سرآغاز جدايى انسان غربى از فطرت خود به زمانى بر مىگرددكه در مقابل كليسايى كه هرچند خرافات را به مذهب وحتى به كتابآسمانى خود بسته بود، اما از يك سرى آموزشها و تعاليم اخلاقىنيز كه در عمق فطرت جامعه انسانى ريشه داشت، برخوددار بود، اوضمن رهايى ازستم كليسايى كه خرافات را به نام مذهب ارائهمىداد، به صورت افسار گسيخته، به نام جدايى از دين، جنبههاىاخلاقى و معنوى مذهب را نيز در وجدان خويش لگدمال كرد و به اينترتيب رسيدن به قلههاى تكنولوژى نيز نتوانست آنان رااز حصاربلند تمدن بىروح مادى نجات دهد.بشر غربى با اصالت دادن به تكنيك و اقتصاد، خود به ماشينىتبديل شد كه ديگر زندگىاش فاقد هرگونه فضيلت و هدف بود وسرانجام به پوچى روى آورد. با اين همه در سايه پيشرفتخيرهكننده تكنولوژى ضمن ارسال ميسيونرهاى مسيحى، سعى كرد فرهنگهايىرا كه ريشه الهى دارند از پيش پاى خود بردارد و فرهنگماشينيسمرا جايگزين آن سازد تا درسايه گسترش آن به رفاه ودنياى بيشتردستيابد. لذا سعى كرد با ترويج فرهنگ آلوده خود از راه اشاعهتفكر مبتذل مادى و نشان دادن جلوههاى فريبنده دنياى صنعتى درفرهنگ اصيل اسلامى رخنه كرده، ارزشهاى اسلامى را سست كند و دراين مسير از دروغ بزرگ مخالفت دين اسلام با تمدن و صنعتبراىدرهم كوبيدن مقاومت مسلمانان سود برد. حال تاريخ به وضوح نشانمىدهد رشد صنعت وتحول اقتصادى جامعه اروپا مرهون تماس علمى،فنى، اقتصادى و تجارى با كشورهاى اسلامىاست و چنين بود كه تهاجمشروع شد. ايجاد جو خودباختگى، تخريب هويت مذهبى و ملى، ايجادجامعهاى كه تفكرات فرهنگ مصرفى غرب ماشينى را بپذيرد، اهدافاصلى اين تهاجم را تشكيل مىدهند.
ايران الگوست:
با پيروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن، چشمهاى مستضعفان اقتصادىو فرهنگى به ايران دوخته شد و به اين ترتيب زنگ خطر براىتمدن غرب به صدا در آمد، تمدنى كه تمام وجود خود را مديونخونهايى بود كه از ملل شرق و حتى خود غربىها مكيده بود.«دانيل پاتيس» رئيس انيستيتوى پژوهشهاى سياستخارجى آمريكادر همين باره مىگويد: «ما تا ده سال ساسيتخاصى نسبتبه اسلامنداشتيم، اما امروز، اين طور نيست و همه ما نسبتبه اين پديدهجديد در ايران و برخى كشورهاى ديگر بايد با حساسيتبيشترىبرخورد كنيم. امروز مسلمانان به ايران نظر دارند و از آن الگوبردارى مىكنند. ايران براى مسلمانان مانند يك آزمايشگاه است.اگر اين تجربه موفق شود، جسارت مسلمانان كشورهاى ديگر بيشترخواهد شد.»الف- تهاجم فرهنگى يا زمينه تسلط كفار بر مسلمانانآيت الله مصباح يزدى يازده فصل از كتاب را به اين بخش اختصاصداده است:1- نويسنده ضمن نقل سخنى از امام راحل پيرامون مبارزه باتهاجم فرهنگى، به هويتشرق نشينان و گستره تهاجم فرهنگى اشارهمىكند و مىنويسد: «اساسىترين عنصر فرهنگها، همانا معارف وارزشهاى دينى مىباشد كه به شدت هدف هجوم دشمنان ما واقع شدهاست.»نويسنده لازمه مقابله با دشمن را شناخت ماهيت، انگيزه و هدفاو مىداند، سپس به زمان حمله، ناحيه نفوذ و عوامل داخلى وابزارها مىانديشد. آن گاه به تعريف واژه فرهنگ و تهاجممىپردازد، رابطه فرهنگ و تكنولوژى را شرح مىدهد. و آن گاهمىنويسد: «واضح است كه تلاش غرب در گسترش شبكههاى ارتباطى وخبرى، به منظور آن است كه سليقهها، معيارها و الگوهاى رفتارىواخلاقى خود را در قالب فيلمها، شوهاى تلويزيونى و ديگربرنامههاى سرگرم كننده مبتذل در سراسر كره زمين و به تمامبشريت تحميل كند.»
