بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مقالهى مورد نقد:زنان موسيقى ايران از اسطوره تا امروز(1)
چكيده
نويسنده در بررسى وضعيت اجتماعى زنان موسيقيدان در دورهى اسلامي، به توجه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله وسلّم و حضرت سكينه سلام الله عليها به موسيقى و زنان موسيقيدان اشاره دارد.ايشان حضرت محمد صلّى الله عليه وآله وسلّم را به عنوان يكى از مستمعان خوش ذوق موسيقى زنان و حضرت سكينه سلام الله عليها را به عنوان معروفترين طرفداران موسيقى در دوران خلافت امويان نام ميبرد.
نقد و بررسي
تحريف و توهين، با كدامين هدف؟غلامحسن محرمىمطالب طرح شده در اين روزنامه و كتاب مذكور، حساسيّتهايى را در متدينان و دينورزان جامعه برانگيخت و اعتراض مراجع تقليد را نيز در پى داشت. واكنشهاى اجتماعى هرچند بهجا و بايسته است و هر چند اعتراض كمترين حقّ جامعهى دينى ماست، امّا تحليل مطالب ياد شده و بررسى نقاط انحرافى آن، و روشنگرى دربارهى آن، وظيفهى ديگرى است كه بايد انجام پذيرد؛ لذا مطالب ذيل در راستاى همين مهم آورده شده است:روزنامهى ايران در «كارنامهى زنان موسيقى ايران»، يكى از جالبترين اشارات را در بخشى از كتاب «زنان موسيقى ايران از اسطوره تا امروز»، ذكر توجّه وافر حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و حضرت سكينه سلام الله عليها دختر امام حسين عليه السلام به موسيقى و زنان موسيقيدان ميشمارد؛ سپس مينويسد:نگارندهى اثر از حضرت محمد صلّى الله عليه وآله وسلّم به عنوان يكى از مستمعان خوش ذوق موسيقى زنان نام برده و همچنين نام حضرت سكينه سلام الله عليها به عنوان معروفترين حامى موسيقى در دوران خلافت امويان آورده شده است. ضمن آنكه ايشان به هنرورى و ستايشگرى شاعران بزرگِ روزگار خويش نيز شهره بوده است.(2)براى روشن ساختن زواياى تاريك اين ادعاها، توجّه به نكات ذيل ضرورى است:1. دربارهى احكام و مسائل اسلامي، كار بدان آسانى نيست، كه با مشاهدهى هر سخن سستي، در هر كتابى بتوان به ابراز نظر پرداخت. اگر چنين بود جامعهى علمى امّت اسلامى هيچگاه نيازمند نبود كه كساني، عمر و جوانى خويش را صرف آموختن قواعد استنباط مسائل شرعى كنند و در اين باب به تخصّص دست يابند. دانش درايه و رجال در كنار آموختههاى فراوان ديگر، كمككار استنباط فقيهان است، تا احاديث صحيح از ضعيف بازشناخته شود و روايتهاى ضعيف و مجهول مورد استناد قرار نگيرند.2. ابو حامد غزالى كه در كيمياى سعادت حتى بر آن است كه نبايد صداى هاون كوبيدن زنان به گوش مردان نامحرم برسد، در كتاب احياء علومالدين حديثى شگفتآور بدين مضمون نقل كرده است كه دو كنيز در حضور رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم به نوازندگى مشغول بودند كه ابوبكر يا عمر وارد شد و آن دو را از اين كار نهى كرد.(3) اينكه حديثى اين گونه در زواياى كتابى همچون احياء العلوم و امثال آن باقى ميماند و در طى قرون مورد استفادهى فقيهان و حديثشناسان قرار نميگيرد، بدين سبب است كه از خود حديث، جعلى و كذب بودن آن آشكار است؛ زيرا اولاً حديث،به اصطلاح فقهي، تزلزل متنى دارد و به صورتهاى گوناگون نقل شده است كه يكديگر را تكذيب ميكنند؛ بدين نحو كه در يك حديث آمده كه عمر آمد و از خواندن آن دو كنيز نهى كرد و در روايتى ديگر شخص نهى كننده ابوبكر ميباشد، علاوه بر اختلافات ديگرى كه در نقلهاى مختلف حديث وجود دارد.ثانياً، در اسناد اين احاديث اشخاصى چون: زهري، عروة بن زبير و ابوهريره به چشم ميخورند كه زهرى و عروه به تصريح ابن ابى الحديد از مخالفان على عليه السلام بوده و پيوسته از آن حضرت بدگويى ميكردند و در يك مورد امام سجاد(ع) با آن برخورد داشته است؛(4) به علاوه اينكه از طرفداران بنى اميّه بودند و حتّى زهرى مدتى كارگزار آنان بود.(5) عروة بن زبير نيز، بنا به نقل ابن ابى الحديد، از كسانى بود كه از معاويه پول ميگرفت و به نفع آنان حديث جعل ميكرد؛(6) و شخصى چون ابوهريره نيز دروغپردازياش در نقل احاديث، شهرهى آفاق است و بدنامى او در زمان خودش به حدّى بود كه تعدادى از اصحاب پيامبر از جمله عبدالله بن عمر و عايشه هم او را به جعل حديث متّهم ميكردند و در مورد بعضى احاديث او ميگفتند: ما چنين حديثى را از پيامبر نشنيدهايم. طبيعى است كه اينگونه راويان براى توجيه فساد حاكمان اموي، دست به جعل چنين احاديثى بزنند.