حماسه حسيني و انقلاب اسلامي - حماسه حسینی و انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حماسه حسینی و انقلاب اسلامی - نسخه متنی

غلامرضا گلی زواره

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حماسه حسيني و انقلاب اسلامي

حسن استفاده از ميراث محرّم

از ديدگاه امام خميني، نهضت عاشورا دين را احيا کرد و حاکميت الله، عبوديت خداوند، زدودن طاغوت، نشاندن اوامر و نواهي الهي به جاي فرهنگ منحط دستگاه اموي، ارمغان اين حماسه شکوهمند بود:

«خطري که معاويه و يزيد براي اسلام داشتند، اين نبود که غصب خلافت کردند. اين يک خطر کمتر از آن بود. خطري که اينها داشتند اين بود که اسلام را به صورت سلطنت در مي‌خواستند بياورند. مي‌خواستند معنويت را به صورت طاغوت در آورند... . اين خطر را سيد الشهداء دفع کرد...»[1]

حضرت امام حکومت را به عنوان يک مجموعه در نظر مي‌گيرد و نشان مي‌دهد که چگونه تسامح، سهل انگاري و خيانت در انتخاب شخص حاکم که خود گناهي بزرگ است، مي‌تواند فساد عملي را به سرعت به ارکان حکومت سرايت دهد و از آنجا تمام شئون اجتماعي و فرهنگي جامعه را مخدوش، عدالت را کمرنگ و دين را از محتوا خالي و نفاق و ظاهر سازي، قدرت طلبي و بازگشت به اخلاق جاهلي را ترويج کند.

آن روح قدسي با پيروي از حضرت اباعبدالله و با الهام گرفتن از فرهنگ عاشورا بر اين حقيقت ثابت ـ يعني ترسيم دو جناح حق و باطل و مبارزه قاطع با اهل فساد و ستم به معناي عام آن و سازش ناپذير بودن آن دو ـ بر همه اصولي که در روش و گفتار رهبر عاشورا مشاهده مي‌کرد، تأکيد مي‌ورزيد و در هدف خود از قاطعيت ويژه و عزم راسخ و تغيير ناپذيري برخوردار بود. حرکت انقلاب اسلامي را نيز بر اساس همين انديشه استوار ساخته بود آثار اين فرهنگ و تفکر در سيره و روش او و نيز در سخنانش به روشني پيداست. در جايي فرموده‌اند:

«خميني مي‌تواند تفاهم کند با ظلم؟ خميني آنجا هم که بود، مجد اسلام را حفظ مي‌کرد، مي‌تواند حفظ نکند؟ اسلامي که پيغمبر اسلام اين‌قدر زحمت کشيده است، خميني و امثال خميني مي‌توانند يک چيزي بگويند که برخلاف مصالح اسلام باشد؟».[2]

هنر حضرت امام در بهره‌وري شايسته از عاشورا دگرگوني در نگاه مردم بود. او نگاه مردم را در اين رويداد از مقام ثبوتي به اثباتي کشانيد و توجه مردم را بيشتر به فلسفه قيام جلب کرد تا خود حادثه. از قيام امام حسين(ع) و حماسه‌هاي عاشورا مشعلي براي حرکت و زندگي مردم ساخت و اين حماسه را در متن زندگي سياسي اجتماعي مردم وارد کرد و از آن به عنوان الگويي براي نجات انسان‌ها از چنگال جنود شيطان الهام گرفت و آن را پشتوانه حرکت و قيام عمومي ساخت. اين نگرش چنان تأثير شگرفي نهاد که انسان‌هاي ذليل، ترسو، ظلم‌پذير، بي‌اراده و فرو خفته در غفلت‌هاي فراوان را به انسان‌هاي استوار، با شهامت، ستم‌گريز و خودباور تبديل ساخت و فرهنگ حسيني را در بطن اجتماع وارد و نظامي به ظاهر محکم و استوار را سرنگون کرد و تشکيلاتي ديگر به جاي آن بنيان نهاد و به مردم آموخت که عاشورا فقط براي گريستن نيست، بلکه اين گريه‌ها و مويه‌ها فلسفه دارد. آدمي ضمن گرامي داشت عاشورا بايد بياموزد که حسيني زندگي کند، و گر نه همچون يزيديان خواهد بود. بنابراين فرهنگ اين قيام مي‌تواند در تمامي جوامع، درس آموز، هدايت‌گر و راهنما باشد و کلام نبوي که فرموده‌اند: «إن الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة»، تحقق عيني خواهد يافت.[3]

زنده ماندن عاشورا با اين نگاه به معناي زنده ماندن همه ارزش‌هاي والاي انساني و الهي است؛ يعني مصونيت جامعه در برابر سلطه‌گري‌ها، استبدادها و جهالت‌ها.

