مسلم بن عوسجه اسدي کوفي - مسلم بن عوسجه اسدی کوفی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مسلم بن عوسجه اسدی کوفی - نسخه متنی

عبدالکریم پاک نیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مسلم بن عوسجه اسدي کوفي

طليعه

از درخشان‌ترين ستارگان آسمان حماسه جاودان کربلا، صحابى بزرگوار رسول خدا (ص) و يار ديرين على(ع) مسلم بن عوسجة بن سعد بن ثعلبة بن دردان بن اسد بن خزيمه اسدى است. در عظمت شخصيت اين مرد جليل القدر همين بس که نام و يادش، زينت‌بخش زيارت ناحيه مقدسه و دعاى رجبيه است.

از برخى روايات معلوم مى‌شود که همسر و فرزندان مسلم بن عوسجه نيز در حماسه کربلا حضور داشته‌اند. مورخان مي‌گويند: خلف بن مسلم بن عوسجه، فرزند رشيد او است که در صحنه عاشورا در کنار پدر بزرگوارش حضور داشت و در رکاب امام حسين(ع) به شهادت رسيد . آنچه در برخى از گزارش‌ها آمده که جوانى از خيمه‌ها بيرون آمد تا امام حسين(ع) را ياري کند و مادرش نيز در پي او بود، همان پسر مسلم بن عوسجه و همسرش است. 1




  • زمسلم يکى پاک گوهر پسر
    عَلَم در شجاعت بسان پدر



  • عَلَم در شجاعت بسان پدر
    عَلَم در شجاعت بسان پدر



نام مسلم بن عوسجه در تمام منابع عاشورايى بدون استثنا به چشم مى‏خورد. او اولين شهيد عاشورا در ميان ياران امام حسين(ع) است که در حمله اول شهيد شدند. وي مردى شب‌زنده‌دار و اهل عبادت بود که در مسجد کوفه در کنار ستونى همواره به عبادت و راز و نياز و مناجات مي‌پرداخت.2

مسلم از محدثان اسلامى است که شعبى، روايات او را نقل کرده است. مسلم بن عقيل، مورد حمايت و ياري مسلم بن عوسجه در کوفه بود و برايش وجوهات و سلاح تهيه مى‏کرد و به نفع امام حسين(ع) بيعت مى‏گرفت. پسر عوسجه از شخصيت‌هاى نامدار و ممتاز کوفه به شمار مى‏رفت.3

مسلم نيز به امام حسين(ع) نامه دعوت نوشت، اما بر خلاف بسيارى از همشهريانش که پيمان شکستند، او به عهد خود وفادار ماند و به همراه خانواده‏اش تا آخرين نفس در دفاع از امام پايدارى کرد. 4

زمينه سازي براي قيام حسينى

مسلم بن عقيل به فرمان امام وارد کوفه شد و طبق برخى نقل‌ها، اول به خانه مسلم بن عوسجه رفت. مردم کوفه در آنجا به ديدارش مي‌رفتند و بيعت خود را با امام حسين(ع) ابراز مي‌داشتند. آنان سوگند ياد مي‌کردند که تا آخرين قطره خونشان با مال و جانشان از امام دفاع کنند. اين خبر به امام در مکه رسيد و آن حضرت به سوي کوفه حرکت کرد. مسلم بن عوسجه در همه اين مراحل نقش مهمي ايفا مي‌کرد .5

مسلم بن عقيل براي نظم بخشيدن به ياران خود، فرماندهاني را برگزيد و عبدالله بن عزيز را براي قبيله کنده، مسلم بن عوسجه را براي قبيله مذحج و ابو ثمامه صيداوي را براي بني تميم و همدان تعيين کرد.6

تا زمان آمدن ابن زياد به کوفه، کارها به خوبي پيش مى‌رفت. حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه با تمام وجود براي امام(ع) از مردم کوفه بيعت مي‌گرفتند. وقتي ابن زياد با حيله وارد کوفه شد، بي‌رحمانه تمام انسان‌هاي مؤثر را قلع و قمع کرد و رؤساي قبايل را کشت و يا حبس کرد. ديگر فرماندهان و افراد تاثيرگذار و متنفذ را هم اهالي قبايل، مخفي کردند. در آن هنگام شيعيان عاشق در پى راهى بودند که خود را به امام برسانند و مخفيانه به سوى قافله حسيني حرکت کنند. مسلم بن عوسجه نيز يکى از آنها بود .7

هنگامي که مسلم بن عقيل ناچار شد اقدامات خود را مخفيانه در کوفه انجام دهد، مسلم بن عوسجه باز هم با تمام وجود در خدمت مسلم بن عقيل قرار گرفت. او همچنان اقدامات لازم از قبيل دريافت وجوهات و تهيه سلاح و جذب نيرو را براي قيام دوباره مسلم انجام مي‌داد.