2- نقش تخريبى فلسفه غرب در فرهنگ جوامع اسلامى
نويسنده ضمن اذعان به وجود فيلسوفانى در جوامع غربى كه بافسادها مخالفند، مىنويسد: «حقيقت اين است كه فرهنگ و فلسفهغالب و مسلط در كشورهاى غربى، حتى برآنها كه در ظاهر مسيحىهستند.... گرايش مادى است.» به اعتقاد نويسنده اين بينش مادىاز دوره رنسانس كه روح تنفر عمومى نسبتبه كليسا شكل گرفت.به وجود آمد. البته رنسانس فلسفه خاصى نيست ولى محور آنبازگشتبه تمدن باستانى غرب در دوران پيش از تسلط كليسا است.وى مىنويسد: «از آن دوره به بعد مجسمههايى كه در اروپا ساختهشد، به سوى عريان نهايى حركت كرد... حتى مجسمههاى حضرتمريم(س)به شكل سربرهنه ساخته شد.»
3- ريشه تاريخى فرهنگ و فلسفه جديد غرب
نويسنده عقيده دارد: «اين فرهنگ ريشه ماترياليستى دارد،هرچند خود غربىها آن را ابراز نمىكنند.» در بخش ديگرنويسنده به عدم موفقيت در حذف دين و ناچار شدن آنها به محصوركردن مذهب در امور فردى به دليل وجدانى بودن دين، اشاره مىكندو مىنويسد: «درايران نيز از دوره مشروطه و به ويژه در زمانحكومت پهلوى مساله جدايى دين از سياست توسط روشنفكران غربزده،مطرح گرديد و به نتايج موثرى نيز رسيد.» وى آن گاه به سخنى ازاحسان نراقى درباره انديشه «فراماسنها» اشاره مىكند. و بهنفوذ اين جنبش ضد مذهب از اروپا به كشورهاى ديگر مىپردازد.
4- روح برترى طلبى غرب
وى مىنويسد: «اگر تاريخ غرب را خصوصا پس از دوره رنسانس،مورد مطالعه و بررسى قرار دهيم، مىبينيم كه يكى از ويژگىهاىفرهنگ غربى، اصالت دادن به قدرت است كه بدبختانه اكنون در روحو تفكر و فرهنگ آن رسوخ كرده است. از سوى ديگر غربيان براىاثبات برترى خود برديگر ملتها، در مقام تحريف تاريخ برآمدهاندو تلاش كردند كه اروپا را سرچشمه تمدن بشرى قلمداد كنند.»
5- گونههاى تهاجم يا زمينه تسلط كفار بر مسلمين
در اين بخش نويسنده به سلطه نظامى، سياسى، اقتصادى وفرهنگى اشاره مىكند و در مورد قسم چهارم مىنويسد: «در ميانشيوههاى استعمارى و سلطهگرى آنچه از همه خطرناكتر و در عين حالمخفىتر مىباشد، سلطه فرهنگى است. خطرى كه در اين زمينه جبههاسلامى ما را تهديد مىكند به خاطر گستردگى جبهه تهاجم، پيچيدگىآن و صدماتى است كه از نظر معنوى به روح او وارد مىكند...»وى آن گاه به ارتباط بين شيوههاى چهارگانه اشاره مىكندومعتقد است تسلط فرهنگى پيش در آمد سلطه دائمى است.
6- اصل عدم استيلاى كفار بر مسلمين
نويسنده بعد ازشرح مفصل اين اصل نتيجه مىگيرد به دو دليل،«اصل عدم استيلاى كفار و سيادت مسلمانان در اسلام» پذيرفتهشده است:1- اين كه افراد جامعه با احساس سربلندى و با كمال آرامش بهرشد همه جانبه خود ادامه دهند.2- اين كه جوامع اسلامى در اثر بالندگى و پيشرفت نزد ملتهاىديگر سرافراز ومفتخر باشند و بدين وسيله حركت جهانى اسلام كهمتوقف برسربلندى و ترقيات جوامع اسلامى است، تحقق يابد.»آن گاه دليل فقهى اصل فوق را توضيح مىدهد.