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، به دليل اوضاع اجتماعي و برخي تبليغات مسموم و منفي، اسلام در دنيا، خرافه و کهنه و غير قابل استفاده در فرهنگ جوامع تلقي مي‌گرديد. نماز خواندن در مراکز عمومي نشانه‌اي از جمود به حساب مي‌آمد. يک مسلمان گاهي گناه ترک نماز را به دليل فشار افکار عمومي مي‌پذيرفت. يکي از مقامات سياسي يکي از کشورهاي عربي در ماه رمضان به ديدن شاه ايران آمد. برايش چاي و ديگر وسايل پذيرايي آوردند. وي به شاه مي‌گويد: ماه رمضان است. من مسافرم، شما مگر کسالتي داريد؟ در جوابم گفت: مگر شما هم اين خرافات را قبول داريد؟[4]

رئيس حکومتي در کشوري که اکثر آن شيعه هستند، احکام قطعي قرآن و واجبات الهي را قبول نداشت. التزام به موازين شرعي را نوعي عقب افتادگي مي‌پنداشت. استفاده از شراب و ساير مشروبات الکلي عادي بود و قمار بازي و ساير مفاسد اخلاقي و اجتماعي هيچ گونه قباحتي نداشت. در اين وضع نگران کننده، امام خميني با پيروي از امام حسين(ع) همه را از خواب غفلت بيدار کرد و مردم را به درجه‌اي از رشد و تعالي رسانيد که احساس کردند نه تنها اسلام خرافه نيست، بلکه تنها راه نجات بشريت است.

نگاه رهبري انقلاب اسلامي به ميراث گران‌قدر و حيات بخش عاشورا، تعالي بخش، ولي در عين حال قدردان تلاش افراد در اعصار گذشته بود. آن روح قدسي ضمن آنکه خود داراي عميق‌ترين بينش درباره عاشورا و نهضت حسيني بوده نقدي سازنده و احترام‌آميز به برداشت‌هاي رايج از سنت‌ها و سوگواري‌هاي محرم داشت و قدر و ارزش همين مجالس و محافل سنتي عزاداري و بزرگداشت‌هاي متداول و مرسوم را در حفظ اساس نهضت و انتقال پيام آن به خوبي مي‌شناخت و بر اين اعتقاد بود که « ما هر چه داريم، از محرم است» و يا اينکه: «محرم و صفر اسلام را زنده نگاه داشته است» و «با ذکر مصائب اهل بيت اين مذهب تا حالا زنده مانده است». او وامداري خود را در قبال سوگواري‌هاي صادقانه و خالصانه مردم بروز مي‌داد و گاهً با لحني توأم با احترام، خطاي روشنفکران را در کم اعتنايي و ناديده انگاشتن کوشش‌هاي گذشتگان اعلام مي‌داشت. در عين حال، با تعبير به اينکه همه ائمه به رغم تفاوت مقتضيات و اوضاع اجتماعي و سياسي که به اختلاف مشي مبارزه مي‌انجاميد، «اصل مبارزه با باطل» را با جدّيت دنبال مي‌نمود و برداشت راحت‌طلبانه دين‌مداران عافيت‌طلب را افشا مي‌ساخت و از همين موضع بود که فرمود:

«لازم است در نوحه‌ها و اشعار مرثيه و اشعار ثناي از ائمه حق، به طور کوبنده فجايع و ستمگري‌هاي ستمگران هر عصر و مِصر(شهر) يادآوري شود».[5]

