صدرالمتالهين شيرازى - صدرالمتألهین شیرازی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صدرالمتألهین شیرازی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صدرالمتالهين شيرازى

بى ترديد سيماى حكيم فرزانه‏اى چون صدر المتالهين(ره) درمحافل علمى و آثار انديشمندان ژرفنگر شناخته شده است. آفتاب‏انديشه آن بزرگمرد الهى و رهاورد شهودى او چون آفتاب در جهان‏انديشه و معرفت مى‏درخشد و گوهر او از ستايش ما بى‏نياز است. درهر زمانى، شناختن و سناساندن بزرگانى چنين، كه شهود عرفانى رابا معرفت‏برهانى همراه ساخته‏اند و در خدمت درك معارف قرآنى‏قرار داده‏اند، ضرورت خاص دارد تا راهنماى پويندگان مسير بينش‏و جويندگان دانش باشد.

اين مقاله مى‏كوشد فهرستى از رهاوردفكرى و فرازهاى زندگى آن حكيم عارف را ارائه دهد تا چهره‏تابناك انديشمندان بزرگ اسلام عزيز همواره در خاطر مومنان‏پاكدل پايدار بماند.

جلوه‏اى از سيماى ملاصدرا

ولادت

حكيم و عارف شاهد صدرالمتالهين‏شيرازى، در سال‏979 ه چشم به جهان گشود. (1) پدرش مردى صالح،به نام ابراهيم قوامى بود كه در دولت فارس سمت وزارت داشت.

او، كه از پسر بى‏بهره بود، نذر كرد، چنانچه پسرى به وى عنايت‏شود، ثروت فراوان به مستمندان و دانشوران هديه كند. اين نذرمورد قبول خداى كريم قرار گرفت و همسر پاكدامنش پسرى برومندبه دنيا آورد كه او را محمد صدرالدين ناميدند.

اين فرزند، كه از آرزوهاى فراوان در خانه پرنعمت وزير دولت‏فارس به دنيا آمد، مورد توجه و تربيت قرار گرفت و به فراگيرى‏علوم عصر خويش پرداخت. (2)

تحصيل

صدر فلاسفه اسلام، جناب آخوند ملاصدرا، بعد از آنكه علوم رسمى ودانش‏هاى ابتدايى را در زادگاهش شيراز فرا گرفت، براى رسيدن به‏اوج معرفت و تحصيل مراتب بالاتر دانش رهسپار اصفهان شد. اصفهان‏در آن زمان مركز حوزه‏هاى علميه و پايتخت‏حكومت‏شاهان صفوى‏بود. او در اين شهر در مجلس درس بزرگانى چون شيخ بهائى وميرداماد حضور يافت و از درياى دانش آن دو بزرگمرد الهى‏گوهرهاى گرانبها به دست آورد. صدرالمتالهين بسيارى از علوم‏عقلى را از محضر ميرداماد فرا گرفت و علاقه خاص به وى داشت. اودر شرح اصول كافى مى‏گويد: سيد و استاد و سند من در معالم دينى‏و علوم الهى و معارف حقيقى و اصول يقينى جناب سيد اجل انور،عالم مقدس و اطهر، حكيم الهى و فقيه ربانى، سيد عصر و عصاره‏روزگار، پرچمدار بزرگ دانش علامه زمان و اعجوبه دوران، آنكه‏محمد ناميده شد و داماد حسنى لقب دارد. (3)

صدرالمتالهين كه‏از توفيقات خاص الهى و استعداد ذاتى بسيار برخور دار بود،مباحث فلسفى و علمى استادش را به طور دقيق دريافت و بسيارعميق مورد تحليل و احيانا نقد قرار داد. او با استادش مخالفت‏كرد. در بينش فلسفى، بويژه در مسايلى مانند اصالت وجود كه‏اساس حكمت متعاليه را تشكيل مى‏دهد.

جناب ميرداماد اين شاگرد برجسته‏اش را چنين ستوده است:

جاهت صدرا گرفته باج از گردون داده است‏به فضل تو خراج افلاطون در مسند تحقيق نيامد مثلت يك سر ز گريبان طبيعت‏بيرون (4)

فقيه مجاهد و حكيم عارف،احياگر معارف ناب و احكام نورانى اسلام‏عزيز در قرن بيستم حضرت امام خمينى(ره) در باره عظمت‏صدرالمتالهين مى‏فرمايد:و ما ادراك ما الملاصدرا!!

