نگاهى به زندگى ابوهاشم جعفرى - نگاهی به زندگانی ابوهاشم جعفری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی به زندگانی ابوهاشم جعفری - نسخه متنی

محمد اصغری نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگاهى به زندگى ابوهاشم جعفرى

محمد اصغرى‏نژاد

نگارنده، زندگى اين دانشمند شيعه را در سال‏هاى قبل به رشته تحرير درآورده است.1

در يك نگاه

داود بن قاسم، معروف به «ابوهاشم جعفرى»، از نوادگان جعفر بن ابى‏طالب و از خاندان ابوطالب؛ پدر گرامى مولا على عليه‏السلام است. وى به سبب انتساب به جعفر، به «جعفرى» مشهور شده است. داود از اصحاب گرانقدر امام رضا، امام جواد، امام هادى، امام عسكرى و امام زمان عليهم‏السلام به شمار مى‏رود. وى علاقه زيادى به پيشوايان معصوم عليهم‏السلام داشت و متقابلاً آن بزرگواران نيز او را بسيار دوست داشتند.

داود، روايات بسيارى در موضوعات مختلف: فقه، كلام و تفسير روايت كرده است. بسيارى از كرامات ائمّه اطهار عليهم‏السلام توسّط او نقل شده است. ابوهاشم، علاوه بر اينكه عابدى با تقوا بود و مقام شامخى در عرصه شعر و حديث داشت، شخصيت سياسى هم به حساب مى‏آمد. او فردى صريح اللهجه بود و با ستمگران عصرش به مبارزه مى‏پرداخت. وى به همين دليل، بارها دستگير و زندانى شد. ابوهاشم، نورى در تاريكى بود تا شيعيان گمراه و علاقمندان به حق و حقيقت را هدايت كند. اين روحانى مدير و مدبّر با اطّلاعات وسيعى كه از مسائل روز در سرزمين‏هاى اسلامى داشت، توانست به نشر مذهب «تشيّع» بپردازد. وى با بحث‏ها و مناظراتى كه با سران فرقه‏هاى باطل و منحرف داشت، توانست جمعى از آنها را هدايت نمايد. از اين رو، شايسته است گسترده‏تر به ويژگى‏هاى آن بزرگوار بپردازيم.

ابوهاشم! تو بر خيرى

ابوهاشم جعفرى گويد:

وقتى در محضر امام حسن عسكرى عليه‏السلام بودم، از آن حضرت درباره تفسير اين فرموده خداوند تعالى: «ثمّ اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن اللّه»2 پرسش كردم. حضرت فرمود: مقصود از «الذين اصطفينا»آل محمّد عليهم‏السلام هستند. و «ظالم لنفسه»كسى است كه امام را قبول ندارد و «مقتصد» كسى است كه امام را مى‏شناسد و «سابق بالخيرات» خود امام است.

ابوهاشم مى‏گويد:

از شنيدن سخن امام گريستم و با خود درباره آنچه خداوند به آل محمّد عليهم‏السلام اعطا كرده، انديشيدم. امام متوجّه من شد و فرمود:

«عظمت شأن آل محمّد عليهم‏السلام از آنچه انديشيدى، بيشتر است. خدا را شكر كن؛ چون تو را از كسانى كه به دوستى آنان چنگ زده‏اند، قرار داد. تو در روز قيامت، كه هر گروهى با پيشواى خود خوانده مى‏شوند، با آل محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فراخوانده مى‏شوى. پس مژده باد تو را ابوهاشم كه بر خيرى.»3

تو در حزب خدايى

ابوهاشم مى‏گويد:

يكى از دوستداران امام حسن عسكرى عليه‏السلام به ايشان نامه‏اى نوشت و تقاضا كرد به او دعايى بياموزد. امام عليه‏السلام در پاسخ نوشت: اين دعا را بخوان:

«يا اسمع السّامعين و يا ابصر المبصرين و يا عزّ (انظرُ) النّاظرين و يا اسرع الحاسبين و يا ارحم الرّاحمين و يا احكم الحاكمين، صلّ على محمّد و آل محمّد و اوسع لى فى رزقى و مُدّ لى فى عمرى وَامْنُنْ علىّ برحمتك و اجعلنى ممّن تنتصر به لدينك و لا تستبدل بى‏غيرى».

