فرهنگ شاعران پارسی گوی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ شاعران پارسی گوی - جلد 2

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از اشعار اوست :




  • سيل سرشك بى‏تو، ز اندازه درگذشت‏
    روشن نمى‏شود فلك از دود آه من‏
    جانم به لب رسيد، نگاهى نمى‏كنى‏
    دل كز بلاى عشق تو انديشه‏ناك بود
    آن‏دم كه از لبت به نوايى رسيد نى‏
    بيمارم از غم تو مرا پرس پيش از آن‏
    «سقّا»! گذشت يار و نگشتيم باخبر
    گره زدى به خم ابروان و هيچ نگفتى‏
    به دُرد درد غمت آن‏كه تشنه نيست چه داند
    به بزم خاص تو شب ناله‏ها رسيد به گوشم‏
    سوسن و نسرين و سنبل، ياسمين و ياسمن‏
    مى‏رود دم به دم آن مه، مه من، دل دل دل‏
    شده در ره و ره او سر سر ما خاك كه هست‏
    ابر فيض يض زحمت مست او گريان شد
    به زمين مين چو فرو شد ز سحابش نم نم‏
    به كريمى مى او كيست كه اين اين همه فيض‏
    تا به كى كى به تخيّل يل نفس تو اسير؟
    مى‏شود دم دم از اين دهر ز غايب يب يب‏
    هرچند كه در آتش عشق تو بجوشيم‏
    هر روز در اين دير خرابات به رندان‏
    اى نور دل و ديده! بيا تا كه رهت را
    لاله برآمد ز باغ، سرخ و سفيد و سياه‏
    با رخ و خال ذقن صبح برآمد چو مهر
    باز چو طاووس مست چتر كشيده به هم‏
    در طلب گل ز كوه آمده كبك درى‏
    همدم ساقى شدند ترك و عرب با عجم‏
    تا كه بنوشند اياغ، سرخ و سفيد و سياه‏



  • چندان گريست ديده كه آبش ز سر گذشت‏
    خورشيد من براى كه وقت سحر گذشت؟
    اى نور چشم من! كار ز قطع نظر گذشت‏
    تا شد فناى ز وادى خوف و خطر گذشت‏
    در حال آن طمع به دل نيشكر گذشت‏
    كان خسته از فراق تو گويند درگذشت‏
    واحسرتا! كه عمر ز ما بى‏خبر گذشت
    كه لطف توست همه يا عتاب، از اين دو كدام است؟
    لب تو آب خضر يا شراب، از اين دو كدام است؟
    دل است ناله‏كنان يا رباب؟ از اين دو كدام است؟
    در چمن اين جمله مست و لاله در كوهسار مست
    كه از او بر دل و جان، جان شده مشكل كل كل‏
    خاص خاص حرمش بنده‏ى مقبل بل بل‏
    تا زند خنده‏زنان گل گل از اين گل گل گل‏
    گشت گشت همه خرم رم حاصل صل صل‏
    از تمامى مى عالم شده نازل زل زل‏
    آه از اين فكر غلط لط باطل طل طل‏
    همچو «سقّا» مشو از دوست تو غافل فل فل
    چون شمع اگر جمله زبانيم، خموشيم‏
    مانند سبو دم به دم و دوش به دوشيم
    جاروب به مژگان زنم و آب به ديده
    مرهم دل شد به داغ، سرخ و سفيد و سياه‏
    آن مه چشم و چراغ، سرخ و سفيد و سياه‏
    طوطى و قمرى و زاغ، سرخ و سفيد و سياه‏
    كرده ز بلبل سراغ، سرخ و سفيد و سياه‏
    تا كه بنوشند اياغ، سرخ و سفيد و سياه‏
    تا كه بنوشند اياغ، سرخ و سفيد و سياه‏



/ 1473