ياران امام در خطّه نيشابور
ابوالحسن ربّانى سبزوارىمطلع
نيشابور ـ از شهرهاى بزرگ سرزمين پهناور خراسان ـ از پيشينه فرهنگى شكوهمندى برخوردار است. از دير زمان، نام و شهرت آن، در رسانههاى مكتوب حديثى، تاريخى و سياسى اين مرز و بوم ـ ايران اسلامى ـ زبانزد خاصّ و عامّ بوده است؛ به گونهاى كه در رهگذر گذشت زمان، صدها دانشور فرزانه، محدّث والامقام، عارف و شاعر برجسته، در آسمان فرهنگ اين سرزمين، درخشيدند.ناحيه نيشابور در سدههاى آغازين هجرى شامل حوزه بزرگى بود كه قلمرو بيهق ـ سبزوار فعلى ـ يكى از حدود آن به شمار مىرفت.1يكى از رخدادهاى مهمّ و تأثيرگذارـ كه به عنوان نقطه عطف و سرفصل نوينى در پيشرفت فرهنگى اين قلمرو به شمار مىرود ـ عبور پيشواى معصوم شيعه، حضرت امام رضا عليهالسلام از اين شهر بود. اين رخداد در گرايش بيشتر مردم، به سوى مكتب خاندان اهل بيت عليهمالسلام و تشيّع علوى، تأثير ژرفى از خود به جاى نهاد. چنانچه محدّثان و مورّخان نامور جهان اسلام، نوشتهاند:صدها راوى و فقيه، همراه با اقشار عظيم مردم، به گرداگرد امام معصوم شيعه جمع شدند و آن يادگار و فرزند پيامبر را بسان نگينى در ميان گرفتند و گروه بسيارى از آنان، از شدّت عشق و مهر به خورشيد ولايت، مىگريستند و حتّى ركاب مركب حضرت را مىبوسيدند.2و سپس محدّثان نيشابور از آن بزرگوار درخواست كردند روايتى را بر آنان ايراد كند. حضرت رضا عليهالسلام در آن جمع بزرگ و شيدا، حديثى را مطرح فرمود كه در اصطلاح دانشورانِ «علم حديث» به حديث «سلسلةالذّهب» معروف شد. تقريباً از اين زمان بود كه دهها تن از كسانى كه جان آنان آكنده از مهر به خاندان اهلبيت عليهمالسلام بود، به محضر پيشوايان معصوم شيعه شتافتند و اخبار فراوانى را از آن سرچشمههاى زلال و موّاج فراگرفتند و آنگاه آموختههاى خويش را به عنوان گوهرى گرانبها از معارف دينى و مبانى دينشناسى، به يادگار نهادند.اين نوشتار، كوششى است در شناساندن چهرههاى محدّثان و عالمان شيعى از ياران امام حسن عسكرى عليهالسلام كه از خطّه نيشابور به محضر «خورشيد بىغروب سامرّا» شتافته و يا از رهگذر مكاتبه و نامهنگارى، پيوند عميق و ژرفى با حجّت خدا داشتند.1. ابراهيم بن محمّد بن فارس نيشابورى
شيخ طوسى در اثر گرانسنگ خويش، كه در دانش رجال تأليف كرده است، او را در شمار ياران امام حسن عسكرى عليهالسلام و با عنوان نيشابورى ياد كرده است.3شيخ كشّى، كه او نيز يكى از برجستهترين محدّث شناسان شيعى است، پيرامون منزلت و وجاهت او مىنويسد:استادم عيّاشى سمرقندى مىگفت كه ابراهيم بن محمّد، شخصيّت بزرگى است كه از هرگونه منقصت و نقطه تاريك پيراسته است.4بلكه برخى از پژوهشگران حوزه زندگينامه محدّثان شيعه، از شهيدثانى نقل نمودهاند كه او، ابراهيم بن محمّد را از راويان موجّه شيعى ياد نموده است.5دو تن از شاگردان برجسته او عبارتند از: محمد بن مسعود عيّاشى، دانشور فرزانه و بلند مرتبه خطّه ماوراءالنّهر و محمّد بن حسن براثى.62. ابراهيم بن عبده نيشابورى
