امام خمينى(ره) و شهيد مدرس (1) - امام خمینی (ره) و شهید مدرس (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام خمینی (ره) و شهید مدرس (1) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام خمينى(ره) و شهيد مدرس (1)

اسوه فضيلت




  • به رغم مدعيانى كه منع عشق كنند
    جمال چهره تو حجت موجه ماست



  • جمال چهره تو حجت موجه ماست
    جمال چهره تو حجت موجه ماست



«حافظ‏»

شهيد آيه‏الله سيدحسن مدرس قله رفيعى از فضيلت، معرفت، خرد ودانش است كه تمامى مسلمانان علاقه‏مند و شيعيان شيفته حق شخصيت‏والاى او را به عنوان ستاره‏اى درخشان نظاره‏گرند. سخن گفتن ازاين مجتهد گرانقدر جنبه فردى ندارد; زيرا خلق و خوى، شجاعت‏معنوى و كمالات ملكوتى‏اش فرهنگى را شكل مى‏دهد كه از اسلام عزيزمنشا گرفته است. در واقع با تجليل از مدرس ما به همه ارزشهايى‏ارج مى‏نهيم كه در وجود اين اسوه فضيلت تجلى داشت.

زندگى سياسى آن فقيه نامدار در ميان دو جريان استبدادى قرارداشت. دستگاه ستم پيشه قاجار در باتلاق ستم و استبداد دست و پامى‏زد و نفس‏هاى واپسين را مى‏كشيد كه مدرس از افق ديانت طلوع كردو در صحنه مبارزه هويدا گشت. دراين دوران علف هرزى نيز رشدسرطانى يافت; علف هرزى كه سرانجام مدرس را در محاق بيداد خويش‏قرار داد و نگذاشت درخشندگى و فروزندگى‏اش براى جامعه كاملا روشن‏شود. در اين عصر پراختناق، آزادى مختصرى كه مشروطيت ايجاد كرده‏بود در مصاف با استبداد بى‏جان شد و تيرگى‏هاى جفا دوباره به نام‏مشروطه برجامعه چيرگى يافت.

درآن دوران، حضرت امام خمينى(ره) كه سنين جوانى را سپرى‏مى‏كرد. باآن هوش و درك فوق‏العاده كه با فروغ ايمان و نورمعرفت‏به دست آورده بود، اوضاع سياسى اجتماعى روزگار را كاملازير نظر داشت. او اين حقيقت را دريافته بود كه مدرس تنها شخصيت‏مومنى است كه مى‏تواند برديانت اصرار ورزد، مانع تجاوز و ستم‏شود و هويت راستين جامعه را حفظ كند. او چنان مشتاق مدرس بودكه از قم به تهران رفت تا وى را ملاقات كند و از نزديك شاهدتلاشهاى پربارش باشد.

امام در فرازى از سخنانش مى‏فرمايد: «... من آن وقت مجلس‏مى‏رفتم... براى تماشا ... جوان بودم رفتم. مجلس آن وقت تا مدرس‏نبود مثل اين كه يك چيزى در آن نيست، مثل اين كه محتوا ندارد. مدرس با آن عباى نازك و با آن ... قباى كرباسى وقتى وارد ... مجلس مى‏شد. طرح‏هايى كه در مجلس داده مى‏شد، آن كه مخالف بود، مدرس مخالفت مى‏كرد...»

در جاى ديگر فرموده است: «... من مجلس آن وقت راهم ديده‏ام. كانه مجلس منتظر بود كه مدرس بيايد. با اين كه با او بد بودندولى مجلس... احساس نقص مى‏كرد. وقتى مدرس نبود. وقتى مدرس مى‏آمدمثل اين كه يك چيزه تازه‏اى واقع شده(است)... »

امام به مدرس و محل بحث‏هاى علمى مدرس هم تشريف برده، از آن‏جايگاه چنين ياد مى‏فرمايد: «... من درس ايشان يك روز رفتم‏مى‏آمد در مدرسه سپهسالار كه مدرسه شهيد مطهرى است‏حالا، درس‏مى‏گفت. من يك روز رفتم درس ايشان مثل اين كه هيچ كارى ندارد. فقط طلبه‏اى است دارد درس مى‏گويد. اين طور قدرت روحى داشت. درصورتى كه آن وقت در كوران آن مسايل سياسى بود كه بايد بروندمجلس و آن بساط را درست كند، از آنجا پيش ما رفت مجلس...»

