«بر جوانانتان از غلات بر حذر باشيد که آنها را به فساد نکشانند؛ زيرا غلات، پست‌ترين خلق خدا مي‌باشند. اينان عظمت خدا را کوچک مي‌کنند و ادعاي ربوبيّت و خدايي را براي بندگان او قائل هستند. غلات، پست‌تر از يهود و نصارا و مجوسي‌ها و کساني که به خدا شرک ورزيده‌اند، مي‌باشند.»[11]

امام صادقعليه السلام و مرجئه

گروه ديگري که در زمان امام صادقعليه السلام خود را نشان داده و افکار انحرافي‌شان باعث تباهي بسياري از مسلمانان، بلکه دستاويزي براي خلاف‌کاري در دستگاه عباسيان شد، «مرجئه» هستند.

شهرستاني در ملل و نحل، مرجئه را بر چهار گروه تقسيم کرده است:

1. مرجئه خوارج؛

2.مرجئه قدريه؛

3. مرجئه جبريه؛

4. مرجئه خالصه.[12]

کلمة «ارجاء» در لغت عرب، به معني «تأخير» است. و علت نامگذاري اين گروه به مرجئه، به خاطر مسائلي است که يادآور مي‌شويم:

طريحي مي‌نويسد: به اين جهت مرجئه به خود نام گرفته‌اند، چون اعتقاد دارند که خداوند عذابشان را به تأخير انداخته است.[13] و دربارة جبريه که گروهي از مرجئه هستند، آورده است که: بدين جهت به جبري‌ها مرجئه گفته‌اند، چون امر خداوند را به تأخير انداخته و مرتکب گناهان کبيره مي‌شوند.[14]

محدّث قمي اضافه مي‌کند: بسا اين کلمه بر تمام عامه اطلاق مي‌شود؛ زيرا درجه و مقام اميرمؤمنان علي عليه السلام را از مقام خودش به درجة چهارم به تأخير انداختند.[15]

اما برخي ديگر عقيده دارند که: زير بناي اين مکتب، نخست چيز ديگري بوده و به مرور زمان تبديل به اين عقيدة انحرافي گشته است. استاد جعفر سبحاني علت نامگذاري اين گروه را به مرجئه، به اين مي‌داند که پايه گزار اين مکتب در ابتدا، داوري دربارة عثمان و عليعليه السلام را منع کرده بود. وي در کتاب خود خاطر نشان مي‌سازد:

حسن بن محمد بن حنفيه، به عقيدة خود دست به ابتکاري زده و مکتبي به نام «ارجاء» پديد آورد. هرچند بعدها از آن اظهار ندامت کرد. ليکن کار از کار گذشته بود و مکتب ارجاء انتشار يافته و «بدعت» کار خود را انجام داده بود.

عثمان بن ابراهيم گويد: نخستين کسي که دربارة «ارجاء» سخن گفت، حسن بن محمد بن حنفيّه بود؛ روزي من با عموي خويش در جلسة او حاضر بودم که دربارة علي و عثمان و طلحه و زبير بسيار گفت و‌گو شد. حسن ساکت بود، ناگهان گفت:

«من سخنان شما را شنيدم و نظر من اين است که کار علي و عثمان و طلحه و زبير را به تأخير بيندازيم؛ نه به آنان مهر ورزيم و نه از آنان بيزاري جوييم.»

من و عمويم مجلس را ترک گفتيم، عمويم نکته‌اي را ياد آور شد و گفت: به زودي گفتار حسن، رنگ مذهب به خود مي‌گيرد. محمد بن حنفيّه که از عقيدة فرزند خود آگاه شد، با عصايي که در دست داشت، بر سر او کوفت و گفت: تو پدرت را دوست نمي‌داري؟!

مرجئه، بعدها مسأله را فراموش کرده و جهشي در عقيدة خود دادند و آن، اين که: «عمل، ارتباطي به ايمان ندارد.» و روي اين اصل، اصرار ‌ورزيده که بايد به ايمان اهميت داد، نه عمل، و سرانجام ايمان را جلو و عمل را عقب انداختند.

اهميت به ايمان منهاي عمل، خطرناک‌ترين جريان فکري بود که در قرن دوم هجري پديد آمد و خلفا به آن دامن زدند و انديشة اباحيگري و صلح کلي و نجات همة مؤمن‌هاي کذائي را مطرح کردند.[16]

واکنش امام صادقعليه السلام

اين گروه نيز همانند دگرانديشان مورد طرد امام صادقعليه السلام بوده‌اند و در روايتي که در اين راستا از آن حضرت رسيده، ايشان سخت موضع گرفته است.

شيخ کليني به سند خود از امام صادقعليه السلام نقل مي‌کند:

شخصي به حضرت گفت: گروهي نافرماني خدا مي‌کنند و مي‌گويند: ما اميدوار رحمتيم. و پيوسته بر همين عقيده هستند تا مرگشان فرا رسد.

