شعر حسيني - شعر حسینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شعر حسینی - نسخه متنی

ناصر مکارم شیرازی، مهری حسینی، احمد باقریان، غلامرضا عبداللهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شعر حسيني

شميم کربلا

* آيت الله ناصر مکارم شيرازي




  • جان فداي تربت پاک و نکويت يا حسين
    از قيام پر شکوهت دين ما رونق گرفت
    شاهکار آفرينش، قامت دلجوي توست
    رازها در سينه دارم از صفا و لطف تو
    شد مشام جان، معطر هر زمان در هر نفس
    راز ثار اللّه نشاني از بهاي خون توست
    شعر «ناصر» هم‌نوا با ناله مرغ سحر
    مي‌کشد دل‌هاي مشتاقان به سويت يا حسين



  • آب کوثر رشحه‌اي از آبِ جويت يا حسين
    آبروي ما بود از آبرويت يا حسين
    کي دهم بر عالمي يک تار مويت يا حسين
    آتشي در دل نهفته، عشق رويت يا حسين
    از شميم کربلاي مشکْ بويت يا حسين
    صبغة الله رنگي از آن رنگ و بويت يا حسين
    مي‌کشد دل‌هاي مشتاقان به سويت يا حسين
    مي‌کشد دل‌هاي مشتاقان به سويت يا حسين



نغمه خون خدا

* احمد باقريان




  • نغمه خون خدا از کربلا آيد به گوش
    زندگي با ظالمين بسيار باشد ناگوار
    من نمي‌بينم سعادت جز شهادت در جهان
    کاخ ظالم را ز خون خويش ويران مي‌کنم
    کاخ جلاد جنايتکار سازم واژگون
    اکبر و عباس قرباني کنم در راه دوست
    قاسم و اصغر کنم قرباني راه حبيب
    زنده سازم از قيامم مکتب اسلام ناب
    من کنم احيا به عالم مکتب آل علي(ع)
    پرچم اسلام را بر بام گردون مي‌زنم
    من فدا سازم به راه دوست هفتاد و دو يار
    اهل بيتم از جفاي خصم دون گردند اسير
    زينب و سجاد رسوا مي‌کنند ابن زياد
    از کلام زينب و سجاد رسوا شد يزيد
    عاشقم من عاشق درگاه مولايم حسين
    گفت «باقر» اين سخن از اين گدا آيد به گوش



  • يا که فرياد حسين از نينوا آيد به گوش
    اين ندا از پور ختم انبيا آيد به گوش
    اين نوا از زاده شير خدا آيد به گوش
    اين کلام از زاده خيرالنساء آيد به گوش
    اين سخن از شاهد راه خدا آيد به گوش
    از شه دين اين کلام جانفزا آيد به گوش
    اين پيام از آن امام و مقتدا آيد به گوش
    اين کلام نيک از آن پيشوا آيد به گوش
    اين ندا از آن امام پارسا آيد به گوش
    اين سخن ز آن رهبر خونين لوا آيد به گوش
    اين پيام از خامس آل عبا آيد به گوش
    اين سخن از رهبر اهل هُدي آيد به گوش
    گر چه ز آن ملعون کلام ناروا آيد به گوش
    بانگِ ويران گشتنِ کاخ جفا آيد به گوش
    گفت «باقر» اين سخن از اين گدا آيد به گوش
    گفت «باقر» اين سخن از اين گدا آيد به گوش