شيخ طوسى و ديگران، اين راوى را از گروه ياران امام عسكرى عليهالسلام ، كه زادگاه او نيشابور است، به شمار آوردهاند.7امام عسكرى عليهالسلام به يكى از ياران خود، در نيشابور مىنويسد:«تو فرستاده و پيام رسان من هستى به ابراهيم بن عبده كه خدايش به او توفيق عنايت كند و اينكه انجام دهد آنچه را در آن نامه نوشتهام و به توسط محمد بن موسى نيشابورى فرستادهام.»امام عليهالسلام در ادامه نامه مىفرمايد:«درود و رحمت خدا بر ابراهيم بن عبده باد. مواليان و پيروان ما اهلبيت عليهمالسلام در ناحيه نيشابور، حقوق و وجوه شرعيّه ما را به دست ابراهيم بن عبده، برسانند و سپس ابراهيم بن عبده مال ما را بفرستد نزد وكيل ديگر ما در شهر رى؛ ابوالحسين اسدى رازى، يا هركس را كه رازى او را به عنوان وكيل و نماينده ما معرّفى كند.»8و نيز كشىّ چنين نگاشته است:برخى از چهرههاى موجّه و راستگوى شيعه برايم نقل كردند كه حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام نامهاى نوشت به ابراهيم بن عبده، بدين مضمون كه:«او نماينده من است، حقّ و حقوق ما را از شيعيان ما بگيرد و آنان در مراعات تقوا و پرواپيشگى، بسيار بكوشند و حقوق ما را به ما برسانند و آنها را پرداخت نمايند به ابراهيم بن عبده نيشابورى و من به او اجازه دادم با رعايت صلاح و مصلحت، در آنها تصرّف كند. خداوند به او توفيق عطا كند و بر او منّت نهد تا از هر گونه لغزش و تقصيرى مصون بماند.»9در نامهاى ديگر كه به عبداللّه بن حمدويه بيهقى مرقوم مىكند، مىفرمايد:«من، ابراهيم بن عبده را به عنوان وكيل و نماينده خود در اخذ وجوهات منصوب نمودم براى اينكه مواليان و شيعيان ما، حقوق واجب ما را به او بدهند و او مورد امانت و وثاقت است و دوستان ما در رعايت تقوا بسيار بكوشند.»10در پايان، نقل اين داستان، جالب و خواندنى است كه نشانى ديگر از ولايت پذيرى و ولايت مدارى اوست. شيخ كلينى در كتاب اصول كافى مىنويسد:محمّد بن شاذان بن نعيم از خادم ابراهيم بن عبده نقل مىكند كه او گفت: در ايّام حجّ من همراه ابراهيم در بلنداى كوه صفا در مكّه ايستاده بودم، يك باره حضرت امام مهدى عليهالسلام تشريف آورد و در كنار ابراهيم ايستاد و كتاب مناسك را از او گرفت و با او پيرامون امورى به گفت و گو پرداخت.11از آنچه گفته شد، اين نكته رخ مىنمايد كه اين محدّث نيشابورى در مرتبه والائى از وجاهت و بزرگى، قرار داشت؛ چنان كه يكى از فرزانگان حوزه مىگويد: از سخنان امام عسكرى عليهالسلام در شأن و جايگاه ابراهيم، بالاتر از عدالت و وجاهت، به دست مىآيد.123. اسحاق بن اسماعيل نيشابورى
شيخ طوسى و بسيارى از تراجم نويسان، او را از ياران حضرت عسكرى عليهالسلام نام بردهاند و شيخ طوسى بر مرتبه بلند اين محدّث به صراحت سخن گفته و تمامى دانشوران علم رجال به گونهاى شفّاف او را مورد ستايش قرار دادهاند.13زيباترين و ژرفترين ستايش از اين يار امام، از ناحيه امام حسن عسكرى عليهالسلام انجام گرفته است. حضرت در نامه مشهورش به اسحاق بن اسماعيل، در نكوداشت او سنگ تمام گذاشت. اين نامه مانند ساير نامهها و سخنان امامان معصوم عليهمالسلام در بردارنده بنيادىترين پندها و راهكارها در پيمودن راه كمال و قرب الىاللّه است. اينك گزيدهاى از اين نامه مبارك تقديم مىشود:اى اسحاق! خداوند، ما و شما شيعيان ما را، در پرده لطف و عنايت خود، حفظ و حراست كند و خدا، پشتيبان تو باشد در همه امور زندگى. من نامه تو را خواندم ـ خدا تو را رحمت كند ـ و دانستم هرچه را نوشته بودى. ما امامان اهلبيت بر شما شيعيان لطف و عنايت داريم، و خرسند هستيم كه پروردگار برشما نعمت هايش را ببخشد.