خواجه ربیع نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خواجه ربیع - نسخه متنی

سید هبه الدین شهرستانى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دفتر فرهنگ کوثر

در حريم اين سرا پرده پاک به خاک رفته خواجه بزرگوار از خواص اصحاب شاه ولايت اميرمؤمنان عليعليه السلام و آن خواجه، ربيع ابن خثيم ابن عائذ بن عبدالله شوذ تميمي است. خثيم بروزن زبير(باثا و خاء ثخذ) از بني اسد کوفه است و اين والا مقام، بالاترين زهاد ثمانيه است. يعني آن هشت زاهدي که در صدر اسلام مشهورترين زهاد و عباد آن عصر فرخنده [بوده‌اند] که چهارتن آنها از خواص شيعيان شاه ولايت و در فضيلت اينان [است]. فضل ابن شاذان ابن نيشابوري که از پيشوايان شيعيان قرن دوم هجري بوده.

ربيع ابن خثيم و اويس قرن و هرم ابن حيان بن قيس و عامر ابن عبدالقيس از زهاد ثمانيه[1] و از اصحاب اميرالمؤمنين عليعليه السلام از بزرگترين زاهدان و عابدان و تقوي کاران بوده‌اند. اين خواجه دانشوري است در علم تفسير و حديث آموزگار که از عبدالله بن مسعود و ابوايوب انصاري و اميرمؤمنانعليه السلام روايت مي‌نمايد و از وي شعبي و ابراهيم نخعي روايت‌ها دارند و چون ابن مسعود او را مي‌ديد مي‌فرمود: هرگاه رسول خدا تو را مي‌ديد البته تو را دوست مي‌داشت. و از امام هدي علي بن موسي الرضا روايت شده که با مأمون عباسي به زيارت قبر اين خواجه تشريف فرما [شد] و فرمود: «از فوائد آمدن ما به خراسان بس است زيارت ربيع ابن خثيم» شيخ الاسلام بهاء الدين عاملي و غيره از علماء اسلام اين روايت را با مدايح بسياري از اين خواجه بزرگوار و از کلمات عدالت آثار او نقل فرموده. و شاه عباس صفوي مرحوم را شيخ مذکور در سال وفاتش که 1030ق. است به تعمير اين قبه و روضه پربها و صفا ارشاد فرموده و اميران ايران مانند سالار نامدار فتحعلي‌خان قاجار و آصف الدوله و غير اينها وصيت به دفن خود در پناه اين بزرگوار فرموده اند و کلمات هدايت سماط ربيع چون گل بهار زينت‌بخش محافل و روح بخش هر دل مرده و پژمرده است.

و از آن جمله فرموده است: هرگاه گناه کاران را سوئي بودي کسي پيش کسي نغنودي.

و در حيرتم از قافله‌اي که کارگرند براي منزلي که هر روز مرحله‌اي از آن دور افتند و کاري نکنند براي منزلي که هر روز مرحله‌اي به او نزديک شوند.

و گفت: تو خود وصي خود باش و فرمود تا آنکه عزلت خواستي (تفقه ثم اعتزل) يعني علم دين را بياموز آنگاه از مردم عزلت گزين و چون هرکسي بوي گفتي حالت چگونه است در جواب مي‌فرمود:

چگونه است حال کسي که عمرش کاسته و عملش نگاشته و بر او پاسبان گماشته و حلقه مرگ به گردنش داشته و آتش از عقبش شعله افراشته و با اينحال هم نمي‌دانم با ما چه خواهند کرد و با آن همه عبادت و احياي شبها هر روزه به کمک عيال و خدمت مادرش همرائي‌ها داشت و خانه را به دست خود جاروب کردي و قبري در خانه براي خود تهيه کرده و متذکر مردن مي‌شدي و پس از خوابيدن در آن مي‌خواند )رب ارجعوني لعلي اعمل صالحاً فيما ترکت([2] آنگاه بيرون آمدي و با خود مي‌گفت اي ربيع اکنون برگشتي به دنيا وفا کن با آن عمل صالحي که وعده دادي خداوند را به آن و به وي گفتندي چرا هيچگاه از کسي بدي نگوئي در پاسخ فرمود: در خودم خوبي نديدم تا بدي کسي را بگويم و اين شعر را مي‌گفت.