ماجراى جاسوس

ابن زياد يکي از غلامان خود به نام معقل را مأمور کرد تا سه هزار درهم بگيرد و ياران مسلم را پيدا کند . معقل خود را به صورت شيعيان درآورد و در جستجوى ياران مسلم به مسجد بزرگ کوفه آمد. او بر اساس اطلاعاتي که قبلاً دريافت کرده بود، نزد مسلم بن عوسجه رفت که در حال نماز بود. بعد از تمام شدن نمازِ مسلم، جاسوس ابن زياد به او گفت: اى بنده خدا! من از اهل شام هستم و خداوند نعمت دوستي خاندان و اهل بيت پيامبر و دوستي دوستانشان را به من ارزاني داشته است. او اين سخنان را مي‌گفت و به دروغ گريه مي‌کرد.

سپس گفت: من سه هزار درهم دارم و مي‌خواهم مردي از ايشان را ديدار کنم. شنيده‌ام که نماينده‌اي از طرف پسر دختر رسول خدا (ص) به اين شهر آمده است و از مردم براي امام بيعت مي‌گيرد. من پرس و جو کردم، تو را به من نشان دادند که مرا راهنمايي کني. از تو تقاضا دارم اين پول را از من بگيري و مرا نزد آن مرد ببري؛ زيرا من از برادران تو و مورد وثوق و اطمينان هستم و اگر مي خواهي، قبل از ديدار براي او بيعت بگير!

مسلم بن عوسجه گفت: من دوست ندارم که مردم در اين زمينه چيزى بدانند و به گوش اين مرد سرکش برسانند. معقل پذيرفت و باز درخواست بيعت کرد.

مسلم از او بيعت گرفت و پيمان‌هاي محکمي با او بست که خير انديشي کند و تمام مسائل را پنهان دارد. سپس به معقل گفت: چند روزي به خانه من بيا تا بتوانم براى تو اجازه ديدار بگيرم. بالأخره مسلم بن عوسجه با اينکه تمام احتياطات لازم را به عمل آورده بود، نتوانست آن جاسوس را بشناسد و او را به حضور مسلم آورد و برايش بيعت گرفت. مسلم به ابوثمامه صائدي دستور داد تا پول را از او بگيرد. معقل چند روزي مرتب به مخفيگاه مسلم رفت و آمد کرد و تمام اطلاعات مورد نياز ابن زياد را برايش گزارش داد.8

حرکت به کربلا

مسلم بن عوسجه بعد از شهادت حضرت مسلم، همچنان مخفيانه مى‏زيست؛ تا اينکه خبر ورود امام(ع) به کربلا در ميان مردم کوفه منتشر شد. حبيب بن مظاهر از خانه بيرون آمد. مسلم بن عوسجه را بر در مغازه عطارى ديد که ايستاده. حبيب پرسيد: براى چه ايستاده‏اى؟ گفت: مى‏خواهم حنا بخرم و خضاب کنم! حبيب گفت: مگر نمى‏دانى که امام حسين(ع) وارد کربلا شده، بشتاب تا خود را به آن حضرت برسانيم و او را يارى کنيم.

مسلم بن عوسجه با شنيدن اين خبر سر از پا نشناخت. بدون درنگ آماده سفر کربلا شد و به همراه حبيب بن مظاهر به سرعت به قافله حسينى پيوست.9