حضرت فرمود: «اينان، مردمي هستند که عمر را به آرزوي بيجا گذراندند. دروغ مي‌گويند، اميدوار نيستند؛ زيرا به درستي هر که اميد به چيزي دارد، دنبالش برود، و هر که از چيزي ترسد، از آن بگريزد.»[17]

همچنين آن حضرت، والدين را هشدار داده که تا جوانانشان در دام اين گروه گرفتار نشده، خود به تغذية فکري جگرگوشه‌هاي‌شان برآيند:

«بادروا اولادکم بالحديث قبل أن تسبقکم المرجئة؛ به تعليم فرزندان خود از طريق نشر حديث صحيح (آموزش معارف اسلامي) بپردازيد پيش از آن که در اين مورد، مرجئه بر شما سبقت بگيرند.»[18]

مرجئه؛ دام گستردة اباحيگري

اين روشن است که ردّ پاي «مرجئه» امروز در جوامع اسلامي فراوان به چشم مي‌خورد؛ اگر چه در دام افتادگان، توجه زيادي به اين مسأله نداشته باشند. و به پيروي از جوامع غربي که بر همه چيز خطّ بطلان کشيده‌اند و به نام «تمدّن» جز فساد، فحشا، بي‌بندوباري، گسسته شدن و از بين رفتن حرمت و تقدّس خانواده، هيچ چيز ديگري به ارمغان نياورده‌اند و در ظاهر در صنعت و تکنيک پيشرفت کرده‌اند؛ اما در واقع با ارزش‌هاي ديني و اخلاقي، فرسنگ‌ها فاصله گرفته‌اند.

و همين‌ها مي‌کوشند تا ارزش‌هاي اخلاقي را در بين مسلمانان از بين برده و از آنها انسان‌هايي بي‌تفاوت، بي‌غيرت، بي‌شخصيت،‌ بي‌دين و بي‌تقوا به وجود بياورند که همانند خودشان به هيچ چيز اعتقاد نداشته و جز رواج دادن فکر «اباحيگري و لاابالي گري» راه ديگري در پيش نگيرند .

آري، دشمن لحظه اي آرام نمي‌گيرد؛ بلکه هماره مي‌کوشد تا «غيرت ديني» را از مسلمانان بگيرد. و اين، بر ماست تا از اين دام‌هاي گسترده با خبر باشيم و به موقع در خنثي سازي آنها، گام برداريم.

و والدين نيز بدانند که با رسوخ اين فکر انحرافي در جوانان ـ بويژه در فرزندانشان ـ نه تنها عمل را از دست خواهند داد، بلکه سرآغازي براي از دست دادن دين و ايمانشان خواهد بود و اين، همان است که قرن‌ها دشمن در پي آن بوده و امام صادقعليه السلام موضع مي‌گرفته و هشدار مي‌داده است.

امام صادقعليه السلام و اسماعيليه

و از ديگر برخوردهاي جدّي امام صادقعليه السلام که در زمان حيات خويش صورت گرفت، مقابله با تفکر انحرافي «اسماعيليه» بود؛ گروهي که «باطنيه» هم ناميده مي‌شوند.[19] آنان پس از امام صادقعليه السلام خود را از امامت ساير ائمة هدي:جدا ساخته و «اسماعيل» فرزند آن حضرت را که در زمان پدر از دنيا رفته بود، به عنوان امام بعد از پدرش دانسته و مسألة امامت و رهبري را در فرزندان اسماعيل قرار داده‌اند.

انگيزة پيدايش اين تفکر

شيخ مفيد مي‌نويسد:

اسماعيل، بزرگ‌ترين فرزند امام صادقعليه السلام بود. وي سخت مورد علاقه و محبت پدر قرار گرفته و عنايت خاصّي به وي داشت. بدين جهت، گروهي از پيروان آن حضرت خيال مي‌کردند که اسماعيل پس از پدر خود، «امام» مي‌باشد. اما وي در زمان حيات پدر، در محلّي به نام «عريض» از دنيا رفت و پيکرش بر شانه‌هاي مردان برداشته شده، او را به مدينه آوردند... همچنين روايت شده که امام صادقعليه السلام بر او سخت بيتابي کرد و اندوه آن حضرت بر فرزند خود بسيار زياد گشت. امام صادقعليه السلام براي تشييع پيکر اسماعيل بدون کفش و عبا بيرون آمده و دستور داد تا چند مرتبه جنازه‌اش را بر زمين بگذارند و در بين راه چهره‌اش را باز مي‌کرد و در ديد تشييع کنندگان مي‌گذاشت و آنان نيز به چهرة اسماعيل نگاه مي‌کردند. تا بدين وسيله، مرگ او را در نظر کساني که خيال مي‌کردند وي پس از پدرش خليفه و جانشين اوست، ثابت کند که وي از دار دنيا رفته و جاي هيچ شک و شبهه‌اي در ذهن کسي باقي نگذارد.[20]