مي‌روم در کربلا

* احمد باقريان




  • مي‌روم در کربلا تا نهضتي بر پا کنم
    مي‌روم در کربلا با زينب و زين العباد
    مي‌روم در کربلا با کودک و پير و جوان
    مي‌روم در کربلا بر پا نمايم نهضتي
    مي‌روم در کربلا همچون علي شير خدا
    مي‌روم در کربلا با عاشقان کوي دوست
    مي‌روم در کربلا با نوجوانان رشيد
    مي‌روم در کربلا با اکبر و عباس و عون
    مي‌روم در کربلا با انقلابي خون فشان
    مي‌روم در کربلا با اصغر شيرين زبان
    مي‌روم در کربلا با نهضت خون‌بار خويش
    مي‌روم در کربلا با اکبر رعنا جوان
    مي‌روم در کربلا تا دفتر عشق و شرف
    مي‌روم در کربلا در جبهه‌هاي عشق و خون
    مي‌روم در کربلا با سالکان کوي عشق
    مي‌روم در کربلا با شير مرداني دلير
    مي‌روم در کربلا تا «باقر» ديوانه را
    همچو ديگر عاشقانم واله و شيدا کنم



  • مکتب اسلام ناب احمدي احيا کنم
    تا جنايات يزيد دون صفت افشا کنم
    جملگي در راه ذات ايزدي اهدا کنم
    باز بر پا پرچم احمد شهِ بطحا کنم
    تا که از ديوار کعبه سرنگون بت‌ها کنم
    باز احيا راه و رسم مادرم زهرا کنم
    جملگي قربان به راه حضرت يکتا کنم
    تا که منشور فضيلت را به خون امضا کنم
    تا که طاغوت جنايتکار را رسوا کنم
    تا که خونين کربلا همچون دل صهبا کنم
    روز روشن بهر دشمن چون شب يلدا کنم
    تا که قربان در ره حق زاده ليلا کنم
    سطر سطرش را به خون خويشتن امضا کنم
    لاله‌گون از خون پاکم دامن صحرا کنم
    رزم در آن سرزمين با لشکر اعدا کنم
    جان فداي راه حق در روز عاشورا کنم
    همچو ديگر عاشقانم واله و شيدا کنم
    همچو ديگر عاشقانم واله و شيدا کنم



هلال ماه محرم

* احمد باقريان

«تضميني از شعرآيت الله صافي گلپايگاني»




  • شروع گفته به نام عظيم يکتا شد
    ببين شروعِ قيامي سترگ و عظما شد
    بيا که رايت سلطانِ عشق بر پا شد»
    قيام پاک حسين اسوه بهرِ فردا شد
    «بيا که رايت سلطان عشق بر پا شد
    بيا که آيت فتح و ظفر هويدا شد»



  • سخن به نام خداوند پاک املا شد
    «هلال ماه محرم ز نو هويدا شد
    بيا که سرّ قيام حسين افشا شد
    بيا که جان به ره پاک دوست اهدا شد
    بيا که آيت فتح و ظفر هويدا شد»
    بيا که آيت فتح و ظفر هويدا شد»






  • بيا بيا تو بشو عبد حضرت باري
    ز بهر مکتب دين کن بسي تو غمخواري
    بيا که دين ز قيام حسين بر پا شد»
    ببين که عاقبتِ ظلم و جور شد بس شوم
    «شعار باطل و ظلم و ستم شده محکوم
    بيا که جلوه توحيد عالم آرا شد»



  • بيا و مکتب اسلام را نما ياري
    «درآ به مکتب حرّيت و فداکاري
    ببين که کاخ ستمکارِ دون شده معدوم
    زوال دولت ظلم و ستم بود مختوم
    بيا که جلوه توحيد عالم آرا شد»
    بيا که جلوه توحيد عالم آرا شد»






  • اگر که پيرو اسلام و دين و قرآني
    اگر که عبد خداوند پاک و سبحاني
    بيا که پرچم دين و جهاد برپا شد»
    براي حفظ فضايل شده است موسم رزم
    «به ملک غيرت و جانبازي و اراده و عزم
    سعيد گشت هر آن کس شنيد پند حسين(ع)
    يزيديان زمان از پي گزند حسين(ع)
    کتاب همّت و ايمان و صبر معنا شد»
    ز انقلاب حسين هر زمان نما يادي
    «حسينِ عدل و فضيلت، حسينِ آزادي
    فداي مکتب پاک حسين شود جان ها
    نموده نهضت او طرد راه شيطان‌ها
    از اين مجاهده بي‌نظير انشا شد»
    گذشت فصل زمستان دين، شده نوروز
    «در اين جهان مقدس حسين شد پيروز
    يزيد ننگ بشر گشت و خوار و رسوا شد»