7- نگاهى به تاريخ مبارزات مسلمين عليه سلطه
در اين فصل به مبارزه عليه سلطه اقتصادى، مبارزه عليه سلطهسياسى به وسيله حركت جهادى درعراق و مبارزه امامخمينى(ره)اشاره مىشود.
8- اهميت تلاش و مبارزه فرهنگى در زمان حاضر
نويسنده به جنايات كفار عليه نسل كشى مسلمانان در بوسنى،فلسطين، الجزاير و... اشاره مىكند و عقيده دارد: «براى حفظعزت و سيادت مسلمانان كه يك واجب شرعى است، وظيفه داريم درروابط بين المللى از مواضع سياسى كشورهاى مسلمان حمايت كنيم.»وى مبارزه فرهنگى را مهمتر از همه مىداند و مىنويسد: «تهاجمفرهنگى بر خلاف شيوههاى تهاجم نظامى و اقتصادى، يك جريان كاملاملموسى نيست كه بتوان در برابر آن واكنش دفعى نشان داد بلكهداراى طبيعت پيچيدهاى است كه از تلاشها وتجربههاى فراوان دشمناناسلام طى مدتهاى طولانى سود جسته و با آنها عجين شده است.»آنگاه به گسترش تكنولوژى و ارتباطات و اعزام تعداد بسيارى ازمبلغين مسيحى به سراسر جهان اشاره مىكند و مىنويسد: «بايدبدانيم كه اسلام و قرآن فقط براى ما و چند كشور ديگر نازل نشدهاست.... و اين فرمان خداست كه بايد آن را به اهلش برسانند.»او به شگردهاى مبلغان مسيحى مىپردازد و از اشتياق كشورها بهمبلغ شيعى با وجود كارشكنى وهابىها خبر مىدهد. از مسايلىپيرامون تبليغات خارجى سخن مىگويد و با تاسف مىنويسد: «امادر داخل كشور نيز موفقيتهاى دشمن رو به افزايش مىباشد و فرهنگاسلام در حال تضعيف است.»و مىنويسد: «يكى از دامهاى دشمن القاى(اين فكر است كه وظيفهما در برابر اسلام و’انقلاب به پاي عناصر داخلى كه از اسلامبيگانه هستند، نيز توجه داشت. نويسنده عقيده دارد: براى مبارزهصحيح بايد فرهنگ اسلامى و واقعى را شناخت و آنچه را غير اسلامىاست از آن جدا كرد تا دانست كه با چه چيز بايد مبارزه كرد.
10- بازسازى فرهنگى
استاد به نياز فعلى جامعه به فعاليت فرهنگى و كمبود فرهنگىاشاره مىكند و مىنويسد: «به يقين مىتوان گفتحركت انبيا درطول تاريخ بشر بيش از هرچيز صبغه فرهنگى و الهى داشته است وسروكارش با عقل و دل و فكر و انديشه مردم بوده است. »
11- عرصه فرهنگ و سلاح فرهنگى
عرصه فرهنگ، عرصه فكر و انديشه اعتقاد و گرايش و جلوهگرىانواع مكاتب حق و باطل است، بنابراين بازسازى فرهنگى نيز بهمعناى مبارزه با انديشههاى باطل، برداشتهاى نادرست، گرايشهاىشيطانى، روشهاى غلط و مكاتب انحرافى و جايگزينى حق و صواب است.نويسنده عقيده دارد: درچنين مبارزهاى تنها سلاح موثر علم استفقط با منطق صحيح است كه مىتوان غلط را نابود ساخت نه با زور ويا شعار، البته شعار و زور نيز هر يك در جاى خود موثر است.ب- اصول و ارزشهاى اسلامى و خطر تهاجم فرهنگىنويسنده اين بخش از مباحث را در 10 فصل به ترتيب زير ارائهمىكند.