ابوهاشم آورده است:

بعد از شنيدن فرمايش امام، با خود گفتم: خدايا! مرا در حزب و گروه خود قرار ده. كه امام رو به من كرد و فرمود:

«انت فى حزبه و زمرته اذ (اِنْ) كنتَ باللّه مؤمنا و لرسوله مصدّقا...4؛ تو در حزب و گروه خدايى اگر به او ايمان داشته و تصديق كننده پيامبرش باشى...»

خادم مؤمنان

در فضيلت و ارزش خدمت به مؤمنان، روايات بسيارى وجود دارد. از جمله در روايتى از امام باقر عليه‏السلام آمده است: «هر كس در پى برآوردن حاجت برادر مسلمان خويش گام بردارد، خداوند متعال به هفتاد و پنج هزار فرشته دستور مى‏دهد كه بر او سايه افكنند. اين فرد، هيچ قدمى بر نمى‏دارد جز آنكه حسنه‏اى برايش نوشته و سيّئه‏اى از او محو و درجه‏اش افزون مى‏گردد. براى چنين شخصى كه حاجت آن مسلمان را روا كرد، ثواب حجّ و عمره ثبت مى‏شود.»5

ابوهاشم جعفرى، يكى از خادمان راستين مؤمنان بود. وى مى‏گويد: شنيدم كه امام حسن عسكرى عليه‏السلام مى‏فرمود:

«در بهشت درى است به نام «معروف». از اين در، فقط كسانى كه كار خير انجام دهند، داخل مى‏شوند.»

از شنيدن اين روايت، شكر خداوند را به جا آوردم و از اينكه خودم را براى برآوردن نيازمندى‏هاى مردم در مشقّت افكنده بودم، خرسند شدم.

وقتى امام از آنچه در درونم گذشت، آگاه شد؛ نگاهم كرد و فرمود:

«آرى، پس بر آنچه بدان مشغولى، مداومت كن؛ چرا كه صاحبان نيكى در دنيا، همانا صاحبان خير در آخرت هستند.»6

مؤمن واقعى

ابوهاشم جعفرى مى‏گويد:

به شدّت تنگدست بودم؛ لذا به منزل امام هادى عليه‏السلام روانه شدم. بعد از آنكه امام به من اجازه ورود داد، در حضورشان نشستم. حضرت فرمود: ابوهاشم! شكر كدام يك از نعمت‏هاى خداوند عزيز و جليل را مى‏خواهى به جا آورى؟

من سرافكنده و خاموش شدم و نمى‏دانستم چه بگويم. بعد امام فرمود: «خداوند، ايمان را روزى تو كرد و به وسيله آن بدنت را بر آتش، حرام و تندرستى را نصيبت نمود و به واسطه آن، تو را بر طاعت يارى كرد و قناعت را به تو داد و از اين راه از تبذّل باز داشت...».7

وكيل ناحيه مقدّسه

اگر چه زندگانى آخرين امامان شيعه با كنترل شديد خلفاى عبّاسى همراه بود، تشيّع كم و بيش در سرتاسر سرزمين‏هاى اسلامى گسترش يافت. آنچه كه باعث شد تا معارف اهل‏بيت عليهم‏السلام به همه جا راه يابد، سيستم «وكالت» بود. وكلا، بيشتر به واسطه نامه‏هايى كه از سوى افراد مطمئن به حجاز و عراق حمل مى‏گرديد،با امام مرتبط مى‏شدند.8 ارتباط ماوراء طبيعى، نيز از ديگر وسايلى بود كه باعث مى‏شد امامان شيعه از آن طريق با وكلاى مورد نظر خويش ارتباط برقرار كنند.

يكى از وكلاى بزرگ ائمّه عليهم‏السلام ابوهاشم داود بن قاسم بود. سيّد بن طاووس در اين خصوص مى‏گويد:

در زمان غيبت صغرا، سفيرانى شناخته شده بودند كه معتقدان به امامت حسن بن على عليهماالسلام در موردشان هيچ گونه اختلافى نداشتند. از جمله آنان، داود بن قاسم جعفرى بود.9

ميرزا محمّدعلى مدرّس در اين باره مى‏گويد:

[ابوهاشم] در اوائل غيبت صغرا از سفراى مُسلّم السّفاره ناحيه مقدّسه هم بوده است.10

