ايوب بن نوح دراج - ایوب بن نوح دراج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ایوب بن نوح دراج - نسخه متنی

ابوالحسن ربانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ايوب بن نوح دراج

اين نوشتار، به معرفي سيماي تابناک يکي از محدثان بزرگ شيعه مي‌پردازد که رسالت نقل احاديث امامان را بر دوش مي‌کشيده است. دربار تاريخ ولادت او، به طور دقيق نمي‌توان سخن گفت، ولي از راه شناخت اماماني که او يکي از اصحاب آنان بوده و با توجه به استادان و شاگردانش، مي‌توان گفت که ايوب بن نوح در اواسط سده دوم هجري در شهر تاريخي و محدث‌پرور کوفه در خانه محدث بزرگ نوح بن درّاج پا به عرصه هستي نهاد. پدرش نام ايوب را برايش برگزيد. لقب او نخعي و کنيه‌اش ابوالحسين است و چون در شهر مزبور ولادت يافت، به کوفي نيز اشتهار دارد.[1]

خانداني که اين نوباوه در آن پرورش يافت و مراحل رشد و ترّقي را سپري کرد، به گونه‌اي بود که شميم و عطر ولايت اهل بيت(ع) آن را فرا گرفته و دل و جان اين خانواده سرشار از مهر و عشق به اميرالمؤمنين بود.

ايوب در اين فضا تنفّس مي‌کرد و بدين‌سان بود که به سوي آموختن و فراگيري معارف و حقايق ناب اسلام از سرچشمه‌هاي زلال آن، که رهبران معصوم(ع) بودند، گرايش يافت و در اين مسير خطير گام نهاد.

او در موقعيتي (سده دوم و سوم هجري) به مکتب آل البيت تمسک جست که گرايش‌هاي فکري عجيب و چالش‌هاي فکري و ديني گوناگون در قلمرو جهان اسلام وجود داشت. صاحبان انديشه‌هاي باطل و ناصواب، با آب و تاب فراوان به تبليغ انديشه‌ها و نگرش‌هاي خود مي‌پرداختند، ولي او توانست از ميان همه راه‌هاي انحرافي، راه مستقيم را به ياري امداد‌هاي الهي بشناسد و چون شناخت او ژرف و عميق بود، تا آخرين لحظه از عمر خويش در اين راه استقامت ورزيد.

خاندان

در اين خاندان نام دو شخصيت ارزنده ديگر ديده مي‌شود: يکي، نوح بن درّاج که پدر ايوب است و ديگري، جميل بن درّاج که برادر نوح است.

نوح بن درّاج چنان که در آغاز نوشتار اشارت شد، پدر ايوب، نوح بن درّاج (يا درّاج) است. درباره او مطلب چنداني نمي‌دانيم، مگر اينکه از اهل کوفه بوده، و گفته‌اند که در بازار کوفه شغل ساده‌ (بقالي) داشته است.[2]

دانشمندان رجال گفته‌اند که نوح بن درّاج از محدثان بزرگ و فقيهان برجسته به شمار مي‌رود که در کوفه و بصره و در آخر عمر در بخش شرقي بغداد ـ در روزگار حاکميت هارون ـ مسئوليت قضاوت را به عهده داشته‌ است و همان گونه که برخي از چهره‌هاي شکوهمند شيعي همچون : علي بن يقطين، عبدالله بن سنان و محمد بن اسماعيل بن بزيع به سبب مصلحت‌هايي وارد دستگاه حکومت مي‌شدند، نوح بن درّاج نيز با همين انگيزه‌ها به قضا پرداخت. قضاوت او همواره به‌حقّ و منطبق بر رواياتي بود که از روش و سيره حضرت اميرمؤمنان به دستش رسيده بود و در اين راه، لحظه‌اي از روش خود عدول نکرد.

