تهاجم فرهنگى - تهاجم فرهنگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تهاجم فرهنگی - نسخه متنی

محمدتقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تهاجم فرهنگى

استاد محمدتقى مصباح يزدى

چرا تهاجم؟!

پيشگفتار:

سرآغاز جدايى انسان غربى از فطرت خود به زمانى بر مى‏گرددكه در مقابل كليسايى كه هرچند خرافات را به مذهب وحتى به كتاب‏آسمانى خود بسته بود، اما از يك سرى آموزش‏ها و تعاليم اخلاقى‏نيز كه در عمق فطرت جامعه انسانى ريشه داشت، برخوددار بود، اوضمن رهايى ازستم كليسايى كه خرافات را به نام مذهب ارائه‏مى‏داد، به صورت افسار گسيخته، به نام جدايى از دين، جنبه‏هاى‏اخلاقى و معنوى مذهب را نيز در وجدان خويش لگدمال كرد و به اين‏ترتيب رسيدن به قله‏هاى تكنولوژى نيز نتوانست آنان رااز حصاربلند تمدن بى‏روح مادى نجات دهد.

بشر غربى با اصالت دادن به تكنيك و اقتصاد، خود به ماشينى‏تبديل شد كه ديگر زندگى‏اش فاقد هرگونه فضيلت و هدف بود وسرانجام به پوچى روى آورد. با اين همه در سايه پيشرفت‏خيره‏كننده تكنولوژى ضمن ارسال ميسيونرهاى مسيحى، سعى كرد فرهنگ‏هايى‏را كه ريشه الهى دارند از پيش پاى خود بردارد و فرهنگ‏ماشينيسم‏را جايگزين آن سازد تا درسايه گسترش آن به رفاه ودنياى بيشتردست‏يابد. لذا سعى كرد با ترويج فرهنگ آلوده خود از راه اشاعه‏تفكر مبتذل مادى و نشان دادن جلوه‏هاى فريبنده دنياى صنعتى درفرهنگ اصيل اسلامى رخنه كرده، ارزش‏هاى اسلامى را سست كند و دراين مسير از دروغ بزرگ مخالفت دين اسلام با تمدن و صنعت‏براى‏درهم كوبيدن مقاومت مسلمانان سود برد. حال تاريخ به وضوح نشان‏مى‏دهد رشد صنعت وتحول اقتصادى جامعه اروپا مرهون تماس علمى،فنى، اقتصادى و تجارى با كشورهاى اسلامى‏است و چنين بود كه تهاجم‏شروع شد. ايجاد جو خودباختگى، تخريب هويت مذهبى و ملى، ايجادجامعه‏اى كه تفكرات فرهنگ مصرفى غرب ماشينى را بپذيرد، اهداف‏اصلى اين تهاجم را تشكيل مى‏دهند.

ايران الگوست:

با پيروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن، چشم‏هاى مستضعفان اقتصادى‏و فرهنگى به ايران دوخته شد و به اين ترتيب زنگ خطر براى‏تمدن غرب به صدا در آمد، تمدنى كه تمام وجود خود را مديون‏خون‏هايى بود كه از ملل شرق و حتى خود غربى‏ها مكيده بود.

«دانيل پاتيس‏» رئيس انيستيتوى پژوهشهاى سياست‏خارجى آمريكادر همين باره مى‏گويد: «ما تا ده سال ساسيت‏خاصى نسبت‏به اسلام‏نداشتيم، اما امروز، اين طور نيست و همه ما نسبت‏به اين پديده‏جديد در ايران و برخى كشورهاى ديگر بايد با حساسيت‏بيشترى‏برخورد كنيم. امروز مسلمانان به ايران نظر دارند و از آن الگوبردارى مى‏كنند. ايران براى مسلمانان مانند يك آزمايشگاه است.

اگر اين تجربه موفق شود، جسارت مسلمانان كشورهاى ديگر بيشترخواهد شد.»

الف- تهاجم فرهنگى يا زمينه تسلط كفار بر مسلمانان

آيت الله مصباح يزدى يازده فصل از كتاب را به اين بخش اختصاص‏داده است:

1- نويسنده ضمن نقل سخنى از امام راحل پيرامون مبارزه باتهاجم فرهنگى، به هويت‏شرق نشينان و گستره تهاجم فرهنگى اشاره‏مى‏كند و مى‏نويسد: «اساسى‏ترين عنصر فرهنگ‏ها، همانا معارف وارزشهاى دينى مى‏باشد كه به شدت هدف هجوم دشمنان ما واقع شده‏است.»