مقرّب درگاه اهل‏بيت عليهم‏السلام

ابوهاشم جعفرى نزد امامان شيعه منزلت والايى داشت. اين حقيقت از نحوه برخورد آن بزرگواران با او فهميده مى‏شود. نمونه ذيل نمايانگر اين حقيقت است: داود بن قاسم نقل مى‏كند:

ساربانى از من خواست كه با حضرت جواد عليه‏السلام صحبت كنم تا ايشان او را به كار بگمارد. من نزد امام رفتم؛ ولى ديدم ايشان همراه گروهى به صرف غذا مشغولند؛ لذا نتوانستم سخن بگويم. به محض اينكه امام مرا ديد، برايم غذا گذاشت و فرمود: ابوهاشم! بخور.

پس امام بى‏درنگ فرمود:

غلام! به ساربانى كه ابوهاشم براى ما آورده، رسيدگى كن و در كارها از او كمك بگير.11

عاشق اهل‏بيت عليهم‏السلام

داود بن قاسم، عشق و علاقه شديدى به خاندان عصمت و طهارت داشت و خود را وقف آنان ساخته بود؛ تحمّل دورى از خاندان وحى براى ابوهاشم غير ممكن بود. به همين علّت، او اوقات زيادى از عمر خويش را با امامان خود سپرى مى‏كرد. وقتى ابوهاشم پير و ضعيف شد و متوجّه گرديد كه ديگر نمى‏تواند به راحتى از بغداد به خدمت حضرت هادى عليه‏السلام برسد، بسيار افسرده شد و به امام اين گونه شكايت كرد: سنّم، زياد و بدنم، ضعيف و اسبم، پير شده و براى زيارت شما از بغداد دچار مشقّت مى‏گردم. پس برايم دعا بفرماييد...12

در اشعار ابوهاشم هم نشانه‏هاى واضحى بر علاقه زياد وى به مولا على عليه‏السلام و اهل‏بيت عليهم‏السلام ديده مى‏شود.

در جريان دستگيرى‏هاى امام عسكرى عليه‏السلام نگرانى زياد ابوهاشم نسبت به اين امر منعكس شده است؛ از جمله اينكه، محمد بن عبداللّه مى‏گويد:

وقتى فردى به نام سعيد دستور بردن امام عسكرى عليه‏السلام را داد، ابوهاشم جعفرى ضمن نگارش نامه‏اى به آن حضرت عرض كرد: فدايت شوم! بر ما خبر بازداشت شما رسيده و از اين بابت، سخت افسرده خاطر و بى‏قرار شديم.13

شاعر اهل بيت عليهم‏السلام

ابوهاشم جعفرى شاعرى نيكوبيان بود و در مناسبت‏هاى گوناگون، در مدح اهل‏بيت عليهم‏السلام و دفاع از خطّ ولايت، شعر مى‏سرود. اشعار ذيل نمونه‏هايى از آنهاست:

در مدح خاندان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم




  • يا آل احمد كيف اعدل عنكم
    ذخر الشّفاعة جدّكم لكبائرى
    شغلى بمدحكم و غيرى عنكم
    بعدوّكم و مديحه مشغول...



  • أعن السّلامة و النّجاة احول
    فيها على اهل الوعيد اصول
    بعدوّكم و مديحه مشغول...
    بعدوّكم و مديحه مشغول...



اى آل احمد! چگونه از شما باز گردم؟

آيا از سلامتى و نجات، رويگردان شوم؟

نياى شما، شفاعت را براى گناهانم ذخيره كرده در شفاعت شما بر اهل عذاب، واقعيت‏هايى هست

به مدح شما مشغولم و غير من از ثناى شما به مدح دشمنتان مشغول است

داود، در اثبات امامت حضرت كاظم عليه‏السلام به هنگام مناظره با فردى كه مدّعى امامت فرزند ديگر حضرت صادق عليه‏السلام به نام اسماعيل بود، گفت:




  • لما انبرى لى سائل لأجيبه
    قلت: الدّليل معى عليك و ما علىّ
    ما تدعيه للامام دليل...



  • موسى احقّ بها ام اسماعيل
    ما تدعيه للامام دليل...
    ما تدعيه للامام دليل...



زمانى كه پرسشگرى جلويم را گرفت تا پاسخش دهم كه امام موسى بن جعفر عليه‏السلام به ولايت سزاوارتر است يا اسماعيل؟

گفتم: عليه تو حجّت با من است در حالى كه بر آنچه ادّعا مى‏كنى بر امامت اسماعيل، دليلى درست نيست...