امام خميني با استفاده نيکو از ميراث بزرگداشت محرم و احيا و اصلاح ابعاد فراموش يا بد فهميده شده‌اش، خيل عظيم محبّان کربلا و دوستداران اهل بيت را به سرچشمه کوثر حقيقي عاشورا متصل ساخت و از توده وسيع اما خاموش و بي‌خطر عزاداران، مداحان، گويندگان مذهبي و مرثيه‌سرايانِ فاجعه کربلا لشکرهاي فريادگر با هدف، شهادت طلب و فداکار سامان داد که بنياد بيدادگري ظلم و بيگانه پرستي را در کام آتش افروخته از ايمان به «کل يوم عاشورا» فرو بلعيد. به يُمن اين حرکت، قيام 15 خرداد 1342 آغازگر نهضتي شد که در عاشوراي 1357 سند ختم مشروعيت و مقبوليت رژيم شاهنشاهي را به امضاي همه مراکز خبري و محافل تصميم‌گيري هواداران نظام طاغوتي رسانيد و به اين ترتيب يکي از مستحکم‌ترين نظام‌هاي يزيدي تاريخ، به مدد فهم درست نهضت عاشورا به موزه تاريخ پيوست.

قوي‌ترين عامل تحول جامعه

در شرايطي که تفکر ناب و اصيل اسلام مهجور بود، دينداري و اهل ديانت با هجوم آفت‌ها، تحرک و پويايي خود را از دست مي‌دادند و علايم حيات يکي پس از ديگري زايل مي‌شدند، احياگران چگونه مي‌توانستند نشاط و تکاپو را به اين پيکر نيمه جان بازگردانند و از خواب آلودگاني که سراسر وجودشان را يأس و حرمان فراگرفته و از فرط سستي و خماري، احساس درد را هم از دست داده‌اند، چگونه انسان‌هاي باشور و حرارت، متعهد و اهل تکليف و دردمند بسازد. در اين شرايط امام خميني براي ايجاد دگرگوني اساسي و بنيادي به سراغ ‌قوي‌ترين عامل تحول جامعه رفت و با درک صحيح و عميق از مکتب، شناخت همه جانبه جامعه و توانايي ارائه برنامه اصلاحي، به مسئله کربلا پرداخت زيرا متوجه اين حقيقت بود که هيچ موضوعي مانند آن در اعماق جان شيعيان نفوذ نکرده و اين حادثه صرفاً جنبه فکري و ذهني ندارد، بلکه با پرشورترين احساسات و عواطف عجين است؛ چرا که مردم در هيچ واقعه‌اي به اين ميزان اشک نريخته و در هيچ ماتمي چنين سوگواري نکرده و در هيچ مراسمي اين گونه به ميدان نيامده‌اند. به علاوه، اين قيام آيينه تمام نماي ارزش‌هاي انساني است و اوج ايثار، حماسه، جهاد، مبارزه، اشتياق معنوي و عبادت را به نمايش مي‌گذارد. از اين رو، مطرح کردن عاشورا و ترسيم چهره راستين کربلا، به معني توجه دادن مردم به آشناترين چهره و پرجاذبه‌ترين حرکت توحيدي، کامل‌ترين سرمشق و عالي‌ترين حماسه در هر عصر است. به همين دليل، يکي از نويسندگان معاصر مي‌نويسد:

«آيت الله خميني بيش از هر مقام شيعي که داراي منزلتي قابل قياس با وي باشد، خاطره کربلا را با احساس حادّي از ضرورت سياسي به کار گرفت است».[6]

امام خميني عقيده دارد بايد عاشورايي ديگر به وجود آورد:

«اسلام را عرضه بداريد و در عرضه آن نظير عاشورا به وجود آوريد. چطور عاشورا را محکم نگه داشته و نگذاشته‌ايم از دست برود؟ چگونه هنوز مردم براي عاشورا سينه مي‌زنند و اجتماع مي‌کنند؟ سلام بر مؤسس آن. شما هم امروز کاري کنيد که راجع به حکومت موجي به وجود آيد، اجتماعات بر پا گردد».[7]

