فرهنگ شاعران پارسی گوی جلد 3

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ شاعران پارسی گوی - جلد 3

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تبريزى (تركمان) - مقيمى (مقيما)

ميرزاحسن‏بيگ شكراوغلى مقيمى (مقيما) تركمان تبريزى. متخلص به مقيمى (مقيما). شاعر. اواخر قرن 10 و اوايل قرن 11 ه.ق. متوفّى 1009 ه. ق در سيوكام هند.

وى از جانب پدر به على‏شكربيگ - كه از بزرگان ايل بهارلو بود - و از جانب مادر به سلسله‏ى جهانشاه مى‏رسيد. وى در بعضى از اشعارش «حسن» تخلص مى‏كرده است و همين امر سبب اشتباه بعضى از تذكره‏نويسان شده و آن‏ها را دو نفر پنداشته‏اند. وى در عهد اكبرشاه گوركانى (1014 - 963 ه. ق) به هند رفت و در خدمت خان‏خانان ماند و به كمك وى به منصب‏هاى عالى رسيد. وى شعرفهم و خطشناس بود كه از علم موسيقى نيز آگاه بود. وى در شهر خانديس مدفون شد.

براى آگاهى بيش‏تر، مراجعه شود به رفرهنگ سخنوران , قاموس‏الاعلام تركى , مآثر رحيمى، ج 3، صص 6 - 1581 , تذكره‏ى مجمع‏الخواص، ص 112 , دانشمندان آذربايجان، ص 114 , تذكره‏ى نتايج‏الافكار، ص 630 , تذكره‏ى هفت‏اقليم (جديد)، ج 2، صص 4 - 1403.
از اشعار اوست :




  • بر سر كوى تو جمعيت اغيارم كُشت‏
    رفتم و دورى آن سيمبرم خواهد كشت‏
    مرا افتاده در دل آتش از جايى كه از غيرت‏
    قرار مرگ با خود داده رفتيم از سر كويت‏
    جان دادنم از هجر تو در پيش نظر بود
    خواهم كه پس از مرگ كنى زيب مزارم‏
    ترسم به گوش او نرسد ناله تا ابد
    در حيرتم كه بى‏تو چه‏سان مى‏برد به سر؟
    به فردا وعده زان رو مى‏دهد يار
    كه مى‏داند شب ما را سحر نيست



  • چه شد آيا؟ فلك تفرقه‏انگيز كجاست؟
    غم ناديدن آن بام و درم خواهد كشت
    نمى‏خواهم كه چشم غير بر خاكسترم افتد
    به حسرت مرده‏اى هرگه كه بينى، ياد كن ما را
    روزى كه به وصل خودم آموخته كردى
    هر خاك كه در عشق تو حسرت به سرم كرد
    از بس كه زير درد گرانبار مى‏روم
    بيچاره‏اى كه خو به وصال تو كرده است
    كه مى‏داند شب ما را سحر نيست
    كه مى‏داند شب ما را سحر نيست



/ 358