نويسنده لازمه مقابله با دشمن را شناخت ماهيت، انگيزه و هدف‏او مى‏داند، سپس به زمان حمله، ناحيه نفوذ و عوامل داخلى وابزارها مى‏انديشد. آن گاه به تعريف واژه فرهنگ و تهاجم‏مى‏پردازد، رابطه فرهنگ و تكنولوژى را شرح مى‏دهد. و آن گاه‏مى‏نويسد: «واضح است كه تلاش غرب در گسترش شبكه‏هاى ارتباطى وخبرى، به منظور آن است كه سليقه‏ها، معيارها و الگوهاى رفتارى‏واخلاقى خود را در قالب فيلم‏ها، شوهاى تلويزيونى و ديگربرنامه‏هاى سرگرم كننده مبتذل در سراسر كره زمين و به تمام‏بشريت تحميل كند.»

2- نقش تخريبى فلسفه غرب در فرهنگ جوامع اسلامى

نويسنده ضمن اذعان به وجود فيلسوفانى در جوامع غربى كه بافسادها مخالفند، مى‏نويسد: «حقيقت اين است كه فرهنگ و فلسفه‏غالب و مسلط در كشورهاى غربى، حتى برآن‏ها كه در ظاهر مسيحى‏هستند.... گرايش مادى است.» به اعتقاد نويسنده اين بينش مادى‏از دوره رنسانس كه روح تنفر عمومى نسبت‏به كليسا شكل گرفت.به وجود آمد. البته رنسانس فلسفه خاصى نيست ولى محور آن‏بازگشت‏به تمدن باستانى غرب در دوران پيش از تسلط كليسا است.

وى مى‏نويسد: «از آن دوره به بعد مجسمه‏هايى كه در اروپا ساخته‏شد، به سوى عريان نهايى حركت كرد... حتى مجسمه‏هاى حضرت‏مريم(س)به شكل سربرهنه ساخته شد.»

3- ريشه تاريخى فرهنگ و فلسفه جديد غرب

نويسنده عقيده دارد: «اين فرهنگ ريشه ماترياليستى دارد،هرچند خود غربى‏ها آن را ابراز نمى‏كنند.» در بخش ديگرنويسنده به عدم موفقيت در حذف دين و ناچار شدن آنها به محصوركردن مذهب در امور فردى به دليل وجدانى بودن دين، اشاره مى‏كندو مى‏نويسد: «درايران نيز از دوره مشروطه و به ويژه در زمان‏حكومت پهلوى مساله جدايى دين از سياست توسط روشنفكران غربزده،مطرح گرديد و به نتايج موثرى نيز رسيد.» وى آن گاه به سخنى ازاحسان نراقى درباره انديشه «فراماسن‏ها» اشاره مى‏كند. و به‏نفوذ اين جنبش ضد مذهب از اروپا به كشورهاى ديگر مى‏پردازد.

4- روح برترى طلبى غرب

وى مى‏نويسد: «اگر تاريخ غرب را خصوصا پس از دوره رنسانس،مورد مطالعه و بررسى قرار دهيم، مى‏بينيم كه يكى از ويژگى‏هاى‏فرهنگ غربى، اصالت دادن به قدرت است كه بدبختانه اكنون در روح‏و تفكر و فرهنگ آن رسوخ كرده است. از سوى ديگر غربيان براى‏اثبات برترى خود برديگر ملتها، در مقام تحريف تاريخ برآمده‏اندو تلاش كردند كه اروپا را سرچشمه تمدن بشرى قلمداد كنند.»

5- گونه‏هاى تهاجم يا زمينه تسلط كفار بر مسلمين

در اين بخش نويسنده به سلطه نظامى، سياسى، اقتصادى وفرهنگى اشاره مى‏كند و در مورد قسم چهارم مى‏نويسد: «در ميان‏شيوه‏هاى استعمارى و سلطه‏گرى آنچه از همه خطرناك‏تر و در عين حال‏مخفى‏تر مى‏باشد، سلطه فرهنگى است. خطرى كه در اين زمينه جبهه‏اسلامى ما را تهديد مى‏كند به خاطر گستردگى جبهه تهاجم، پيچيدگى‏آن و صدماتى است كه از نظر معنوى به روح او وارد مى‏كند...»

وى آن گاه به ارتباط بين شيوه‏هاى چهارگانه اشاره مى‏كندومعتقد است تسلط فرهنگى پيش در آمد سلطه دائمى است.

6- اصل عدم استيلاى كفار بر مسلمين

نويسنده بعد ازشرح مفصل اين اصل نتيجه مى‏گيرد به دو دليل،«اصل عدم استيلاى كفار و سيادت مسلمانان در اسلام‏» پذيرفته‏شده است:

1- اين كه افراد جامعه با احساس سربلندى و با كمال آرامش به‏رشد همه جانبه خود ادامه دهند.