حضرت امام به شدت تحت تاثير شخصيت مدرس بود و تقاضا داشت‏زندگى آن شهيد در ابعاد گوناگون تبيين شود; زيرا مخالفان ومعاندان تبليغ كرده بودند كه روحانيت‏بايد كنج مدارس و مساجدبرود، مسايل شرعى بگويد و كارى با سياست و اجتماع نداشته باشدتا معنويت‏خود را از دست ندهد. امام خمينى (ع) مدرس را به عنوان‏نمونه‏اى معرفى مى‏فرمايد كه در مقابل استبداد و استعمارايستادگى كرد و در صحنه‏هاى گوناگون اجتماعى سياسى حضور فعال،همه جانبه، موثر و كارآمد داشت و در عين حال به مقامات معنوى‏هم دست‏يافت و معنويت و حالات اخلاقى‏اش در اوج بود. حضرت امام‏مى‏فرمايد:

«مساله دخالت در سياست در راس تعليمات انبياست. علماى مااين طور نبودند كه منعزل از سياست‏باشند. مساله مشروطيت‏يك‏مساله سياسى بود و بزرگان علماى ما در آن دخالت داشتند و آن‏را تاسيس كردند. مساله تنباكو يك مساله سياسى بود كه مرحوم‏ميرزاى شيرازى انجام داد. در زمانهاى اخير، هم مدرس و هم‏كاشانى مردسياسى و مشغول كار بودند.»

به همين دليل، امام خمينى(ره)شناخت‏شهيد مدرس را امرى لازم‏دانسته، خاطرنشان ساخت كه: «اينك كه مدرس با سربلندى از بين‏ما رفت، برماست كه ابعاد روحى و بينش سياسى و اعتقادى او راهرچه بهتر بشناسيم، زيرا كه او زنده است و الگوى تمامى مبارزان‏است‏حق‏جوست...»

پارساى پايدار

مدرس با آن جنبه‏هاى پرجاذبه و نقش ارزنده‏اى كه در مقطعى‏تاريخى و حساس به عهده داشت، درتاريخ نهضت معاصر بسيار غريب‏بود و رگه‏هاى مظلوميت او در سيره‏اش قابل مشاهده است. آن كه نام‏و ياد و شيوه فكرى فرهنگى اين شهيد والامقام را احيا كرد،امام رضوان الله تعالى عليه بود. ايشان به طور شگفت انگيزى‏مجذوب مدرس بود.

وقتى طرح نخستين اسكناس جمهورى اسلامى ايران را خدمت امام‏بردند، امام ذيل تصوير آن مجتهد مبارز نوشت: «سزاوار است كه‏اولين اسكناسى كه در ايران به طبع مى‏رسد عكس اولين مرد مجاهددر رژيم منحوس پهلوى باشد.»

اين كه حضرت امام(ره)در ميان علماى شيعه و خصوصا معاصران، به‏آيه‏الله مدرس عنايت‏خاصى داشت، صرفا به جنبه‏هاى سياسى وى‏ارتباط ندارد; و بى‏ترديد تربيت‏هاى الهى، انگيزه‏هاى خالصانه واخلاق و رفتار مدرس مورد توجه آن روح قدسى قرار داشته است: «...(مدرس)يك چنين مرد قدرتمندى بود، براى اين كه الهى بود،براى خدا مى‏خواست كار كند، نمى‏ترسيد...»

در بيانى ديگر مى‏فرمايد: «... اسلام مى‏خواهد انسان درست كند،مى‏خواهد آدم درست كند يك آدم اگر موافق تعليم قرآن درست‏شودمى‏بينيد كه يك مدرس از كار در مى‏آيد...»

حضرت امام درفرمايش ديگرى ضمن آنكه از بى‏اعتنايى مدرس به‏مقام و صراحت‏بيان و طلاقت لسانش در برابر ستمگران سخن گفته‏است: «نه اين كه اين را در غياب مى‏گفت. درحضورشان هم مى‏گفت. اين جورى بود وضعش. اين چه بود؟ براى اين كه وارسته بود. وابسته به هواى نفس نبود.»

