خاطرات آزادگان(6) - خاطرات آزادگان (6) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاطرات آزادگان (6) - نسخه متنی

مصاحبه شونده: علی اصغر صالح آبادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خاطرات آزادگان(6)

در تاريخ‏26 / 10 / 70 در مدرسه خان توفيق مجددى حاصل شدتا خدمت‏برادر آزاده عزيمان حجه‏الاسلام والمسلمين صالح آبادى‏برسيم و خاطرات روزگار اسارت را پى‏گيريم.

خواهش مى‏كنم بفرماييد.

بسم الله الرحمن الرحيم. با تشكر از زحمات شما برادران‏عزيز كه در صدد ثبت وقايع انقلاب هستيد، اميدوارم بتوانم رسالتى‏كه برعهده من است، با اين چندكلام بيان كنم. در باره مسايل‏فرهنگى، عموما عرض كردم كه فعاليتهاى گوناگونى آغاز شد. يك‏قسمت آن، مسايل درسى و آموزشى بود. يك قسمت هم مسايل فرهنگى‏هنرى كه اينها را داشتم بيان مى‏كردم خدمتتان. اشاره كردم به‏بعضى از فعاليتها، مثل سرود و تئاتر و گفتم وقتى تئاترى مثلامى‏خواستند اجرا بكنند، برادران از مدتها پيش نمايشنامه رامى‏نوشتند. و اين نوشته باز توسط برادرانى كه اطلاعاتشان خوب بودو اهل نظر بودند، بازنويسى مى‏شد. مطلب كه خوب پخته مى‏شد، بعدش‏كارهاى تمرينى و مقدماتى از قبيل تهيه دكورها شروع مى‏شد. گاهى‏اوقات بعضى از برادرانى كه كارگردانى مى‏كردند و مى‏خواستندتئاتر خوبى ارائه دهند، دكورهايش را از يك ماه پيش شروع‏مى‏كردند به دوختنش، به آن نحوى كه خودشان مى‏خواستند با همان‏لباسهايى كه در اختيار داشتند، گاه با پتو درست مى‏كردند. گاهى‏اوقات مى‏خواستند يك عبا درست كنند، يك جورى پتو را درست‏مى‏كردند كه به شكل عبا در مى‏آمد، يا مثلا يك لباس نظامى كه‏البته ساده بود. يك درجه اى مثلا مى‏دوختند روى لباس با دست.

گاهى اوقات اسلحه درست مى‏كردند. اسلحه‏هايى كه درست مى‏كردندغالبا از كارتون بود. يك دفعه ظاهرا از چوب درست كرده بودند كه‏مدتها رويش كار كرده بودند. عين يك اسحله حقيقى در آمده بود.

ظاهرا همين اسلحه يك بار در يكى از تفتيشها به دست عراقيهاافتاد. آنها اول جا خوردند و گفتند كه اينها مسلح هستند و خيلى‏ترسيدند. بعد كه دقت كردند، ديدند چوبى است. در هر صورت، زحمات‏مختلفى مى‏كشيدند تا خود را آماده مى‏كردند. خوب كه آماده مى‏شد،با يك اتاقى مثلا اتاق شماره دو را در نظر مى‏گرفتند تا درآنجا اجرا بكنند. از بقيه برادرها هم دعوت مى‏شد كه بيايند. اولادر اين اتاق ممكن نبود همه استفاده كنند. بايد يك تعداد محدودمى‏آمدند و بقيه در اتاق ديگر نمايش را مى‏ديدند و به همين صورت،در سه نوبت، چهار نبوت يا بيشتر در اتاقهاى متعدد اجرا مى‏شد تاهمه بتوانند آن را ببينند. ثانيا بايد يك تئاتر يك ساعته، يك‏ساعت و نيمه يا كمتر يا بيشتر جورى اجرا مى‏شد كه نگهبان عراقى‏نفهمد. به همين خاطر، نگهبان يا گاهى چند نگهبان گذاشته مى‏شدتا مواظبت‏بكنند; سرباز عراقى تا نزديك مى‏شد، يك جورى خبردهند. در گوشه‏اى از اتاق كه به عنوان(سن)در نظر گرفته شده‏بود، پرده‏اى كشيده مى‏شد. برادران پشت آن خود را آماده مى‏كردندو بعد مى‏آمدند روى صحنه. وقتى مامورى مى‏آمد، برادرانى كه جلونشسته بودند بايد جورى مى‏نشستند و پخش مى‏شدند كه عادى باشد وسربازى كه مى‏آيد همه چيز را عادى ببينند. اين پرده‏ها، صحنه‏ها ودكورها بعضى وقتها خيلى سنگين مى‏شد، مثلا مى‏خواستند صحنه خانه‏خاصى يا جنگلى را نمايش بدهند، تا وضعيت را قرمز اعلام مى‏كردند،بايد اين دكور را جورى از هم مى‏پاشيدند كه سرباز عراقى هيچ‏متوجه نشود. بعد دوباره آن را سرپا كنند. مهمتر از همه،بازيگران بودند كه لباسهاى خاصى پوشيده بودند، گريم كرده و ريش‏گذاشته بودند.