نجاشي هنگامي که به معرفي برادر نوح، يعني جميل بن درّاج مي‌پردازد، چنين مي‌گويد: نوح بن درّاج يکي از عالمان و محدثان شيعي است، ولي او اعتقاد و باور خويش را به ولايت و مکتب تشيع خيلي آشکار نمي‌کرد و به تعبير رساتر او تقيه مي‌کرد.[3]

همچنين نجاشي وقتي که سيماي ايوب را معرفي مي‌کند، مي‌گويد: پدرش در کوفه قضاوت مي‌کرد و آرمان‌ها و باورهاي او درباره ولايت امامان شيعه صحيح و درست بود.[4]

رجال شناس گران‌قدر، کشي، نيز در اين زمينه مي‌نگارد: استادم محمد بن مسعود عياشي گفت: از استادم ابوجعفر حمدان بن احمد کوفي درباره شأن و جايگاه نوح پرسيدم. پاسخ داد: او يکي از دانشوران فرزانه شيعي و قاضي کوفه بود. به او گفتند: چرا داخل دستگاه عباسيان شدي؟ در پاسخ گفت: من داخل حکومت نشدم و به منصب قضا تن ندادم، مگر اينکه روزي از برادرم جميل پرسيدم: چرا در مسجد براي نماز حضور پيدا نمي‌کني؟ او فرمود: چون من حتي لباس مناسبي که به مسجد بيايم، ندارم.[5]

بخش آخر اين روايت که به نقل از يکي از متون کهن رجال است، نشان مي‌دهد تنگي معيشت گريبان‌گير گروه زيادي از پيروان اهل بيت بوده است و آنان از روي ناچاري به قضاوت مي‌پرداخته‌اند.

صاحب اثر گران سنگ معجم رجال الحديث، نوح بن درّاج را در سلسه محدّثان شيعي با اعتقاد خالص و ناب به خاندان پاک پيامبر اعظم(ص) به شمار آورده است.[6]

برخي از روايات نشان گويايي است از تشيع او و باورش به مکتب اهل بيت و رهپويي در مسير و خط ولايت علوي؛ چنان که شيخ صدوق در داستان جالب و آموزنده زير بدان اشاره کرده است:

دشمنان سوگند خورده امام کاظم(ع)، نزد هارون عباسي بر ضدّ آن حضرت دروغ‌پراکني مي‌کردند؛ به گونه‌اي که ترس از دست دادن تاج و تخت سراسر جان تاريک هارون را فراگرفت. بدين سبب، روزي او حضرت موسي بن جعفر(ع) را نزد خود طلبيد. در آغاز ديدار رفتار زشت و نامناسبي از هارون سر زد و خشم و کين ديرينه خود را ابراز کرد. او در حالي که سرشار از کين و حسد بود، رو به امام کرد و گفت: چرا شما اهل بيت (فرزندان علي(ع)) ادعا مي‌کنيد که از پيامبر(ص) ارث مي‌بريد؛ در حالي که با وجود عمو (عباس)، پسر عمو (علي(ع)) از ارث محروم مي‌شود. زماني که رسول الله(ص) از دنيا رفت، ابوطالب قبلاً از دنيا رخت بر بسته و عباس عموي پيامبر(ص) زنده بود. پس ميراث پيامبر بايد به عمويش برسد، نه به علي که فرزند ابوطالب است.

امام(ع) در پاسخ فرمود: مرا از پاسخ معاف‌دار و از مسائل ديگر پرسش کن. هارون گفت: هرگز اين را نمي‌پذيرم، مگر اينکه پاسخ مرا بدهي.

آن‌گاه آن حجت خدا فرمود: از حضرت علي بن ابي‌طالب نقل شده است که اگر فرزند صلبي شخص متوفا ـ چه دختر و چه پسر ـ زنده باشند، با وجود آنان کسي از متوفا ارث نمي‌برد، مگر پدر و مادر و زن و يا شوهر، و با وجود فرزندان علي، براي عمو ارث ثابت نيست. در قرآن ارث بردن عمو با وجود فرزندان، بيان نشده است، بلکه اين مطلب ناصواب را ابوبکر و عمو و بني اميه گفته‌اند و سخن آنان مبناي صحيحي ندارد و از رسول خدا(ص) در اين باره روايتي نرسيده است، اما عالمان فرزانه‌اي هستند که سخن علي(ع) را قبول دارند و بدين نظر فتوا مي‌دهند و قضاوت مي‌کنند و ديدگاه ابوبکر و عمر و بني اميه را مردود و باطل مي‌دانند.