در قسمتى از پيام امام خمينى(ره)براى بازسازى مرقد آن شهيددر تاريخ 28 شهريور 1363 مدرس به عنوان مجتهدى عظيم الشان،متعهدى برومند و عالمى بزرگوار معرفى شده كه از اظهار حق وابطال باطل دريغ نمى‏نمود و در فرازى از آن آمده است: «اين‏عالم... با جسمى نحيف و روحى بزرگ و شاداب از ايمان، صفا وحقيقت و زبانى چون حيدركرار رويارويشان ايستاد، فريادكشيد، حق‏راگفت، جنايت را آشكار كرد... و عاقبت جان طاهر خود را در راه‏اسلام عزيز و لت‏شريف نثار كرد و به دست دژخيمان ستم شاهى درغربت‏به شهادت رسيد و به اجداد طاهرينش پيوست.»

حضرت امام در اين سخنان شجاعت، شهامت و اقتدار مدرس را به‏ديانت پرهيزگارى و پارسايى او مربوط مى‏داند و شيوه مبارزاتى‏اش‏را به روش نخستين امام حضرت على(ع) تشبيه مى‏كند; به ديگربيان، اين كه امام يادآور شده است: «ملت ما مرهون مدرس است.» به خاطر آن است كه اين شهيد، با كرامت، عزت نفس و علم واجتهادى كه داشت‏به عنوان اسلام شناس مسلط برمصالح دينى وفرهنگى جامعه مطرح شد. بزرگمردى كه در تاريخ معاصر تحول پديدآورد، روح اتكا به هويت اصيل و اعتماد به نفس را در امت مسلمان‏ايران احيا كرد و زمينه لازم براى گام نهادن به جاده استقلال وآزادى واقعى را فراهم ساخت. در دوره‏اى كه زمام امور ملت در دست‏افرادجاه طلب و دنيازده بود و عوامل استعمار و استكبار خود راقيم مردم تصور مى‏كردند، اين مرد متدين باتاثيرپذيرى از حقايق‏و مسلمات قرآن و عترت براى رضايت‏خداوند قيام كرد و يك تنه دربرابر سلطه ايستاد اين خصوصيات سبب شد تا امام مدرس را به‏عنوان شخصيت پويا و الگو در تمامى اعصار معرفى كند و بفرمايد: «مدرس حالاهم زنده است. مردان تاريخ تا آخر زنده هستند.»

... سعى كنيد مثل مرحوم مدرس را انتخاب كنيد، البته مثل مدرس‏كه به اين زودى‏ها پيدا نمى‏شود. شايد آحادى مثل مدرس باشند...

مايه مباهات

در مورد مدرس، برخى شرح حال نگاران و مورخان معاصر به سطحى‏نگرى روى آورده، چهره اين شخصيت را چنان ترسيم كرده‏اند كه اگررضاخان و عواملش را حذف كنيم، عظمت وى بسياركم رنگ مى‏گردد. حماسه‏آفرينى، شجاعت، فداكارى و ساير ويژگى‏هاى رفتارى اخلاقى‏مدرس در اين نوشته‏ها همچون چهره افرادى است كه فردوسى درشاهنامه به معرفى آنها پرداخته است; اشخاص مثبتى چون سياوش وسهراب درشاهنامه بدون افراسياب و رستم چيزى نيستند و خوبها دركنار بدها ظاهر مى‏شوند; اما حقيقت زندگى مدرس فراتر از اين‏مسايل بود و در عرصه‏هاى گوناگون، جبهه مبارزه را گشود. او بااستكبار به مقابله برخاست، از دشمنان دوست نما متنفر بود،روشنفكران خودباخته و بيمار را سخت مورد ملامت قرار داد، درمقابل نمايندگان فرمايشى مجلس ايستادگى كرد و از تمامى اين‏ميادين پيروز و سرفراز بيرون آمد.

نكته ديگر اين كه گروهى به جاى پرداختن به سيماى مدرس و كسب‏معرفت درباره او به مدح وثناى بى‏دليلش پرداخته‏اند و شعر وشعارو بازى باواژه‏ها را برمفهوم پردازى برترى داده‏اند. اين گروه‏مى‏كوشد ستاره درخشان مدرس را به اسطوره‏اى افسانه‏اى تبديل كند;اسطوره‏اى دور از دسترس كه در هاله‏اى از تمجيدهاى پررنگ واقع‏مى‏شود و جز اهل تخيل كسى قادر نيست وى را الگوى خويش قرار دهد! پس بايد مدرس را از اين راهروهاى تنگ تاريخى بيرون آورد و آن‏چنان كه بود و زيست معرفى و ارائه كرد.