از نوشته‏هاى آخوند ملاصدرا چنان برمى‏آيد كه علوم نقلى را در حضور شيخ بهائى به سرحد كمال رساند.

او در شرح اصول كافى، بيش از كتابهاى ديگرش، از شيخ ياد كرده،چنين گفته است: «ذكر الشيخ البهائى و سندنا فى‏العلوم‏النقليه...» (5) و نيز مى‏گويد: «شيخى و استادى و من عليه فى‏العلوم النقليه استنادى، عالم عصره و شيخ دهره، بهاء الحق والدين محمد العاملى الحارثى همدانى.» (6)

معلوم نيست جناب صدرالمتالهين عرفان را نزد چه كسى فرا گرفته و از رهاورد شهودى‏كدامين باكباخته زمزم معرفت نوشيده است. اما استاد حضرت علامه‏حسن زاده آملى روحى له الفدا در جلسه درس، مى‏فرمود: احتمال‏بسيار دارد كه جناب آخوند عرفان را از شيخ بهائى، فقيه و عارف‏بزرگ آن زمان آموخته باشد و يا از محضر ميرفندرسكى بهره برده‏باشد;

به هرحال موفقيت زمانى و دشمنى بعضى از افراد با معارف‏توحيدى سبب شده است تا درباره استاد عرفان و چگونگى فراگيرى‏آن چيزى اظهار نكند و اگر هم اظهار كرده، به دست ما نرسيده‏است.

حيات محسوس و دوران زندگى صدرالمتالهين نشيب و فرازهاى‏بسيار داشته است. از خانه پرناز و نعمت وزير شيراز تا دهكده‏كويرى كهك قم تفاوت بسيار است; به همين ترتيب، در حيات معقول‏و مراحل تحصيل صدرالمتالهين نيز درجاتى فراوان و تحول بسياربه چشم مى‏خورد و كمال بسيار نصيب او شده است; زيرا از اشتغال‏به علوم ظاهرى و فلسفه رايج و بررسى نظريات اهل كلام تا تاسيس‏مكتب فلسفى اصيل و عرشى حكمت متعاليه و چشيدن حقايق عرفانى‏تفاوت از ملك تا ملكوت است.

به اين لحاظ، آخوند در باره مراحل‏آغازين تحصيل خود كه دوران سير در افكار فلسفى و كلامى قبل ازخودش بوده، چنين مى‏گويد: من در زمانهاى گذشته و مراحل ابتدايى‏تحصيل اشتغال فراوان به بحث و تكرار داشتم و مراجعات بسيار به‏كتابهاى فلاسفه و اهل كلام مى‏نمودم تا جايى كه گمان كردم به‏مقامات علمى بسيار رسيده‏ام; ولى وقتى چشم بصيرتم باز شد وسرمايه علمى خود را بررسى كردم، دريافتم كه هرچند به مسايل‏مبدا و معاد در حد مفهوم رسيده‏ام، اما حقيقت مطلب، معارف زلال‏و حقايق عينى كه بدون ذوق و چشيدن و شهود به دست نمى‏آيد،همچنان باقى است و من هنوز به وصال شهودى آنها نايل‏نشده‏ام. (7)

جناب ملاصدرا اين مرحله از عمر و تحصيل خود را كه‏در آن از علوم حقيقى و مكاشفات عرفانى محروم بوده است، از باب‏«حسنات الابرار، سيئات المقربين‏»، از ضايعات عمر خويش به‏شمار مى‏آورد و از آن استغفار مى‏كند و مى‏گويد: «انى‏لاستغفرالله مما ضيعت‏شطرا من عمرى فى تتبع آراء المفلسفه والمجادلين من اهل الكلام و تعلم جزبزتهم فى القول و تفننهم فى‏البحث، حتى يتبين لى الاخر الامر بنور الايمان‏» (8)

هيچ رشته‏تحصيلى و علوم حصولى به جناب صدر المتالهين آرامش نداد و اورا از حركت علمى، كه كمال حركت جوهرى و وجودى است، باز نداشت.