لنفسي ابکي لست ابکي لغيرها

لنفسي من نفسي عن الناس شاغل

و در آخر عمرش از شدت سرماي مرزهاي شمالي شَل شده و با همان استرخاي اعضاء به نماز جماعت با رنج و زحمتي حاضر مي‌شدي بوي مي‌گفتند: خدا از تو باز خواست نخواهد فرمود در نيامدن به مسجد.

پاسخ مي‌داد بلي؛ ولي منادي حق را که مي‌گويد: حي علي الصلوة؛ چه جواب دهم. آنگاه باتن خود خطاب مي‌فرمود: اي گوشت من! اي خون من! چه خواهيد کرد روزي که کوه‌هاي سخت از جاي کنده و زمين از هم آکنده شود و مي‌فرمود: ما به کساني از تقوي‌کاران رسيديم که خود را به قياس آنها چون دزدان بديديم. و مي‌فرمود: در نماز خود همي ندارم جز اينکه چه مي‌گويم که چه جواب خواهم گفت از اين کلمات برجسته صفات خجسته اين مرد بزرگ آشکار و اين فرمايشات نغز و پرمغز در راه سعادت زندگاني شمعهاي درخشاني است و با اين خوف و هراسي که اين خواجه بزرگ از خداوند متعال داشت، در جهاد کافران و خون‌ريزي دشمنان دين دريغ ننموده از افسران نامي و فاتح‌هاي گرامي به شمار مي‌رفت و هرگاه جهادي با کافران نبود به مجادله با جاهلان امت و امر به معروف و نهي از منکر نشر موعظه و نصيحت اقدام مجدانه مي‌فرمود و اگر از هردو باز مي‌ماند به جهاد اکبر، يعني به مجاهده با نفس خود مي‌پرداخت. لذا تاريخ خجسته اين رادمرد پر است از کارهاي گزيده و بهترين پيشوا بود در استواري و فرمانبرداري و شکرگزاري و نيکوکاري و در خلافت شاه ولايت اولين پرچمي که آن حضرت براي جهاد با کافران بلند ساخت پرچمي بود که به سرکردگي ربيع افراشته و در جنگ صفين نمايش‌هاي فرزانه داده و چون شاه ولايت پيکار با شاميان آگهي داد ربيع را بر چهار صدتن از اصحاب ابن مسعود که پيرو امام و عارف به فضل و مقام آن حضرت بودند افسر ساخت و خوش داشتند که نخست به مرزهاي شمالي شرقي بروند و آن حدود خارجيه اسلام را محکم کاري نموده و نيروي لشکر اسلام را در آن سامان سان ديده تا در جنگ‌هاي داخلي از حمله‌هاي خارجي ايمن شده و حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام در هجوم به شاميان نگراني داشته تا ربيع از ري با چهار هزار سوار برگشته به شاه ولايت ملحق شده سوي پيکار شاميان رفتند. اين سرکرده نامي و پهلوان گرامي پس از گزارش جنگ‌هاي داخلي و در زير پرچم علوي خود را در رشته مرابطين ثغور اسلامي داخل و به مرزهاي خراسان براي محافظت حدود ايران از تهاجم کافران [خود را به مرزها] رسانيده و با لشکرهاي ساخلوي اين مرزها مانده و در سال 63 از هجرت به کنار رود طوس بود که جان او جهان را رها و به جانان پيوست.
پي‌نوشتها:

1 . چهار نفر ديگري که از ياران علي(ع) نبوده‌اند، عبارتند از: حسن بصري، ابومسلم خولاني، مسروق بن اجدع و اسود بن يزيد نخعي.

2. مؤمنون / 100.

/ 2