برخى ديگر شخصيت‏خويش را به اين بزرگمرد تاريخ تحميل مى‏كنندو گروهى هم متاسفانه اتهامات ناروايى به وى وارد ساخته، مطالب‏نابخردانه‏اى در ترسيم چهره مدرس آورده‏اند. اينان افرادى چون‏نصره‏الدوله فيروز را دوست مدرس معرفى كرده، گفته‏اند: مدرس ازشيخ خزعل دفاع كرد و تمايل داشت‏شاهان و شاهزادگان او را طرف‏مشورت قرار دهند!

غناى قناعت

در مقابل اين شيوه نامطلوب و تاريخ نويسى ناميمون، سيره‏واقعى مدرس نكات ارزنده‏اى را پيش چشم ما مى‏نهد كه هركدام‏مى‏تواند درسى هدايتگر براى جامعه اسلامى باشد و سند افتخار تشيع‏و روحانيت‏شيعه به شمار آيد. حضرت امام خمينى(ره)علاقه مندان رابه آن ويژگيها توجه داده است; ويژگيهايى كه ساده زيستى، قناعت‏و اعراض از مطامع دنيوى بخشى از آنها است. امام مى‏فرمايد: «منزلش يك منزل محقر از حيث‏ساختمان و زندگى يك زندگى مادون‏عادى كه در آن وقت لباس كرباس ايشان زبانزد بود، كرباسى كه‏بايد از خود ايران باشد مى‏پوشيد... »

«... ايشان باگارى آمد تهران، از قرارى كه آدم موثقى نقل‏مى‏كرد، آنجا هم يك خانه مختصرى اجاره كرد و من منزل ايشان مكرررفتم، خدمت ايشان رضوان الله عليه مكرر رسيدم...»

مدرس از همان نخستين روزهاى حيات فكرى، فرهنگى و سياسى،زندگى ساده و بى‏تكلف را برراحت طلبى و رفاه ترجيح داد تابتواند بدون تعلق خاطر به ماديات، رسالتى كه احساس مى‏كرد به‏انجام برساند. تخت‏خوابش حصير، بالشش عمامه، لحافش عبا، لباسش‏يك پيراهن كرباس و غذايش نان و ماست و آبگوشت‏بود. در واقع اومبارزه را ازخود شروع كرد و ديو نفس را سركوب ساخت. او مى‏دانست‏راهى كه برگزيده ترور، تبعيد، زندان، شكنجه و شهادت دارد. بنابراين، از همه چيزگذشت تا موفق گرديد ازجان خود در راه‏جانان بگذرد. آرى، او ستيز با اميال خود را در راس برنامه‏هايش‏قرار داد تا بتواند در ميدان مبارزه بيرونى تا آخرين نفس‏استقامت كند. مدرس خود مى‏گويد:

«اگر من نسبت‏به بسيارى از اسرار آزادانه اظهار عقيده مى‏كنم‏و هر حرف حقى را بى‏پروا مى‏زنم براى آن است كه چيزى ندارم و ازكسى هم نمى‏خواهم اگر شما هم بار خود را سبك كنيد و توقع را كم‏نمائيد، آزاد مى‏شويد...»

مدرس و مبارزه با ستمگران

در بعد اجتماعى مدرس عقيده داشت تشكيلاتى كه مبناى خود را برزور و ديكتاتورى قرار مى‏دهد هيچ خير و صلاحى نصيب جامعه و مردمش‏نمى‏سازد. او به خوبى مى‏دانست كه از خود بيگانگى، جهالت و هراس‏نيروى مولد رشد را متوقف مى‏كند و جامعه را نوميد و سرخورده‏مى‏سازد. به همين دليل از موضع ديانت و مجتهدى پرهيزگار در جهت‏هويت مذهبى ملت و ايجاد اتكا و اعتماد به نيروى خود در ميان‏مردم كوشيد و در جهت نفى هرگونه سلطه از صحنه روابط انسانهامردانه مبارزه كرد.

امام خمينى(ره)در اين باره مى‏فرمايد: «آن كه درمجلس(باستم)مخالفت مى‏كرد، جبهه ملى نبود، مدرس بود، نهضت آزادى‏نبود، مدرس بود كه مى‏ايستاد و برخلاف آنجا، اينها آن وقت چيزى‏نبودند، كارى نداشتند با اين كارها...»

/ 1