2- اين كه جوامع اسلامى در اثر بالندگى و پيشرفت نزد ملت‏هاى‏ديگر سرافراز ومفتخر باشند و بدين وسيله حركت جهانى اسلام كه‏متوقف برسربلندى و ترقيات جوامع اسلامى است، تحقق يابد.»

آن گاه دليل فقهى اصل فوق را توضيح مى‏دهد.

7- نگاهى به تاريخ مبارزات مسلمين عليه سلطه

در اين فصل به مبارزه عليه سلطه اقتصادى، مبارزه عليه سلطه‏سياسى به وسيله حركت جهادى درعراق و مبارزه امام‏خمينى(ره)اشاره مى‏شود.

8- اهميت تلاش و مبارزه فرهنگى در زمان حاضر

نويسنده به جنايات كفار عليه نسل كشى مسلمانان در بوسنى،فلسطين، الجزاير و... اشاره مى‏كند و عقيده دارد: «براى حفظ‏عزت و سيادت مسلمانان كه يك واجب شرعى است، وظيفه داريم درروابط بين المللى از مواضع سياسى كشورهاى مسلمان حمايت كنيم.»

وى مبارزه فرهنگى را مهم‏تر از همه مى‏داند و مى‏نويسد: «تهاجم‏فرهنگى بر خلاف شيوه‏هاى تهاجم نظامى و اقتصادى، يك جريان كاملاملموسى نيست كه بتوان در برابر آن واكنش دفعى نشان داد بلكه‏داراى طبيعت پيچيده‏اى است كه از تلاش‏ها وتجربه‏هاى فراوان دشمنان‏اسلام طى مدت‏هاى طولانى سود جسته و با آنها عجين شده است.»

آنگاه به گسترش تكنولوژى و ارتباطات و اعزام تعداد بسيارى ازمبلغين مسيحى به سراسر جهان اشاره مى‏كند و مى‏نويسد: «بايدبدانيم كه اسلام و قرآن فقط براى ما و چند كشور ديگر نازل نشده‏است.... و اين فرمان خداست كه بايد آن را به اهلش برسانند.»

او به شگردهاى مبلغان مسيحى مى‏پردازد و از اشتياق كشورها به‏مبلغ شيعى با وجود كارشكنى وهابى‏ها خبر مى‏دهد. از مسايلى‏پيرامون تبليغات خارجى سخن مى‏گويد و با تاسف مى‏نويسد: «امادر داخل كشور نيز موفقيتهاى دشمن رو به افزايش مى‏باشد و فرهنگ‏اسلام در حال تضعيف است.»

و مى‏نويسد: «يكى از دام‏هاى دشمن القاى(اين فكر است كه وظيفه‏ما در برابر اسلام و’انقلاب به پاي عناصر داخلى كه از اسلام‏بيگانه هستند، نيز توجه داشت. نويسنده عقيده دارد: براى مبارزه‏صحيح بايد فرهنگ اسلامى و واقعى را شناخت و آنچه را غير اسلامى‏است از آن جدا كرد تا دانست كه با چه چيز بايد مبارزه كرد.

10- بازسازى فرهنگى

استاد به نياز فعلى جامعه به فعاليت فرهنگى و كمبود فرهنگى‏اشاره مى‏كند و مى‏نويسد: «به يقين مى‏توان گفت‏حركت انبيا درطول تاريخ بشر بيش از هرچيز صبغه فرهنگى و الهى داشته است وسروكارش با عقل و دل و فكر و انديشه مردم بوده است. »

11- عرصه فرهنگ و سلاح فرهنگى

عرصه فرهنگ، عرصه فكر و انديشه اعتقاد و گرايش و جلوه‏گرى‏انواع مكاتب حق و باطل است، بنابراين بازسازى فرهنگى نيز به‏معناى مبارزه با انديشه‏هاى باطل، برداشت‏هاى نادرست، گرايش‏هاى‏شيطانى، روش‏هاى غلط و مكاتب انحرافى و جايگزينى حق و صواب است.

نويسنده عقيده دارد: درچنين مبارزه‏اى تنها سلاح موثر علم است‏فقط با منطق صحيح است كه مى‏توان غلط را نابود ساخت نه با زور ويا شعار، البته شعار و زور نيز هر يك در جاى خود موثر است.

ب- اصول و ارزشهاى اسلامى و خطر تهاجم فرهنگى

نويسنده اين بخش از مباحث را در 10 فصل به ترتيب زير ارائه‏مى‏كند.