او همواره براى به دست آوردن حقايق عينى و شهودى مى‏كوشيد و به‏هر رشته علمى كه روى مى‏آرود، در آن فن صاحب نظرى دقيق و نكته‏سنجى عميق مى‏شد. آن عارف بزرگ از كسب كمالات علمى خود و شرارت‏نا اهلان زمان چنين خبر داده است: من از آغاز جوانى تمام همت‏خود را در تحصيل فلسفه الهى به كار گرفته‏ام و آنچه در توان من‏بود از تلاش و كار و جديت در كسب معارف كوتاهى نكردم تا آنكه‏از تمام آثار حكماى بزرگ آگاهى يافتم، از رهاورد فكرى آنان وانديشه‏هاى عميق‏شان بهره‏مند شدم و از نو آورى علمى و اسرارفلسفى آنها استفاده كردم. در اين راستا، كتابى كه جامع تمام‏آنچه در آثار بزرگان حكماى پيشين يافته بودم تصنيف كردم وخلاصه نظريات حكماى مشاء، عصاره انديشه‏هاى ذوقى حكمت اشراق ورواقيان و نيز مطالب فراوان ديگر كه در نوشته‏هاى حكماى پيشين‏يافت نمى‏شد و جواهر علمى زيادى كه حكماى اعصار به آنها دست‏نيافته بودند، همه را در آن كتاب گرد آوردم; ولى پيش آمدها مارا از هدف باز داشت و دشمنى روزگار كه در دامن آن اراذل ونادانهاتربيت‏يافته بودند، مرا از رسيدن به مقصد مانع شد وآتش افروزى‏هاى جاهلان و گمراهان و آدم شكنى‏هاى آنان ما راگرفتار ساخت; كسانى كه چشمهاشان از ديدن نور حكمت كور است ومانند خفاش از نور معرفت و آثار دانش در هراسند; آنها كسانى‏اندكه انديشيدن در امور الهى و دقت در آيات سبحانى را بدعت ومخالفت‏با خواست مردم مى‏دانند، بر اثر دشمنى‏هاى احمقانه خوداز علم و عرفان محرومند; و راه حكمت و علوم مقدس الهى را كاملارها كرده‏اند و توان درك اسرار شريف ربانى را كه انبيا واولياى الهى با رمز بيان كرده و حكما و عرفاى توحيدى به آنهااشاره كرده‏اند، ندارند. گروهى كه افزون بر آنچه گذشت، پرچم‏نادانى بر افراشته، علم فضليت را نابود كرده‏اند و عرفان و اهل‏معرفت را ناچيز شمرده، بطور كلى از فضليت دست‏شسته‏اند. (9)

مراتب سلوكى

صدر المتالهين، بعد از گذراندن مراحل تحصيل و طى دوره‏هاى‏سنگين آموزشى و درك محضر علمى بسيارى از بزرگان عصر، به سبب‏حسن قريحه و ذكاوت فوق العاده، در بسيارى از علوم رسمى به‏كمال رسيد و بر مشربهاى مختلف فلسفى و كلامى تسلط يافت واستادى بى نظير شد. موقعيت زمانى كه به گوشه‏اى از آن اشاره‏مى‏شود، سبب شد تا مدتى از جلوت كثرت به خلوت وحدت هجرت كند;به پيمودن مراتب سلوكى بسيار توفيق يابد و از درك مفهوم معارف‏به شهود مصداقى آن نايل آيد. بخشى از عواملى كه سبب شد صدرالمتالهين دهكده كهك را براى زندگانى انتخاب كند، عبارت است‏از:

الف) جناب حكيم ملاصدرا، در زمان شاه عباس صفوى و شاه صفى‏مى‏زيست و در آن وقت، در مناطقى مانند خراسان و آذربايجان جنگ‏و شورشهاى قدرت طلبانه جريان داشت. حكيم آگاه به زمان و سياست‏بازى قدرت طلبان، وظيفه خود ديد كه از اين حوادث دردناك كناره‏گيرد و به فرمان مولايش موسى ابن جعفر(ع) عمل كند.

