انسانيت‏خويش را پاس بداريم - انسانیت خویش را پاس بداریم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انسانیت خویش را پاس بداریم - نسخه متنی

محمود مهدی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انسانيت‏خويش را پاس بداريم

عيد، بستر بازگشت‏به فطرت الهى خويش است. بازگشت‏به صفاى‏دوباره طبيعت، بازگشت، به فضاى پاكى و طراوت. بازگشت‏به راه ورسم دوستى و همدلى و مهربانى.

عيد فصل عود و بازگشت‏به صداقت و سرسبزى، فصل بازگشت‏به‏اعتدال طبيعى و ايام غباروبى از جانها و خانه‏هاست.

آرى، انسان به تدريج و در گردونه فعاليت‏هاى اقتصادى و سياسى‏و جنگ جناحهاى اجتماعى از حالت «خود» طبيعى دور و از خويش‏بيگانه مى‏شود و «هويت انسانى‏» خود را از دست مى‏دهد.

انسانى كه «ادارك و احساس‏» انسانى در وجودش مى‏ميرد، قلبش‏وارونه مى‏شود. بر دلش «مهر» مى‏خورد. آنچه فهميدنى است‏نمى‏فهمد، در برابر آنچه بايد احساس داشته باشد، ندارد; از رنج‏محرومان احساس رنج نمى‏كند و در مرگ مظلومان قاه، قاه، مى‏خندد;اين گونه انسان، انسان طبيعى نيست. انسانى سالم نيست. آدمى‏«بيمار» ، «مست‏» ، يا بيهوش است.

آرى، روح انسان هم چون جسم او گرفتار «عوارض‏» ، «بيمارى‏»

، «انحراف‏» ، «قساوت‏» ، «كورى‏» ، «مرگ‏» و «وارونگى‏»

مى‏شود و چه بسا كه «انسانيت‏» آدم‏ها، قبل از بدن آنان مى‏ميرد.

بهار فرصتى است كه به فطرت راستين الهى و «انسانيت‏» خويش بازگرديم.

نشانه‏هاى «از خود باختگى‏» چيست؟

آيا براستى صفا و پاكى و صداقت نخستين را حفظ كرده‏ايم؟ آيابه عهد الست‏» و ميثاق ازل عبادت «الله‏» وفاداريم؟ آياپروردگار نخستين خويش و پدران خويش را از ياد نبرده‏ايم؟ آياگرفتار عوارض «خواب آلودگى‏» ، «بيهوشى‏» ، «بيحسى‏» و«مستى‏» نشده‏ايم؟ فرا رسيدن بهار فرصتى است تا دوباره بسوى‏روزگار رويش و رشد و سلامت‏بازگرديم. و در عيد امسال با دوران‏قرب الهى، و «عيد قربان‏» تجديد عهد كنيم و همه تشنگان كوير«سرمايه دارى‏» و فريب خوردگان سراب شرق «عيد آسمانى غدير»

را جشن بگيريم، غبار شرك از سيماى جسم و جانمان بشوئيم، وفرهنگ و هنر طاغوت را به تابوت بسپاريم، و از ساحل غدير فرهنگ‏زلال توحيد بنوشيم و درخت «انسانيت‏» را با آب كوثر سر سبزنگهداريم.

از «خودبيگانگى‏» ، ابعاد و انواع و مراحل فراوان دارد. كسى‏كه احساسات الهى و ملكوتى خويش را به قيمت رفاه تن فروخته،«انسانيت‏» خويش را باخته و از خويش بيگانه است.

آنكه «فهم‏» ، «دانش‏» ، «اخلاق‏» ، «انصاف‏» و آزادى‏خويش را به بهاى «نام‏» و «نان‏» مى‏فروشد، «خود» حيوانى رابا «خود انسانى‏» عوضى گرفته است. كسى كه هدف نهايى آفرينش رااز ياد برده خويش را گم كرده است. و دست‏يابى به هيچ چيزى،مشكل گم كردن «خويش‏» را حل نمى‏كند. آنكه دين حق را نيافته و«صراط مستقيم‏» طى نمى‏كند از خويش بيگانه است، گرچه ممكن است‏متخصص «راه سازى‏» و توليد «صراطهاى مستقيم‏» باشد. هر كس ازدل زنگار گرفته‏اش زنگار زدايى نكند و با آب استغفار و تلاوت‏قرآن و ياد مداوم خدا از انسانيت‏خويش پاسدارى نكند، انسانيت‏خود را در بازار زندگى خواهد باخت و با هويت ملكوتى وانسانى‏خويش بيگانه خواهد شد. تقويت و تحريك و اشباع غرايز حيوانى وروح مصرف گرايى و تجمل و تشريفات بجاى تقويت ايمان و عواطف‏انسانى از انسان ميمون و «خوك‏» و «خنريز» مى‏سازد و نور«آگاهى‏» و شعله «آزادى‏» و شور و شوق پرواز را خاموش‏مى‏سازد. «سكر ضلالت‏» ، «جام‏غرور» ، «شهد شهوت‏» ، «زنجيرطمع‏» ، «شمشير استبداد» هويت انسانى را از فرزندان آدم سلب‏مى‏كند و انسان با «تلاوت قرآن‏» ، «ياد خدا» ، با«استغفار» با «نماز» و «صدقات‏» و «ايثار» بسوى هويت‏آسمانى خويش باز مى‏گردد.

