برگى از دفتر عرفان - برگى از دفتر عرفان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

برگى از دفتر عرفان - نسخه متنی

جواد محدثى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برگى از دفتر عرفان

جواد محدثى

با دو پاى طلب، قدم به جاده نياز مى نهيم و رسيدن به درگاه‏ازلى را مى طلبيم.

در آغاز راهيم و تا رسيدن به «كعبه مقصود»، راه دراز در پيش‏است. با احساسى سرشار از عشق و شوق، به «مدرسه‏عرفان‏» گام مى‏نهيم و آهسته آهسته قدم بر مى داريم تا به «مدرس خلوص‏»برسيم. بربلنداى سكوى مدرسه، ناظمى صاحب دل را مى‏بينيم كه به‏«هدايت‏» ايستاده است. و ما را، كه سرگردان و حيرت زده، به‏اين سو و آن سو مى‏رويم، به «صف معرفت‏» فرا مى‏خواند.

صف، به مرور زمان پيش مى‏رود. سراسر وجودمان را شور و هيجان‏خاص فرا مى‏گيرد، شور شناختن و شوق و هيجان رسيدن.

دستمان تهى است، اما دلهامان پر از اميد.

وارد كلاس مى‏شويم. كلاسى كه بر سر در آن نوشته است:

«استغناء» بايد با اين كلاس آشنا شد و كتاب آن را مرور كرد.

كتاب هزار و يك برگ عرفان را ورق مى‏زنيم. با هر كلمه‏اى، تشنگى‏ما بيشتر مى‏شود. هر صفحه‏اى، گويا از نياز ما خبر مى‏دهد.

باياد حق، دفتر عشق و كتاب عرفان ورق مى خورد. استاد، با«قلم تقوا» واژه «توحيد» را بر تخته ايمان و لوح جان‏مى‏نگارد. توحيد، اشارتى به همان استغناست.

و ما تشنگان طالب و جويا، انگشت‏حيرت به دهان گرفته‏ايم، ازاين همه جلوه و روشنايى در عالم وجود و كوچه باغهاى معرفت.

ناگاه، زنگ فقر و فنا به صدا در مى آيد.

و ما هنوز، نشاه آن جرعه ناب نخستين، كه اين شعر هاتف در گوش‏دلمان طنين مى‏افكند:

كه يكى هست و هيچ نيست جز او وحده لااله الا هو

و از كلاس بيرون مى آييم. تا ساعتى ديگر، پاى درس ديگرى ازتوحيد و عرفان بنشينيم. هنوز در اول راهيم ...

/ 1