1- مقوله فرهنگ و تهاجم فرهنگى

ضمن اشاره به گستردگى تعاريف موجود در باب فرهنگ، اين گونه‏به تعريف اجمالى فرهنگ اشاره مى‏كند: «فرهنگ عبارت است ازمجموعه مايه‏هايى كه رفتار انسان را از رفتار حيوانات مشخص وممتاز مى‏سازد و به طور كلى سه بخش اساسى مى‏توان براى فرهنگ درنظر گرفت:

اول، شناخت‏ها و باورها; دوم، ارزشها و گرايشها; سوم رفتارهاوكردارها.

نويسنده آن گاه به منظور خود از هجوم فرهنگى(تلاش جامعه‏اى‏براى تحميل فرهنگ خود به جامعه ديگر يا ايجاد دگرگونى درفرهنگ آن)مى‏پردازد، به مطلوب بودن برخى تهاجم‏ها اشاره مى‏كند وآن را مشروط به جنبه ارزشى فرهنگ‏ها مى‏داند.

2- انگيزه دشمن از تهاجم فرهنگى

در ضمن اذعان به اين كه سخن در اين باره به بحث روان‏شناسى‏اجتماعى نيازمند است، تنها به بحثى كوتاه پيرامون آن بسنده‏مى‏كند و معتقد است: «تمام فعاليت‏هاى انسان اعم از زمينه‏هاى‏علمى، هنرى، صنعتى، همه و همه در هت‏خدمت‏به ارضاى اغراض‏حيوانى و رفع نيازهاى مادى و فيزيولوژيكى مانند ارضاى هوس‏هاى‏جنسى و شهوترانى است; لذا اغلب غربى‏ها اهداف مادى دارند و سايرمسايل جنبه مقدمى دارد.. . آن‏ها سياست را نيز براى اقتصادمى‏خواهند.»

آنگاه نتيجه مى‏گيرد: «انگيزه اصلى دشمنان ازهجوم فرهنگى،اقتصادى وجلب منافع مادى است، هر چند انگيزه‏هاى ديگرى نيز وجوددارد.»

3- تامين منافع اقتصادى، بزرگترين هدف

وى مى‏نويسد: «هدف بيشتر مهاجمان فرهنگى اين است كه از اين‏هجوم به عنوان يك ابزار استفاده كنند و گرنه هرگز براى مسايل‏فرهنگى اصالتى قائل نيستند.» نويسنده عقيده دارد: «اگر آنهادر صدد تغيير فرهنگ مردم هستند به دليل منافع اقتصادى است كه‏به دنبال آن هستند. اولين نتيجه‏اى كه آنها از اين كار خودمى‏گيرند اين است كه غرور مردم را مى‏شكنند. وقتى مردم فرهنگ‏خود را مردود شمردند، مانند آن است كه هويت اجتماعى خود را ازدست داده باشند و وقتى ملتى از فرهنگ خود دست‏بردارد و تابع‏ديگران شود، مانند آن است كه بند اطاعت و بندگى آنها را به‏گردن خود انداخته باشد.»

در ادامه به آسيب پذيرى جوانان و مظاهر هجوم فرهنگى در زندگى‏ما اشاره مى‏كند.

4- پيشينه تهاجم فرهنگى

نويسنده به آيه(كذالك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس والجن)استناد و آن گاه به شيطان بزرگ آمريكا اشاره مى‏كند ومى‏نويسد: «اين هميشه بوده است... هر روز به يك شكل جلوه مى‏كنداما اين روحيه از بين نخواهد رفت. انبيا هم در مقابل اين روحيه‏تلاش كردند تا باآن مبارزه كنند. اين طبيعت دشمنى بين حق و باطل‏است. »

وى نزول اين آيات را براى هدايت‏بشر و به كار بردن آن درعصرخود مى‏داند و در پايان مى‏نويسد: «پاسخ اين سوال كه هجوم‏فرهنگى از چه زمانى شروع شد; اين است كه: از ابتداى تاريخ‏زندگى اجتماعى انسان همه افراد بشر در گروه حق و باطل قرارداشته‏اند و از همان ابتدا هم تهاجم فرهنگى وجود داشته است.»

5- مظاهر هجوم فرهنگى

همانند بخش اول به سه سرفصل بينش‏ها و باورها، گرايش‏ها،رفتارها و كردارها اشاره مى‏كند و مى‏نويسد: «در بخش باورهادشمنان سعى مى‏كنند كه بينش ما را نسبت‏به هستى و انسان تغييردهند.»

6- اصول و ارزشهاى دينى و تشكيك‏هاى مهاجمان

در اين فصل، به تلاش دشمن براى اين كه مردم اعتقادات خود راجدى نگيرند; اشاره مى‏كند و مى‏نويسد: «دشمن مى‏گويد: دين يك‏سلسله پندارهايى است، مربوط به زندگى شخصى افراد. هركس دراعتقادى كه دارد، آزاد است ولى نبايد به اعتقاد ديگران كارى‏داشته باشد. در حالى كه عمده شعارهاى پس از انقلاب ما بر اين‏اساس بود كه «ما انقلابمان را به همه جهان صادر مى‏كنيم.» يعنى‏ما يك سلسله باورهاى دينى داريم كه مى‏خواهيم آنها را براى‏ديگران هم ثابت كنيم.»