  • اگر که خصم طواغيت و ظلم و شيطاني
    «اگر که حامي حقي و يار قرآني
    نمايْ ترک خور و خواب و عيش و راحت و بزم
    برو به رزم ددان اي پسر به عزمي جزم
    شهيد کرب و بلا قهرمان دنيا شد»
    شهيد راه خدا هست پاي‌بند حسين(ع)
    «به دشت ماريه از همت بلند حسين(ع)
    زوال دولت طاغوت شد، نما شادي
    دوباره مکتب و دين يافت عزّ و آبادي
    فداي دين خدا در هجوم اعدا شد»
    گداي درگه اويند بس سليمان‌ها
    «بزرگ‌تر سند افتخار انسان‌ها
    ز انقلاب حسين شامِ دين شده چون روز
    شنيدم اين سخن نغز از دلي پرسوز
    يزيد ننگ بشر گشت و خوار و رسوا شد»
    يزيد ننگ بشر گشت و خوار و رسوا شد»






  • ز انقلاب حسين زنده شد ز نو آيين
    به ظهر عشق به درگاه حق نهاد جبين
    غريب و بي‌کس و تنها به سوي هيجا شد»
    فداييِ ره حق ساخت طفل و پير و جوان
    «دريغ و درد که در کربلا ز جور خسان
    به ظلم و ظالم و جبار و اهل کين شوريد
    ز خاک پاک حسين بس گل شرف روئيد
    «اگر چه رنج و بلايش فزون ز اِحصا شد»
    نمود اکبر و اصغر به راه حق اهدا
    «بنال (لطفي صافي) که روز عاشورا
    ز خون پاک شهيدان چو عيد اضحي شد».



  • ببين که مکتب ظلم و فساد شد تدفين
    «فداي رهبر لب تشنه‌اي که در ره دين
    فداي مکتب دين کرده او تمامِ يلان
    به راه دين الهي فدا نموده جان
    جدا سر از تن پاک عزيز زهرا شد»
    ببين که ريشه ظلم از قيام او پوسيد
    نگشت تابع ظالم که ظلم را کوبيد
    فدا نمود حسين، جان به راه پاک خدا
    سرود «باقر» بيچاره آيت عظما
    ز خون پاک شهيدان چو عيد اضحي شد».
    ز خون پاک شهيدان چو عيد اضحي شد».



يا اباالفضل العباس(ع)

* مهري حسيني




  • کاش دستم تا زمين کربلا پر مي‌کشيد
    گفتم احساس دلم را نذر دستش مي‌کنم
    دست‌ها در خون شناور بود و باران عطش
    دست‌ها جاري شد و در زير نعش مشک او
    تشنگي هم با تمام گرمي احساس خود
    وقتي از ذهن عطش احساس دريا پر کشيد
    کاش باران از زمين بي‌اعتنا پر مي‌کشيد



  • تا کنار دشت سرسبز خدا پر مي‌کشيد
    نذر دستاني که از دنيا رها پر مي‌کشيد
    بر فراز لاله‌زار کربلا پر مي‌کشيد
    عطر دستانش به کام خيمه‌ها پر مي‌کشيد
    دل به دريا داد و اشکش بي‌صدا پر مي‌کشيد
    کاش باران از زمين بي‌اعتنا پر مي‌کشيد
    کاش باران از زمين بي‌اعتنا پر مي‌کشيد



ماه سرخ حسين(ع)