آن گاه امام کاظم(ع)، ديدگاه نوح بن درّاج را بيان مي‌کند و مي‌فرمايد: نوح در اين مسئله برابر با کلام حضرت علي(ع) قضاوت کرده است؛ در حالي که تو (هارون) او را به عنوان قاضي بصره و کوفه منصوب کرده‌اي.

در اينجا بود که هارون، جمعي از عالمان و قاضيان را مانند ابراهيم المدني، فضيل بن عياض، و سفيان ثوري را فراخواند و آنان گواهي دادند که حضرت علي(ع) در اين مسئله چنين فرموده است. هارون پرسيد: پس چرا شما طبق اين نظر قضاوت نمي‌کنيد؟ آنان يک صدا گفتند: ما مي‌ترسيم، ولي نوح بن درّاج ترسي ندارد و انسان شجاعي است.[7]

جميل بن درّاج

جميل بن درّاج که برادر نوح بن درّاج و از همين خاندان است، بي‌ترديد او در کمال و بزرگي و وجاهت از پيشگامان نهضت نشر اخبار اهل بيت(ع) است. تمام عالمان بزرگ شيعه، از دير باز او را يکي پرفضيلت‌ترين اصحاب اجماع شمرده‌اند و نام نيک او را بر تارک درخشان حديث جاودان ساخته‌اند که در اينجا به بازگويي سخن بلند نجاشي در اين زمينه بسنده مي‌شود. وي گفته‌است: جميل بن درّاج، ابو علي نخعي، از بزرگان و چهر‌هاي موّجه و عالي‌قدر شيعي است. دو امام بزرگوار، امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)، روايت و از محضر زراره، هم بهره‌مند کسب فيض کرده است. برادرش نوح بن درّاج قاضي هم از اصحاب شيعه است، ولي امرش (اعتقاد و مرام شيعي خود) را پنهان مي‌داشت. جميل بزرگ‌تر از برادرش نوح بود و در آخر عمر نابينا شد و در روزگار حيات حضرت رضا(ع)، چشم از جهان فروبست.[8]

ايوب در محضر امامان

اينک به شرح زندگي و حالات ايوب بن نوح باز مي‌گرديم. اين راوي ولامقام کوفي، در ان شهر زاده شد و مراحلي از عمر خود را در آنجا سپري کرد و از محضر بزرگان و حديث شناسان آن سامان بهره برد، ولي گويي از عطش و عشق سرشار به فهميدن بيشتر و يادگيري آموزه‌هاي ديني جز در آستانه مکتب امامان معصوم کاسته نمي‌شد و چنين بود که با کوشش، تلاش و همراهي توفيق و لطف حق تعالي، شايستگي آن را يافت که محضر چهار تن از پيشوايان بزرگ خاندان عصمت و طهارت را درک کند و توفيق صحابي بودن و وکالت از سوي آنان را از آن خود سازد.

اين شيخ طوسي است که در ميراث گران‌بها‌يش، او را در شمار ياران حضرت رضا(ع) و حضرت جواد(ع)، و حضرت هادي(ع) و حضرت عسکري(ع) به شمار مي‌رود.[9]

نجاشي مي‌گويد: ايوب بن نوح افزون بر اينکه از گروه ياران اين امامان بود، سمت وکالت و مسئوليت امور مالي و اخذ وجوهات شرعيه شيعيان را نيز از ناحيه امام هادي و امام عسکري(ع)، عهده‌دار بود. البته اين مسئوليت خطير، نشاني از جايگاه و قدر و منزلت رفيع ايوب بن نوح است.[10]

