«بهار» - بهار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بهار - نسخه متنی

زینب سید میرزایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«بهار»

زينب سيد ميرزايى

بهار چيست؟ آيا فصل است؟ نوعى تحول است؟ نام است‏يا توصيف؟

بهار را در كجا مى‏توان يافت؟ و قلمرو آن تا كدامين سرزمين‏است؟

بهار آواى آسمانى طراوت است كه به دل شور شكفتن و به ديده‏شوق باريدن، مى‏بخشد.

جان را سرسبز مى‏كند و لب را شكوفه باران.

بهار روح مسيحايى زندگى است و آب زلال حيات و شراب ناب بهشتى‏كه آدمى را زنده و سرمست مى‏سازد.

بهار به وسعت دلهاى مهربان، به زلالى رودهاى خروشان و شادابى‏شكوفه‏هاى خندان است.

بهار، در واژه واژه قرآن است، در طراوت نسيم تلاوت و درشورانگيزترين لحظه‏هاى ناب استجابت است.

بهار را مى‏شود در ديده‏هاى بارانى مولا على(ع)و در هديه تبسم‏زهرا(س)، يافت.

صداى بهار از نغمه «الهى رضا برضاك‏» حسين(ع)به گوش مى‏رسد.

اهل‏بيت پيامبر(ص)، بهارند; با همه طراوت و رحمت و زيبايى.

مى‏شود بهار را در يك صبح جمعه با آواى ندبه، به انتظار نشست.

بهار در ديده‏هاى بارانى مولا «سيد على‏» هنگام قنوت، ديده رامى‏نوازد و در تبسم آسمانى او هنگام ديدار با جوانها به چشم‏مى‏خورد; كه خود او فرمود:

«هنگامى كه با جوانان هستم، احساس طراوت مى‏كنم.»

بهار در ديدگان منتظر رزمنده‏اى بود كه به شوق شهادت و به عشق‏رسيدن، از خاك تا خدا پريد.

بهار را مى‏توان در مناجات سحرگاهى آن جانباز، يافت كه نيمى‏از وجودش تا خدا، پرواز كرده و نيمى ديگر پاسدارى ما را از خون‏بهار آفرينان به نظاره نشسته است.

بهار واقعى نشاط معنوى و غيرت دينى به همراه دارد و اهل بهاراهل دل‏اند و هر روز اهل دل «نوروز» است.

اهل دل هر سحرگاه بهارى، همان بهارى كه هر نيمه شب مى‏آيد،هنگام تحويل سال هفت‏سين مى‏گسترند و آن را به:

«سجده‏»

«سلام‏»

«سلامت‏»

«سعى‏»

«سداد»

«سرور»

«سربلندى‏» مى‏آرايند.

بهارى باشيد.

از بهار بياموزيم

... آيا تا به حال به دور و بر خودتان نگاه كرده‏ايد يانه؟

اصلا ساده‏تر بگويم به كوه، دشت، گياهان، جانوران و... هزاران ودهها هزاران و ميليونها و بيليونها و تريليونها طبيعت ديگر...

اصلا به همين 4 فصل سال(بهار، تابستان، پاييز و زمستان)هركدام‏به ترتيبى خاص پشت‏سريكديگر قرار گرفته‏اند و منتظرند تا به‏وظايفى كه خداوند بزرگ براى آنها تعيين كرده عمل كنند.

اما... همه اينها براى ما انسانها كه داراى عقل و شعور هستيم‏بايد كلاس درس باشد كه قبل از اين كه به ما بفهمانند، بفهميم.

خداوند از طريق چهار فصل سال درسهاى فراوانى را به ما يادمى‏دهد از جمله: تحول و دگرگونى، نظم و ترتيب خلقت، حس‏مسووليت‏پذيرى، سود دهى و... ديگر، بله، خدا بهار را رهبر فصلهاقرار داده و با آمدن آن همه جاى باغ را طراوت و شادابى فرامى‏گيرد. زمين زنده مى‏شود. گياهان رشد مى‏كنند. غنچه‏ها شكوفامى‏شوند و شكوفه‏هاى سفيد و صورتى يا جوانه‏هاى سبز مى‏دهند.

بالاخره طبيعت جان مى‏گيرد و سرسبز مى‏شود.اما ما انسانها چه؟

...اين هجوم سبزينگى انسان را مبهوت مى‏كند به طورى كه اين‏لحظه‏هاى شاد و حس ترنم را در اين فصل با تمام وجود دريافت‏مى‏كنيم... .

از كلاس بهار درس تحول و خودسازى هم مى‏گيريم; همان‏طورى كه‏درختان بى‏جان، جان مى‏گيرند و گياهان مرده، زنده مى‏شوند، انسان‏هم اگر در خود دگرگونى ايجاد كرد، اعمال و افعال بدخود را اصلاح‏كرد و از «سيئات‏» به «حسنات‏» روى آورد، سبز و بهارى مى‏شود.

حتى با روحى آرام و قلبى مطمئن و ضميرى بيدار چهار فصل عمر خودرا با آرامش زندگى كرده و با سكينه خاطر به خواب ابدى فرومى‏رود. درس ديگرى كه از اين كلاس مى‏گيريم نظم و ترتيب خاصى است‏كه براين نظام آفرينش حكمفرماست; مثل: گردش شب و روز، گردش‏زمين به دور خورشيد و... اصلا همين چهار فصل، بله، ابتدا فصل‏بهار كه فصل طراوت و زندگى است را پيش رو داريم، بعد فصل‏تابستان فرا مى‏رسد. هر چه در بهار عمر بكارى، در تابستان‏برداشت مى‏كنى، كم كم پاييز فرا مى‏رسد و فصل خزان.

با آمدن پاييز چهره طبيعت از سپيدى و سبزى بيرون آمده و لباس‏زرد برتن مى‏كند و بعد از آن با صداى خش خش و ريزش برگهاى‏خشكيده و افول آن برروى زمين فصل‏زمستان را به چشم مى‏بينيم آن‏وقت است كه مرگ طبيعت فرا مى‏رسد. نه مرگ‏بلكه تحول و تكامل، همين چهار فصل زنجيره‏اى از تولد تا برزخ‏طبيعت را به ما نشان مى‏دهد يعنى در و ديوار عالم، براى ما كلاس‏درس است. فصلها هم مثل ما آدمها متولد مى‏شوند و مثل ما انسانهامى‏ميرند. بله، با آمدن بهار مى‏آيند و زنده مى‏شوند و با آمدن‏زمستان مى‏روند و مى‏ميرند. آن وقت است كه برزخ آنها فرا مى‏رسد.

اگر كمى در عالم طبيعت و در دنيا تفكر كنيم چه درسهايى كه‏نمى‏گيريم. همين طور كه از تفكر در اين چهار فصل به مرگ و زندگى‏و حيات جاويد، گذر عمر، ايمان و يقين و علم به قدرت لايزال خداو خيلى چيزهاى ديگر... پى‏برديم شما هم مى‏توانيد فكر كنيد تا به‏تمام آن چيزهايى كه ما به آن پى برديم پى‏ببريد. براى همين است‏كه مى‏فرمايند:

«يك ساعت تفكربرترازهزارسال عبادت‏است.»

/ 1