امام عليه السلام و اقدامات پيشگيرانه

نکتة شايان ذکر اين است که: تلاش امام صادقعليه السلام بر اين بود که با عرضه کردن پيکر بي‌جان فرزند خود، در چند نوبت به عده‌اي از ياران خود، و همچنين با نشان دادن چهرة اسماعيل در بين راه به تشييع کنندگان، ثابت کند که وي از دنيا رفته و اين هم پيکرش مي‌باشد نه پيکر شخص ديگري. به گونه اي که اگر غير از اسماعيل از فرزندان او از دنيا رفته بود، هرگز دست به چنين کاري نمي‌زد. و مقصود امامعليه السلام اين بود تا اين فکر غلط و انحرافي و خطرناک را از ذهن برخي پيروان بيرون کرده و منشأ جدايي گروه ديگري از امامت نشوند.

ابن شهرآشوب در مناقب آورده است که: «امام صادقعليه السلام فرزند خود اسماعيل را پس از مرگ در سه نوبت بر سي نفر عرضه کرد: پيش از غسل، پس از غسل و به هنگام قرار دادن در قبر. تا بدانديشان درباره‌اش شکّ و ترديدي نداشته باشند.»[21] اما با اين حال، طرفداران او ادعا کردند که: وي تا پنج سال پس از فوت پدر زندگي کرد و او را در بازار بصره ديده‌اند. و در آنجا مردي فلج را شفا داده است.[22] و برخي ديگر گمان کردند که: وي زنده است و در پس پردة غيبت قرار گرفته است.[23]

اسماعيليه و عقايد انحرافي

اسماعيليه، عقايد انحرافي زيادي دارند که اول آنها، جدا شدن از امام هفتم؛ يعني موسي بن جعفرعليه السلام به بعد است که اگر انحرافي جز همين را نداشتند، کافي بود که امام صادقعليه السلام از رشد چنين کساني در جامعة اسلامي جلوگيري کند و آن همه اقدامات پيشگيرانه انجام دهد. و چه انحرافي بالاتر از اين! افزون بر اين، اسماعيليه به بهشت و دوزخ جسماني قائل نيستند و بهشت را نفس انسان کامل، و دوزخ را نفس انسان جاهل و دور از خدا تأويل مي‌کنند.[24]

همچنين معتقدند که تا قيامت، «امامت» در فرزندان اسماعيل است...[25]


1 . الملل و النحل، ج 1، ص 173.

2‌.‌بحارالانوار،‌ج‌25،‌ص‌346؛‌سفينه‌البحار،‌ج‌2،‌ص‌325.

3. گروهي هستند که عقيده دارند: هر بنده‌اي خالق افعال خودش مي باشد. (مجمع البحرين، ص 280).

4. منظور از حروريه، خوارج مي‌باشند.

5. اعتقادات صدوق (شرح باب حادي عشر)،‌ص‌100.

6. برخي نوشته اند که وي يهودي بود، سپس مسلمان گرديده و از پيروان علي (ع) شد. وي همان غلوّي که درباره يوشع بن نون داشت، دربارة علي نيز داشت. همچنين نوشته‌اند که دروغگويي او به حدّي بوده که مدعي پيامبري براي خود و خدايي براي علي بن ابيطالب شد. حضرت، او را به زندان فرستاده و تا سه روز وادار به توبه‌اش مي‌کرد، اما وي توبه نکرد. حضرت به ناچار او را با آتش سوزانيد. (الغدير، ج 9، ص 218؛ سفينة البحار، ج 2، ص134.) يادآور مي شويم که علامه سيد مرتضي عسکري کتابي تحقيقي به نام «عبدالله بن سبأ» در سه جلد به رشتة تحرير در آورده است.

7 . رعد / 16.

8 . معارف و معاريف، ج 9، ص 529و530و... .

9. سفينة البحار، ج 2، ص 325.

10. رجال کشي، ص 297.

11. امالي، شيخ طوسي، ج 2، ص 264؛ سفينة البحار، ج 2، ص 324.

12. الملل والنحل، ج 1، ص 139.

13. مجمع البحرين ، ص 36.

14. همان.

15. سفينة البحار، ج 2، ص 349.

16. فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامي، ص 144.

17. سفينة البحار، ج 1، ص 512.

18. کافي، ج 6، ص 47.

19. معارف و معاريف، ج 1، ص 201.

20. ارشاد، مفيد، ص 267.

21. سفينه البحار، ج 2، ص 658.

22. معارف و معاريف، ج 1، ص 205.

23. حديقة الشيعه، ص 613.

24. معارف و معاريف، ج 1، ص 205.

25. حديقة الشيعه، ص 613.

/ 1