1- مقوله فرهنگ و تهاجم فرهنگى
ضمن اشاره به گستردگى تعاريف موجود در باب فرهنگ، اين گونهبه تعريف اجمالى فرهنگ اشاره مىكند: «فرهنگ عبارت است ازمجموعه مايههايى كه رفتار انسان را از رفتار حيوانات مشخص وممتاز مىسازد و به طور كلى سه بخش اساسى مىتوان براى فرهنگ درنظر گرفت:اول، شناختها و باورها; دوم، ارزشها و گرايشها; سوم رفتارهاوكردارها.نويسنده آن گاه به منظور خود از هجوم فرهنگى(تلاش جامعهاىبراى تحميل فرهنگ خود به جامعه ديگر يا ايجاد دگرگونى درفرهنگ آن)مىپردازد، به مطلوب بودن برخى تهاجمها اشاره مىكند وآن را مشروط به جنبه ارزشى فرهنگها مىداند.
2- انگيزه دشمن از تهاجم فرهنگى
در ضمن اذعان به اين كه سخن در اين باره به بحث روانشناسىاجتماعى نيازمند است، تنها به بحثى كوتاه پيرامون آن بسندهمىكند و معتقد است: «تمام فعاليتهاى انسان اعم از زمينههاىعلمى، هنرى، صنعتى، همه و همه در هتخدمتبه ارضاى اغراضحيوانى و رفع نيازهاى مادى و فيزيولوژيكى مانند ارضاى هوسهاىجنسى و شهوترانى است; لذا اغلب غربىها اهداف مادى دارند و سايرمسايل جنبه مقدمى دارد.. . آنها سياست را نيز براى اقتصادمىخواهند.»آنگاه نتيجه مىگيرد: «انگيزه اصلى دشمنان ازهجوم فرهنگى،اقتصادى وجلب منافع مادى است، هر چند انگيزههاى ديگرى نيز وجوددارد.»
3- تامين منافع اقتصادى، بزرگترين هدف
وى مىنويسد: «هدف بيشتر مهاجمان فرهنگى اين است كه از اينهجوم به عنوان يك ابزار استفاده كنند و گرنه هرگز براى مسايلفرهنگى اصالتى قائل نيستند.» نويسنده عقيده دارد: «اگر آنهادر صدد تغيير فرهنگ مردم هستند به دليل منافع اقتصادى است كهبه دنبال آن هستند. اولين نتيجهاى كه آنها از اين كار خودمىگيرند اين است كه غرور مردم را مىشكنند. وقتى مردم فرهنگخود را مردود شمردند، مانند آن است كه هويت اجتماعى خود را ازدست داده باشند و وقتى ملتى از فرهنگ خود دستبردارد و تابعديگران شود، مانند آن است كه بند اطاعت و بندگى آنها را بهگردن خود انداخته باشد.»در ادامه به آسيب پذيرى جوانان و مظاهر هجوم فرهنگى در زندگىما اشاره مىكند.
4- پيشينه تهاجم فرهنگى
نويسنده به آيه(كذالك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس والجن)استناد و آن گاه به شيطان بزرگ آمريكا اشاره مىكند ومىنويسد: «اين هميشه بوده است... هر روز به يك شكل جلوه مىكنداما اين روحيه از بين نخواهد رفت. انبيا هم در مقابل اين روحيهتلاش كردند تا باآن مبارزه كنند. اين طبيعت دشمنى بين حق و باطلاست. »وى نزول اين آيات را براى هدايتبشر و به كار بردن آن درعصرخود مىداند و در پايان مىنويسد: «پاسخ اين سوال كه هجومفرهنگى از چه زمانى شروع شد; اين است كه: از ابتداى تاريخزندگى اجتماعى انسان همه افراد بشر در گروه حق و باطل قرارداشتهاند و از همان ابتدا هم تهاجم فرهنگى وجود داشته است.»
5- مظاهر هجوم فرهنگى
همانند بخش اول به سه سرفصل بينشها و باورها، گرايشها،رفتارها و كردارها اشاره مىكند و مىنويسد: «در بخش باورهادشمنان سعى مىكنند كه بينش ما را نسبتبه هستى و انسان تغييردهند.»
6- اصول و ارزشهاى دينى و تشكيكهاى مهاجمان
در اين فصل، به تلاش دشمن براى اين كه مردم اعتقادات خود راجدى نگيرند; اشاره مىكند و مىنويسد: «دشمن مىگويد: دين يكسلسله پندارهايى است، مربوط به زندگى شخصى افراد. هركس دراعتقادى كه دارد، آزاد است ولى نبايد به اعتقاد ديگران كارىداشته باشد. در حالى كه عمده شعارهاى پس از انقلاب ما بر ايناساس بود كه «ما انقلابمان را به همه جهان صادر مىكنيم.» يعنىما يك سلسله باورهاى دينى داريم كه مىخواهيم آنها را براىديگران هم ثابت كنيم.»نويسنده آن گاه به تلاش دشمنان براى اعتبارى جلوه دادن ارزشهااشاره مىكند و آن را عامل پيروزى دشمن دراهداف پليدش مىداند.
