مديريت اسلامي، آرزويي تحقق يافتني!
اشاره
مديريت عبارت است از دانش و هنر به كارگيري منابع سازماني(انساني، مالي، فيزيكي و اطلاعاتي) براي دستيابي به اهداف سازمان به شيوة مطلوب؛1 يادداشت حاضر سعي دارد به طور خلاصه ضرورت تحقق مديريت اسلامي را بيان كند.سجاد كريمان مجددر منابع ديني براي اهميت مديريت و مديران شايسته، مطالبي را ميتوان يافت؛ نخست اينكه مديريت، ضرورتي اجتنابناپذير براي هر سازمان و اجتماع است؛ چرا كه در نبود آن، رشته كارها از هم ميگسلد و شيرازة امور از هم ميپاشد و از اساس، هدفي تعيين نميگردد تا ميزان دستيابي به آن در موفقيت، مورد ارزيابي قرار گيرد. از اين رو اميرمؤمنان علي (ع) در روايتي ضرورت مديريت در سطح كلان جامعه را چنين بيان ميفرمايد:«لا بُدّ للناسِ مِن امير برّ او فاجرٍ؛2 چارهاي نيست براي مردم كه امير (مدير) داشته باشند؛ خواه نيكوكار باشد خواه تباه كار.»در اين كلام، ضرورت مديريت، صرف نظر از اين كه چه كسي عهدهدار آن باشد (فرد نيك كردار و يا ناصالح) به خوبي بيان شده است.
اما در سطح خرد و محدود نيز پيامبر اكرم (ص) ضرورت مديريت را چنان بيان ميكند:
«اِذا كان ثلاثةٌ في سفرٍ، فليُؤَمَّروا احدهُم؛3 هنگامي كه سه نفر در سفر بودند، بايد از يكي از خود فرمان ببرند.»بنابر اين براي هر مجموعهاي و جهت انجام هر كاري، وجود مدير ضروري است؛ اما انجام كارهاي مهم، نيازمند مديران توانمندي است كه اهميت و حساسيت كارها آنها را درمانده و مغلوب نسازد و كثرت كارها، موجب پريشاني و خستگي آنها نشود. و اين، ضرورتي است كه در كلمات امير المؤمنين (ع) به مالك اشتر، چنين ارائه شده است:
«و اجْعل لِرأس كلّ امرٍ مِن اموركَ رأساً منهم، لا يقهرهُ كبيرها، و لا يتشتّت عليه كثيرها؛ بايد براي هر كاري يك رئيس انتخاب كني، رئيسي كه كارهاي مهم، وي را مغلوب و درمانده نسازد و كثرت كارها او را پريشان و خسته نكند.»علم مديريت، رابطة بسيار نزديكي با فرهنگ دارد، بنابر همين دليل، فرهنگهاي گوناگون با خود مديريتهاي متفاوتي را اقتضا ميكنند؛ مديريت ژاپني، آمريكايي و كرهاي، نمونههايي از اين قبيل ميباشند كه متناسب با فرهنگ خود، شكل گرفتهاند.مديريتي كه در كشور ما از ديرباز مورد توجه مجامع علمي و دانشگاهي بوده و همواره بدان توصيه شده، مديريت از نوع غربي آن است. اين امر باتوجه به فرهنگ بومي كشور ما كه دين داراي كاركرد اصلي در آن ميباشد، چندان منطقي به نظر نميرسد؛ زيرا آن مديريت، با اين فرهنگ سنخيت چنداني ندارد. از اين رو نميتوان انتظار داشت تئوريهاي موجود مديريت كه آميخته با فرهنگ غربي است به طور كامل در كشور ما كاربرد داشته باشد و به هيچ وجه صحيح نيست كه آن تئوريها را به صورت مطلق و كلي به كشور خود منتقل كنيم و با ترجمة ناقص و احياناً نادرست منابع اصلي و لاتين مديريت، خود رامصرف كننده و وامدار ديگران دانسته و بيهيچ پيرايش و پالايشي به كارگيري آن را توسط مديران توصيه كنيم.