در تاريخ26 / 10 / 70 در مدرسه خان توفيق مجددى حاصل شدتا خدمتبرادر آزاده عزيمان حجهالاسلام والمسلمين صالح آبادىبرسيم و خاطرات روزگار اسارت را پىگيريم.خواهش مىكنم بفرماييد.بسم الله الرحمن الرحيم. با تشكر از زحمات شما برادرانعزيز كه در صدد ثبت وقايع انقلاب هستيد، اميدوارم بتوانم رسالتىكه برعهده من است، با اين چندكلام بيان كنم. در باره مسايلفرهنگى، عموما عرض كردم كه فعاليتهاى گوناگونى آغاز شد. يكقسمت آن، مسايل درسى و آموزشى بود. يك قسمت هم مسايل فرهنگىهنرى كه اينها را داشتم بيان مىكردم خدمتتان. اشاره كردم بهبعضى از فعاليتها، مثل سرود و تئاتر و گفتم وقتى تئاترى مثلامىخواستند اجرا بكنند، برادران از مدتها پيش نمايشنامه رامىنوشتند. و اين نوشته باز توسط برادرانى كه اطلاعاتشان خوب بودو اهل نظر بودند، بازنويسى مىشد. مطلب كه خوب پخته مىشد، بعدشكارهاى تمرينى و مقدماتى از قبيل تهيه دكورها شروع مىشد. گاهىاوقات بعضى از برادرانى كه كارگردانى مىكردند و مىخواستندتئاتر خوبى ارائه دهند، دكورهايش را از يك ماه پيش شروعمىكردند به دوختنش، به آن نحوى كه خودشان مىخواستند با همانلباسهايى كه در اختيار داشتند، گاه با پتو درست مىكردند. گاهىاوقات مىخواستند يك عبا درست كنند، يك جورى پتو را درستمىكردند كه به شكل عبا در مىآمد، يا مثلا يك لباس نظامى كهالبته ساده بود. يك درجه اى مثلا مىدوختند روى لباس با دست.گاهى اوقات اسلحه درست مىكردند. اسلحههايى كه درست مىكردندغالبا از كارتون بود. يك دفعه ظاهرا از چوب درست كرده بودند كهمدتها رويش كار كرده بودند. عين يك اسحله حقيقى در آمده بود.ظاهرا همين اسلحه يك بار در يكى از تفتيشها به دست عراقيهاافتاد. آنها اول جا خوردند و گفتند كه اينها مسلح هستند و خيلىترسيدند. بعد كه دقت كردند، ديدند چوبى است. در هر صورت، زحماتمختلفى مىكشيدند تا خود را آماده مىكردند. خوب كه آماده مىشد،با يك اتاقى مثلا اتاق شماره دو را در نظر مىگرفتند تا درآنجا اجرا بكنند. از بقيه برادرها هم دعوت مىشد كه بيايند. اولادر اين اتاق ممكن نبود همه استفاده كنند. بايد يك تعداد محدودمىآمدند و بقيه در اتاق ديگر نمايش را مىديدند و به همين صورت،در سه نوبت، چهار نبوت يا بيشتر در اتاقهاى متعدد اجرا مىشد تاهمه بتوانند آن را ببينند. ثانيا بايد يك تئاتر يك ساعته، يكساعت و نيمه يا كمتر يا بيشتر جورى اجرا مىشد كه نگهبان عراقىنفهمد. به همين خاطر، نگهبان يا گاهى چند نگهبان گذاشته مىشدتا مواظبتبكنند; سرباز عراقى تا نزديك مىشد، يك جورى خبردهند. در گوشهاى از اتاق كه به عنوان(سن)در نظر گرفته شدهبود، پردهاى كشيده مىشد. برادران پشت آن خود را آماده مىكردندو بعد مىآمدند روى صحنه. وقتى مامورى مىآمد، برادرانى كه جلونشسته بودند بايد جورى مىنشستند و پخش مىشدند كه عادى باشد وسربازى كه مىآيد همه چيز را عادى ببينند. اين پردهها، صحنهها ودكورها بعضى وقتها خيلى سنگين مىشد، مثلا مىخواستند صحنه خانهخاصى يا جنگلى را نمايش بدهند، تا وضعيت را قرمز اعلام مىكردند،بايد اين دكور را جورى از هم مىپاشيدند كه سرباز عراقى هيچمتوجه نشود. بعد دوباره آن را سرپا كنند. مهمتر از همه،بازيگران بودند كه لباسهاى خاصى پوشيده بودند، گريم كرده و ريشگذاشته بودند.