ابو عبيد حذا شيداي اهل بيت
انديشه در سيره و روش مردان بلند مرتبه الهي و پرورش يافتگان مکتب امامان معصوم(ع)، انسان را به سمت و سوي حياتي بالنده و شکوفا و ارزشمند، هدايت و رهنمون ميسازد. يکي از اين مردان، محدثي است از چهرههاي برتر حديث شيعي. نامش «زياد» و کنيهاش «ابوعبيده» و ملقب به «کوفي» و نام پدرش عيسي است. اين محدث در اواخر سده آغازين هجرت در شهر کوفه که گرايش بيشتر مردمش به سمت حبّ اهل بيت(ع) بود، ديده به جهان گشود. او در آن ديار مراحل رشد و تعالي و تکامل جسمي و روحي خود را سپري کرد و در ضمن کار و کوشش در راه تأمين زندگي ـ که احتمالا با توجه به مفهوم حذّاء، شغل او کفاشي بوده ـ براي عمق بخشيدن به باورهاي ديني خود، تلاش گستردهاي را در کسب معارف ديني شروع کرد. او که داراي همتي والا و ارادهاي استوار و اعتقادي خالص بود، راه مدينة الرسول را پيش گرفت و خود را به حجت خدا در زمان خود و سلسله جنبان نهضت فرهنگي شيعي، حضرت امام باقر(ع)، رساند و در حوزه درس و حديث و معارف آن بزرگوار شرکت کرد و از آن درياي بيکران دانش بهرهها برد و جان تشنه خود را سيراب ساخت.[1]يارِ دو امام
چنان که اشاره شد، زياد بن عيسي براي درک آموزههاي دين، به مدينه رفت و در شمار ياران حضرت باقر(ع) قرار گرفت. او نه تنها صحابي امام به شمار ميرفت، بلکه بدو به عنوان برجستهترين و نزديکترين محدث و فقيه نيز نگريسته ميشود. اين ارتباط و پيوند ژرف ساليان سال تداوم يافت تا اينکه آن حضرت در سال 114 به شهادت رسيد؛ ولي ابوعبيده، اين شيعه دانا و متعّهد و شيدا، راه مستقيم ولايت را گم نکرد و بدون کمترين دغدغه فکري، دامان حجت ديگر الهي حضرت ابوعبدالله امام جعفرصادق(ع) را گرفت و پيروي و اطاعت از آن بزرگوار را به عنوان يک فريضه الهي تلقي کرد و بدين سان در گروه ياران حضرت صادق(ع) جاي گرفت.[2]استادان و شاگردان
ابوعبيده حذاء، بيشترين بهره معنوي و کسب دانش دين را از محضر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) فراگرفت و بيشترين روايات او بدون واسطه از محضر اين دو امام است. کمتر کسي افزون بر اين دو امام را سراغ داريم که اين محدث از او روايت نقل کرده باشد، جز دو نفر که يکي از آنها ثوير بن ابي فاخته است.[3] حذّاء در ميان اصحاب امامان، از جايگاه ممتاز و کم نظيري برخوردار بود و بر اثر حشر و نشر و ارتباط با دو امام شيعه، اخبار فراواني را در قلب و جان خود جاي داده بود. از اين رو، گروه زيادي از شيفتگان و پيروان مکتب اهل بيت که از قضا از برجستهترين و نام آورترين اصحاب امامان به شمار ميروند، در محضر او حضور يافتند و فرصت را غنيمت شمردند و از فضل و دانش او بهره بردند. اين حضور چشمگير مردان شيعي در حوزه درس او، بهترين گواه بر مرتبه والاي ابوعبيده است. به نام برخي از آنان ذيلاً اشاره ميشود. ابوايوب خزّار، علي بن رئاب، ابان بن عثمان، حريز بن عبدالله سجستاني عبدالله بن مسکان، هشام بن سالم، هشام بن حکم، صفوان بن يحيي، يونس بن يعقوب، جميل بن صالح، عبدالله بن ميمون قداح و عمار ساباطي.[4]از منظر محدث شناسان