(7)ثالثاً، طبق شهادت منابع معتبر، حرمت غنا در ميان مسلمانان صدر اسلام امرى پذيرفته شده و مورد قبول همه بوده است. در زمان ابوبكر، غنا به عنوان يكى از «ملاهي» اكيداً ممنوع بود؛ در تاريخ طبرى آمده است كه مجازات دو دختر خواننده به نامهاى ثبجة الحضرميه و هند بنت يامين، بريدن دستها و كشيدن دندانهايشان بود.(8) عمر هم از اين لحاظ با ابوبكر فرق چندانى نداشت و همواره موسيقيدانان و خوانندگان را مورد عتاب قرار ميداد. در عقد الفريد آمده است كه دو نفر از اشراف قريش آواز ميخواندند كه عمر با خطاب «انتما كحمارى العباديّ» با آنها برخورد ميكند و با تشبيه صداى آن دو به الاغ، آنها را از اين كار منع ميكند.(9)ابن خلدون با اطمينان تمام ميگويد:در آغاز ظهور اسلام، هر چيزى كه در فضاى تعليمات قرآن موجود نبود، تحقير ميشد و آواز و رقص و... در چنين شرايطى شديداً ممنوع بود.(10)رابعاً، علاوه بر اجماع شيعه بر حرمت غنا، بزرگان علماى اهل سنت نيز در ذيل تفسير آيهى «لهو الحديث» منظور از لهو الحديث را، غنا معرّفى كردهاند.(11) و از وجود مبارك پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نقل كردهاند كه ايشان فرمودهاند:استماعُ صوتِ الملاهى معصيةٌ و الجلوسُ عليها فسقٌ و التلذّدُ بها من الكفر؛(12) گوش فرا دادن به صداى لهوى گناه است و نشستن در مجلس آن فسق و لذت بردن از آن كفر ميباشد.3. در مورد اتّهام وارده به جناب سكينه سلام الله عليها دختر امام حسين عليه السلام بايد گفت كه آن بزرگوار از عقلى وافر و هوشى سرشار و نظرى صائب برخوردار بود، فصيح سخن ميگفت، از شعر و ادب بهرهاى كافى داشت و فضلش زبانزد عام و خاصّ بود. از آنجا كه الاغانى ـ نام كتاب ابوالفرج اصفهانى ـ جمع اغنيه به معنى غنا است، نويسنده به غلط پنداشته كه اين كتاب تنها به بحث موسيقى و غنا پرداخته است و هر كسى كه در اين كتاب از او نام برده شود، حتماً با موسيقى و غنا در ارتباط است؛ در حالى كه موضوع اين كتاب تنها موسيقى و غنا نيست، بلكه ابوالفرج اصفهانى در اين كتاب به شعر و شاعران و تاريخ زندگى آنها نيز پرداخته است؛ و ذكر نام جناب سكينه سلام الله عليها در اين كتاب، از اين جهت است كه ايشان شخصى شعر شناس و اديبى چيره دست بودند و شاعران از علم و آگاهى او بهرهمند ميشدند. در اين كتاب هيچ گزارشى از حمايت سكينه سلام الله عليها از موسيقى نمييابيم. ابوالفرج اصفهانى در اغانى مينويسد: جناب سكينه سلام الله عليها به خاطر نبوغ علمى و ادبى كه داشت، در ميان شاعران نامدار، بر كرسى قضاوت مينشست و شعر شاعران را ارزيابى مينمود و آنها را راهنمايى ميكرد؛ همچنين در اين كتاب آمده است كه او در پشت پرده مينشست و شاعران اشعار خود را بر او عرضه ميكردند.(13)اميد است همهى نويسندگان اين مرز و بوم، جز به تحقيق قلم نزنند و هميشه اين جملهى حكيمانهى خواجه عبدالله انصارى را به ياد داشته باشند كه گفت:سخن گفتن جنايت است، تحقيق آن را مباح كند._______________(1). توكا ملكي، روزنامهى ايران، شمارهى 2097.(2). روزنامهى ايران، شمارهى 2097، 27/1/81، ص 12.(3). ابوحامد غزالي، احياء علومالدين، (دارالكتاب العربي، بيروت)، ج 2، ص 142.(4). ابن ابى الحديد، شرح نهجالبلاغه، (دارالكتب الاسلاميه، قم)، ج 4، ص 102.(5). ابن سعد، الطبقات الكبري، (دار صادر، بيروت)، ج 7، ص 474.(6). ابن ابى الحديد، همان، ج 4، ص 63.(7). ابن حجر عسقلاني، الاصابه، (دارالكتاب العربي، بيروت)، ج 4، ص 207 و ابو حامد غزالي، همان، ص 152.(8). غلامرضا جوادي، تاريخ موسيقى ايران، (انتشارات هنري، تهران 1380)، ج 1، ص 133.(9). ابن عبد ربه اندلسي، عقدالفريد، (داراحياء التراث العربي، بيروت، 1409 هـ ق، چ 1)، ج 6، ص 11.(10). ابن خلدون، مقدّمه ترجمهى پروين گنابادي، (انتشارات علمى فرهنگي، چاپ چهارم، تهران 1362)، ج 2، ص 853.(11). ابن عبد ربه اندلسي، همان، ص 16 و قرطبي، تفسير سورهى لقمان، آيهى 6.(12). محمد عرفه المغربي، مجالس الادب و الغنا، فصل موسيقى بعد از اسلام.(13). ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، (داراحياء التراث العربي، بيروت، بيتا)، ج 16، ص 163، 170 و 171.