* غلامرضا عبداللهي




  • ماه سرخ حسين است و لاله
    ظهر هر روز صحراي خورشيد
    بوي عطر گل ياس دارد



  • ماتم دست عباس دارد
    بوي عطر گل ياس دارد
    بوي عطر گل ياس دارد






  • زير اين تاق پاک مقدس
    بوي پيغمبر از منبر آيد
    جلوه نور حق المبين است



  • مجلس ماتم شاه دين است
    جلوه نور حق المبين است
    جلوه نور حق المبين است






  • باد و بيرق چه زيبا حديثي
    از کساني که جاويد ماندند
    در شرفخانه روزگاران



  • باز گويند از ماندگاران
    در شرفخانه روزگاران
    در شرفخانه روزگاران






  • آري اينجا عزاي حسين است
    روي پيشاني گنبد غم
    دست گلدسته‌هاي طلايي



  • جان و دل‌ها همه کربلايي
    دست گلدسته‌هاي طلايي
    دست گلدسته‌هاي طلايي






  • در سيه چادر مکتب عشق
    راه شام بلا تا مدينه
    سخت سنگين و دور و دراز است



  • صفحه سرخ تاريخ باز است
    سخت سنگين و دور و دراز است
    سخت سنگين و دور و دراز است






  • مات و مبهوت رود فرات است
    دجله و نيل و کارون خروشان
    شاهد عينيِ خشم دريا



  • ساحل ابريِ چشم دريا
    شاهد عينيِ خشم دريا
    شاهد عينيِ خشم دريا






  • کوفه شرمنده بي‌وفايي
    کار زيباي حرّ رياحي
    حد والاي وارستگي‌ها



  • کربلا وه چه شايستگي‌ها
    حد والاي وارستگي‌ها
    حد والاي وارستگي‌ها






  • شهر من غرق اندوه ديرين
    اين چنار کهنسال غمگين
    قصه پردازِ خورشيد و ماه است



  • هر چه ديوار دارد سياه است
    قصه پردازِ خورشيد و ماه است
    قصه پردازِ خورشيد و ماه است






  • هر چراغي که اينجا فرو مرد
    صبح فرداي شام غريبان
    آفتاب تو با کربلا گفت



  • گر به ياد حسين خدا خفت
    آفتاب تو با کربلا گفت
    آفتاب تو با کربلا گفت






  • صبحدم با غروب ستاره
    از تن ياس گل هر چه درد است
    دست مهتاب آهسته برچيد



  • در گلوي سحر بغض ترْکيد
    دست مهتاب آهسته برچيد
    دست مهتاب آهسته برچيد






  • باد ديشب به گوش اقاقي
    در بلنداي اين آشيانه
    مرغ آهنگ بدرود سر داد



  • رفتن باغبان را خبر داد
    مرغ آهنگ بدرود سر داد
    مرغ آهنگ بدرود سر داد






  • با نوايي که از ساقه برخاست
    ديد پونه دل نسترن سوخت
    چشم نيلوفر از اشک تر شد



  • برگ از مرگِ ريشه خبر شد
    چشم نيلوفر از اشک تر شد
    چشم نيلوفر از اشک تر شد






  • زانوي غم به دامان بنفشه
    سنگِ دلسنگ آخر نياورد
    از غم مرگِ گل خم به ابرو



  • اطلسي سر در آغوشِ شب بو
    از غم مرگِ گل خم به ابرو
    از غم مرگِ گل خم به ابرو






  • نم نم اشک در چشم نسرين
    بين مينا و مينو اشاره
    ماجرا را به گل گفت کم کم



  • روي گلگونه باران شبنم
    ماجرا را به گل گفت کم کم
    ماجرا را به گل گفت کم کم






  • باغ بي باغبان سرد و نالان
    پنجه آه و افسوس و حسرت
    صورت ارغوان را خراشيد



  • اشک ريزان به سر خاک پاشيد
    صورت ارغوان را خراشيد
    صورت ارغوان را خراشيد






  • لادن و کوکب و ياس گريان
    پيچک بي‌قرار هراسان
    بي‌امان سر به ديوار مي‌زد



  • ياسمن همچنان زار مي‌زد
    بي‌امان سر به ديوار مي‌زد
    بي‌امان سر به ديوار مي‌زد



/ 1