زياد بن عيسي از ديرباز، نزد محدث شناسان مورد عنايت ويژه است و هر يک از آنان به گونهاي به تکريم و پاسداشت حرمت او پرداختهاند. در اينجا سخن نجاشي را بازگو ميکنيم. او در کتاب گرانسنگ خود چنين مينگارد: زياد بن عيسي که مشهور به ابوعبيده حذاء است، يکي از کساني است که از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روايت ميکند و بدون ترديد او يکي از چهرههاي موجّه ، موثق، قابل اعتماد و انسان بزرگي است. سپس نجاشي از قول عقيقي علوي که از محدث شناسان بزرگ و هم عصر صدوق است، نقل ميکند که: ابوعبيده نزد آل محمّد، از شأن و منزلت والائي برخوردار بود.[5]ويژگيها
اين راوي فرزانه چنان در ولاي اهل بيت(ع) و تسليم و تعبد و دلدادگي به خاندان وحي، مستغرق بود که مورد توجه ويژه امامان معصوم(ع) قرار ميگرفت.1. هم کجاوه بودن با امام
در يکي از سفرهاي حضرت باقر(ع) به سوي مکه، اين افتخار نصيب ابوعبيده شد که هم کجاوه امام(ع) باشد. خود او اين رخداد را چنين بازگو ميکند: من در يکي از سفرهاي امام محمدباقر(ع) ـ به مکه ـ همکجاوه آن بزرگوار بودم. در طول مسير و حرکت، در آغاز من سوار کجاوه ميشدم و سپس آن بزرگوار وارد ميشد. چون هر دو داخل کجاوه قرار ميگرفتيم، حضرت بر من سلام ميکرد. مانند کسي که دوست و رفيقش را به تازگي ديده، احوالپرسي و مصاحفه ميکرد و هنگام پياده شدن، آن بزرگوار پيش از من از مرکب پياده ميشد. باز چون بر زمين قرار ميگرفتيم، او سلام ميکرد و مانند شخصي که دوست و همراه خود را به تازگي ديده، احوالپرسي ميکرد. من که از اين رفتار کريمانه و بينظير حضرت دچار شگفتي شده بودم، عرض کردم: يابن رسول الله! شما کارهايي انجام ميدهيد که من در مردمان ديار خود ـ عراق ـ سراغ ندارم و حتي اگر يک بار چنين کاري از کسي سر بزند، باز هم زياد است. امام در پاسخ فرمود: مگر اجر و ثواب مصاحفه را نميداني؟ هرگاه دو مؤمن که با يکديگر مواجه ميشوند، يکي از آنان با ديگري دست بدهد، در آن حالت همواره گناهان آنان در حال ريزش است؛ چنان که برگ از درخت ميريزد و خداوند تبارک و تعالي به آن دو توجه خاصي ميفرمايد تا از يکديگر جدا شوند.[6]2. از اهل بيت بودن
در ميان ياران ائمه(ع) تعداد انگشتشماري هستند که امامان(ع) به آنان مدال پر افتخار و ارزشمند «منّا اهل البيت» را داده باشند. يکي از اين افراد شايسته، ابوعبيده است. نگاشتهاند: بعد از رحلت اين محدّث، همسرش نزد امام صادق(ع) رفت و به امام عرض کرد: من بر غربت ابوعبيده ـ که بين راه مکه و مدينه از دنيا رفت و همان جا به خاک سپرده شد ـ دلم ميسوزد و گريه ميکنم. امام فرمود: «ليس هو بغريب اِنّ اباعبيده منّا اهل البيت؛ او غريب و دور از وطن نيست، او از ما اهل بيت است».[7]3. حضور امام بر قبر ابوعبيده