امام حسين(ع) جامعه را از حالت سکون و ايستايي خارج ساخت و سبب بالندگي و شکوفايي آن شد. او که عصاره اسلام ناب محمدي است، قيام مي‌کند تا نشان دهد آنچه بني‌اميه حکومت خود را به وسيله آن توجيه مي‌کند، دين نيست، بلکه نوعي فريب و نيرنگ است که به اسم دين عرضه مي‌شود. اسلام حقيقي با چنين حکومتي سازگاري ندارد. امام خميني نيز با اقتدا به امام حسين(ع) چنين کرد و در مقابل حکومت ستمگر همه مصايب را تحمل کرد و با ايستادگي و سازش ناپذيري خود مشروعيت اجتماعي و سياسي نظام شاهنشاهي را براي اولين بار در تاريخ ايران زير سؤال برد و براي هميشه ستم آن را از سر مردم کم کرد و آزادگي و ظلم ستيزي امام حسين(ع) در وجود امام خميني به گونه‌اي متجلي شده است. آن روح قدسي مي‌گويد:

«حضرت سيدالشهداء به همه آموخت که در مقابل ظلم و ستم، در مقابل حکومت جائر چه بايد کرد».[8]

و در جاي ديگر فرموده‌اند:

«امام مسلمين به ما آموخت که درحالي که ستمگران زمان به مسلمين، حکومت جائرانه مي‌کنند، در مقابل او اگر چه قواي شما ناهماهنگ باشد، به پا خيزيد و استنکار کنيد. اگر کيان اسلام را در خطر ديديد، فداکاري کنيد و خون نثار نماييد».[9]

مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه‌اي تأکيد کرده ‌است:

«عنوان پيروزي خون بر شمشير را امام بزرگوار از ماه محرم استحصال کردند و مردم ايران نيز با پيروي از حسين بن علي(ع) از عاشورا درس گرفتند و سرانجام خون بر شمشير پيروز شد. حضرت امام به عنوان يک انسان حسيني و عاشورايي دنياي کفر و الحاد را به مبارزه طلبيد و همه شاهد بودند که در عمل چه کرد و امروز همه ما بايد عاشورايي باشيم تا حرکت دنيا به سمت صلاح برود و تسريع و زمينه ظهور وليّ مطلق نيز فراهم شود. گويندگان و علماي دين بايد با شمشير حق و ذوالفقار علوي و ولويِ عاشورا در مقابل تبليغات خصمانه و خباثت آميز دشمن بايستند و با همت و فداکاري خود بار ديگر همان معجزه بزرگ را در برابر جناح کفر مطرح کنند.»[10]

استاد شهيد علامه مرتضي مطهري گفته است:

«نداي امام خميني از قلب فرهنگ و از اعماق و از ژرفاي روح اين ملت بر مي‌خاست. مردمي که در طول چهارده قرن حماسه محمد(ص)، علي(ع)، زهرا(س)، حسين(ع)، زينب(س)، سلمان، ابوذر و صدها هزار مرد ديگر را شنيده بودند و اين حماسه‌ها با روحشان عجين شده بود. بار ديگر همان نداي آشنا را از حلقوم اين مرد شنيدند. علي را، حسين را در چهره او ديدند. او را آيينه تمام نماي فرهنگ خود که تحقير شده بود، تشخيص دادند. او توانست ايمان از دست رفته مردم را به آنها بازگرداند و آنها را به خودشان مؤمن کرد و مردمي که سال‌ها اين آرزو را که در زمره ياران امام حسين(ع) باشند، در سر مي‌پروراندند...، به ناگاه خود را در صحنه‌اي مشاهده کردند؛ آن چنان که گويي حسين(ع) را بعينه مي‌ديدند و همين باعث شد که به پاخيزند و يکسره بانگ تکبير بر هر چه ظلم و ستمگري است بزنند».[11]