7- مبارزه فرهنگى، بهترين شگرد دشمنان
نويسنده به ناكامى مبارزات سياسى و نظامى و اقتصادى دشمناشاره مىكند و تنها راه نفوذ آنان را مبارزه فرهنگى مىداند ومىنويسد: «تنها راهى كه براى آنان باقى مانده، مبارزه فرهنگىاست. مثلا نفوذ در مراكز فرهنگى و دينى، به اسم دين دنبال آنهستند كه ببينند موقعيت زمان چه چيزى را اقتضا مىكند، اگربتوانند بىپرده اسلام را مىكوبند و اگر نتوانند به اسم«تحقيقات جديد» و «اسلام نوين» مطالبى را مطرح مىكنند كهاساس اعتقادات و ارزشهاى اسلامى ما را سست مىكند. آنها مىدانندآنچه حيات جهانخواران را به خطر مىاندازد، اسلام واقعى و اعتقادبه ارزشهاى آن است.»به نظر نويسنده يكى از روشهاى مقابله با فرهنگ اسلامى اين استكه سعى مىكنند افكارى را عرضه كنند كه ملتهاى مسلمان خود ازاعتقادشان دستبردارند و چنين وانمود كنند كه تاحال رشد فكرىنداشتهاند.
8- اهميت مبارزه با هجوم فرهنگى
در اين فصل، نويسنده به تبيين وظايف مسلمانان در قبال تهاجمفرهنگى مىپردازد و درك درست از عظمتخطر را وظيفه اصلىمسلمانان مىداند. او مىگويد: «بايد متوجه باشيم كه دشمنمىخواهد هويت ما را به عنوان يك ملت از بين ببرد و دين ما رابه عنوان باارزشترين پديده هستى از ما بگيرد، انديشههاى اخلاقىما را كه جانمان را بايد براى حفظ آنها فدا كنيم، از بين ببردو... اگر اين روند ادامه يابد، نسل آينده ما نه ايمان محكمىخواهند داشت و نه شناختيقينى، نه جهان بينى روشنى، نه دستگاهارزشى محكمى و نه رفتار ثابتى كه ناشى از هويت فرهنگى خودشباشد.»وى معتقد است دربين تمام فرهنگها، تنها اسلام است كه مىتوانددر مقابل دشمنان با تمام قوا مقاومت كند.
9- ابزار تهاجم دشمنان چيست؟
نويسنده دراين فصل، نسبتبه درك نكردن تاكتيكهاى فرهنگىدشمن ابراز تاسف مىكند و مىگويد: «متاسفانه با همه دركسياسى خوبى كه داريم، درك فرهنگى ما قوى نيست. متاسفانه! پساز انقلاب نيز در اين زمينه رشد نكردهايم.» وى آن گاه سلبايمان و يقين را مهمترين ابزار تهاجم بيان مىكند.