آن بزرگوار فرمود: «يا هشام، كماتركوا الحكمه لكم، تركواالدنيا لهم.» بدين سبب در گوشه‏اى به تذكيه نفس و تصفيه خاطرو رياضتهاى الهى و شرعى روى آورد. (10)

ب) عامل ديگرى كه موجب انزواى آن حكيم الهى شد، روح بلند ومعنويت‏بسيار او بود. حضور در دربار شاهان و دمت‏به ستمگران‏براى آن حكيم فرزانه تلخ و دشوار بود و رياست‏طلبى و فخر فروشى‏بر عوام نيز با قداست نفس و طهارت باطنش ناسازگار. به اين‏سبب، از اصحاب زر و زور و تزوير كناره گرفت; خود را ازپيامدهاى همزيستى با آنان دور ساخت و از شرارت نادانها واراذل و هوسبازان به گوشه عزلت، كه در حقيقت اوج عزت بود،پناه برد. (11) آن بزرگوار در تفسير جمله «وذكرالله‏» درسوره جمعه، مى‏گويد: «اما ما عدا ذلك من ذكر الظلمه و القابهم‏و الثنا عليهم و الدعاء لهم فمن ذكر الشيطان، نعوذ بالله من‏غربه الاسلام و نكدالايام‏» (12)

ج) سومين سببى كه صدر المتالهين را به ديار غربت كشاند، همان‏است كه خود در مقدمه كتاب نفيس "اسفار اربعه" بيان مى‏كند: چون‏اوضاع را چنان يافتم كه كسى قدر اسرار و ارزش علوم آزادگان رانمى‏داند معارف و اسرار آن رو به نابودى نهاده و سخن حق وانوار آن ناپديد مى‏شود، روش عدالت از بين رفته، نظريات باطل‏رو به فزونى است و حرف حق خريدار ندارد، از مردم ابن الوقت‏روى گرداندم و از آنها بطور كامل بريدم. دشمنى روزگار و مساعدنبودن زمينه براى كارهاى علمى و ارزشى سبب شد تا در يكى ازنواحى دور دست (كهك قم) انزوا را انتخاب كنم، گمنامى رابرگزينم، از آرزوهايم دست‏بردارم و به رياضت‏هاى شرعى و عبادت‏بپردازم تا شايد مقدارى از عمرم را كه فكر مى‏كنم از آن بهره‏كافى نبردم. و از ضايعات عمرم مى‏دانم، جبران كنم و گرفتار«واحسرتا على ما فرطت فى جنب الله‏» نشوم. لازم به ياد آورى‏است كه در اين مدت هيچ تدريس و تاليف نداشتم; زيرا اشتغال به‏علوم و بازگو كردن مباحث عميق علمى و پاسخ گفتن به مشكلات وپرسشها و بيان مقاصد در فنون مختلف به تصفيه فكر و آرامش وفراغت‏خاطر نياز دارد و اين مسايل با موقعيت كنونى كه از اهل‏زمان ديده و شنيده مى‏شود، هرگز براى انسان وجود ندارد; زيرادهن كجيهايى كه از سوى گروهى ديده مى‏شود و بى انصافى وستمهايى كه به بزرگان و افاضل روا مى‏دارند و صدها گرفتارى‏ديگر فرصت انديشيدن را از همه سلب كرده است. هر روز مى‏بينيم‏كه دانشمندان و بزرگان به خاك كشيده مى‏شوند و مردم پست و رذل‏مورد توجه و احترام قرار مى‏گيرند.

از سوى ديگر، نادانهاى زشت‏كردار و عوام فرومايه خود را به‏صورت عالم بزرگ و دانشمند توانا معرفى مى‏كنند.

اينها و مفاسد بسيار ديگر كه امروزه رو به فزونى است، مجال‏سخن و تقرير پاسخ پرسشى را به انسان نمى‏دهد چه رسد به حل‏معضلات سنگين علمى و بيان مشكلات عميق معرفتى.

يكى از شاعران زيبا مى‏گويد:

از سخن پر در مكن هم چون صدف هرگوش را قفل گوهر ساز يا قوت زمرد پوش را در جواب هر سوالى حاجت گفتار نيست چشم بينا عذر مى‏خواهد لب خاموش را