از سوي ديگر، برخي پيشوايان ديني ما، در عصر خويش، مدتي زمامدار جامعة اسلامي بوده و مديريت كلان جامعة آن روز را بر عهده داشتهاند. آن معصومان «عليهم السلام» به طور حتم داراي اصول و شيوههاي خاصي در چگونگي ادارة جامعه بودهاند كه ميتواند الگوي مديران مسلمان قرار گيرد.علاوه بر اين، با مراجعه به منابع ديني، ميتوان به گزارههايي دست يافت كه حاوي يك سري دستور العملها و توصيفهاي مديريتي است. اين دستور العملها يك سري بايد و نبايدهاي مديريتي هستند كه مديران مسلمان با فراگيري و پايبندي عملي به آنها، وظيفة ديني خويش را ادا ميكنند. بنابر اين براي اثبات ضرورت مديريت اسلامي، دو راه وجود دارد: راه اول، ضرورت فرهنگي است؛ با اين توضيح كه علم مديريت به دليل آميختگي بافرهنگ غربي، كاملاً پاسخگوي نيازهاي مديريتي ممالك اسلامي نيست و با توجه به فرهنگ اين كشورها _ كه مقتضي اسلاميت است _ ضرورت دارد تا با پژوهش درباره شيوههايي از مديريت كه با اين فرهنگ سنخيت دارد، نيازهاي موجود را بر طرف ساخت؛ و آن شيوههاي متناسب بافرهنگ ديني، چيزي جز مديريت اسلامي نيست. و راه دوم اينكه مسلماني اقتضا ميكند در برابر فرامين الهي مطيع باشيم؛ با توجه به دستور العملهاي مديريتي كه از سوي مديران معصوم جامعة اسلامي صادر شده است، ضرورت دارد تا با عمل به آن دستورها و الگو قرار دادن آن معصومان «عليهم السلام» مديريتي را به كارگيريم كه مورد رضايت و خشنودي پروردگار باشد؛ و آن چيزي جز مديريت اسلامي نيست.لازم به ذكر است كه فراگيري منفعلانه و به كارگيري مطلق «دانش مديريت» كه ريشههاي تئوريك آن در غرب رشد كرده است، هيچگاه توسط دين توصيه نميشود. در رويكرد ديني نبايد چنان منفعلانه برخورد نمود كه گويي آنچه از ديگران به عنوان معرفي تجربي به دست ميآيد، همه به مثابة وحي منزل و قطعي است؛ و نه آن كه به طور كلي همة محصولات فكري صاحب نظران مديريت را مردود دانست؛ بلكه بايستي با بها دادن به فكر و انديشه، از طريق نقد و بررسي، راه ميانهاي را برگزيد تا هم از نتايج سودمند و مفيد علم مديريت بهره گرفت و هم از خطاهاي نظريهپردازان اين رشته كه ريشه در ديدگاه مادي و سكولار آنها به جهان هستي دارد، بر حذر ماند.در يك نتيجهگيري كلي ميتوان اظهار داشت كه دين در مواجهه با نظريههاي ارائه شده از سوي صاحبنظران مديريت، نه نفي مطلق را توصيه ميكند و نه تأييد كلي را ميپذيرد؛ بلكه راه ميانهاي را برميگزيند كه حاصل آن طرد برخي از ديدگاههاي محدود در ارائه نظريهها است. اسلام ديدگاه محدود مادي حاكم به تئوريها را در اصول مديريت و رفتار سازماني رد ميكند و با طرح موضوع دوساحتي بودن انسان، بر ديدگاه الهي و نقش عوامل معنوي نيز تأكيد دارد.باشد كه با تبيين مفهوم مديريت اسلامي و رسيدن به جايگاه واقعي اين علم و عمل به آن، گامي در جهت زمينهسازي براي ظهور حضرت صاحب الزمان(عج) فراهم آيد.