10- ايمان زدايى و ايجاد شك يكى از ابزارهاى تهاجم فرهنگى
«بعد از انقلاب تلاشهاى زيادى صورت گرفته است تا به نوعىمردم را به شك بياندازند و گوهر يقين را از آنان بگيرند و چهراههايى سادهتر از سخنرانىهاى علمى، كتابهاى فلسفى، فيلمها،نمايشنامهها و چيزهايى از اين قبيل به نام پيشرفت علم، ترقىفرهنگ، فلسفههاى نوين و... ايجاد شك در مردم زحمتى ندارد وسرمايه ايمانى را كه صدها سال روى آن كارشده تا در دلهاى مردمرسوخ پيدا كرده استبه راحتى از بين مىبرند.»ج- انقلاب اسلامى و خطر تهاجم فرهنگىاين بخش از مطالب در 20 بخش گرد آمده است.1- تهاجم فرهنگى بزرگترين خطر2- سه عنصر اصلى فرهنگ3- تصور غلط از فرهنگ اسلامىفرهنگ اصيل اسلامى معنايش تكيه بر سه عنصر(باورها، ارزشها،شيوههاى رفتارى) است. بنابراين، بايد ببينيم آيا اين سه عنصردرجامعه ما كاملا محفوظ ماندهاند. متاسفانه خطرى جدى وجود داردو وجود خطر و هجوم حتمى است.4- هدف اصلى دشمنحذف يقين، هدف اصلى است. وى مىپرسد: «اگر چنين حملهاى بهاعتقادات ما بشود، چه خواهد شد؟ آيا چيزى از اسلام باقىمىماند؟» براساس اين برنامه، ارزشهاى اخلاقى امورى اعتبارىدانسته مىشود كه برهانى ندارد... «زمانى بدترين فحش اين بودكه به كسى بگويند: «همجنس باز» اما امروز در جوامع به اصطلاحمتمدن بزرگترين تظاهرات به طرفدارى از همجنس بازان انجاممىشود... اگر اين فكر در جامعه اسلامى نيز رواج پيدا كند كهارزشها نسبى، متغير و اعتبارى است و ريشهاى ندارد... بدون شكپايه دوم فرهنگ ما هم شكستخواهد خورد. اعمال و رفتار مابراساس آن بينشها و ارزشها شكل مىگيرد. قوانين ما براساس آنارزشها است و زمانى كه ارزشهاى ما درهم ريخت، اينها كه روبناستبه طريق اولى ثباتى نخواهد داشت.»5- نقش فرهنگ در تداوم انقلابضمن شرح دلايل تغييرات جامعه به تحولى كه با كمال اختيار وآگاهى ايجاد مىشود (انقلاب فرهنگى)، اشاره مىكند و مىنويسد:«اين نوع تحول ارتباط مستقيمى با فرهنگ دارد. در ساير تغييراتاجتماعى ممكن است عناصر فرهنگى با واسطه و از راه دور، كم وبيش تاثير داشته باشد... اما در انقلاب به طور مستقيم فكر وانديشه مردم اثر دارد. در اين تحول عامل مستقيم و مباشروبىواسطه فرهنگ است... اگر تاثير فرهنگ همچنان ادامه داشتهباشد، انقلاب پا برجا خواهد بود.»6- چگونه فرهنگ جامعه تغيير مىكند؟نويسنده معتقد است: علاقهمندى به لذتهاى حيوانى، اميال وشهوات و هوسها باعث مىشود آرمانها و ارزشهاى مقدس به تدريجفراموش شود و فرهنگ تغيير كند. با تغيير فرهنگ، عامل بقاىانقلاب سست مىشود. وقتى عامل و موجبى براى بقاى انقلاب نبود،انقلاب دچار ضعف شده، گروههايى آرام آرام در دستگاههاى اجراى،قانون گذارى و قضايى كشور نفوذ مىكنند و ارزشها را كنارگذاشته، خواستهاى خود را اعمال مىكنند. .. دراين صورت از انقلابجز اسم، چيزى باقى نمىماند.در بخش ديگر مىنويسد: «چنين نيست كه اگرفرهنگى درجامعهحكمفرما شد و رواج يافت، ضمانتى براى بقا داشته باشد. تا وقتىمردم بخواهند و آن را دوست داشته باشند، آن فرهنگ باقى است.وقتى هم به هر دليلى آن آرمانها را نخواستند و به فرهنگ ديگرىگرايش پيدا كردند، آن فرهنگ آرام آرام ضعيف مىشود. بديهى استكه بيگانگان و دشمنان انقلاب مىتوانند نقش خوبى در اين جهت ايفاكنند.»7- بىنظير بودن انقلاب اسلامىاين نعمت عظيم با تفاوت مراتب شبيه انقلابى است كه به دسترسولالله(ص)در عالم تحقق پيدا كرد و به همان اندازه كه عظمتدارد، داراى آفاتى نيز هست و به همان مقدار كه براى ما نعمت وبركتبه دنبال داشته، وظيفه و تكليف نيز آورده است.8- ارزش هرچيزى بيشتر، خطراتش نيز بيشتر9- هجوم فرهنگى دشمنان بزرگترين خطر براى انقلابهادراين فصل ضمن اشاره به فراوانى تعاريف از فرهنگ و در پاسخبه مغالطهاى كه منظور از فرهنگ را حيطهاى وسيع و گستردهمىداند، به نقل از رهبر انقلاب مىنويسد:«رهبر انقلاب كه مىگويد: «بزرگترين خطر براى انقلاب ما خطرفرهنگى است.» آيا مىتوان گفت كه منظور او از خطر اين است كهرقصهاى محلى تعطيل شود؟ حال اگر ما رقصهاى محلى را احيا كنيمبا تهاجم فرهنگى مبارزه كردهايم؟ آيا منظور دشمنان از تهاجمفرهنگى اين است كه مىگويند مثل ما برقصيد؟ آيا براى مقابله باتهاجم فرهنگى دشمن بايد سازهاى قديمى و مطربهاى خودمان را بهميدان بياوريم و از گوشه و كنار رسوم قديم را نو كنيم؟»10- نابود كردن ارزشهاى اسلامى،(هدف دشمن از تهاجم فرهنگى11- خطر تهاجم فرهنگى، عظيمتر از جنگ هشتساله12- بسيج همگانى اصلى ترين راه مقابله با تهاجم فرهنگى13- ولايت فقيه،(هدف اصلى تهاجم فرهنگى... امروز آمدهاند و به اصطلاح ازنظر علوم اجتماعى مسالهولايت فقيه را مورد انتقاد قرار داده و گفتهاند آن هم نوعىاستبداد و نوعى حكومت فاشيستى است. متاسفانه بعضى از دوستاننا آگاه هم نسبتبه اين مساله «ان قلت» مىزنند و به زعم خودمىپندارند تحقيقات فقهى انجام مىدهند. نويسنده معتقد است:«قوام و شيرازه انقلاب ما ولايت فقيه است ولايت فقيه ركن حياتىماست و بايد متوجه خطرات آن باشيم.»وى به مطبوعات اشاره مىكند و مىنويسد: «يك حركت عمومى براىترويج افكار غربى و مبارزه با افكار اسلامى شروع شده است، باتكيه بردموكراسى، ليبراليسم، آزادى و مفاهيمى از اين قبيل وطعنه زدن به حكومتهاى دينى و اسلامى و تشبيه آنها به حكومتهاىكليسايى قرون وسطى و چيزهايى مانند آن. اينها تيرهاى است كه بهقلب انقلاب ما مىخورد.»14- حفظ باورها و ارزشهاى اسلامى با احياى جلسات مذهبى، يكىاز راههاى مقابله با هجوم فرهنگى است.15- ايجاد محيط گرم خانوادگى و برخورد دوستانه با جوانان،يكى از راههاى مبارزه با تهاجم فرهنگى است.نبايد با سختى با آنها برخورد كرد. آنها را هم نبايد به حالخود رها كرد... سعى كنيد دوستان خوبى براى بچههايتان پيداكنيد. مهمترين عاملى كه ممكن است انسان را اصلاح يا فاسد كند،رفيق است.16- ابزار استكبار براى پيشبرد مقاصد فرهنگى خودبه عقيده نويسنده تسلط قومى يا نژادى بر اقوام و كشورهاىديگر هرگز موجب تسلط فرهنگ آنها نمىشود، مگر آن كه با كارفرهنگى توام باشد و گرنه دير يا زود گروه ديگرى بر آنها مسلطمىشوند، يا همان گروه مغلوب به هوش مىآيند و بر ضد آنان شورشمىكنند و آنها را از كشور خود مىرانند. هرقدر گروه مهاجم بيشتربتواند در ملت، نفوذ فكرى و فرهنگى پيدا كند، تسلطش نيز بيشتربيمه مىشود.آن گاه مىنويسد: «اين كه مىگوييم بايد با فرهنگ غربى مبارزهكرد، منظورمان مبارزه با علوم و صنايع نيستبلكه علوم و صنايعرا بايد از آنها آموخت. حتى اگر نمىدهند بايد از آنها ربود. مابا آنچه بار ارزشى دارد، موجب عقيده و رفتار غير صحيح مىشود وجوانان ما را به لاابالىگرى و شهوترانى مىكشاند، مخالف هستيم.»نويسنده در ادامه به نظريه «تكامل دينى يا معرفت دينى»اشاره مىكند.17- راه ترويج ارزشها1- بحث و گفتگو، منطق و استدلال.2- تحريك احساسات و عواطف.18- شيوههاى مقابله با تهاجم فرهنگى1- آگاه كردن مردم از اهداف فرهنگ سازان غربى.2- هجوم فرهنگى بر ضد فرهنگ غرب.3- ترويج ارزشهاى معنوى.19- سير قهقرايى دانشگاهها در مدت پس از انقلاب20- ضرورت تقويتحركت فرهنگى همراه با توسعه اقتصادىد- تهاجم فرهنگى و راهكارهاى دفاعىپس از طرح سه مبحث قبل، نويسنده به طرح راهكارهاى دفاعى درمقابله با تهاجم فرهنگى به ترتيب زير مىپردازد:
1- تعيين نقاط مورد هجوم.