بر اين اساس، مناسب ديدم كه به سيد و مولاى خود، ابوالائمه حضرت‏وصى اقتدا كنم و صبر را در برابر آنها خردمندانه يافتم. پس‏صبر كردم در حالى كه تير در چشم و استخوان در گلو داشتم و ازانس با مردم نادان دورى گزيدم و از همراهى و همنشينى با آنان‏پرهيز كردم. روى اين جهت، رفتار و دشمنى آنها و عداوت ابناى‏زمان بر من آسان مى‏گذشت و از اقرار و انكار آنان خود را نجات‏دادم و در نزد من نفع و ضررشان يكسان بود; زيرا توجه كامل به‏سوى خداى سبحان و پروردگار خود داشتم. مدتى در اين حالت انزواو گمنامى بودم و به رياضتهاى الهى و مجاهدات نفسانى مشغول‏بودم تا اينكه قلبم بر اثر رياضتها و انوار الهى بر افروخته‏شد، انوار ملكوتى بر او افاضه گرديد، اسرار جبروتى بر من كشف‏گرديد و جمال احدى بر من پرتو افكند. به اين لحاظ، اسرارباريكتر از مو كه تا آن زمان برايم آشكار بود، نمايان شد وحقايق ربانى و ودايع لاهوتى را، كه تاكنون با برهان مى‏يافتم باشهود و عيان ديدم. تا اينكه بر اساس رحمت واسع الهى كه هيچ‏امر ضرورى را از افراد مستعد نيازمند پنهان نمى‏سازد، به من‏الهام شد. معارف زلالى را كه خداوند سبحان نصيبم كرده است،براى بندگان لايق بازگو كنم و جرعه‏اى از زمزم ناب را كه به‏دستم رسيده است، بركام تشنگان معارف بريزم. (13)

منزلت صدرالمتالهين در كهك قم

حكيم فرزانه جناب صدر المتالهين مدت پانزده سال در كهك به‏سربرد. خانه آن بزرگمرد الهى در كهك تاكنون باقى و در ميان‏مردم آن آبادى معروف است. روزى در محضر پربركت‏حضرت استادعزيز علامه حسن زاده آملى بودم كه شخصى خدمت استاد رسيد و عرض‏كرد: قرار است‏سازمان ميراث فرهنگى ايران، خانه صدرالمتالهين در كهك را، به عنوان يك اثر باستانى مرمت كند.

چنانچه پيشنهادى در اين باره داريد بفرماييد تا مورد توجه‏قرار گيرد. حضرت استاد فرمود: پيشنهاد خاصى ندارم، فقط خوب‏است كنار منزل جناب آخوند كتابخانه‏اى تاسيس شود تا آثار اودر آنجا گرد آيد و مورد استفاده علاقه‏مندان قرار گيرد. هرچندصدر المتالهين مشكلات بسيار داشت اما آن زحمات در شكل‏گيرى‏شخصيت الهى او بى تاثير نبود; چنانكه روزى از محضر استادبزرگوار علامه حسن‏زاده آملى خواسته شد كه از جهات منفى و مشكلات‏دوران تحصيل خود چيزى بفرمايد. استاد فرمود: من عهد كرده‏ام ازآنچه مورد سوال شماست، چيزى نگويم; زيرا آن زحمات نيز بر گردن‏من حق دارد. اگر آن فشارها و مشكلات نبود، معلوم نبود اين‏توفيقات را به دست آورم.

مكاشفه بزرگ صدر المتالهين در حرم فاطمه معصومه(س)

اين سخن را بارها از بزرگانى مانند استاد آيه الله جوادى آملى‏شنيدم: اگر انسان كتابى و يا مطلب علمى را در شهرى كه از نظرآب و هوا و موقعيت اقليمى از قم بهتر است، مطالعه كند; بعدعين همان كتاب و يا مطلب را در جوار رحمت‏بارگاه حضرت فاطمه‏معصومه(س) در قم مطالعه كند، مى‏بيند كه بركات ديگرى نصيب‏انسان مى‏شود، و حقايق بالاترى براى انسان كشف مى‏گردد. اين‏حقيقت‏براى جناب صدر المتالهين نيز پيش آمده است. زيراايشان، هنگامى كه در كهك زندگى مى‏كرد، براى عرض ادب و توسل‏به بارگاه كريمه اهل بيت فاطمه معصومه (س) مشرف مى‏شد. در يكى‏از اين سفرها در جوار قبر فاطمه معصومه يك مساله مهم وپيچيده فلسفى يعنى اتحاد عاقل و معقول در يك مكاشفه عرفانى،برايش حل شد. او خود در اين زمينه مى‏گويد: مساله اتحاد عاقل‏و معقول از مشكلترين مسايل فلسفى است ك تاكنون هيچ فيلسوف‏مسلمانى توفيق حل آن را پيدا نكرده است. من باتوجه كامل به‏سوى خداى سبحان از او خواستم كه مشكل برايم حل شود.

