نظام ولايي اسلام
1)جهان دير يا زود حقانيت و عظمت نظام ولايي اسلام را باور خواهد کرد. هنوز درک اين حقيقت براي جهان سخت است که حکومت اسلامي با محوريت ولايت بيبديل الهي و قيام بينظير ولي امر مسلمين، بتواند به ادارة جهان و انسان بپردازد؛ امّا در باور اعتقادي ـ سياسي ما، تحقق اين پديده براي خداوند و اولياء او آسان، نزديک و قطعي است.در گسترة تاريخ و از آغاز پيدايش و تأسيس دولتها، حکومتها و نظامهاي سياسي حاکم بر ملّتها و امتها،تا پايان تاريخ، به جرأت ميتوان گفت بشريت، در ميان نظامهاي حاکم، هيچ نظامي را شايستهتر و برجستهتر و کارآمدتر از نظام الهي ـ ولايي سراغ نخواهد داشت. نظام الهي ـ ولايي به اشکال گوناگون در عرصة حاکميت سياسي ظهور و بروز يافته است؛ زماني طلايهدار اين نظام پيامبري از پيامبران الهي بوده است و در دورة ديگر، اين مسئوليت خطير به امامي از ائمة هديt سپرده شده است. در عصر غيبت نيز تصدي اين امر مهم به دست باکفايت نايب امام زمان عجل الله تعالي فرجه، يعني ولي فقيه زمان واگذار گرديده است. اين اشکال سهگانه از حاکميت ولايي، همه صورتهاي يک حقيقت و در امتداد يک جريان الهي به شمار ميروند که سرسلسله جنبان اين جريان کسي جز خداوند نيست؛ خداوندي که حکومت، مختصّ ذات اقدس اوست و بدون اذن او کسي را لياقت و شايستگي حکومت کردن بر مردم نيست. هرچه باشد اين تصوير از حکومت الهي ـ ولايي در طول تاريخ چندين مرتبه به منصة ظهور رسيده و تجربة عملي آن در سطور زرين تاريخ ثبت گرديده است و بخشهاي عظيمي از انسانها ساية حضور نوراني آن را بر سر خود احساس کردهاند. علاوه بر آن، حاکميت الهي ـ ولايي، آثار سودمند و ارزشمندي را در برخي از جوامع بشري بر جاي گذاشته است و با ظهورش تحقق آرمانهاي الهي را نويد داده است.2)از ويژگيهاي برجستة حاکميت الهي ميتوان به وصف ولايي بودن آن اشاره کرد. مفهوم ولايي بودن حاکميت اين است که از هيچ مقام و منصبي جز خداوند دستور نميگيرد و فرمانبردار هيچ حاکمي جز خداوند نيست. از ديگر ويژگيهاي برجستة نظام الهي ـ ولايي اين است که بر الگوي تکرهبري و مديريت و زعامت منسجم تأکيد ميورزد؛ رهبر عادل و پرهيزکاري که ضمن دارا بودن تمامي شرايط کافي و لازم براي امامت و رهبري، در نگرش اسلامي از جانب خداوند براي امر زعامت و ولايت منصوب گرديده و شايستگي مقام جانشيني وي بر روي زمين را احراز کرده است.3)براساس آموزههاي اسلامي، مقام امامت و ولايت به هر کسي که خداوند صلاح بداند و مقّدر فرمايد واگذار ميشود، چرا که حق ولايت، حق مختص الهي است. خداوند از ميان بندگان خود کساني را به حسب صفات و شرايط ويژه برگزيده و آنان را براي تصدي اين امر مهم تربيت فرموده است. مقام ولايت ولي امر مسلمين دايرمدار وجود ويژگيها، صفات و شرايط ولايت در وجود شخص وليّ ميباشد. تا وقتي اين مجموعه از صفات و شرايط محرز باشد، مقام ولايت به قوت خود باقي است. در مورد معصومينt، به دليل وجود عصمت،امر ولايتآنان مادام العمر است. در خصوص کساني که به عنوان ولي فقيه، به نصب عام آن بزرگواران متصدي امر ولايت ميباشند، وجود و دوام اين امر به وجود و دوام شرايط و ويژگيهاي مورد نظر بستگي دارد. بدين ترتيب، حاکميت ولايي با در نظر گرفتن حضور ولي امر مسلمين نميتواند و نبايد دورهاي باشد.
در غير اين صورت شأن و مقام ولايت را در حد شأن و مقام يک رئيسجمهور پايين آوردهايم. از طرفي، چون ساية خداوند بر سر نظام الهي گسترده شده و در واقع او حاکم اصلي و حقيقي بر چنين نظامي است و هم او اراده فرموده که وليّ و نمايندهاش از جانب او بر مردم حکمراني کند، اولويت با قيام و حضور رهبر يگانهاي است که شرايط کافي و لازم را براي اين مقام دارا باشد و ديگر توجيهي براي اولويت بخشيدن به رهبري شورايي باقي نميماند. در تاريخ حاکميت ولايي نيز، چه در عصر پيامبران و چه در عصر امامانt و پس از آن، نميتوان موردي را يافت که امامت امت اسلام و رهبري نظام ولايي به صورت شورايي بوده باشد. ابهت و عظمت مقام ولايت به اين است که امام و رهبري يگانه با برخورداري از تمامي شرايط و اوصاف ولايت و زعامت، متصدي امر حکومت شود. حتي در شرايط و دوراني که دو يا چند امام معصوم حضور دارند، يک نفر از آنان امام و رهبر خواهد بود و بقيه در تمام شئون ولايي از او پيروي ميکنند. تاريخ اسلام و تشيّع گواه اين حقيقت است.4)نتيجه اينکه ولايت، مقامي نيست که از جانب مردم به فرد رهبر و امام واگذار شده باشد. مگر مردم خودشان اين ولايت را از کجا به دست آوردهاند که بتوانند به فرد خاصي واگذار کنند؟
ذات نايافته از هستيبخش
کي تواند که شود هستيبخش
کي تواند که شود هستيبخش
کي تواند که شود هستيبخش