وسايل گريم چه بود؟

بيشترش دوده بخارى بود. براى سفيد كردن از خمير دندان يااحيانا پنبه اگر گيرمى‏آوردند. استفاده مى‏كردند. وسايل خيلى‏ابتدايى بود; سعى مى‏شد يك جورى گريم متناسب تهيه شود.

با مشكل كمبود آب چه مى‏كرديد براى شستن گريمها؟

آب به آن صورت كم نبود. فقط بعضى روزها قطع مى‏شد. اينهابايد يك جورى خودشان را پنهان مى‏كردند تا سربازى كه مى‏آيد،متوجه نشود; غالبا زير پتو مى‏خوابيدند. به عنوان يك نفر كه‏خوابيده و خسته يا بيمار است، خود را پنهان مى‏كردند. وسايل‏دكور يك جورى محو و نابود مى‏شد و افراد عادى مى‏نشستند. بعدوقتى سرباز عراقى مى‏رفت، دوباره همه چيز سرپا مى‏شدند. شما فرض‏كنيد چقدر وقت مى‏گرفت از هم پاشيدنش و چقدر وقت مى‏گرفت دوباره‏جمع كردنش. خوب اگر يك بار مى‏آمد و مى‏رفت، مساله‏اى نبود. گاه‏در يك نمايش چندين‏بار سرباز عراقى مى‏آمد و سركشى مى‏كرد.

سرباز عراقى خودش متوجه نبود؟

البته آنها مى‏آمدند و مى‏رفتند; يعنى مامور بودند كه هميشه‏در حال قدم زدن باشند و اوضاع را كنترل كنند. اگر يك گوشه‏اى‏مى‏ايستادند فرماندهانشان اعتراض مى‏كردند. طبيعى است وقتى چنين‏حالتى توى همين محيط آزاد پيش بيايد، وقتى يك سخنران يا دسته‏سرود يا گروه نمايش بخواهد كارى اجرا كند، اين قطع‏ها از گيرايى‏كار و استقبال تماشاچيان و حس بازيگران مى‏كاهد، ولى آنجا چنين‏نبود. گاه اين حالت قرمز خوردن يا سياه خوردن وقتى سربازعراقى مى‏آمد مى‏گفتيم: سياه و قرمز. آن قدر زياد مى‏شد كه به‏هيچ وجه كار ممكن نبود. يكبار برادرها شمرده بودند در يك‏نمايش، چهل و پنج‏بار سربازها آمده بودند. گاهى اوقات نمايش ازصبح تا ظهر تمام نمى‏شد و باز بعد از ظهر شروع و تا غروب ادامه‏مى‏دادند. البته شب اين كار ممكن نبود. چون وقتى غروب مى‏شد،برادرها را داخل اتاقها جاى مى‏دادند و درها را قفل مى‏كردند. دراين چهل و پنج‏بار نه اجرا كننده خسته مى‏شد و نه تماشاچى. دليل‏موفقيت‏برادران دركارهايشان واقعا همين بود; يعنى با يك عشق وعلاقه خاصى كار مى‏كردند و با يك نيت‏خالص كه فكر كنم اگر مردم‏ايران اكنون با آن عشق و علاقه كار كنند، كشور در طول سه چهارسال پيشرفت چشمگيرى خواهد داشت. اين جمله را در پرانتز عرض‏كنم: يك شب كه ايام دهه فجر و شب دوازده بهمن بود. تمام‏اتاقها براى خودشان برنامه داشتند. در اتاقى كه ما بوديم و 120يا 130 نفر در آن ساكن بودند، در خود فرورفته بودم كه يكباره‏توجهم جلب شد به فعاليتهاى برادران. آنها براى اجراى برنامه‏هابه كار و تلاش مشغول بودند. يك تلاش و جنب و جوش خاصى در برادران‏بود. هر كس كارى مى‏كرد; يكى پرده مى‏دوخت، يكى كاغذها را به هم‏وصل مى‏كرد. شوق عجيبى داشتند. كاغذها را به هم وصل مى‏كردندو باهمان كاغذها دكور و شبيه پرچم پديد مى‏آوردند.