درى از رحمت‏حق بر من گشوده شد و در اين مورد معرفت جديدى‏برايم حاصل شد. «كنت‏حين تسويد هذا المقام بكهك من قرى قم،فجئت الى قم زائرا لبنت موسى ابن جعفر مستمدا منها و كان يوم‏الجمعه فانكشف لى هذا الامر;» (14) هنگام نوشتن اين بحث من درقريه كهك قم بودم. از آنجا رهسپار قم شدم، به زيارت دختر موسى‏بن جعفر(س) مشرف گرديدم و از آن حضرت در حل اين مساله يارى‏جستم. به بركت او در روز جمعه اين مطلب بر من كشف گرديد.

رحلت ملكوتى و محل دفن

صدر المتالهين در سال 1050 و در سن 71 سالگى دعوت حق را لبيك‏گفت و به ديار باقى شتافت. رحلت ملكوتى آن فرزانه در هفتمين‏سفرش به مكه، جهت زيارت خانه خدا، در شهر بصره واقع شد. آيه‏الله ابوالحسن قزوينى فرمود: من چهل سال قبل از دانشمند غربى‏كه ساكن نجف بود و به بصره رفت و آمد بسيار داشت، در باره‏آرامگاه صدر التمالهين پرسيدم: او پاسخ داد: در بصره جايگاهى‏است كه به آرامگاه صدر المتالهين شيرازى مشهور است، اما دراين اواخر بعضى افراد براى تحقيق قبر آخوند به بصره رفتند واثرى از آن نيافتند. شايد به سبب شهر سازى خراب شده باشد. (15)

حضرت استاد عزيز علامه حسن زاده آملى در جلسه درس مى‏فرمود: چون‏جناب آخوند به صورت ناشناس با كاروان حاجيها سفر مى‏كرد، كسى‏او را نمى‏شناخت; بدين سبب وقتى رحلت كرد: همسفران، وى را به‏عنوان يك پيرمرد روحانى، در جايى دفن كردند و كسى او رانشناخت. آيه الله جوادى آملى، ضمن درس اسفار، فرمود: چهل سال‏عمر لازم است تا اين حرفها را انسان درس بخواند و بفهمد; اماطرح آن با درس و بحث امكان ندارد. بايد چندين بار پياده به‏مكه رفت و توسل به در خانه على و اولاد او داشت تا بتوان آن راطرح كرد.

فرزندان و شاگردان

مرحوم صدر المتالهين پسرى به نام ميرزا ابراهيم داشت كه‏متكلمى توانا بود. نوه فاضلى نيز داشت كه محمدبن ابراهيم‏خوانده مى‏شد. (16) از آنجا كه آخوند، قبل از آمدن به كهك قم وبعد از آن دوره آموزشى معارف داشته، پس بايد شاگردان فراوان‏در محضرش دانش اندوخته باشند ولى گروهى اندك، كه ملا محسن فيض‏و ملا عبدالرزاق فياض در شمار آنها جاى دارند، شناخته شده‏اند.

اين دو شاگرد شايسته كه به افتخار دامادى استاد نيز دست‏يافتند، از محضر آخوند بهره‏هاى علمى فراوان بردند. شيخ حسين‏تنكابنى نيز در شمار شاگردان ملا جاى دارد. رساله او در باره‏حدوث عالم در حاشيه كتاب مشاعر صدرا چاپ شده است. (17)

آثار علمى و تاليفات

حكيم بلند آوازه جناب صدر المتالهين كه بحق صدر حكماى الهى وعلماى ربانى است، از معدود كسانى است كه توفيقات خاص خداوندنصيبش شد. به طورى كه مراحل علوم تحصيل را بيشتر از همه‏گذراند و مراتب معارف شهودى را بهتر از ديگران پيمود. او نه‏تنها خوب فرا گرفت و بهتر شهود كرد و زيبا باز گفت; بلكه درثبت اسرار معارف الهى و تحرير حقايق ربانى و تاليف آثارجاويدان گوى سبقت را از گذشتگان و آيندگان ربود; به گونه‏اى كه‏از چهار قرن پيش تاكنون، حكماى بزرگ و عالمان توانا مهمان‏سفره سخاوت اويند; از آثار او بهره مى‏برند و افتخار مى‏كنند كه‏توان فهم اسرار كلام وى را دارند.