انقلاب اسلامي صرفاً در صدد ايجاد يک امپراطوري قوي يا سيستم رفاهي کم نظير يا ساختار فرهنگي و سياسي مبتني بر نظريات علمي نبود، بلکه اين حرکت عظيم با حدوث و تداومش در صدد بود که جامعه را از حضيض ذلت، به اوج عزت برساند و محرومين صالح را به مقام وراثت و خلافت الهي در زمين نايل نمايد. از اين جهت، وقوع اين تحول بزرگ با ديگر انقلاب‌ها تفاوت جوهري دارد. علت اصلي پيدايش انقلاب اسلامي ايران سريان ولايت عاشورايي امام خميني بود. اينک تداوم آن نيز در گرو حفظ و انتقال ولايت به نسل جديد و نسل‌هاي آينده خواهد بود. آنچه در فرايند اين تسرّي نقش واسطه را ايفا مي‌کند، اصل معرفت و شناخت امام خميني و محبت و عشق نسل‌ها به او است که خود بهترين مقدمه‌ براي ورود به ولايت اهل بيت(س) و ولايت الهي است. ولايت عاشورايي امام خميني سر منشأ و علت محدثه انقلاب اسلامي بوده است؛ يعني پيروزي اين قيام را جز اعجاز ولايت حسين که از آستين ولايت امام خميني بيرون آمد، نمي‌توان دانست. همين جاذبه معنوي و نفس رحماني امام بود که مس‌ها را تبديل به طلا ساخت و دمادم بر کالبد امّت عاشورايي خون تازه‌اي مي‌دميد. تداوم انقلاب نيز به همين حضور دائمي بستگي دارد. در ميان اولياي غير معصوم، نوادري يافت مي‌شوند که در برخورداري از شرايط ولايت تا مرز اولياي کامل الهي پيش مي‌روند. از همين روي، گفتار و کردارشان حالتي ديگر پيدا مي‌کند. آنان مصداق اين روايت رسول اکرم(ص) هستند که فرمود:

«انَّ للهِ عباداً ليسوا بانبياء يغبطهم النبيّون؛[12] خداوند بندگاني دارد که گر چه پيامبر نمي‌باشند، ولي فرستادگان الهي به حالشان غبطه مي‌خورند».

امام خميني در نقطه اوج اين گونه از اولياست؛ چنان که رهبر معظم انقلاب اسلامي در وصفش فرمود:

«امام خميني نشان داد که در کسب فضايل تا مرز ائمه معصومين پيش رفتن اضافه نيست».[13]

استاد شهيد مرتضي مطهري عدالت اجتماعي، استقلال، آزادي و معنويت اسلامي را به عنوان ارکان تداوم انقلاب اسلامي نام مي‌برد و رخنه فرصت‌طلبان، عدم اخلاص و معنويت، ابهام طرح‌هاي آينده، نفوذ انديشه‌هاي بيگانه و تجدّدگرايي افراطي را از آفات انقلاب مي‌داند.[14] بي‌شک همان عواملي که انقلاب را پديد آورده‌اند، بايد در استمرار اين حرکت نقش ايفا کنند و قلب تپنده آن يعني ولايت حق حضور داشته باشد، و گر نه تمام ارکان و اعضا از حرکت تکاملي باز خواهند ايستاد.[15]

سرچشمه پيروزي

ائمه(س) ادامه دهنده راه انبيا هستند؛ يعني همان تزکيه، تعليم و برقرار کردن قسط و عدل و بيرون آوردن امت‌ها از تاريکي‌ها به سوي نور، از شرک به توحيد، از تفرقه و جدايي به اتحاد و تفاهم و از ذلت به عزت. روح دعوت همه انبيا و اوليا نفي هر گونه استکبار و استبداد بوده است و شعار هر مسلماني که حضرت امام خميني بر آن تأکيد کرده‌اند، اين است (نه ستم را بپذيريد و نه زير بار ظلم برويد). پيامبر آمد تا عقل سليم مردم را شکوفا کند و آنان را به بصيرت و تفکر و تعقل وادارد حضرت علي(ع) فرموده‌اند: «و يُثيروا لَهُمْ دفائِنَ العُقول[16] (فرستادگان الهي) آمدند تا عقل‌هاي دفن شده را بيرون آورند و به کار اندازند. دعوت مردم به معروف و نهي از منکر و دور کردن آنان از خرافات نيز از اهداف انبياست».[17] حضرت امام حسين(ع) نيز اين اهداف را دنبال کرده و در وصيت نامه خود خطاب به برادرش محمد حنفيه پس از شهادت به يگانگي خداوند و رسالت حضرت محمد(ص) و روز جزا فرموده‌اند: «وَ إِنّي لَمْ أخْرِجْ أشِراً وَلا بَطراً وَلا مُفْسِداً وَ لاظالِماً وَ إِنّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصلاحِ في أمَّةِ جدّي اُريدُ اَنْ آمُر بالمَعْروُفِ وَ اَنهي عَنَ المُنکَرِ و أسير بِسيره جَدّي وَ اَبي علي بِنِ اَبي‌طالب[18] يعني من براي تفريح و تفرّج خروج نکردم و نه از روي بلند منشي و نه براي فساد و خرابي و نه از روي ستم، بلکه خروج من براي اصلاح امت جدم است. من مي‌خواهم امر به معروف و نهي از منکر و به سيره و سنت جدم و آيين و روش پدرم علي(ع) رفتار کنم».