وسايل گريم چه بود؟بيشترش دوده بخارى بود. براى سفيد كردن از خمير دندان يااحيانا پنبه اگر گيرمىآوردند. استفاده مىكردند. وسايل خيلىابتدايى بود; سعى مىشد يك جورى گريم متناسب تهيه شود.با مشكل كمبود آب چه مىكرديد براى شستن گريمها؟آب به آن صورت كم نبود. فقط بعضى روزها قطع مىشد. اينهابايد يك جورى خودشان را پنهان مىكردند تا سربازى كه مىآيد،متوجه نشود; غالبا زير پتو مىخوابيدند. به عنوان يك نفر كهخوابيده و خسته يا بيمار است، خود را پنهان مىكردند. وسايلدكور يك جورى محو و نابود مىشد و افراد عادى مىنشستند. بعدوقتى سرباز عراقى مىرفت، دوباره همه چيز سرپا مىشدند. شما فرضكنيد چقدر وقت مىگرفت از هم پاشيدنش و چقدر وقت مىگرفت دوبارهجمع كردنش. خوب اگر يك بار مىآمد و مىرفت، مسالهاى نبود. گاهدر يك نمايش چندينبار سرباز عراقى مىآمد و سركشى مىكرد.سرباز عراقى خودش متوجه نبود؟البته آنها مىآمدند و مىرفتند; يعنى مامور بودند كه هميشهدر حال قدم زدن باشند و اوضاع را كنترل كنند. اگر يك گوشهاىمىايستادند فرماندهانشان اعتراض مىكردند. طبيعى است وقتى چنينحالتى توى همين محيط آزاد پيش بيايد، وقتى يك سخنران يا دستهسرود يا گروه نمايش بخواهد كارى اجرا كند، اين قطعها از گيرايىكار و استقبال تماشاچيان و حس بازيگران مىكاهد، ولى آنجا چنيننبود. گاه اين حالت قرمز خوردن يا سياه خوردن وقتى سربازعراقى مىآمد مىگفتيم: سياه و قرمز. آن قدر زياد مىشد كه بههيچ وجه كار ممكن نبود. يكبار برادرها شمرده بودند در يكنمايش، چهل و پنجبار سربازها آمده بودند. گاهى اوقات نمايش ازصبح تا ظهر تمام نمىشد و باز بعد از ظهر شروع و تا غروب ادامهمىدادند. البته شب اين كار ممكن نبود. چون وقتى غروب مىشد،برادرها را داخل اتاقها جاى مىدادند و درها را قفل مىكردند. دراين چهل و پنجبار نه اجرا كننده خسته مىشد و نه تماشاچى. دليلموفقيتبرادران دركارهايشان واقعا همين بود; يعنى با يك عشق وعلاقه خاصى كار مىكردند و با يك نيتخالص كه فكر كنم اگر مردمايران اكنون با آن عشق و علاقه كار كنند، كشور در طول سه چهارسال پيشرفت چشمگيرى خواهد داشت. اين جمله را در پرانتز عرضكنم: يك شب كه ايام دهه فجر و شب دوازده بهمن بود. تماماتاقها براى خودشان برنامه داشتند. در اتاقى كه ما بوديم و 120يا 130 نفر در آن ساكن بودند، در خود فرورفته بودم كه يكبارهتوجهم جلب شد به فعاليتهاى برادران. آنها براى اجراى برنامههابه كار و تلاش مشغول بودند. يك تلاش و جنب و جوش خاصى در برادرانبود. هر كس كارى مىكرد; يكى پرده مىدوخت، يكى كاغذها را به هموصل مىكرد. شوق عجيبى داشتند. كاغذها را به هم وصل مىكردندو باهمان كاغذها دكور و شبيه پرچم پديد مىآوردند.اينهاكجا نصب مىشد؟