اينهاكجا نصب مى‏شد؟

با يك نخى روى ديوارها و بين ستون‏ها نصب مى‏شد.

در معرض ديد عراقى‏ها بود؟

اگر عراقيها مى‏آمدند، برداشته مى‏شد و بعد دوباره نصب مى‏شد.

پس در حقيقت‏شما سيستمى كاملا متحرك و در عين حال زيبا وجذاب نياز داشتيد؟

بله. برادرهاى مسئول دكورسازى، پس از تجربه‏هاى زياد پيشرفت‏كرده بودند. اين اواخر، به مناسبت تولدها يا شهادتها، پارچه‏هايى مى‏نوشتند. در اين پارچه مطالبى را بزرگ مى‏نوشتند وبا ميخهايى بين ستونها وصل مى‏كردند. اين پارچه‏ها بايك نخ كه‏دور ميخ مى‏پيچيدند، كنترل مى‏شد. وقتى كه اون سرباز نبودمى‏كشيدند واين پرچم مى‏رفت‏بالا. بعد تا مى‏گفتند: قرمز است، نخ‏را ول مى‏كردند، سريع مى‏آمدپايين.

آقاى صالح آبادى! اين پلاكاردها حاوى چه پيامهايى بود؟

مطالب مختلف از پيامهاى امام، تبريكها، تسليتها.

يك جمله بارزش را مى‏شود برايمان نقل كنيد؟

بله، خوب عرض مى‏كنم مطالب مختلفى بود; مثلا «روز 22 بهمن‏يوم الله است.» از سخنان امام يا توصيه‏هاى مختلف امام. ما حتى‏حديث هم داشتيم.

يك تئاتر خاطره‏انگيز كه خيلى پرماجرا و پردرد سر و درعين حال جالب و ديدنى بود، برايمان مى‏توانيد توصيف كنيد؟

مثلا يكى از تئاترها در مورد «ميرزا كوچك خان جنگلى‏» بود.

اين نمايش هم نوشتنش خيلى طول كشيد و هم دكورهاى خاص داشت.

لباسهاى جنگلى آن زمان خيلى خوب آماده شد. اجرا هم اجراى خيلى‏جالبى بود. برادرها هم بسيار استفاده بردند. در عين حال، زحمت‏خيلى زيادى هم داشت. چندماه كار برد. تمام زندگى «ميرزا كوچك‏خان جنگلى‏» از ابتدا تا شهادتش اجرا شد. تئاتر ديگرى بود كه‏در دهه فجر اجرا شد. به نام «ناصر سياه‏» . نمايش در باره‏فردى لات و چاقوكش و مزاحم مردم بود. اين فرد در زمان انقلاب‏متحول و نيرويى مخلص و مومن مى‏شود و سرانجام به دست منافقين به‏شهادت مى‏رسد. نكته جالب اين كه، اين نمايش به صورت سريال اجراشد; يعنى در سه يا چهار قسمت، در سه يا چهار شب. در هراتاقى‏برادران براى خودشان اجرا مى‏كردند. خيلى جالب بود.

پس بازيگران ثابت نداشت؟

بله، دركل اردوگاه افراد خاصى اجرا نكردند. هر اتاق براى‏خودش جداگانه بازيگر داشت. موضوع بعضى تئاترها اخلاقى بود; مثلايك تئاترى بود به نام «جدال‏» كه ظاهر اسمش نشان مى‏داد برمى‏گردد به يك جنگ خارجى، ولى بر مى‏گشت‏به جنگ داخلى ميان عقل وايمان و وجدان و تمام قواى داخلى انسان، مانند دادگاه‏هاى رسمى‏بود. عقل به عنوان قاضى دادگاه در يك طرف ديده مى‏شد و شيطان‏نفس و همه اينها در طرف ديگر جاى داشتند. اجراى خيلى جالب توجه‏هم داشت. در آن موقعيت كه برادران از نظر روحى خسته بودند وبعضى‏شان روح خسته‏اى داشتند. نصيحت مستقيم كارساز نبود; ولى‏چنين كارهايى بسيار سودمند مى‏نمود. اين برنامه به خاطر اجراى‏جالبش، خيلى قشنگ همه را جذب كرده بود. واقعا عرض مى‏كنم‏تئاترهايى كه اجرا مى‏شد هم از نظر تكنيكى و هم از نظر محتواواقعا تئاترهاى جالبى بودند.