نويسنده آن گاه به تلاش دشمنان براى اعتبارى جلوه دادن ارزش‏هااشاره مى‏كند و آن را عامل پيروزى دشمن دراهداف پليدش مى‏داند.

7- مبارزه فرهنگى، بهترين شگرد دشمنان

نويسنده به ناكامى مبارزات سياسى و نظامى و اقتصادى دشمن‏اشاره مى‏كند و تنها راه نفوذ آنان را مبارزه فرهنگى مى‏داند ومى‏نويسد: «تنها راهى كه براى آنان باقى مانده، مبارزه فرهنگى‏است. مثلا نفوذ در مراكز فرهنگى و دينى، به اسم دين دنبال آن‏هستند كه ببينند موقعيت زمان چه چيزى را اقتضا مى‏كند، اگربتوانند بى‏پرده اسلام را مى‏كوبند و اگر نتوانند به اسم‏«تحقيقات جديد» و «اسلام نوين‏» مطالبى را مطرح مى‏كنند كه‏اساس اعتقادات و ارزش‏هاى اسلامى ما را سست مى‏كند. آن‏ها مى‏دانندآنچه حيات جهانخواران را به خطر مى‏اندازد، اسلام واقعى و اعتقادبه ارزشهاى آن است.»

به نظر نويسنده يكى از روشهاى مقابله با فرهنگ اسلامى اين است‏كه سعى مى‏كنند افكارى را عرضه كنند كه ملت‏هاى مسلمان خود ازاعتقادشان دست‏بردارند و چنين وانمود كنند كه تاحال رشد فكرى‏نداشته‏اند.

8- اهميت مبارزه با هجوم فرهنگى

در اين فصل، نويسنده به تبيين وظايف مسلمانان در قبال تهاجم‏فرهنگى مى‏پردازد و درك درست از عظمت‏خطر را وظيفه اصلى‏مسلمانان مى‏داند. او مى‏گويد: «بايد متوجه باشيم كه دشمن‏مى‏خواهد هويت ما را به عنوان يك ملت از بين ببرد و دين ما رابه عنوان باارزش‏ترين پديده هستى از ما بگيرد، انديشه‏هاى اخلاقى‏ما را كه جانمان را بايد براى حفظ آنها فدا كنيم، از بين ببردو... اگر اين روند ادامه يابد، نسل آينده ما نه ايمان محكمى‏خواهند داشت و نه شناخت‏يقينى، نه جهان بينى روشنى، نه دستگاه‏ارزشى محكمى و نه رفتار ثابتى كه ناشى از هويت فرهنگى خودش‏باشد.»

وى معتقد است دربين تمام فرهنگ‏ها، تنها اسلام است كه مى‏توانددر مقابل دشمنان با تمام قوا مقاومت كند.

9- ابزار تهاجم دشمنان چيست؟

نويسنده دراين فصل، نسبت‏به درك نكردن تاكتيك‏هاى فرهنگى‏دشمن ابراز تاسف مى‏كند و مى‏گويد: «متاسفانه با همه درك‏سياسى خوبى كه داريم، درك فرهنگى ما قوى نيست. متاسفانه! پس‏از انقلاب نيز در اين زمينه رشد نكرده‏ايم.» وى آن گاه سلب‏ايمان و يقين را مهم‏ترين ابزار تهاجم بيان مى‏كند.

10- ايمان زدايى و ايجاد شك يكى از ابزارهاى تهاجم فرهنگى

«بعد از انقلاب تلاش‏هاى زيادى صورت گرفته است تا به نوعى‏مردم را به شك بياندازند و گوهر يقين را از آنان بگيرند و چه‏راه‏هايى ساده‏تر از سخنرانى‏هاى علمى، كتاب‏هاى فلسفى، فيلم‏ها،نمايشنامه‏ها و چيزهايى از اين قبيل به نام پيشرفت علم، ترقى‏فرهنگ، فلسفه‏هاى نوين و... ايجاد شك در مردم زحمتى ندارد وسرمايه ايمانى را كه صدها سال روى آن كارشده تا در دلهاى مردم‏رسوخ پيدا كرده است‏به راحتى از بين مى‏برند.»

ج- انقلاب اسلامى و خطر تهاجم فرهنگى

اين بخش از مطالب در 20 بخش گرد آمده است.