اسوه اخلاص

امام سجاد(ع) در گزارشي از ماجراي شب عاشورا مي‌فرمايد: آن شب من بيمار و بستري بودم. پدر بزرگوارم اصحاب خود را جمع و براي آنان سخنراني ‌کرد. من هم براي اينکه گفتار امام را بهتر بشنوم، به امام نزديک شدم. شنيدم که مي فرمود: «أثْنِي عَلَى اللَّهِ، أحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّي أحْمَدُک عَلَى أنْ أَکرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِي الدِّينِ وَ جَعَلْتَ لَنَا أسْمَاعاً وَ أبْصَاراً وَ أفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکرِينَ أمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لا أعْلَمُ أصْحَاباً أوْفَى وَ لا خَيراً مِنْ أصْحَابِي وَ لا أهْلَ بَيتٍ أبَرَّ وَ أوْصَلَ مِنْ أهْلِ بَيتِي فَجَزَاکمُ اللَّهُ عَنِّي خَيراً ألا وَ إِنِّي لأظُنُّ يوْماً لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ ألا وَ إِنِّي قَدْ أذِنْتُ لَکمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي حِلٍّ لَيسَ عَلَيکمْ حَرَجٌ مِنِّي وَ لا ذِمَامٌ هَذَا اللَّيلُ قَدْ غَشِيکمُ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً؛ خداوند متعال را به بهترين وجه ثنا مي‌گويم و در حال سختي و آسايش شکرگزار درگاهش هستم. خداوندا! من تو را سپاس مي‌گويم بر آنکه ما خاندان پيامبر (ص) را با نبوت، کرامت بخشيدي و به ما قرآن آموختي و به احکام دين آگاهمان ساختي و براي ما گوش‌ها و چشم‌ها و دل‌هايي عنايت کردي. پس ما را از بندگان شکرگزار خود قرار ده.

اما بعد: همانا من اصحابي وفادار‌تر و بهتر از ياران خود و اهل بيتي نيکوکارتر و مهربان‌تر از خاندان خود سراغ ندارم. خداوند متعال به شما پاداش نيک عطا فرمايد. آگاه باشيد که من سرانجام کارمان را با اين گروه مي‌دانم. بدانيد که من به همه شما اجازه دادم و همه شما را در انتخاب راه آزاد گذاشتم. هيچ گونه بيعتي و زحمتي از طرف من براي شما نيست. اين شب را که همانند پوششي شما را فرا گرفته، به عنوان شتري راهوار براي خود بگيريد و برويد».

در آن هنگامِ حسّاس، ياران امام هر يک با عبارتي احساسات و عشق و علاقه خود را به امام(ع) ابراز کردند و بر عهد خود دوباره پاي فشردند. بعد از جوانان بني هاشم، مسلم بن عوسجه اولين کسي بود که بلند شد و سخناني سرشار از عشق به خدا و اهل بيت (ع) بيان کرد و اظهار داشت:

«أنَحْنُ نُخَلِّي عَنْک وَ بِمَا نَعْتَذِرُ إِلَى اللَّهِ فِي أدَاءِ حَقِّک لا وَ اللَّهِ حَتَّى أطْعَنَ فِي صُدُورِهِمْ بِرُمْحِي وَ أضْرِبَهُمْ بِسَيفِي مَا ثَبَتَ قَائِمُهُ فِي يدِي وَ لَوْ لَمْ يکنْ مَعِي سِلَاحٌ أقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ وَ اللَّهِ لَا نُخَلِّيک حَتَّى يعْلَمَ اللَّهُ أنَّا قَدْ حَفِظْنَا غَيبَةَ رَسُولِ اللَّهِ فِيک أمَا وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أنِّي أقْتَلُ ثُمَّ أحْيا ثُمَّ أحْرَقُ ثُمَّ أحْيا ثُمَّ أذْرَى يفْعَلُ ذَلِک بِي سَبْعِينَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُک حَتَّى ألْقَى حِمَامِي دُونَک فَکيفَ لا أفْعَلُ ذَلِک وَ إِنَّمَا هِي قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ ثُمَّ هِي الْکرَامَةُ الَّتِي لا انْقِضَاءَ لَهَا أبَداً».

اي ابا عبدالله ! آيا ما تو را رها کنيم؟ آن گاه در مورد اداي حق تو در پيشگاه الهي چه عذري بياوريم. نه، به خدا. ما هرگز تو را رها نمي‌کنيم، دست از تو بر نمي دارم تا اينکه نيزه‌ام را به سينه‌هاي دشمن بکوبم و با شمشير خود آنان را آن قدر بزنم تا شمشير از دستم بيفتد و بعد از آن اگر هيچ سلاحي نداشته باشم، دشمن را سنگ‌باران خواهم کرد.