عالم بزرگ و دانشمند وارسته‏شيخ محمد حسين اصفهانى مى‏گويد: «لو علم احدا يفهم اسرار كتاب‏الاسفار، لشددت اليه الرحال، للتلمذه عليه و ان كان فى اقصى‏الديار» اگر كسى بتواند از عهده حل مطالب اسفار بر آيد وقادر به فهم آن باشد، بدون ترديد من براى شاگردى نزدش خواهم‏رفت، گر چه در دورترين نقطه جهان باشد.

جناب محقق اصفهانى‏كه در فلسفه و فقه از دانشوران كم نظير است مى‏خواهد افتخاركند در زمان خود تنها كسى است كه از قدرت درك اسرار كتاب‏اسفار صدر المتالهين بر خور دار است و يا مى‏خواهد اعتراف كندبه درجه‏اى از دانش فلسفى دست‏يافته كه مى‏فهمد از فهميدن اسرارعميق كتاب اسفار، عاجز است. نامهاى چند اثر ديگر جناب صدرالمتالهين عبارت است از:

1 اسفار اربعه (حكمت متعاليه) اين كتاب ارزشمند از آثاربسيار گرانبها و مهم فلسفى به شمار مى‏آيد. بر اين كتاب شريف‏به وسيله بسيارى از حكماى بزرگ و شاگردان مكتب فلسفى صدرالمتالهين حاشيه و تعليقه نوشته‏اند. محقق بى نظير عصر، حكيم‏علامه حسن زاده آملى اخيرا تحقيق و تصحيح بسيار نفيسى در خصوص‏اسفار انجام داده است كه جلد اول و دوم آن از چاپ خارج شده ودر دسترس همگان قرار گرفته است. اين كار حضرت استاد بسيار مهم‏و منحصر به فرد است و بحق بايد گفت: اسفار به وسيله ايشان‏احياء شده، كليد فهم اسرار آن كتاب به وسيله استاد در اختيارعلاقه‏مندان قرار گرفته است; و «مفاتيح الاسرار لسلاك الاسفار»نام دارد.

ب) مفاتيح الغيب اين كتاب نيز از آثار علمى بسيار با ارزش‏ملاصدراست كه آن را در اواخر عمر بر مشرب عرفان نوشته است. اين‏كتاب در حقيقت مقدمه تفسيرى بود كه استاد در نظر داشت‏بنويسد.

مفاتيح الغيب بسيار شيرين و جذاب است و معارفى بسيار والا رابيان مى‏كند.

ج) شواهد الربوبيه فى المناهج السلوكيه اين اثر نيز ازكتابهاى بسيار نفيس و گرانقدر است كه به روش اهل معرفت نوشته‏شده است. به گفته بزرگان حكمت اين كتاب از آخرين نوشته‏هاى ملاشمرده مى‏شود. يكى از صاحب‏نظران بزرگ مى‏گويد: بهتر است انسان،در آغاز راه حكمت، به جاى منظومه ملاهادى سبزوارى، اين كتاب رابخواند.

د) شرح اصول كافى اين كتاب از بهترين شرحهاى جالب بر اصول‏كافى شمرده مى‏شود; ولى متاسفانه كامل نيست.

ه) شرح هدايه‏اثيريه، تعلقه برحكمت اشراق، تعليقه بر شفا مبدا و معاد وتفسير چندين سوره از قرآن، رساله عرشيه، رساله مشاعر و دههااثر ارزشمند ديگر از يادگارهاى اين حكيم تواناى شيعه است.


1 مقدمه تفسير ملاصدرا، ج 1، ص 11

2 مقدمه مفاتيح الغيب (توسط آقاى على مدرس)

3 شرح اصول كافى، ص‏16 (دهلى)

4 ديوان ميرداماد.

5 شرح اصول كافى، ص 12.

6 همان، ص‏16.

7 تفسير ملاصدرا، ج‏7، انتشارات بيدار، ص 10.

8 مقدمه ملاصدرا بر اسفار، ج 1، ص 11.

9 همان، ج 1، ص 64.

10 مقدمه بيدار به تفسير صدرا، ج 1، ص‏17.

11 مقدمه صدرا بر اسفار، ج 1، ص‏6 8.

12 تفسير ملاصدرا، ج‏7، ص 254.

13 مقدمه اسفار، ج 1، ص‏86.

14 اتحاد عاقل و معقول، علامه حسن زاده آملى، ص 108.

15 مقدمه بيدار بر تفسير صدرا، ج 1، ص 12.

16 همان، ص 15.

17 همان، ص‏89.


/ 1