1- تهاجم فرهنگى بزرگترين خطر

2- سه عنصر اصلى فرهنگ

3- تصور غلط از فرهنگ اسلامى

فرهنگ اصيل اسلامى معنايش تكيه بر سه عنصر(باورها، ارزشها،شيوه‏هاى رفتارى) است. بنابراين، بايد ببينيم آيا اين سه عنصردرجامعه ما كاملا محفوظ مانده‏اند. متاسفانه خطرى جدى وجود داردو وجود خطر و هجوم حتمى است.

4- هدف اصلى دشمن

حذف يقين، هدف اصلى است. وى مى‏پرسد: «اگر چنين حمله‏اى به‏اعتقادات ما بشود، چه خواهد شد؟ آيا چيزى از اسلام باقى‏مى‏ماند؟» براساس اين برنامه، ارزشهاى اخلاقى امورى اعتبارى‏دانسته مى‏شود كه برهانى ندارد... «زمانى بدترين فحش اين بودكه به كسى بگويند: «همجنس باز» اما امروز در جوامع به اصطلاح‏متمدن بزرگترين تظاهرات به طرفدارى از همجنس بازان انجام‏مى‏شود... اگر اين فكر در جامعه اسلامى نيز رواج پيدا كند كه‏ارزشها نسبى، متغير و اعتبارى است و ريشه‏اى ندارد... بدون شك‏پايه دوم فرهنگ ما هم شكست‏خواهد خورد. اعمال و رفتار مابراساس آن بينش‏ها و ارزش‏ها شكل مى‏گيرد. قوانين ما براساس آن‏ارزش‏ها است و زمانى كه ارزش‏هاى ما درهم ريخت، اين‏ها كه روبناست‏به طريق اولى ثباتى نخواهد داشت.»

5- نقش فرهنگ در تداوم انقلاب

ضمن شرح دلايل تغييرات جامعه به تحولى كه با كمال اختيار وآگاهى ايجاد مى‏شود (انقلاب فرهنگى)، اشاره مى‏كند و مى‏نويسد:

«اين نوع تحول ارتباط مستقيمى با فرهنگ دارد. در ساير تغييرات‏اجتماعى ممكن است عناصر فرهنگى با واسطه و از راه دور، كم وبيش تاثير داشته باشد... اما در انقلاب به طور مستقيم فكر وانديشه مردم اثر دارد. در اين تحول عامل مستقيم و مباشروبى‏واسطه فرهنگ است... اگر تاثير فرهنگ همچنان ادامه داشته‏باشد، انقلاب پا برجا خواهد بود.»

6- چگونه فرهنگ جامعه تغيير مى‏كند؟

نويسنده معتقد است: علاقه‏مندى به لذت‏هاى حيوانى، اميال وشهوات و هوس‏ها باعث مى‏شود آرمان‏ها و ارزش‏هاى مقدس به تدريج‏فراموش شود و فرهنگ تغيير كند. با تغيير فرهنگ، عامل بقاى‏انقلاب سست مى‏شود. وقتى عامل و موجبى براى بقاى انقلاب نبود،انقلاب دچار ضعف شده، گروه‏هايى آرام آرام در دستگاه‏هاى اجراى،قانون گذارى و قضايى كشور نفوذ مى‏كنند و ارزش‏ها را كنارگذاشته، خواست‏هاى خود را اعمال مى‏كنند. .. دراين صورت از انقلاب‏جز اسم، چيزى باقى نمى‏ماند.

در بخش ديگر مى‏نويسد: «چنين نيست كه اگرفرهنگى درجامعه‏حكم‏فرما شد و رواج يافت، ضمانتى براى بقا داشته باشد. تا وقتى‏مردم بخواهند و آن را دوست داشته باشند، آن فرهنگ باقى است.

وقتى هم به هر دليلى آن آرمانها را نخواستند و به فرهنگ ديگرى‏گرايش پيدا كردند، آن فرهنگ آرام آرام ضعيف مى‏شود. بديهى است‏كه بيگانگان و دشمنان انقلاب مى‏توانند نقش خوبى در اين جهت ايفاكنند.»

7- بى‏نظير بودن انقلاب اسلامى

اين نعمت عظيم با تفاوت مراتب شبيه انقلابى است كه به دست‏رسول‏الله(ص)در عالم تحقق پيدا كرد و به همان اندازه كه عظمت‏دارد، داراى آفاتى نيز هست و به همان مقدار كه براى ما نعمت وبركت‏به دنبال داشته، وظيفه و تكليف نيز آورده است.