شخصيّت مبارز

از روايات و منابع موجود استفاده مى‏شود كه ابوهاشم جعفرى، فردى انقلابى و شخصيّتى سياسى بود و با حكّام وقت معارضه و مبارزه مى‏كرد. وى به همين دليل به طور مكرّر توسّط حكومت، دستگير و زندانى و حتّى شكنجه شد و در زندان انفرادى حبس گرديد.

شواهدى نيز بر جريان دستگيرى و حبس او دلالت دارد. ابوهاشم جعفرى در ضمن نامه‏اى به امام عسكرى عليه‏السلام از كوچكى زندان و سنگينى زنجيرى كه به پايش بسته شده بود، شكايت كرد. امام در پاسخ نوشت: «تو امروز نماز ظهر را در منزلت مى‏خوانى!»

ابوهاشم مى‏گويد: مرا در وقت ظهر از زندان آزاد كردند و همان طور كه امام فرموده بود، نماز را در منزلم خواندم...14

در ماجراى ديگرى، ابوهاشم به جرم دست داشتن در ترور يكى از عناصر كثيف عبّاسى، به نام عبداللّه بن محمّد، دستگير مى‏شود. سعد بن عبداللّه مى‏گويد:

جماعتى چون: داود بن قاسم ابوهاشم جعفرى، قاسم بن محمّد عبّاسى، محمّد بن عبيداللّه و محمّد بن ابراهيم كه به سبب كشته شدن عبداللّه بن محمّد دستگير و زندانى شده بودند، گفتند: امام عسكرى عليه‏السلام و برادرش جعفر در يكى از شب‏ها به زندانى كه آنان در آن به سر مى‏بردند، آورده شدند. وقتى چشم ابوهاشم به آن دو افتاد، از جا برخاست و صورت امام را بوسيد و آن حضرت را روى عباى خويش نشاند...15

ابوهاشم در اين باره مى‏گويد:

به همراه جماعتى در قلعه «جَوشق» كه به دستور مقتدر عبّاسى ساخته شده بود، زندانى بوديم كه حضرت عسكرى عليه‏السلام با برادرش جعفر در آنجا زندانى شدند و اين، باعث كاهش اندوه ما شد. من صورت امام را بوسيدم... مردى به همراه ما، در زندان بود كه ادّعا مى‏كرد علوى است. امام عسكرى عليه‏السلام به ما فرمود: «اگر در ميان شما بيگانه نبود، مى‏گفتم كه خداوند چه موقع آزادتان مى‏كند.» در آن لحظه، امام به فردى اشاره كرد و او رفت. آنگاه فرمود: «اين مرد از شما نيست. از او بپرهيزيد؛ زيرا در لباسش نوشته‏اى مخفى كرده كه در آن مطالبى را كه شما بر ضدّ خليفه گفته‏ايد، ثبت كرده است.»

ابوهاشم در ادامه مى‏گويد:

حاضران تا سخن امام را شنيدند، يكى از آنان برخاست و لباس آن مرد را بازرسى كرد و نوشته مزبور را يافت.16

1. داود بن قاسم (راويان نور، 8)، محمد اصغرى‏نژاد، دارالحديث، تهران و شهررى، اوّل، 1375 ش.

2. فاطر / 32.

3. مسند الامام العسكرى(ع)، ص 103 و 104.

4. حياة الامام الحسن العسكرى(ع)، ص 257؛ اعلام الورى، طبرسى، تصحيح و تعليقه على‏اكبر غفّارى، ص 355.

5. ر.ك: معراج السّعاده، طبع قديم، ص 386.

6. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 689.

7. امالى، صدوق، ص 336 و 337.

8. ر.ك: حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، ج 2، ص 153 به بعد.

9. تنقيح المقال، ج 1، ص 413.

10. ريحانة الادب، ج 7، ص 295.

11. مسند الامام الهادى(ع)، ص 151.

12. همان، ص 119؛ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 672.

13. ر.ك: مسند الامام العسكرى(ع)، ص 108.

14. همان، ص 82.

15. ر.ك: بحارالانوار، ج 50، ص 306 و 307.

16. الخرائج والجرائح، ج 2، ص 682.


/ 1