استادان

چنان که گفته شد، ايوب بن نوح نزد گروه زيادي از کساني که عمر خويش را در راه فراگيري اين معارف سپري کرده بودند، حضور پيدا کرد و دانش و اندوخت علمي خويش را بسط و توسعه داد. استادان او فراوان ‌اند و ما به ذکر جمعي از برجسته‌ترين آنان بسنده مي‌کنيم:

1. ابن ابي عمير، 2. عبدالله بن سنان، 3.عبدالله بن مسکان، 4. حريز بن عبدالله، 5. حسن بن علي الوشاء، 6. حسن بن محبوب، 7. حسين بن عثمان، 8. صفوان بن يحيي 9. علي بن نعمان رازي، 10. محمد بن سنان.[11]

شاگردان

اين شاگرد مکتب اهل بيت، بعد از سال‌ها تلاش و آموختن اخبار خاندان عصمت و طهارت، سرانجام خود استاد مسلّم حديث گرديد و گروهي از جويندگان و تشته‌کامان دريافت حديث، گرد شمع وجودش جمع شدند و از شعله دانش و کمال او نور گرفتند. باز به عنوان تکريم و پاسداشت شاگردان او، نام برخي از آنان را ذکر مي‌کنيم:

محمد بن علي بن محبوب قمي،

احمد بن محمد بن خالد برقي قمي،

سعد بن عبد الله قمي،

عبدالله بن جعفر حميري،

محمّد بن عبدالله بن جعفر حميري،

حسن بن علي بن فضال،

محمد بن حسن صفّار قمي،

ابان بن عثمان،

علي بن مهزيار اهوازي.[12]

وجاهت

با توجه به آنچه نگاشته شد، تمام دانشوران دانش رجال و زندگينامه نويسان از دير باز تا روزگار معاصر، ايوب بن نوح را مورد عالي‌ترين ستايش‌ها و تکريم‌ها قرار داده‌اند و او را به عنوان يکي از برجسته‌ترين چهره موّجه و موثق به حساب آورده‌اند. طوسي و نجاشي و حلّي و ديگران نوشته‌اند که او محدّثي موجّه و بلند مرتبه است.[13]

خصلت‌هاي معنوي و انساني

گاه در ميان راويان کساني ديده مي‌شوند که پس از مدت ها و ساليان زياد که در مسير حق و حقيقت و طلب حديث گام نهاده‌اند، ناگهان به دلايلي چون طمع‌ورزي و آزمندي و براي دستيابي به مال و مقام و موقعيت‌هاي اجتماعي، دچار انحراف و گرايش‌هاي باطل شده‌اند.

با اين همه، بسياري از اين انسان‌هاي والا و بزرگ، در حيات فرهنگي و اجتماعي و سياسي خويش، پاک و پاکيزه زيستند و بدون کمترين انحراف در خطّ روشن ولايت اهل بيت، ثابت و پابرجا ماندند که يکي از آنان، ايوب بن نوح است.

او در امانت‌داري سرآمد روزگار بود و از اين رو، به عنوان نماينده وکيل دو تن از امامان در اخذ وجوهات شرعي معرفي شد:

«کان وکيلاً لأبي الحسن(ع) و أبي محمد(ص) عظيم المنزله عند هما مأموناً».[14]

او در پرواپيشگي و ورع به جايي رسيد که در شأن او گفته‌اند:«کان شديد الورع».

ايوب در درياي پرستش پروردگار غرق مي‌شد و خدايش را پرستش مي‌کرد و در درگاه باري‌تعالي چندان خاضع و خاشع و فروتن بود که گفته‌اند: «کانَ کَثير العباده».