8- ارزش هرچيزى بيشتر، خطراتش نيز بيشتر

9- هجوم فرهنگى دشمنان بزرگترين خطر براى انقلابها

دراين فصل ضمن اشاره به فراوانى تعاريف از فرهنگ و در پاسخ‏به مغالطه‏اى كه منظور از فرهنگ را حيطه‏اى وسيع و گسترده‏مى‏داند، به نقل از رهبر انقلاب مى‏نويسد:

«رهبر انقلاب كه مى‏گويد: «بزرگترين خطر براى انقلاب ما خطرفرهنگى است.» آيا مى‏توان گفت كه منظور او از خطر اين است كه‏رقصهاى محلى تعطيل شود؟ حال اگر ما رقصهاى محلى را احيا كنيم‏با تهاجم فرهنگى مبارزه كرده‏ايم؟ آيا منظور دشمنان از تهاجم‏فرهنگى اين است كه مى‏گويند مثل ما برقصيد؟ آيا براى مقابله باتهاجم فرهنگى دشمن بايد سازهاى قديمى و مطربهاى خودمان را به‏ميدان بياوريم و از گوشه و كنار رسوم قديم را نو كنيم؟»

10- نابود كردن ارزشهاى اسلامى،(هدف دشمن از تهاجم فرهنگى

11- خطر تهاجم فرهنگى، عظيم‏تر از جنگ هشت‏ساله

12- بسيج همگانى اصلى ترين راه مقابله با تهاجم فرهنگى

13- ولايت فقيه،(هدف اصلى تهاجم فرهنگى

... امروز آمده‏اند و به اصطلاح ازنظر علوم اجتماعى مساله‏ولايت فقيه را مورد انتقاد قرار داده و گفته‏اند آن هم نوعى‏استبداد و نوعى حكومت فاشيستى است. متاسفانه بعضى از دوستان‏نا آگاه هم نسبت‏به اين مساله «ان قلت‏» مى‏زنند و به زعم خودمى‏پندارند تحقيقات فقهى انجام مى‏دهند. نويسنده معتقد است:

«قوام و شيرازه انقلاب ما ولايت فقيه است ولايت فقيه ركن حياتى‏ماست و بايد متوجه خطرات آن باشيم.»

وى به مطبوعات اشاره مى‏كند و مى‏نويسد: «يك حركت عمومى براى‏ترويج افكار غربى و مبارزه با افكار اسلامى شروع شده است، باتكيه بردموكراسى، ليبراليسم، آزادى و مفاهيمى از اين قبيل وطعنه زدن به حكومت‏هاى دينى و اسلامى و تشبيه آنها به حكومت‏هاى‏كليسايى قرون وسطى و چيزهايى مانند آن. اينها تيرهاى است كه به‏قلب انقلاب ما مى‏خورد.»

14- حفظ باورها و ارزشهاى اسلامى با احياى جلسات مذهبى، يكى‏از راههاى مقابله با هجوم فرهنگى است.

15- ايجاد محيط گرم خانوادگى و برخورد دوستانه با جوانان،يكى از راههاى مبارزه با تهاجم فرهنگى است.

نبايد با سختى با آنها برخورد كرد. آنها را هم نبايد به حال‏خود رها كرد... سعى كنيد دوستان خوبى براى بچه‏هايتان پيداكنيد. مهمترين عاملى كه ممكن است انسان را اصلاح يا فاسد كند،رفيق است.

16- ابزار استكبار براى پيشبرد مقاصد فرهنگى خود

به عقيده نويسنده تسلط قومى يا نژادى بر اقوام و كشورهاى‏ديگر هرگز موجب تسلط فرهنگ آن‏ها نمى‏شود، مگر آن كه با كارفرهنگى توام باشد و گرنه دير يا زود گروه ديگرى بر آن‏ها مسلطمى‏شوند، يا همان گروه مغلوب به هوش مى‏آيند و بر ضد آنان شورش‏مى‏كنند و آن‏ها را از كشور خود مى‏رانند. هرقدر گروه مهاجم بيشتربتواند در ملت، نفوذ فكرى و فرهنگى پيدا كند، تسلطش نيز بيشتربيمه مى‏شود.

آن گاه مى‏نويسد: «اين كه مى‏گوييم بايد با فرهنگ غربى مبارزه‏كرد، منظورمان مبارزه با علوم و صنايع نيست‏بلكه علوم و صنايع‏را بايد از آن‏ها آموخت. حتى اگر نمى‏دهند بايد از آن‏ها ربود. مابا آنچه بار ارزشى دارد، موجب عقيده و رفتار غير صحيح مى‏شود وجوانان ما را به لاابالى‏گرى و شهوترانى مى‏كشاند، مخالف هستيم.»

نويسنده در ادامه به نظريه «تكامل دينى يا معرفت دينى‏»

اشاره مى‏كند.

17- راه ترويج ارزشها

1- بحث و گفتگو، منطق و استدلال.

2- تحريك احساسات و عواطف.