نشانه‏هاى «از خودبيگانگى‏» چيست؟

سه عنصر «آگاهى، آزادى و جذبه معنوى‏» هويت راستين انسان رامى‏سازد، به هرميزان كه از اين سه گوهر آسمانى محروم شده‏ايم،خويش را گم كرده‏ايم و از انسانيت دور افتاده‏ايم. فصل عيد نوروزو فرا رسيدن عيد قربان و غدير را نيمت‏شماريم و از فكر وفرهنگ شرك و آرمان‏هاى شيطانى بسوى «ايمان‏» و «آگاهى‏» و«عدالت‏» و «آزادى‏» هجرت كنيم. به سوى «خويشتن خويش‏» .

پاسدارى از انسانيت‏با لبيك به نداى محبت الهى و اجابت‏فراخوان ايثار ابراهيمى و حضور در آستان قدس ربوبى امكان‏پذيراست. «ماه رمضان‏» فصل بازپرورى و آزادسازى‏انسان از دام‏شهوت و عادت و غفلت و «عاشورا» نمايشگاه عروج و ايثارفرزندان آدم در پهنه آفرينش و بستر تاريخ است.

«دعا» و «يادخدا» نغمه عروج روح انسان به شاخسار بلند وزيباى بهشت است. بيائيد، زمستان حسادتها، خصومتها، تبخترها وتكبرها، تحقيرها و تملق‏ها، دروغ‏ها و نيرنگها، تحريف‏ها وتهمت‏هاى كتبى و شفاهى و مصور و معمول را پايان بخشيم.

طالبان چشمه خورشيد! چشم بر افق كعبه بازكنيم و در انتظارشنيدن آواى آفتاب، تكبير وحدت را باهم تكرار كنيم. هر بامدادجمعه و هر روز عيد، روز انتظار اوست. انتظار ظهور انتظارى كه‏از خودبيگانه را با خويش و يار خوش پيوند مى‏دهد. انتظار ظهورعبادت است و تلاشى قرب جويانه كه از «هويت انسانى‏» در برابرهمه آفت‏ها و آسيب‏ها، پاس مى‏دارد. خرمن «من‏» هاى دروغين رامى‏سوزاند و بيگانه را از حريم فرهنگ و هنر ملكوتى دور مى‏سازد.

انسان منتظر، انسانى خود يافته است كه از درد انسانها، دردمى‏كشد و از رنج‏بشريت رنج مى‏برد و از بيمارى بشريت‏بيمار مى‏شودو از مسخ هويت انسان، جنون مى‏گيرد.

و به تعبير زيباى‏اميرمومنان(ع) «فلو ان امرء مسلما مات من بعد هذا اسفا ماكان‏به ملوما بل كان به عندى جديرا.» (خطبه 28 نهج البلاغه)

اگر مسلمانى از اين حادثه هجوم به شهر و ديار امت اسلامى وغارت مسلمين و فرار مهاجمان‏از غصه بميرد، شايسته سرزنش‏نيست‏بلكه‏ازديدگاه من شايسته چنين است.




  • توكز محنت ديگران بى‏غمى
    نشايد كه نامت نهند آدمى



  • نشايد كه نامت نهند آدمى
    نشايد كه نامت نهند آدمى



تاببنيم،مسوولان‏جامعه در برابر هجوم به‏لبنان، چچن و ديگر دياراسلام چه مى‏كنند؟ !

هويت راستين انسان جان اوست و شخصيت كاذب وى تن‏او.خودواقعى‏انسان «عقل‏» اوست و خود دروغين وى «نفس‏» او. ماهيت‏اصيل انسان «انديشه و عاطفه‏» اوست و نقاب و حجاب چهره‏جان‏وى،اميال‏وغرائز حيوانى او.