يك قسمت ديگر از برنامه‏هاى فرهنگى كه آنجا انجام مى‏شد، طرحهاو نقاشيهابود. باز مثل بقيه برنامه‏ها طرحها و نقاشيها ابتدااصلا يا مطرح نبود يا خيلى ضعيف بود. بعد به تدريج اين مساله‏هم پيشرفت كرد. برادرانى كه ذوق داشتند، يا قبل از اسارت نقاشى‏و طراحى كار كرده بودند، شروع كردند به طرح كشيدن. ابتدا ازعكس امام شروع شد. بعد گنبد و بارگاه ائمه عليهم السلام رامى‏كشيدند; به تدريج منظره و طرحهاى مختلف فرهنگى، معنوى وسياسى شروع شد. يكى از چيزهايى كه ما در مناسبتها داشتيم مثلادهه فجر نمايشگاه طرح و نقاشى بود. براى اين نمايشگاه طرح ونقاشى مثلا يكى از برادران مى‏نشست، چندين روز يا چندين هفته روى‏يك طرح كار مى‏كرد و طرحى در باره انقلاب اسلامى، شهدا، ملت‏لبنان، فلسطين، قدس، آفريقا و ديگر مسايل فرهنگى، معنوى، سياسى‏و اجتماعى پديد مى‏آورد. آن هم با امكانات خيلى محدود. طرحها آن‏قدر گويا بود كه گاه احساس مى‏كرديم با با انسان سخن مى‏گويد.

بعضى از برادران بودند كه مثلا در مسايل جغرافيا كار مى‏كردند،نقشه‏اى از جهان مى‏كشيدند. نقشه‏هاى كوچكى در بعضى از كتابها دردسترس بود، با توجه به اطلاعاتى كه آن برادران داشتند، همان‏نقشه كوچك را بزرگ مى‏كردند. حتى يكى از برادران عين همين‏نقشه‏هاى توپى كه در ادارات هست. با نايلون و كاغذ درست كرده‏بود.

برادرى تمثال حضرت امام حسين(ع)را كشيده بود روى ذوالجناح;البته با چهره پنهان. پيام امام(ع) «هل من ناصر ينصرنى‏» هم‏در اين نقاشى ديده مى‏شد. در كنار آن رهروان امام عزيزمان،بسيجيان و جبهه‏اى‏ها وجود داشتند كه به امام(ع)لبيك مى‏گفتند.

يكى از طرحها اين بود كه نقشه آفريقا را كشيده بودند به صورت‏سياه. نقشه پراز خطهايى بود كه ميله‏هاى زندان را تداعى مى‏كرد.

گويا ملت آفريقا در زندان است. پشت ميله‏ها يك بچه سياه‏آفريقايى گرسنه كشيده شده بود كه دارد نگاه مى‏كند. از چشمانش‏اشك جارى است و در مردمك چشمش، عكس امام ديده مى‏شود.

كار چه كسى بود؟

يكى از برادران ما الان دقيقا يادم نيست، فكر كنم يكى ازبرادران دزفولى به نام «على محكى‏» كشيده بود.

يكى از برادران هم آفريقا را به صورت يك الماس كشيده بود. يك‏كودك آفريقايى سياه، روى اين الماس درخشان نشسته و آن بچه‏كاسه‏اى در دست دارد.

در باره مسايل اردوگاه و برخورد عراقيها با اسرا طرحهايى‏داشتيد؟

بله، البته سعى مى‏شد اين طرحها و نقاشى‏ها به هيچ وجه دست‏دشمن نيفتد. چون خيلى خطرناك بودند. از طرف ديگر، اين اواخربعد از اصرارهاى زياد، درخواست صليب و درخواست ما كه بى‏سوادداريم و مى‏خواهند سواد يادبگيرند. كاغذ و قلم داده بودند.

مى‏خواستيم جورى نشود اينها را ببينند و كاغذ و قلم را بگيرند.

چون بهانه مى‏گرفتند، مثلا يك بهانه كوچك مى‏گرفتند تا چند ماه‏دفتر و قلم نمى‏آوردند; لذا بايد سعى مى‏شد در عين انجام‏فعاليتهاى فرهنگى بهانه‏اى دست آنها نيفتد كه كاغذ و قلم رابگيرند. در اين طرحهاى فرهنگى هنرى بيشتر سعى مى‏شد فكربرادران را به اسارت محدود نكنند. ديوارها محدود بود; ولى سعى‏مى‏شد فكرها آزاد باشد و برادران هميشه بيرون از ديوارها راببينند. در عين حال طرح‏ريزى و برنامه ريزى مى‏شد، چگونه باعراقى‏ها برخورد شود و در مقابل برنامه‏هاى مختلف دشمن، چه عكس‏العملى داشته باشيم؟

/ 1