18- شيوه‏هاى مقابله با تهاجم فرهنگى

1- آگاه كردن مردم از اهداف فرهنگ سازان غربى.

2- هجوم فرهنگى بر ضد فرهنگ غرب.

3- ترويج ارزشهاى معنوى.

19- سير قهقرايى دانشگاهها در مدت پس از انقلاب

20- ضرورت تقويت‏حركت فرهنگى همراه با توسعه اقتصادى

د- تهاجم فرهنگى و راهكارهاى دفاعى

پس از طرح سه مبحث قبل، نويسنده به طرح راهكارهاى دفاعى درمقابله با تهاجم فرهنگى به ترتيب زير مى‏پردازد:

1- تعيين نقاط مورد هجوم.

الف- عناصر سه‏گانه فرهنگ اسلامى.

ب- حوزه و دانشگاه(مراكز فرهنگى)

دشمن براى اين كه به اهداف خود برسد، اين دو مرگز مهم‏فرهنگى را نشانه مى‏گيرد و آن‏ها را عليه يكديگر تحريك مى‏كند.

2- راه نفوذ فرهنگى دشمن

الف- هدف دشمن در اين روش ابتدا متوجه قشرتحصيل كرده ودانشگاهى مى‏گردد و سعى مى‏كند ازطريق دانشگاه به طور غير مستقيم‏در طبقه تحصيل كرده و ممتاز جامعه تاثير بگذارد.

ب- راههاى سطحى

با استفاده از روش‏هاى گوناگون به خصوص تلويزيون، مردم عادى‏را تحت تاثير قرار مى‏دهند تا آن جا كه برنامه‏ريزان و طراحان ومجريان ما خواسته و ناخواسته از فرهنگ بيگانه متاثر مى‏گردند واغلب برنامه‏هاى آن‏ها را اجرا مى‏كنند.

دشمنان در اين روش خود آنچنان موفق بوده‏اند كه حتى‏توانسته‏اند در خانواده‏هاى بسيار متدين و مذهبى نيز نفوذكنند.

3- ديرپايى مسايل فرهنگى

اگر بخواهيم آنچه را امروز به نام ابتذال فرهنگى ناميده‏مى‏شود، ريشه‏يابى كنيم و عوامل بروز آن را در جامعه شناسايى‏كرده براى پيشگيرى و برطرف ساختن آن اقدام كنيم، خواهيم ديد بامسايل بسيار گسترده‏اى سروكار پيدا مى‏كنيم و گاه حالت نااميدى‏به انسان دست مى‏دهد، ولى بايد برخاست و براى اصلاح كوشيد.

4- راهكارهاى دفاعى

الف: وظيفه مردم در دفاع از فرهنگ اسلامى.

الف: فرهيختگان: شناخت هريك از دو مركز حوزه ودانشگاه توسطهمديگر مبارزه با شك‏گرايى در هردو مركز هت‏حفظ عناصر اصلى‏فرهنگ اسلام.

ب: عموم مردم.

1- بسيج عمومى و آموزش دينى.

2- احياى جلسات مذهبى.

3- برخورد محبت آميز با جوانان.

ب: وظيفه دولت.

«عمده‏ترين وظيفه دولت در مبارزه فرهنگى و دفاع از فرهنگ‏اسلامى، همان ترويج روزآمد و تكنولوژيك ارزش‏ها است كه به دوصورت انجام مى‏شود:

1- راه بحث و مناظره كه اختصاص به انديشمندان و عالمان‏جامعه اسلامى دارد.

2- راه دوم همان است كه امروز دستگاه‏هاى تبليغى غرب براى‏مبارزه با ارزش‏هاى اسلامى از آن استفاده مى‏كنند. زيرا آنان ضعيف‏و عاجزتر از آن هستند كه بتوانند با منطق و استدلال، ارزش‏هاى‏اسلامى را تضعيف كنند، يا ارزش‏هاى منحط خود را ترويج نمايند،بلكه با شيوه‏هاى تبليغاتى متمركز براى ارائه عملى الگوها،اهداف خود را تحقق مى‏بخشند... ما بايد از شيوه‏هاى تهاجمى برضدآن‏ها استفاده كنيم. همان گونه كه آنها براى ترويج ارزشهاى خوداز اين شيوه‏ها استفاده مى‏كنند، ما نيز بايد هنرمندانى پرورش‏دهيم كه بتوانند ارزشهاى اسلامى را در فيلم، نمايشنامه، كتاب،رمان، داستان و ساير آثار هنرى آنچنان زنده و ترويج كنند كه‏بتوانند ديگران را تحت تاثير قرار دهند; نه آن كه هميشه درمقابل دشمن موضعى انفعالى اتخاذ كنيم يا در نهايت تنها از خوددفاع نماييم.»

/ 1