الف- عناصر سهگانه فرهنگ اسلامى.ب- حوزه و دانشگاه(مراكز فرهنگى)دشمن براى اين كه به اهداف خود برسد، اين دو مرگز مهمفرهنگى را نشانه مىگيرد و آنها را عليه يكديگر تحريك مىكند.
2- راه نفوذ فرهنگى دشمن
الف- هدف دشمن در اين روش ابتدا متوجه قشرتحصيل كرده ودانشگاهى مىگردد و سعى مىكند ازطريق دانشگاه به طور غير مستقيمدر طبقه تحصيل كرده و ممتاز جامعه تاثير بگذارد.ب- راههاى سطحىبا استفاده از روشهاى گوناگون به خصوص تلويزيون، مردم عادىرا تحت تاثير قرار مىدهند تا آن جا كه برنامهريزان و طراحان ومجريان ما خواسته و ناخواسته از فرهنگ بيگانه متاثر مىگردند واغلب برنامههاى آنها را اجرا مىكنند.دشمنان در اين روش خود آنچنان موفق بودهاند كه حتىتوانستهاند در خانوادههاى بسيار متدين و مذهبى نيز نفوذكنند.
3- ديرپايى مسايل فرهنگى
اگر بخواهيم آنچه را امروز به نام ابتذال فرهنگى ناميدهمىشود، ريشهيابى كنيم و عوامل بروز آن را در جامعه شناسايىكرده براى پيشگيرى و برطرف ساختن آن اقدام كنيم، خواهيم ديد بامسايل بسيار گستردهاى سروكار پيدا مىكنيم و گاه حالت نااميدىبه انسان دست مىدهد، ولى بايد برخاست و براى اصلاح كوشيد.
4- راهكارهاى دفاعى
الف: وظيفه مردم در دفاع از فرهنگ اسلامى.الف: فرهيختگان: شناخت هريك از دو مركز حوزه ودانشگاه توسطهمديگر مبارزه با شكگرايى در هردو مركز هتحفظ عناصر اصلىفرهنگ اسلام.ب: عموم مردم.1- بسيج عمومى و آموزش دينى.2- احياى جلسات مذهبى.3- برخورد محبت آميز با جوانان.ب: وظيفه دولت.«عمدهترين وظيفه دولت در مبارزه فرهنگى و دفاع از فرهنگاسلامى، همان ترويج روزآمد و تكنولوژيك ارزشها است كه به دوصورت انجام مىشود:1- راه بحث و مناظره كه اختصاص به انديشمندان و عالمانجامعه اسلامى دارد.2- راه دوم همان است كه امروز دستگاههاى تبليغى غرب براىمبارزه با ارزشهاى اسلامى از آن استفاده مىكنند. زيرا آنان ضعيفو عاجزتر از آن هستند كه بتوانند با منطق و استدلال، ارزشهاىاسلامى را تضعيف كنند، يا ارزشهاى منحط خود را ترويج نمايند،بلكه با شيوههاى تبليغاتى متمركز براى ارائه عملى الگوها،اهداف خود را تحقق مىبخشند... ما بايد از شيوههاى تهاجمى برضدآنها استفاده كنيم. همان گونه كه آنها براى ترويج ارزشهاى خوداز اين شيوهها استفاده مىكنند، ما نيز بايد هنرمندانى پرورشدهيم كه بتوانند ارزشهاى اسلامى را در فيلم، نمايشنامه، كتاب،رمان، داستان و ساير آثار هنرى آنچنان زنده و ترويج كنند كهبتوانند ديگران را تحت تاثير قرار دهند; نه آن كه هميشه درمقابل دشمن موضعى انفعالى اتخاذ كنيم يا در نهايت تنها از خوددفاع نماييم.»