چنان که زندگينامه نويسان نگاشتهاند، مرغ جان ابوعبيده در عصر حيات امام صادق(ع)، به جهان ملکوت پرکشيد و در کنار جاده و مسير رفت و آمد حاجيان از مدينه به مکه به خاک سپرده شد. يکي از راويان و ياران امام صادق(ع) به نام ارقط ميگويد: بعد از اينکه ابوعبيده به خاک سپرده شد، امام فرمود: حرکت کن تا به اتفاق هم به کنار قبر ابوعبيده برويم تا براي او دعا کنيم. ارقط ميگويد: حرکت کرديم و چون به قبر او رسيديم، حضرت اين چنين در حق او دعا فرمود: «خداوندا! خوشي و خرمي را نصيب ابوعبيده بگردان. قبرش را پر از نور و روشني قرار ده. او را در بهشت با پيامبرت حضرت محمد(ص) محشور فرما». سپس با يکديگر برگشتيم.[8]باور ژرف به امامان
کشي در کتابش اين داستان را بازتاب داده است که ابوعبيده ميگويد: من به حضرت امام باقر(ع) عرض کردم: سالم بن ابي حفصه به من گفت: تو از کجا ميگويي که اگر مسلماني بميرد، ولي اعتقاد به امامي نداشته باشد، مردن او همانند مردن مردم عصر جاهليت (در حال شرک و کفر) است؟ من در پاسخ او گفتم: بلي، چنين اعتقاد و آرماني درست و صواب است. او به من گفت: امام و رهبر تو کيست؟ من در پاسخش گفتم: امامان من، امامان اهل بيت از فرزندان رسول الله(ص) هستند. سالم به سخن من قانع نشد و همچنان به اعتراض خود ادامه ميداد. اينجا بود که امام باقر(ع) فرمود: واي بر سالم، بدا به حال او، سالم از کجا ميداند که جايگاه امام معصوم در نظام اعتقادي اسلام چيست؟ منزلت رفيع امام، بزرگتر و والاتر است از آنچه سالم و ساير مردمان ميپندارند.[9] يادآوري: سالم بن ابي حفصه، گرايش به فرقه زيديه داشت.[10]گرايش حديثي و تأليف
اساساً از زياد بن عيسي به عنوان فقيه و محدث والامقام ياد ميشود و اخبار فراواني از اين محدث در کتابهاي شيعي بازگو شده که با ارزيابي مجموع آنها ميتوان گفت که گرايش روايتي او بيشتر در دو محور اساسي خلاصه ميشود: حوزه اخلاق و حوزه فقه و اخبار فقهي. از اين بزرگوار کتابي به يادگار نمانده، جز کتابي نامعلوم که نجاشي گفته: «له کتاب».[11] نکتهاي که اشارت بدان جالب است، اينکه نجاشي ميگويد: ابوعبيده خواهري به نام حمادّه داشت. او يکي از زناني است که از محضر حضرت صادق(ع) بهرهمند شد و از آن بزرگوار روايت نقل کرده است.[12] اما اينکه آيا او فرزندي داشته، در منابع بدان اشاره نشده. با توجه به کنيهاش، شايد فرزندي به نام «عبيده» داشته است. همان گونه که اشارت شد، او در حيات امام صادق(ع) چشم از جهان فروبست، ولي زمان دقيق آن معلوم نيست.پيامها در آيينه روايات
حبّ اهل بيت(ع)
ابوعبيده ميگويد: به محضر مولايم حضرت امام باقر(ع) مشرّف شدم. به آن بزرگوار عرض کردم: پدر و مادرم به فدايت! چه بسا شيطان به سراغم ميآيد و انديشههاي پريشاني را در ذهنم ميافکند که با اين اعمال و رفتار چگونه شما اهل نجات خواهيد بود. ترس و اندوه بر من مستولي ميشود ولي عشق و علاقه به شما اهل بيت را به ياد ميآورم، دلم آرامش مييابد و اميدوار ميشوم. امام فرمود: اي زياد! «و ما الدين الا الحُبّ؛ دين جز مهر و عشق (به خدا و اولياء الهي) نيست».[13]تأثير پيوند با خويشان
