تربتى - فيضى
مولاناعلى فيضى تربتى گنابادى. متخلص به فيضى. دانشمند و شاعر. قرن 9 ه.ق. متوفّى 847 ه.ق.وى شاعرى دانشمند بود كه در شعر مهارت داشت. وى در ابتداى جوانى براى كسب دانش به هرات رفت و مدتى به تحصيل علم پرداخت. پس از آن، به آذربايجان و عراق سفر نمود و چندى در تبريز زيست. سپس به مشهد سفر كرد و در آنجا ساكن شد تا اينكه در آن شهر بدرود حيات گفت. بعضى از تذكرهنويسان وى را از شاعران معاصر اكبرشاه گوركانى (1014 - 963 ه. ق) دانستهاند و آوردهاند كه وى چندى در هند زيسته است و اين اشتباه ابتداى از تقى اوحدى بليانى سر زده و بعضى از تذكرهنويسان نيز مطالب وى را تكرار نمودهاند. بودن وى در هند توسط فيضى فياضى ناگورى و مؤلف تذكرههاى نفايسالمآثر، منتخبالتواريخ، طبقات اكبرى و آيين اكبرى تأييد نشده است و ذكرى از آن در اين كتب نيست. وى در غزل پيرو سبك شاعران قديم همچون سعدى شيرازى و اميرخسرو دهلوى و حافظ شيرازى بود و به همين دليل كلامى روان و دلپذير داشت. بعضى از اشعار وى با فكرى مشهدى اختلاط يافته است. وى با فيضى فياضى معاصر بود.براى آگاهى بيشتر، مراجعه شود به ر تاريخ ادبيات در ايران، ج 4، صص 4 - 293 و ج 2 , 5، ص 843 , خلاصةالاشعار (نسخهى خطى) , فرهنگ سخنوران، ص 459 , تذكره عرفاتالعاشقين , كاروان هند، ج 2، ص 1571.
از اشعار اوست :
زاهد تو ز مستى منگر پستى ما
ما مست محبتيم و تو مست غرور
شرح جفاى دوست نه بهر شكايت است
من با رقيب خوى گرفتم به بوى تو
نمود روى چو خورشيد و من در آن حسرت
فغان! كه راه عدم هم نمىتوانم رفت
عجب كه از دل «فيضى» برون شود غم او
جز وصل توام نيست هوا و هوسى
زينگونه محبتى كه با توست مرا
عشق من و حسن تو به هم ساختهاند
فارغ ز من و تو در نهانخانهى دل
از پيش من آن زهرهجبين مىگذرد
عمرم همه بگذشت و نديدم رويش
افسوس ز عمرى كه چنين مىگذرد
حرف ره نيستى شده هستى ما
فرق است ز مستى تو تا مستى ما
مقصود، ذكر اوست، دگرها حكايت است
بنگر كه آرزوى توام تا چه غايت است!
چو سايه منفغل از پيش او روان شدهام
ز بسكه در مرض هجر، ناتوان شدهام
نمىشود! چه كنم؟ بارها بر آن شدهام
بىياد تو برنيايد از ما نفسى
حقّا نبود هيچكسى را به كسى
پيوسته به يكدگر نظر باختهاند
بنشسته و طرح صحبت انداختهاند
آشوب دل و آفت دين مىگذرد
افسوس ز عمرى كه چنين مىگذرد
افسوس ز عمرى كه چنين مىگذرد