روايت - [شعر] نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[شعر] - نسخه متنی

قیصر امین پور، محمدکاظم کاظمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


انسان، خودْ آفتاب ...

انسان گياه نيست،

انسان هميشه رويان است.

انسان، گياه نيست كه هر صبح،

با اين نياز برخيزد:

اي كاش آفتاب!

اي كاش باد و باران،

آب؛

گل‌هاي آفتابگردان را

در امتدادِ حاشيه‌ي باغ ديده‌اي؟

سرزنده و شكفته و شادابند،

اما،

بي آب و آفتاب،

پژمرده‌اند و سوخته گلبرگ:

قربانيان ساده دلِ مرگ.

انسان گياه نيست،

انسان، خودْ آفتاب،

انسان، خودْ باران است.

انسان هميشه رويان است.

ميمنت مير صادقي

حسرت هميشگي

حرف‌هاي ما هنوز نا تمام ...

تا نگاه مي‌كني:

وقت رفتن است

باز هم همان حكايت هميشگي!

پيش از آن كه با خبر شوي

لحظه‌ي عزيمت تو ناگزير مي‌شود

آي ...

اي دريغ و حسرت هميشگي

ناگهان

چقدر زود

دير مي‌شود!

دكتر قيصر امين پور

روايت




  • و كسي گفت، چنين گفت؛ سفر سنگين است
    گفت؛ با زخم جگرگاه قدم بايد سود
    گفت؛ ره خون جگر مي‌دهد امشب همه را
    سايه‌ها گزمة مرگند، زبان بربنديد
    مقصد آهسته بپرسيد، كسان مي‌شنوند
    گردباد است كه پيچيده به خود مي‌خيزد
    نه تگرگ است، كه آتش ز فلك مي‌جوشد
    زنده‌ها از تف لبسوز عطش، دود شده
    دشت سر تا قدم از خون كسان رنگين است
    و كسي گفت، چنين گفت؛ سفر سنگين است



  • باد با قافله ديري است كه سرسنگين است
    بر نمكپوش‌ترين راه قدم بايد سود
    آب در كاسة سر مي‌دهد امشب همه را
    بار - دزدان به كمينند - سبك‌تر بنديد
    پَر مي‌گوييد كه صاحب‌قفسان مي‌شنوند
    از پس گردنة كوه اُحُد مي‌خيزد
    و ز خشكاي لب رود، نمك مي‌جوشد
    مرده‌ها در نفس باد، نمكسود شده
    و كسي گفت، چنين گفت؛ سفر سنگين است
    و كسي گفت، چنين گفت؛ سفر سنگين است



تابستان 69- محمد كاظم كاظمي




/ 1