با يك نخى روى ديوارها و بين ستونها نصب مىشد.در معرض ديد عراقىها بود؟اگر عراقيها مىآمدند، برداشته مىشد و بعد دوباره نصب مىشد.پس در حقيقتشما سيستمى كاملا متحرك و در عين حال زيبا وجذاب نياز داشتيد؟بله. برادرهاى مسئول دكورسازى، پس از تجربههاى زياد پيشرفتكرده بودند. اين اواخر، به مناسبت تولدها يا شهادتها، پارچههايى مىنوشتند. در اين پارچه مطالبى را بزرگ مىنوشتند وبا ميخهايى بين ستونها وصل مىكردند. اين پارچهها بايك نخ كهدور ميخ مىپيچيدند، كنترل مىشد. وقتى كه اون سرباز نبودمىكشيدند واين پرچم مىرفتبالا. بعد تا مىگفتند: قرمز است، نخرا ول مىكردند، سريع مىآمدپايين.آقاى صالح آبادى! اين پلاكاردها حاوى چه پيامهايى بود؟مطالب مختلف از پيامهاى امام، تبريكها، تسليتها.يك جمله بارزش را مىشود برايمان نقل كنيد؟بله، خوب عرض مىكنم مطالب مختلفى بود; مثلا «روز 22 بهمنيوم الله است.» از سخنان امام يا توصيههاى مختلف امام. ما حتىحديث هم داشتيم.يك تئاتر خاطرهانگيز كه خيلى پرماجرا و پردرد سر و درعين حال جالب و ديدنى بود، برايمان مىتوانيد توصيف كنيد؟مثلا يكى از تئاترها در مورد «ميرزا كوچك خان جنگلى» بود.اين نمايش هم نوشتنش خيلى طول كشيد و هم دكورهاى خاص داشت.لباسهاى جنگلى آن زمان خيلى خوب آماده شد. اجرا هم اجراى خيلىجالبى بود. برادرها هم بسيار استفاده بردند. در عين حال، زحمتخيلى زيادى هم داشت. چندماه كار برد. تمام زندگى «ميرزا كوچكخان جنگلى» از ابتدا تا شهادتش اجرا شد. تئاتر ديگرى بود كهدر دهه فجر اجرا شد. به نام «ناصر سياه» . نمايش در بارهفردى لات و چاقوكش و مزاحم مردم بود. اين فرد در زمان انقلابمتحول و نيرويى مخلص و مومن مىشود و سرانجام به دست منافقين بهشهادت مىرسد. نكته جالب اين كه، اين نمايش به صورت سريال اجراشد; يعنى در سه يا چهار قسمت، در سه يا چهار شب. در هراتاقىبرادران براى خودشان اجرا مىكردند. خيلى جالب بود.پس بازيگران ثابت نداشت؟بله، دركل اردوگاه افراد خاصى اجرا نكردند. هر اتاق براىخودش جداگانه بازيگر داشت. موضوع بعضى تئاترها اخلاقى بود; مثلايك تئاترى بود به نام «جدال» كه ظاهر اسمش نشان مىداد برمىگردد به يك جنگ خارجى، ولى بر مىگشتبه جنگ داخلى ميان عقل وايمان و وجدان و تمام قواى داخلى انسان، مانند دادگاههاى رسمىبود. عقل به عنوان قاضى دادگاه در يك طرف ديده مىشد و شيطاننفس و همه اينها در طرف ديگر جاى داشتند. اجراى خيلى جالب توجههم داشت. در آن موقعيت كه برادران از نظر روحى خسته بودند وبعضىشان روح خستهاى داشتند. نصيحت مستقيم كارساز نبود; ولىچنين كارهايى بسيار سودمند مىنمود. اين برنامه به خاطر اجراىجالبش، خيلى قشنگ همه را جذب كرده بود. واقعا عرض مىكنمتئاترهايى كه اجرا مىشد هم از نظر تكنيكى و هم از نظر محتواواقعا تئاترهاى جالبى بودند.