سوگند به خدا، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا خداوند بداند (و ثابت کنم) که ما حرمت رسول خدا (ص) را درباره تو پاس داشتيم . به خدا قسم، اگر بدانم که من کشته مي‌شوم، سپس زنده مي‌گردم، سپس سوزانده مي‌شوم و خاکسترم بر باد مي‌رود و بار ديگر زنده مي‌گردم و هفتاد بار با من چنين کنند، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا اينکه در رکاب تو به شهادت برسم. چگونه چنين نکنم؛ در حالي که فقط يک بار کشته مي‌شوم، سپس کرامت و خوشبختي ابدي خواهد بود؟10




  • پيش ما رسم، شکستن نبود عهد و وفا را
    گر سرم مى‏رود از عهد تو سر باز نپيچم
    تا بگويند پس از من، که به سر برد وفا را



  • الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
    تا بگويند پس از من، که به سر برد وفا را
    تا بگويند پس از من، که به سر برد وفا را



امام حسين(ع) نيز از تک تک آنان تشکر کرد و به جايگاهش(خيمه فرماندهى) باز گشت.11

غيرت حيدرى

عشق به ولايت در وجود مسلم بن عوسجه چنان موج مى‏زد که هرگز تحمل ذره‏اى اهانت به امام(ع) را نداشت. افکار و انديشه‌هايش فقط در موضوع حق و دفاع از آن بود و به چيز ديگرى نمى‏انديشيد. شيخ مفيد مى‏نويسد: در روز عاشورا امام حسين(ع) و يارانش براى حفاظت از پشت خيمه‏ها خندقى آماده و در داخل آن آتش روشن کرده بودند. شمر بن ذى الجوشن وقتى آن هيزم‌ها و نى‏هاى شعله ور را ديد، با غرورى تمسخرآميز به امام حسين(ع) جسارت کرد و زبان به شماتت حضرتش گشود و فرياد زد: اى حسين! آيا قبل از روز قيامت، به آتش دنيا شتاب کرده‏اى؟! امام فرمود: اين کيست، مثل اينکه شمر بن ذى الجوشن است؟ گفتند: بله، آقا. خود اوست. امام با اشاره به آيه 70 در سوره ‏مريم، فرمود: «يا ابْنَ رَاعِيةِ الْمِعْزَى أنْتَ أوْلى‏ بِها صِلِيا؛ اى پسر بز چران! تو به آتش دوزخ شايسته‏ترى!»

مسلم بن عوسجه که تا اين لحظه ناظر قضايا بود، ديگر نتوانست تحمل کند. با کمال ادب پيش آمد و عرضه داشت: اى فرزند رسول الله! اجازه مى‏دهيد اين فاسق ستمگر را با تير بزنم؟ او در تير رس من است و تيرم به خطا نمى‏رود. امام(ع) فرمود: «لا تَرْمِهِ فَإِنِّي أکرَهُ أنْ أبْدَأهُمْ بِالْقِتَالِ؛ او را نزن من دوست ندارم که آغازگر جنگ باشم».12

شعارهاى آگاهانه

از نکات مهم و قابل تأمل در زندگى مسلم بن عوسجه، شعارهاى عارفانه و آگاهانه او است که حاکى از عمق معرفتش به مکتب اهل بيت(ع) و راهى بود که برگزيد. او هنگام نبرد با دشمن ستمکار اين اشعار را زمزمه مى‏کرد:




  • إن تسألوا عنى فإنى ذو لبد
    فمن بغانا حائد عن الرشد
    و کافر بدين جبار صمد13



  • من فرع قوم من ذري بني أسد
    و کافر بدين جبار صمد13
    و کافر بدين جبار صمد13



اگر از من بپرسيد، بدانيد که من از طايفه بنى اسد و شيرمرد ميدان مبارزه‏ام. آنان که به ما ستم مى‏کنند، از رشد و کمال به دورند و به دين خداوند جبار و بى نياز،کافر شده‌اند.

بعد از خواندن اين رجزها، به دشمن حمله کرد و به شدت به مبارزه پرداخت.

از منظر ديگران

1. ابن سعد در طبقات: وى از اصحاب رسول الله (ص) است که با وجود مقدس آن حضرت ديدار داشته و از او روايت نقل کرده است. شعبى به واسطه او رواياتى را نقل مى‏کند. وى دلير مردى شجاع بود که نامش در جنگ‌ها و فتوحات اسلامى در ميان فاتحان صدر اسلام مي‌‌درخشد.14

2. خيرالدين زرکلى: مسلم بن عوسجه اسدى از دلاوران شجاع عرب در صدر اسلام است که در فتوحات اسلامى از جمله در فتح آذربايجان حضور چشمگير داشت. او از همراهان حسين بن على(ع) در سفر کوفه بود و در حالى که از او حمايت و دفاع مى‏کرد، به شهادت رسيد.15