كامل شدن نعمتها بر يك شيعه و پيرو ما، داخل شدن در بهشت است و هيچ نعمتى وجود ندارد مگر اينكه حقّش با ذكر الحمدللّه، انجام مىشود... .اگر حضرت محمّد صلىاللهعليهوآلهوسلم و جانشينان معصوم او نبودند، شما مردم گمراه و سرگردان بوديد. چون پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام را به جانشينى خويش برگزيد، اين آيه قرآن نازل شد: «اليوم اكملتُ لكم دينكم و اتممتُ عليكم نعمتى و رضيتُ لكم الاسلام دينا»14اى اسحاق! اين نامه را از مواليان و دوستان ما پنهان ندار؛ مگر از مخالفان، معاندان و دشمنان ما اهلبيت. دُرّ و گوهر را در زير دست و پاى خنزير، مريز كه آنان ارزش ندارند.15امام عسكرى عليهالسلام در پايان مىفرمايد:سلام و درود بر تو اى اسحاق بن اسماعيل و بر همه دوستان و شيعيان ما امامان اهلبيت عليهمالسلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد.164. علىّ بن شجاع نيشابورى
شيخ طوسى اين راوى را در شمار ياران نيشابورى امام عسكرى عليهالسلام به شمار آورده است.17علاّمه مامقانى چنين مىگويد:از سخن شيخ طوسى بر مىآيد كه علىّ بن شجاع، از كسانى است كه ولايت امامان عليهمالسلام را پذيرفته و در راه آنان قدم نهاده است.185. عَمْركى بن علىّ بن محمّد بوفكى نيشابورى19
بىترديد، او يكى از چهرههاى عاليقدر و ماندگار تاريخ حديث شيعه است؛ به گونهاى كه نام و روايات او در جاى جاى كتابهاى روايتى، مىدرخشد. زندگينامهنويس بىبديل شيعه، نجاشى، در منزلت اين محدّث نيشابورى چنين مىنگارد:او يكى از بزرگان دانشوران شيعى و چهرههاى موجّه است. او استاد گروه زيادى از بزرگان حديث است.20شيخ طوسى پيرامون تبيين جايگاه او چنين مىگويد:عَمْركى بن على، از ياران امام عسكرى عليهالسلام و نيشابورى است، گفته شده كه او، در شهر سمرقند، چند نفر افراد خدمتگزار را براى امام عسكرى عليهالسلام فراهم ساخت.21كنيه اين بزرگوار، ابومحمّد است و به گفته سيّد بن طاووس: نام او على و لقبش عَمْركى است كه اشتهار او بدين لقب است.22و «بوفك» يكى از روستاهاى نيشابور بوده است.236. حمدان بن سليمان نيشابورى
شيخ طوسى، او را در گروه ياران نيشابورى امام عسكرى عليهالسلام شمرده است.24نجاشى، او را چنين معرّفى مىكند:حمدان بن سليمان ابوسعيد نيشابورى، شخصيّت موجّهى است در ميان دانشوران شيعه.25شيخ طوسى در جاى ديگر مىنگارد:حمدان بن سليمان بن عميره نيشابورى و مشهور است به تاجر.267. داود بن ابىزيد نيشابورى
كنيهاش ابوسليمان است. او با اينكه از ياران حضرت عسكرى عليهالسلام و از گروه راويان است، اشتغال به حرفه نجّارى هم داشته... و در بارهاش گفتهاند: او انسان صادق اللهجه و راستگويى بوده است.278. محمّد بن احمد بن نعيم نيشابورى