حضرت امام خميني براي نجات مردم از آتش بيداد و تباهي‌هاي خاندان پهلوي و نيز ستيز با استکبار و رهبري انقلاب اسلامي از اين مکتب و روش درس گرفت و همان راه را ادامه داد.

«... ما پيرو پيغمبر اکرم(ص) هستيم. پيرو حضرت امير(ع) هستيم. ما پيرو اباعبدالله هستيم. ما به سيدالشهداء اقتدا کرده‌ايم و تمام مقصد ما، مکتب ماست. همه ما بايد فداي اسلام شويم و ما که تابع حضرت سيدالشهداء هستيم، بايد ببينيم ايشان چه وضعي در زندگي داشت. قيامش، انگيزه‌اش نهي از منکر بود که هر منکري بايد از بين برود. ... مِن جمله قضيه حکومت جور، بايد از بين برود».[19]

امام خميني علل شکل گرفتن و بقاي انقلاب اسلامي را مديون و مرهون عاشورا مي‌دانند و مي‌گويند مردم درس قيام و مبارزه را از امام حسين(ع) فراگرفتند. ايشان در سخناني متذکر گرديده‌اند:

«ما بايد همه متوجه اين معنا باشيم که اگر قيام حضرت سيد الشهداء نبود، امروز ما نمي‌توانستيم پيروز شويم. انقلاب اسلامي پرتوي از عاشورا و انقلاب عظيم الهي آن است».[20]

در جاي ديگر تأکيد کرده‌اند:

«تمام اين وحدت کلمه‌اي که مبدأ پيروزي ما شد، براي خاطر اين مجالس عزا و اين مجالس سوگواري و اين مجالس تبليغ و ترويج اسلام شد».[21]


[1]. صحيفه نور، ج7، ص37 و نيز ج17، ص58.

[2]. همان، ج1، ص70.

[3]. عيون اخبار الرضا، ج7، ص62؛ بحارالانوار، ج36، ص204؛ کمال الدين صدوق، ج1، ص264.

[4]. خورشيد شهادت، ج2، سخنراني آيت الله محمد يزدي، ص65ـ66.

[5]. قيام عاشورا در کلام و پيام امام خميني، ص91.

[6]. تفکر نوين سياسي اسلام، حميد عنايت، ترجمه ابوطالب صارمي، ص271.

[7]. ولايت فقيه (حکومت اسلامي)، امام خميني، ص160.

[8]. عاشورا در کلام و پيام امام خميني، ص55.

[9]. همان.

[10]. روزنامه همشهري، 4 خرداد 1374، شماره 691.

[11]. پيرامون انقلاب اسلامي، استاد شهيد مرتضي مطهري، ص94 ـ 95.

[12]. شواهد الربوبيه، ملاصدرا، ص377.

[13]. مجموعه مقالات دومين کنگره امام خميني و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، ص96.

[14]. پيرامون انقلاب اسلامي، ص95؛ نهضت‌هاي اسلامي در صد ساله اخير، ص87.

[15]. مجموعه مقالات دومين کنگره ...، مقاله عباس ايزدپناه.

[16]. نهج البلاغه، فرازي از خطبه اول.

[17]. اعراف/156.

[18]. مقتل عوالم، ص54؛ مقتل خوارزمي، ج1، ص188؛ ملحقات احقاق الحق، ج11، ص602؛ نفس المهموم، ص45.

[19]. صحيفه نور، ج20، ص189.

[20]. همان، ج17، ص60.

[21]. همان.

/ 1