3. شبث بن ربعى: هنگامي که اصحاب عمر سعد، شهادت مسلم بن عوسجه را به همديگر مژده مي‌دادند، شبث بن ربعي از فرماندهان لشکر کوفيان ناراحت شد و به آنان نهيب زد: واي بر شما، مادرتان به عزايتان بنشيند، آيا شما خودتان را با دست خودتان مي‌کشيد و خودتان را به خاطر ديگران به ذلت مي‌کشانيد؟ آيا در قتل مسلم شادي مي‌کنيد؟ به خدا سوگند، او در ميان مسلمانان چه مقام ارجمندي داشت! من او را در فتح آذربايجان ديدم. قبل از آنکه لشکر مسلمانان برسد، او شش نفر از مشرکان را کشته بود.16

جنگ در کنار فرات‏

در روز عاشورا، عمرو بن حجاج از فرماندهان جناح راستِ لشگر دشمن، به سپاه امام حمله کرد و سپاهيان حق و باطل ساعتى با هم درگير شدند. در اين درگيرى مسلم بن عوسجه در خط مقدم بود و با فداکارى از جبهه حق دفاع مى‏کرد. او و يارانش توانستند لشکر دشمن را به عقب رانند و از قصد شومشان منصرف کنند. امّا مسلم به شدت زخمى شد و در آستانه شهادت قرار گرفت. چون غبار جنگ نشست، ديدند که مسلم بر خاک افتاده و آخرين نفس‌هاى خود را مى‏کشد.

امام بر بالين مسلم

در آن لحظه، امام حسين(ع) به همراه حبيب بر بالين مسلم آمد و با سپاس از تلاش‌هاى او فرمود:

«رحمک الله يا مسلم؛ مسلم خدا تو را رحمت کند». آن گاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: )فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ينْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلا(؛17«برخى از مؤمنان پيمان خود را به آخر بردند (و در راه حق به شهادت رسيدند) و برخى ديگر در انتظار شهادت به سر مى‏برند و هرگز در عهد و پيمان خود تغيير و تبديل ندادند».

در آن لحظه دوست ديرينش حبيب به او نزديک شد و گفت: چه سخت است بر من که به خاک افتادن تو را شاهد باشم، تو را بهشت مژده باد!

مسلم نيز با صداى ضعيفى به او پاسخ داد: خدا تو را به خير و سعادت بشارت دهد.

حبيب به او گفت: اگر نه اين بود که لحظاتى ديگر به دنبال تو خواهم آمد، خيلى دوست داشتم که آنچه دلت مى‏خواهد و برايت مهم است، به من وصيت مى‏کردى!

مسلم در حالى که به سوى امام اشاره مى‏کرد، به حبيب گفت:

فإّنى اُوصيک بهذا، فقاتل دونه حتى تموت؛ تو را فقط به اين آقا وصيت مى‏کنم که هرگز از او جدا نشوى تا اينکه در راهش جان دهى!

حبيب گفت: به خداى کعبه، چنين خواهم کرد.

آن گاه روح بلند مسلم به ملکوت اعلى پر کشيد.18

زيارتنامه مسلم بن عوسجه

در تجليل از مقامات بلند و رشادت‌ها و تلاش‌هاى اين رادمرد الهى، عبارت‌هاى زيبايى در دعاها و زيارتنامه‏ها آمده است که دو مورد را مرور مى‏کنيم. در زيارت ناحيه مقدسه آمده است:

السَّلامُ عَلَى مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَةَ الأسَدِي الْقَائِلِ لِلْحُسَينِ وَ قَدْ أذِنَ لَهُ فِي الانْصِرَافِ أنَحْنُ نُخَلِّي عَنْک وَ بِمَ نَعْتَذِرُ إِلَى اللَّهِ مِنْ أدَاءِ حَقِّک لا وَ اللَّهِ حَتَّى أکسِرَ فِي صُدُورِهِمْ رُمْحِي وَ أضْرِبَهُمْ بِسَيفِي مَا ثَبَتَ قَائِمُهُ فِي يدِي وَ لا أفَارِقُک وَ لَوْ لَمْ يکنْ مَعِي سِلَاحٌ أقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ ثُمَّ لَمْ أفَارِقْک حَتَّى أمُوتَ مَعَک وَ کنْتَ أوَّلَ مَنْ شَرَى نَفْسَهُ وَ أوَّلَ شَهِيدٍ مِنْ شُهَدَاءِ اللَّهِ قَضَى نَحْبَهُ فَفُزْتَ وَ رَبِّ الْکعْبَةِ شَکرَ اللَّهُ لَک اسْتِقْدَامَک وَ مُوَاسَاتَک إِمَامَک إِذْ مَشَى إِلَيک وَ أنْتَ صَرِيعٌ فَقَالَ يرْحَمُک اللَّهُ يا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ وَ قَرَأ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ينْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلا لَعَنَ اللَّهُ الْمُشْتَرِکينَ فِي قَتْلِک عَبْدَ اللَّهِ الضَّبَابِي وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ خُشْکارَةَ الْبَجَلِي السَّلامُ عَلَى سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَنَفِي الْقَائِلِ لِلْحُسَينِ وَ قَدْ أذِنَ لَهُ فِي الانْصِرَافِ لا نُخَلِّيک حَتَّى يعْلَمَ اللَّهُ أنَّا قَدْ حَفِظْنَا غَيبَةَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِيک وَ اللَّهِ لَوْ أَعْلَمُ أنِّي أقْتَلُ ثُمَّ أحْيا ثُمَّ أحْرَقُ ثُمَّ أذْرَى وَ يفْعَلُ ذَلِک بِي سَبْعِينَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُک حَتَّى ألْقَى حِمَامِي دُونَک وَ کيفَ لا أفْعَلُ ذَلِک وَ إِنَّمَا هِي مَوْتَةٌ أوْ قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ ثُمَّ هِي الْکرَامَةُ الَّتِي لا انْقِضَاءَ لَهَا أبَداً فَقَدْ لَقِيتَ حِمَامَک وَ وَاسَيتَ إِمَامَک وَ لَقِيتَ مِنَ اللَّهِ الْکرَامَةَ فِي دَارِ الْمُقَامَةِ حَشَرَنَا اللَّهُ مَعَکمْ فِي الْمُسْتَشْهَدِينَ وَ رَزَقَنَا مُرَافَقَتَکمْ فِي أعْلَى عِلِّيينَ19

زيارت رجبيه

شيخ مفيد و سيد بن طاووس در اعمال ماه رجب و نيمه شعبان، براى حضرت سيدالشهدا زيارتى نقل کرده‏اند که در فرازى از آن اين عبارت چشم نواز آمده است: «السَّلامُ عَلَى مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَة».20


1. شجرة طوبي، شيخ محمد مهدى حائرى، ج1، نجف، منشورات المکتبة الحيدرية،ص48.

2. مقتل الحسين (ع) ، ابومخنف، قم، مطبعة العلميه، پاورقي، ص136.

3. انصارالحسين (ع) ، محمد مهدى شمس‏الدين، الدارالاسلامية، 1401، ص108.

4. ر.ک: مقتل الحسين (ع) ،أبو مخنف.

5. البداية والنهاية،ابن کثير، ج8، بيروت، داراحياءالتراث‏العربي، ص 163.

6. حياة الإمام الحسين (ع) ، باقر شريف القرشى، ج‏2، ص‏381.

7. ابصارالعين فى‏انصارالحسين (ع) ، شيخ محمدسماوى، ص‏102.

8 . الکامل فى التاريخ، ابن‏اثير، ج 4 ،ص25؛ بحارالأنوار، ج 44، ص342.

9. زندگانى امام حسين (ع) ، سيد هاشم رسولى، ص425.

10. بحارالأنوار، ج 44، ص‏392.

11. همان.

12. تاريخ طبرى، ج 4، ص 322؛ ارشاد مفيد، ج2، ص96؛ موسوعة کلمات الامام الحسين (ع) ، ص502.

13. بحارالأنوار، ج45، ص19.

14، مقتل الحسين (ع) ، أبو مخنف، پاورقى، ص136ـ 138.

15. الأعلام ،ج 7 ، ص222.

16. لواعج الأشجان، سيد محسن امين، صيدا، مطبعة العرفان؛ بحارالانوار، ج45، ص4.

17. احزاب / 23.

18. مثير الأحزان، ابن نما حلى، ص47؛ بحارالأنوار، ج45، ص19؛ معالم المدرستين، سيد مرتضى عسکرى، ج 3، ص106 - 107.

19. بحارالأنوار، ج 45، ص‏65.

20. همان، ج 98، ص338.

/ 1