همچنين او در صلاحيت و شايستگي روحي، به مقامي ارتقاء يافت که او را از چهره‌هاي صالح و بندگان شايسته حق تعالي شمرده‌اند: «کان من عباد الله الصالحين؛ او از بندگان صالح خدا بود».[15]

کشي و نجاشي مي‌گويند: گروهي از مخالفان مکتب آل البيت و ياران آنان، به دروغ و تزوير، ميان مردم شايع کرده بودند که ايوب بن نوح، چون نمايندگي امور مالي امامان را پذيرفته، مال و منال فراوان و انبوهي را به دست آورده و در نتيجه بعد از مرگش اموال بسياري به جاي خواهد نهاد، ولي هنگامي که او چشم از دنيا فرو بست، بر همگان آشکار شد که تمام حرف و حديث‌ها، تهمت‌هاي ناجوانمردانه به انسان والا و برجسته‌اي بوده که در مکتب اهل بيت پرورش يافته است. هنگامي که اموال و دارايي او را بعد از مرگش حساب کردند، تمام آن بيش از 150 دينار نبود و اين شاهدي است بر ارزش‌هاي عميقي که ايوب به آنها اعتقاد و باور داشت و هرگز آلوده به زرق و برق و دنيا نشد، با آنکه صد‌ها هزار دينار از وجوه شرعي در اختيار او بود.[16]

فرزند

اينکه اين محدث کوفي آيا فرزند يا فرزنداني داشته است يا نه، در زندگينامه‌ها بدان اشاره نشده، ولي چون کنيه‌اش ابوالحسين است، شايد بشود گفت که او فرزندي به نام حسين داشته است (چون اعراب کنيه خود را از نام فرزند اول خود بر‌مي‌گزينند).

ميراث جاودان

ايوب افزون بر آنکه در حوزه تدريس و تعليم، ده‌ها روايت را براي شاگردانش القا و بازگو مي‌کرد، اما آثاري هم پديد آورد. در اين باره گفته‌اند: «له کتاب النوادر»،[17] و «له کتاب و روايات، و مسائل عن ابي الحسن الثالث (ع)».[18]

غروب نامعلوم

ايوب بن نوح بي ترديد تا سال 260ق زنده بوده است، اما اينکه بعد از اين تاريخ در چه سالي و در کدام سرزميني از اين جهان خاکي چشم فرو بسته، هيچ يک معلوم نيست و در زندگينامه‌ها در هاله‌اي از ابهام قرار دارد.

گرايش روايتي

آن گونه که پژوهشگران حوزه حديث گفته‌اند: از اين محدثّ فرزانه، حدود 255 روايت در کتاب‌هاي حديثي شيعي به يادگار مانده است که با يک نگاه ژرف و کوتاه به دست مي‌آيد که جهت‌گيري و گرايش کلي روايات او معطوف به بيان رفتار‌هاي عبادي و فردي مکلفان است، مانند احکام نماز، حج، روزه، معاملات، نکاح و طلاق و... . البته چند روايت نيز از او نقل شده که مربوط است به امامت و ثواب و پاداش زيارت امامان معصومه(ع).[19]

دانش امام

ايوب با واسطه از امام صادق(ع) نقل مي‌کند که فرمود:

هر گاه امام و حجت خدا اراده کند حقايقي را بداند، و آن را از عالم ماوراء الطبيعه فراگيرد، خداوند متعال او را مورد عنايت قرار مي‌دهد و معارف و دانش‌ها را بر قلب و جان او سرازير مي‌کند.[20]

ثواب زيارت امام رضا(ع)

ابن قولويه قمي از قول حمدان دسواي نقل مي‌کند: روزي به محضر مولايم حضرت امام جواد(ع) تشرّف پيدا کردم و به ايشان عرض کردم: پاداش زائري که مرقد پدرت حضرت رضا علي بن موسي الرضا را در خراسان زيارت کند، چقدر است؟ امام در پاسخ فرمود: کسي که قبر پدرم را زيارت کند، خداوند گناهان حال و گذشته او را خواهد آمرزيد. حمدان مي‌گويد: من ايوب بن نوح را ملاقات کردم و گفتم: اي اباالحسين! من از مولا و حجت خدا امام جواد، چنين و چنان شنيدم، ايوب گفت: آيا من به دانش تو بيش از آنچه شنيده‌اي، نيفزايم؟ گفتم: بله. گفت: من از امام جواد(ع) اين روايت را شنيدم و سپس آن حضرت افزود: کساني که پدرم را زيارت کنند، در روز قيامت براي آنان منبرهايي در مقابل منبر رسول الله نهاده خواهد شد، تا همه از حساب و کتاب قيامت فارغ شوند.