يك قسمت ديگر از برنامههاى فرهنگى كه آنجا انجام مىشد، طرحهاو نقاشيهابود. باز مثل بقيه برنامهها طرحها و نقاشيها ابتدااصلا يا مطرح نبود يا خيلى ضعيف بود. بعد به تدريج اين مسالههم پيشرفت كرد. برادرانى كه ذوق داشتند، يا قبل از اسارت نقاشىو طراحى كار كرده بودند، شروع كردند به طرح كشيدن. ابتدا ازعكس امام شروع شد. بعد گنبد و بارگاه ائمه عليهم السلام رامىكشيدند; به تدريج منظره و طرحهاى مختلف فرهنگى، معنوى وسياسى شروع شد. يكى از چيزهايى كه ما در مناسبتها داشتيم مثلادهه فجر نمايشگاه طرح و نقاشى بود. براى اين نمايشگاه طرح ونقاشى مثلا يكى از برادران مىنشست، چندين روز يا چندين هفته روىيك طرح كار مىكرد و طرحى در باره انقلاب اسلامى، شهدا، ملتلبنان، فلسطين، قدس، آفريقا و ديگر مسايل فرهنگى، معنوى، سياسىو اجتماعى پديد مىآورد. آن هم با امكانات خيلى محدود. طرحها آنقدر گويا بود كه گاه احساس مىكرديم با با انسان سخن مىگويد.بعضى از برادران بودند كه مثلا در مسايل جغرافيا كار مىكردند،نقشهاى از جهان مىكشيدند. نقشههاى كوچكى در بعضى از كتابها دردسترس بود، با توجه به اطلاعاتى كه آن برادران داشتند، هماننقشه كوچك را بزرگ مىكردند. حتى يكى از برادران عين هميننقشههاى توپى كه در ادارات هست. با نايلون و كاغذ درست كردهبود.برادرى تمثال حضرت امام حسين(ع)را كشيده بود روى ذوالجناح;البته با چهره پنهان. پيام امام(ع) «هل من ناصر ينصرنى» همدر اين نقاشى ديده مىشد. در كنار آن رهروان امام عزيزمان،بسيجيان و جبههاىها وجود داشتند كه به امام(ع)لبيك مىگفتند.يكى از طرحها اين بود كه نقشه آفريقا را كشيده بودند به صورتسياه. نقشه پراز خطهايى بود كه ميلههاى زندان را تداعى مىكرد.گويا ملت آفريقا در زندان است. پشت ميلهها يك بچه سياهآفريقايى گرسنه كشيده شده بود كه دارد نگاه مىكند. از چشمانشاشك جارى است و در مردمك چشمش، عكس امام ديده مىشود.كار چه كسى بود؟يكى از برادران ما الان دقيقا يادم نيست، فكر كنم يكى ازبرادران دزفولى به نام «على محكى» كشيده بود.يكى از برادران هم آفريقا را به صورت يك الماس كشيده بود. يككودك آفريقايى سياه، روى اين الماس درخشان نشسته و آن بچهكاسهاى در دست دارد.در باره مسايل اردوگاه و برخورد عراقيها با اسرا طرحهايىداشتيد؟بله، البته سعى مىشد اين طرحها و نقاشىها به هيچ وجه دستدشمن نيفتد. چون خيلى خطرناك بودند. از طرف ديگر، اين اواخربعد از اصرارهاى زياد، درخواست صليب و درخواست ما كه بىسوادداريم و مىخواهند سواد يادبگيرند. كاغذ و قلم داده بودند.مىخواستيم جورى نشود اينها را ببينند و كاغذ و قلم را بگيرند.چون بهانه مىگرفتند، مثلا يك بهانه كوچك مىگرفتند تا چند ماهدفتر و قلم نمىآوردند; لذا بايد سعى مىشد در عين انجامفعاليتهاى فرهنگى بهانهاى دست آنها نيفتد كه كاغذ و قلم رابگيرند. در اين طرحهاى فرهنگى هنرى بيشتر سعى مىشد فكربرادران را به اسارت محدود نكنند. ديوارها محدود بود; ولى سعىمىشد فكرها آزاد باشد و برادران هميشه بيرون از ديوارها راببينند. در عين حال طرحريزى و برنامه ريزى مىشد، چگونه باعراقىها برخورد شود و در مقابل برنامههاى مختلف دشمن، چه عكسالعملى داشته باشيم؟