از امام باقر(ع) نقل ميکند. چيزي که ثوابش از همه چيز زودتر ميرسد، پيوند و ارتباط داشتن با خويشاوندان است.[14]سه چيز مهم
ابوعبيده در روايتي ديگر از حضرت امام صادق(ع) روايت ميکند که فرمود: آيا به تو خبر دهم از سختترين کارهايي که خداوند بر مردم واجب فرموده است؟ با مردم با انصاف رفتار کردن، کمک کردن به برادران ديني و ذکر و ياد خدا در همه حالات، بدين سان که اگر با واجب الهي رو به رو شد، آن را انجام دهد و اگر بر او گناه و معصيتي عرضه شد، آن را انجام ندهد.[15]پروا پيشگي
از امام محمد باقر(ع) روايت ميکند که فرمود: حضرت اميرالمؤمنين(ع) بارها و بارها اين را به مردم گوشزد ميفرمود: هر عملي که همراه با تقوا و پرواپيشگي باشد، کم و اندک نخواهد بود؛ چگونه آن عمل کم است، در حالي که مورد قبول خداوند جل و علا است.[16]بهترينها و بدترينها
ابوعبيده ميگويد: از حضرت باقر(ع) شنيدم که ميفرمود: حضرت رسول اعظم(ص) ميفرمود: يکي از کارهايي که ثواب و بازتاب مثبت آن زود آشکار ميشود، مهرورزي و نيکي به همنوعان است و بدترين کاري که اثرش زود آشکار ميگردد، تجاوز به حقوق ديگران و ستم به آنان است. يکي از عيبها اين است که شخص عيب و نقص و کاستي ديگران را مينگرد، ولي از ديدن عيب خويش غافل است و مردم را به کارهايي سرزنش ميکند که خودش همان را انجام ميدهد و همنشين و دوست خود را با سخنان ناروا و بيفايده آزار ميدهد.[17]نشانههاي يک مؤمن
نشانههاي انسان مؤمن و دين باور اين است که چون از کسي راضي و خرسند باشد و از او خوشش آيد، اين گرايش را به گناه و باطل آلوده نکند و چون با کسي مخالف باشد و از او خوشش نيايد، اين ناخشنودي او را از گفتن سخن حق باز ندارد و حق را کتمان نکند و کسي که چون قدرت يابد و به موقعيتي دست يازد، از قدرت سوء استفاده نکند و دست تجاوز و تعدي به سوي مردم دراز نکند.[18][1] . رجال برقي، ص13ـ18، چاپ دانشگاه تهران؛ رجال نجاشي، ص122، چاپ داوري قم؛ رجال طوسي، ص122، 132؛ نقد الرجال، ص141؛ اعيان الشيعه، ج7، ص79؛ ريحانة الادب، ج7، ص192و... .[2] . رجال طوسي، ص198؛ رجال نجاشي، ص122؛ جامع الروات، ج1، ص336؛ الامالي للمفيد، ص317، چاپ جامعه مدرسين قم؛ قاموس الرجال، ج4، 507، چاپ جامعه مدرسين قم.[3] . موسوعة الفقهاء، ج2، ص216.[4] . همان؛ معجم رجال الحديث، ج7، ص301؛ الذريعه، ج6، ص333؛ تنقيح المقال، ج1، ص456، چاپ قديم؛ جامع الروات، ج1، ص336.[5] . رجال نجاشي، ص122، والکني والألقاب، ج2، ص434.[6] . اصول کافي، ج2، ص179، باب المصافحه.[7] . مستطرفات السرائر، ص40؛ اعيان الشيعه، ج7، ص79؛ الکني والألقاب، ج1، ص119.[8] . رجال الکشي، ج2، ص665، شماره 687.[9] . همان، ص504، شماره 428.[10] . همان، ص500.[11] . رجال نجاشي، ص122.[12] . همان؛ رياحين الشريعه، ج4، ص179.[13] . تفسير عياشي، ج1، ص167.[14] . الکافي، ج2، ص152.[15] . امالي للمفيد، ص37.[16] . همان، ص142.[17] . همان، ص278.[18] . اصول کافي، ج2، ص234.