اگر اين درنده خويى ز طبيعتت‏بميرد هم عمر زنده باشى به روان آدميت

و انسان در ميان دو سمت و سوى جسم و جان خويش گرفتار است ودر نوسان. عقربه آزادى تا به كدام سو كشيده شود و مجذوب كدام‏قطب گردد.

جان گشوده سوى بالا، بالها تن زده اندر زمين چنگالها ميل جان اندر ترقى و شرف ميل تن در كسب اسباب و علف

واژه‏هاى خودشناسى، خودسازى، خودفريبى، خود فراموشى، خوديابى،هركدام يكى از ابعاد دوگانه هويت انسان را نشان مى‏دهد.

«هويت‏يابى‏» و «هويت زدايى‏» دوگونه تلاش متقابل است كه ازسوى دو قبيله فرشتگان و شياطين حمايت مى‏شود، شياطين مى‏خواهندجامه آدميت و عصمت و عفت از اندام انسان بركنند و خدا وفرشتگان مى‏خواهند، آدم و حوا از چنگال فريب و آزمندى و بى‏عفتى‏و حيرت و هبوط و سرگردانى نجات دهند و خدا و فرشتگان بر آستان‏قدس نبوى درود مى‏فرستند و پرتوافشانى او را افزون‏تر مى‏كنند.

هماهنگى مومنان با صداى رساى صلوات برمحمد(ص)و آل او پرواز به‏ملكوت ايمان و آزادى و باز گشت‏به «بوستان توحيد» و «برادرى‏اسلامى‏» است: «عقد اخوت‏» را در عيد غدير تحكيم كنيم كه خصم‏در راه است و شيطان در كمين تا جامه انسانيت از تن و روح مان‏بركند و زشتى‏هارادرجسم و جانمان به نمايش گذارد.

انحراف در انديشه‏ها، انحراف در زاويه نگاهها، انحراف درميدان جاذبه‏ها و عشق‏ها، انحراف در ميدان دافعه‏ها و خشم‏ها، قهربا حزب الله و آشتى با كفر و نفاق، «پوشش‏» و «زنگار» و«قفل‏» و «مهرى‏» است كه بر قلبها نهاده مى‏شود و انسان رامسخ مى‏كند و بدين گونه شيطان در مرگ «انسانيت انسان‏» جشن‏مى‏گيرد.

هم اكنون هويت زدايى از انقلاب اسلامى، حركت پليدى است كه بنام‏حركات موزون «اصلاح‏طلبى‏» تمرين مى‏شود. آهنگ اين حركت رادشمنان خارجى مى‏نوازند و مناديان انديشه تساهل با همين ساز رقص‏نظام لائيك را تمرين مى‏كنند.

برخى مى‏خواهند:

مجلس باشد ولى «اسلامى‏» نباشد.

دولت‏باشد ولى «اسلامى‏» نباشد.

انقلاب باشد ولى «اسلامى‏» نباشد.

دانشگاه باشد ولى «اسلامى‏» نباشد.

مدرسه باشد ولى «اسلامى‏» نباشد.

خانواده باشد ولى «اسلامى‏» نباشد.

بهداشت‏باشد ولى «اسلامى‏» نباشد.

ورزش باشد ولى «اسلامى‏» نباشد.

و شهر، «اسلامى‏» نباشد.

ولى «ياران آفتاب‏» اميدى دگر دارند و از نسيم بهارى عطرجان‏پرور ديگرى استشمام مى‏كنند و در انتظار لحظه تكبير اويند تاموذن بزرگ آفرينش لب به سخن بگشايد و آن روز هم با هم سرودحافظ را خواهيم خواند:




  • روز هجران و شب فرقت‏يار آخر شد
    آن پريشانى شب‏هاى دراز و غم دل
    بعد ازين نور به آفاق دهيم از دل خويش
    صبح اميد كه شد معتكف پرده غيب
    د آن همه ناز و تنعم كه خزان مى‏فرمود
    شكر ايزد كه به اقبال كله گوشه گل
    باورم نيست زبد عهدى ايام هنوز
    در شمار ارچه نياورد كسى حافظ را
    شكر كان محنت‏بيرون ز شمار آخر شد



  • زدم اين فال و گذشت اختر و كار آخر شد
    همه در سايه گيسوى نگار آخر شد
    كه به خورشيد رسيديم و غبار آخر شد
    گو برون آى كه كار شب تار آخر ش
    عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
    نخوت باد دى و شوكت‏خار آخر شد
    قصه غصه كه در دولت‏يار آخر شد
    شكر كان محنت‏بيرون ز شمار آخر شد
    شكر كان محنت‏بيرون ز شمار آخر شد



و السلام - سردبير

/ 1