آن گاه حمدان مي‌گويد: من بعد از چندي، ايوب بن نوح را ديدم که به شهر طوس به زيارت حضرت رضا(ع) مشرف شده. تا مرا ديد گفت: به زيارت مولايم آمده‌ام و هدفم به دست آوردن منبري است که امام جواد(ع) فرموده است.[21]

دعا براي امام زمان(عج)

ايوب مي‌گويد: روزي نزد حضرت هادي(ع) بودم که امام عطسه کرد. به آن حضرت عرض داشتم: جانم به فدايت! هنگامي که امام و حجت الله عطسه مي‌کند و ما مي‌شنويم، چگونه بايد دعا کنيم؟ فرمود: اين گونه دعا کنيد: «صلي الله عليکم».[22]

محدث بهشتي

شيخ طوسي در کتاب غيبت، هنگامي که اصحاب شايسته امامان را مي‌شمرد، چنين مي‌نگارد: «از اين گروه است: ايوب بن نوح». سپس اين داستان را بازگو مي‌کند:

عمرو بن سعيد مدائني مي‌گويد: روزي در نزديک شهر مدينه ـ صريا ـ نزد امام هادي(ع) بودم که ناگاه ايوب بن نوح نزد آن حضرت آمد. امام ايوب را به دنبال کاري فرستاد و سپس فرمود: اي عمرو! اگر مي‌خواهي مردي از اهل بهشت را بنگري، به سيماي اين مرد بنگر.[23]


[1] . رجال برقي، چاپ دانشگاه تهران، سال 1342ش، ص57؛ رجال نجاشي، چاپ داوري قم، ص74، فهرست طوسي، ص49، ش49؛ رجال طوسي، ص410.

[2] . ميزان الاعتدال، ج4، ص376؛ تاريخ بغداد، ج13، ص315؛ رجال کشي، ج2، ص521.

[3] . رجال نجاشي، ص92.

[4] . ، همان، ص74،

[5] . رجال کشي، ج2، ص521.

[6] . معجم الرجال الحديث، ج19، ص179.

[7] . عيون اخبار الرضا(ع)، ، ترجمه علي اکبر غفاري، ج1، ص161؛ بحارالانوار، چاپ مکتبه الاسلاميه، ج48، ص126.

[8] . رجال نجاشي، چاپ جامعه مدرسين، ، ص126.

[9] . رجال طوسي، ص368و398و410

[10] . رجال نجاشي، ص74؛ رجال العلامه الحلي، ص12؛ رجال برقي، ص57؛ معجم رجال الحديث، ج3، 261.

[11] . معجم رجال الحديث، ج3،ص 263،

[12] . تنقيح المقال، ج1، ص159؛ معجم الرجال، ج3، ص263؛ قاموس الرجال، ج2، ص144؛ الجامع في الرجال، ص 292.

[13] . رجال طوسي، ص 368و410؛ فهرست طوسي، ص16؛ رجال نجاشي، ص74؛ نقد الرجال، ص52؛ رجال ابن داود، ص64؛ بهجة الامال، ج2، ص374،

[14] . رجال نجاشي، ص74.

[15] . همان، ص74؛ رجال کشي، ج2، ص841.

[16] . همان، ص74و842،

[17] . نجاشي، ص75؛ الذريعه، ج24، ص374؛ اعيان الشيعه، ج3، ص526؛ لسان الميزان، ج1، ص490؛ مجمع الرجال، ج1، ص112.

[18] . فهرست طوسي، ص16.

[19] . جامع الرواية، ج1، ص112،

[20] . اصول کافي، ج1، ص258.

[21] . کامل الزيارات، باب 101، ص304، ح3، ص305.

[22] . اصول کافي، ج1، ص411، ح1.

[23] . غيبة الطوسي، ص213.

/ 1