كنيهاش ابوعبداللّه و لقبش شاذانى، از گروه ياران امام عسكرى عليهالسلام و اهلنيشابور است.گفتهاند كه پدرش (احمد بن نعيم) پسر برادر فضل بن شاذان نيشابورى است و لقب «شاذانى» هم به همين مناسبت است.28شيخ كشّى از استادش اين گونه نقل مىكند كه گفت: شنيدم از محمد بن احمد شاذانى كه بارها چنين مىگفت:مالى ـ سهم مقدّس امام عليهالسلام ـ از حضرت حجّت عليهالسلام نزد من جمع شد، مال امام را به نزد آن بزرگوار فرستادم ـ در عصر غيبت صغرا به واسطه بعضى از نوّاب ويژه حضرت ـ زمانى نگذشت كه پاسخ حضرت مهدى عليهالسلام از اين قرار به دست من رسيد: «آنچه فرستادى از مال شخصى خود كه اين مقدار بود ـ حضرت مقدارش را تعيين فرمود ـ به ما رسيد، خداوند از تو قبول فرمايد.»29همين رخداد را شيخ صدوق به گونهاى شفّافتر اكمال الدّين نقل كرده است.30 به هرحال، محمّد بن احمد بن نعيم يكى از نخبگان شيعى است كه پيوند عميق و ژرفى با امام عسكرى عليهالسلام و فرزند بزرگوارش حضرت ولىّعصر عليهالسلام داشته است.از ويژگىهاى او، اين است كه يكى از برترين شاگردان فضل بن شاذان نيشابورى بوده و كتابهاى استاد خويش را روايت مىكرده است.319. محمّد بن موسى نيشابورى
او همان شخصيّت بزرگوارى است كه حضرت عسكرى عليهالسلام نامه مهمّ خود را به اسحاق بن اسماعيل ـ كه قبلاً به آن اشاره شد ـ توسّط وى به شيعيان نيشابور ارسال مىكند.32و اين، نشان گويائى است از امانتدارى، وجاهت و منزلت والاى او نزد امام زمانش.331. معجم البلدان، ج 1، ص 537، واژه بيهق.2. عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 135؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 308؛ تاريخ نيشابور شهر فيروزه، ص 49 ـ 47؛ جغرافياى كامل ايران، ج 1، ص 640.3. رجال شيخ طوسى، ص 428، ش 10؛ رجال كشّى، ج 1، ص 122؛ جامع الروات، ج 1، ص 32.4. رجال كشّى، ج 1، ص 122 و ج 2، ص 812، ش 1014.5. تنقيح المقال، مامقانى، ج 1، ص 24؛ جامع الروات، ج 1، ص 32.6. رجال كشّى، ج 1، ص 122.7. رجال طوسى، ص 428.8. رجال كشّى، ج 2، ص 848.9. همان؛ مجالس المؤمنين، ج 1، ص 407.10. رجال كشّى، ص 848.11. اصول كافى، ج 1، ص 331، ح 6، »باب تسمية من رأه».12. ر.ك: تنقيح الرجال، مامقانى، ج 1، ص 25.13. رجال طوسى، ص 429؛ رجال علاّمه حلّى، ص 11، ش 3؛ مجالس المؤمنين، ج 1، ص 404؛ رجال كشى، ج 2، ص 848؛ تنقيح الرجال، ج 1، ص 111.14. مائده / 3.15. فلا تنثّرن الدُّرَّ بين اظلاف الخنازير و لاكرامة لهم.16. رجال كشّى، ج 2، ص 848.17. رجال طوسى، ص 433؛ جامع الروات، ج 1، ص 586.18. تنقيح المقال، ج 2، ص 293.19. رجال نجاشى، ص 215؛ رجال طوسى، ص 432، ش 7؛ رجال علاّمه حلّى، ص 131، ش 21.20. رجال نجاشى، ص 215، چاپ داورى.21. رجال طوسى، ص 432.22. تنقيح المقال،ج 2، ص352.23. رجال نجاشى، ص 215؛ رجال طوسى،ص 432؛ الكنى والالقاب، ج 2، ص 88.24. رجال طوسى،ص 430، ش 4.25. رجال نجاشى،ص 100.26. رجال طوسى، ص 414.27. همان، ص 430 و 415؛ رجال علاّمه حلّى، ص 68؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 100.28. رجال طوسى، ص 438.29. رجال كشى، ج 2، ص 814، ش 1017.30. ر.ك: كمال الدين، ص 485، ح 5، باب «ذكر التوقيعات».31. تنقيح المقال، ج 2، ص 55.32. رجال كشّى، ج 2، ص 847.33. تنقيح المقال، ج 3، ص 193.